«یک پرتقال کوکی» اثری است از آنتونی برجس (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۱۷ تا ۱۹۹۳) که در سال ۱۹۶۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی نوجوانی به نام الکس در یک پادآرمانشهر در آیندهای نزدیک میپردازد.
دربارهی یک پرتقال کوکی
پرتقال کوکی یک کمدی سیاه هجوآمیز پادآرمانشهری از نویسنده انگلیسی آنتونی برجس است که توسط هاینمن در سال ۱۹۶۲ منتشر شد. کتاب تا حدی به زبان مخفی (آرگو) به نام ندست نوشته شده که متأثر از زبان روسی است. «ندست» پسوند روسی معادل -teen در زبان انگلیسی است. به گفته بورجس، نوشتن این کتاب سه هفته طول کشیده است.
برجس رمان یک پرتقال کوکی تصویر تیره و نحسی از یک آینده شوم میدهد. آیندهای که در آن پدر و مادرها صد برابر احمق تر از فرزندانشان هستند و فرزندان به هیچکدام از ارزشهای جامعه پایبندی ندارند. دنیایی آخرزمانی و وهمانگیز که انسان در آن موجودی بیارزش و تحت تسلط است.
بدیهای بشر به نوعی بیرحمانه و فاشیستی و با تکنیکهایی ظالمانه و خالی از انسانیت درمان و پاکسازی میشوند به گونهای که انسان درمان شده توانایی رویارویی با کوچکترین مسائل را ندارد و قدرت اختیار و اراده از او سلب شده و تبدیل به یک موجود کوکی میشود که آلت دست عدهای دیگر شده است.
نیاز شدید برجس به پول او را وادار کرد تا در ۱۹۶۳ اجازه دهد بخش پایانی داستان یک پرتقال کوکی برای انتشار در آمریکا حذف شود. بخش آخر کتاب بلوغ و رستگاری الکس را نشان میدهد، و بدون آن به نظر میآید کتاب با بدبینی تنها خشونت را تشویق کرده است. اما برجس از اینکه اجازه حذف کردن آن بخش و همچنین گنجاندن واژه ندست در نسخه آمریکایی را داده بود پشیمان شد.
استنلی کوبریک، کارگردان آمریکایی در سال ۱۹۷۱ برداشتی سینمایی رمان یک پرتقال کوکی ساخت که با استقبال مخاطبان روبه رو شد اما به دلیل خشونت زیاد مورد انتقاد محافل مذهبی و شرعی قرار گرفت. بریتانیا از نمایش این فیلم بر پرده سینماهایش جلوگیری کرد و ایالات متحده هم صحنه هایی از فیلم را سانسور کرد تا مناسب نمایش بر پرده شود.
کتاب یک پرتقال کوکی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴ با بیش از ۶۷۵ هزار رای و ۱۸ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهی مترجمانی مانند فربد آذسن و پریرخ هاشمی به بازار عرضه شده است.
داستان یک پرتقال کوکی
داستان یک پرتقال کوکی در آیندهای نزدیک رخ میدهد، در زمانهای که خردیه فرهنگ خشونت در میاتن نسل جوان جامعه رواج دارد. الکس، قهرمان نوجوان داستان، رفتارهای خشن خود را روایت میکند.
تفریح الکس و دوستانش آزار فیزیکی و جنسی شهروندان بیگناه است. الکس، یک نوجوان پانزده ساله حکایت خود را به وسیلهی یک گویش ابداعی به نام «ندست» تعریف میکند، همراه با سه «شخیل» خود پیت، جورجی و دیم و در کنار خلافکاران دیگر، پس از غروب آفتاب شهر را تحت اختیار میگیرد و دست به انواع و اقسام جنایات میزند.
طی یکی از این ماجراها، الکس دستگیر میشود و به زندان میافتد. دولت مدعی است روش جدیدی برای اصلاح مجرمان یافته که میتواند جایگزین زندان شود. الکس داوطلبانه تن به این درمان میدهد اما درمییابد که این روش جدید چیزی کم از شکنجه و خشونت دولتی ندارد.
بخشی از یک پرتقال کوکی
و بعد من گفتم: «عجب عنوان سکتهای. کی تا حاال اسم پرتقال کوکی به گوشش خورده؟» بعد شروع کردم به خوندن مثقالی از نوشته با صوتی بلند که شبیه به صوت موعظهگرا بود: «تالش برای تحت اختیار گرفتن انسان، موجودی رو به رشد که توانایی ابراز نرمی و محبت دارد و تکیه بر کالم الهی و سوءاستفاده از آن برای تحمیل قوانینی که از نظر من مناسب یک مخلوق ماشینی هستند، تالشی است که من قلم تیزتر از شمشیر خود را علیه آن».
به اینجا که رسیدم دیم شیشکی کشید و منم به ناچار هرتنه زدم. بعد شروع کردم به پاره کردن صفحات و پخش کردنشون کف زمین و این زهالم نویسنده یه جورایی زد به سرش و دندونقروچه کرد و باعث شد دندونای زردش معلوم بشن و با ناخنایی که مثل چنگال آماده نگه داشته بود، ِ به طرفم هجوم آورد.
حاال دیگه نوبت ر دروازه ِر و ا دیم فرا رسیده بود و نیشخند زد و با آ و آ و ا ی لرزون این شازده رو هدف گرفت، دوف دوف، اول مشت چپ بعد مشت راست، و اینطوری شد که شخیل عزیز ما بادهی قرمزیو که بطریش به همون شکل همهجای کلبه دیده میشد و انگار به صورت عمده از کارخونه سفارش داده بودن، ریخت زمین و باده یه اثر خوشگل رو فرش و تیکههایی از کتاب که هنوز داشتم خشخش پارش میکردم به جا بذاره.
تمام این مدت این خوشکه، همسر دوستداشتنی و باوفاش، همونجا بیحرکت کنار شومینه وایساده بود و بعد همزمان با ضربآهنگ مشتهای دیم شروع کرد به سر دادن یه سری آژیر صغیر. جورجی و پیت از آشپزخونه برگشتن و جفتشون در حال ملچملوچ کردن بودن، ولی با نقاب؛ میشد از پشت نقاب ملچملوچ کرد و مانعی وجود نداشت. جورجی تو یه یاورش رون مرغینگه داشته بود که میخورد سرد باشه و تو یاور دیگه یه نیمهقرص نگن که یه زرودول گنده روش مالیده شده بود و پیت تو یه یاور یه بطری آبجو نگه داشته بود که از دوگولشکف میزد بیرون و تو یاور دیگه یه برش کیک آلوی گوالخ.
با بصیرت کردن دیم که داشت میرقصید و به دادای نویسنده مشت میزد، هاهاها هرتنه زدن و دادای نویسنده که به باد رفتن حاصل یه عمر دسترنجشو شاهد بود، شروع کرد به زولیکدنس زدن و از دروازهی مربع و خونیش بانگ اوهو اوهو دراومد، ولی اون دوتا داشتن با دهن پر هاهاها میکردن و میتونستی بیرون پریدن تیکههای متاعیو که داشتن میجویدن بصیرت کنی.
اگر به کتاب «یک پرتقال کوکی» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی کتابهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
2 اسفند 1401
یک پرتقال کوکی
«یک پرتقال کوکی» اثری است از آنتونی برجس (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۱۷ تا ۱۹۹۳) که در سال ۱۹۶۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی نوجوانی به نام الکس در یک پادآرمانشهر در آیندهای نزدیک میپردازد.
دربارهی یک پرتقال کوکی
پرتقال کوکی یک کمدی سیاه هجوآمیز پادآرمانشهری از نویسنده انگلیسی آنتونی برجس است که توسط هاینمن در سال ۱۹۶۲ منتشر شد. کتاب تا حدی به زبان مخفی (آرگو) به نام ندست نوشته شده که متأثر از زبان روسی است. «ندست» پسوند روسی معادل -teen در زبان انگلیسی است. به گفته بورجس، نوشتن این کتاب سه هفته طول کشیده است.
برجس رمان یک پرتقال کوکی تصویر تیره و نحسی از یک آینده شوم میدهد. آیندهای که در آن پدر و مادرها صد برابر احمق تر از فرزندانشان هستند و فرزندان به هیچکدام از ارزشهای جامعه پایبندی ندارند. دنیایی آخرزمانی و وهمانگیز که انسان در آن موجودی بیارزش و تحت تسلط است.
بدیهای بشر به نوعی بیرحمانه و فاشیستی و با تکنیکهایی ظالمانه و خالی از انسانیت درمان و پاکسازی میشوند به گونهای که انسان درمان شده توانایی رویارویی با کوچکترین مسائل را ندارد و قدرت اختیار و اراده از او سلب شده و تبدیل به یک موجود کوکی میشود که آلت دست عدهای دیگر شده است.
نیاز شدید برجس به پول او را وادار کرد تا در ۱۹۶۳ اجازه دهد بخش پایانی داستان یک پرتقال کوکی برای انتشار در آمریکا حذف شود. بخش آخر کتاب بلوغ و رستگاری الکس را نشان میدهد، و بدون آن به نظر میآید کتاب با بدبینی تنها خشونت را تشویق کرده است. اما برجس از اینکه اجازه حذف کردن آن بخش و همچنین گنجاندن واژه ندست در نسخه آمریکایی را داده بود پشیمان شد.
استنلی کوبریک، کارگردان آمریکایی در سال ۱۹۷۱ برداشتی سینمایی رمان یک پرتقال کوکی ساخت که با استقبال مخاطبان روبه رو شد اما به دلیل خشونت زیاد مورد انتقاد محافل مذهبی و شرعی قرار گرفت. بریتانیا از نمایش این فیلم بر پرده سینماهایش جلوگیری کرد و ایالات متحده هم صحنه هایی از فیلم را سانسور کرد تا مناسب نمایش بر پرده شود.
کتاب یک پرتقال کوکی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴ با بیش از ۶۷۵ هزار رای و ۱۸ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهی مترجمانی مانند فربد آذسن و پریرخ هاشمی به بازار عرضه شده است.
داستان یک پرتقال کوکی
داستان یک پرتقال کوکی در آیندهای نزدیک رخ میدهد، در زمانهای که خردیه فرهنگ خشونت در میاتن نسل جوان جامعه رواج دارد. الکس، قهرمان نوجوان داستان، رفتارهای خشن خود را روایت میکند.
تفریح الکس و دوستانش آزار فیزیکی و جنسی شهروندان بیگناه است. الکس، یک نوجوان پانزده ساله حکایت خود را به وسیلهی یک گویش ابداعی به نام «ندست» تعریف میکند، همراه با سه «شخیل» خود پیت، جورجی و دیم و در کنار خلافکاران دیگر، پس از غروب آفتاب شهر را تحت اختیار میگیرد و دست به انواع و اقسام جنایات میزند.
طی یکی از این ماجراها، الکس دستگیر میشود و به زندان میافتد. دولت مدعی است روش جدیدی برای اصلاح مجرمان یافته که میتواند جایگزین زندان شود. الکس داوطلبانه تن به این درمان میدهد اما درمییابد که این روش جدید چیزی کم از شکنجه و خشونت دولتی ندارد.
بخشی از یک پرتقال کوکی
و بعد من گفتم: «عجب عنوان سکتهای. کی تا حاال اسم پرتقال کوکی به گوشش خورده؟» بعد شروع کردم به خوندن مثقالی از نوشته با صوتی بلند که شبیه به صوت موعظهگرا بود: «تالش برای تحت اختیار گرفتن انسان، موجودی رو به رشد که توانایی ابراز نرمی و محبت دارد و تکیه بر کالم الهی و سوءاستفاده از آن برای تحمیل قوانینی که از نظر من مناسب یک مخلوق ماشینی هستند، تالشی است که من قلم تیزتر از شمشیر خود را علیه آن».
به اینجا که رسیدم دیم شیشکی کشید و منم به ناچار هرتنه زدم. بعد شروع کردم به پاره کردن صفحات و پخش کردنشون کف زمین و این زهالم نویسنده یه جورایی زد به سرش و دندونقروچه کرد و باعث شد دندونای زردش معلوم بشن و با ناخنایی که مثل چنگال آماده نگه داشته بود، ِ به طرفم هجوم آورد.
حاال دیگه نوبت ر دروازه ِر و ا دیم فرا رسیده بود و نیشخند زد و با آ و آ و ا ی لرزون این شازده رو هدف گرفت، دوف دوف، اول مشت چپ بعد مشت راست، و اینطوری شد که شخیل عزیز ما بادهی قرمزیو که بطریش به همون شکل همهجای کلبه دیده میشد و انگار به صورت عمده از کارخونه سفارش داده بودن، ریخت زمین و باده یه اثر خوشگل رو فرش و تیکههایی از کتاب که هنوز داشتم خشخش پارش میکردم به جا بذاره.
تمام این مدت این خوشکه، همسر دوستداشتنی و باوفاش، همونجا بیحرکت کنار شومینه وایساده بود و بعد همزمان با ضربآهنگ مشتهای دیم شروع کرد به سر دادن یه سری آژیر صغیر. جورجی و پیت از آشپزخونه برگشتن و جفتشون در حال ملچملوچ کردن بودن، ولی با نقاب؛ میشد از پشت نقاب ملچملوچ کرد و مانعی وجود نداشت. جورجی تو یه یاورش رون مرغینگه داشته بود که میخورد سرد باشه و تو یاور دیگه یه نیمهقرص نگن که یه زرودول گنده روش مالیده شده بود و پیت تو یه یاور یه بطری آبجو نگه داشته بود که از دوگولشکف میزد بیرون و تو یاور دیگه یه برش کیک آلوی گوالخ.
با بصیرت کردن دیم که داشت میرقصید و به دادای نویسنده مشت میزد، هاهاها هرتنه زدن و دادای نویسنده که به باد رفتن حاصل یه عمر دسترنجشو شاهد بود، شروع کرد به زولیکدنس زدن و از دروازهی مربع و خونیش بانگ اوهو اوهو دراومد، ولی اون دوتا داشتن با دهن پر هاهاها میکردن و میتونستی بیرون پریدن تیکههای متاعیو که داشتن میجویدن بصیرت کنی.
اگر به کتاب «یک پرتقال کوکی» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی کتابهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: آنتونی برجس، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب