«آرزوهای بزرگ» اثری است از چارلز دیکنز (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۱۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۶۱ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان زندگی کودکی یتیم به نام پیپ میپردازد.
دربارهی آرزوهای بزرگ
آرزوهای بزرگ، در ترجمه صحیح توقعات بزرگ یا انتظارات بزرگ، رمانی است از چارلز دیکنز، نویسنده نامدار انگلیسی، که ابتدا به صورت داستان دنبالهدار از دسامبر ۱۸۶۰ تا اوت ۱۸۶۱ میلادی در هفتهنامهی «سراسر سال» به چاپ رسید. اما در اکتبر ۱۸۶۱، انتشارات چپمن و هال رمان کامل را در سه جلد منتشر کرد.
وقایع کتاب آرزوهای بزرگ که به صورت خودزندگینامه از قول شخصیت اصلی داستان، کودکی یتیم موسوم به «پیپ» نگاشته شدهاست، از سال ۱۸۱۲، هنگامی که او هفت سال دارد، تا زمستان ۱۸۴۰ اتفاق میافتند. آرزوهای بزرگ را میتوان به نوعی زندگینامهی خودنوشت شخص دیکنز نیز دانست که همچون آثار دیگرش تجربیات تلخ و شیرین او از زندگی و مردم را نمایان میسازد.
داستان آرزوهای بزرگ شرح کاملی از وضعیت سیاسی اجتماعی دوران خود است و نویسنده حقایق اجتماعی را با بیانی لطیف به تصویر کشیده است. در حقیقت همین وقایع هستند که به ارزش داستان میافزایند. این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۹ با بیش از ۷۷۶ هزار رای و ۲۱ هزار نقد و نظر است.
در ایران نیز این کتاب با ترجمههای متعدد و متفاوتی از افرادی چون ابراهیم یونسی، هادی محب علیان، حمیدرضا بلوچ، محسن سلیمانی، پروین ادیب، صبا اسلامی، زهره میرزاده، مهدی علوی و غیره به بازار عرضه شده است.
داستان آرزوهای بزرگ
پیپ هفت ساله، زندگی محقر و فروتنانهای را در کلبهای روستایی، با خواهری بدخلق و سختگیر و شوهر خواهرش «جو گارگِری» آهنگری پرتوان اما مهربان و نرمخو، میگذراند. او که روزی برای سر زدن به قبر مادر و پدرش به گورستان میرود، بهطور اتفاقی با یک زندانی فراری محکوم به اعمال شاقه به نام «آبل مگویچ» روبرو میشود. آن زندانی، داستانی ترسناک برای کودک سر و هم میکند تا او نانی برای رفع گرسنگی و سوهانی برای رهایی خویش از غل و زنجیری که به دست و پایش بستهاست، بیاورد. پیپ هم از روی ناچاری و هم از دلرحمی او را یاری میکند.
مدت زمانی از آن ماجرا میگذرد و پیپ کوچک، توسط زنی میانسال و ثروتمند موسوم به «میس هاویشام» اجیر میشود تا گهگاه برای همنشینی و سرگرم کردنش پیش او بیاید. هاویشام که در گذشتهای دور و به هنگام عروسی، معشوقش او را بیرحمانه ترک گفته، از آن زمان، به زنی دلسرد و انتقامجو بدل گشتهاست.
او «اِستِلا» دخترکی زیبا، اما گستاخ و مغرور را به فرزندی پذیرفته است تا به او بیاموزد که چگونه مردان را به بازی گرفته و بدینسان انتقام خویش را توسط او از مردان بستاند. پیپ کوچک در آن خانه به استلا دل میبندد و تحت تأثیر توهینها و آزارهای دخترک، نخستین آرزوهایش مبنی بر ترک زندگی محقر و روستایی و زیستن چون نجیبزادگان، در او نقش میبندد.
پیپ، سالها نزد جو گارگِری شاگردی میکند تا به عنوان یک آهنگر امرار معاش کند اما اتفاقی زندگی او را دگرگون میکند. حقوقدانی در لندن به نام «جَگرز» به او اطلاع میدهد که یک ولینعمت ناشناس، هزینه تعلیم و تربیت او را برای رفتن به لندن و آموختن فرهنگ افراد متشخص، متقبل شده و پس از آن ثروت کلانی به او خواهد رسید. به این ترتیب قهرمان نخست داستان، روستا و شوهر خواهر دوستداشتنی خود را ترک میکند تا به آرزوهای بزرگ خویش که یافتن تشخص و لیاقت برای دستیابی به استلا است، برسد.
او در طول زندگی در لندن، بسیاری از آداب و رسوم زندگی شهری همچون طرز رفتار، لباس پوشیدن و مشارکت در انجمن اشخاص فرهیخته و با فرهنگ را میآموزد و استلای محبوبش نیز که اکنون مردان زیادی خواهان او هستند، با تجاربی مشابه، دست و پنجه نرم میکند. پیپ اینبار به استلا اظهار عشق میکند ولی استلا به او میگوید که لیاقت عشق پیپ را ندارد و به «بنتلی درامل» مردی پستفطرت، دلبستهاست.
پیپ که همیشه خانم هاویشام را ولینعمت مرموز خود میپنداشته، در پایان به این موضوع پی میبرد که ولی نعمتش «مگویچ» همان زندانی فراریست که در کودکی یاریش داده بود. او همچنین درمییابد که مگویچ پدر استلا است. اما زمانی این راز برملا میشود که مگویچ طی یک درگیری دستگیر و زخمی شده و در بستر مرگ افتاده و تمام اموالش توسط دولت ضبط شدهاست.
از طرفی استلا نیز با درامل ازدواج کرده و بدرفتاریهای بسیاری از او دیدهاست. پیپ که به هیچیک از آرزوهای خود نائل نمیآید، به کلبه محقر روستایی خود پیش جو بازمیگردد. هرچند دیکنز تصمیم داشت تا پیپ را در رسیدن به استلا عاقبت ناکام گذارد و داستان را به صورتی غمانگیز به پایان برساند، اما به توصیه دیگران پایان آن را با درس گرفتن استلا از شکستهای زندگی و بازگشتش به نزد پیپ، تغییر میدهد تا به مذاق خوانندگان آن زمان خوش بیاید.
بخشی از آرزوهای بزرگ
خواهرم، خانم جو گارجری، بیشتر از بیست سال از من بزرگتر بود و بهخاطر اینکه من «پرورشیافتهی» او بودم، برای خودش در میان همسایهها اعتباری بههم زده بود؛ چون در آن روزها باید خودم بهتنهایی معنی این اصطلاح «پرورشیافته» را پیدا میکردم و چون خواهرم دستهای زمخت و سنگینش را همانطور که روی من بلند میکرد، بر سر و کلهی شوهرش هم میکوفت و من تصور میکردم که جو گارجری و من، هردو «پرورشیافتهی» او هستیم.
خواهرم زن زیبایی نبود و من حس میکردم که او به کمک همان دستهایش جو گارجری را وادار کرده تا با ازدواج با خود تن دردهد. «جو» از این آدمهای بور بود که روی صورت صافش موهای طلایی و مجعد داشت و چشمهای آبیاش چنان بینور بود که انگار با سفیدی چشمها قاطی شده بود. او مردی آرام، خوشخلق، خوشذات، مطیع، دستپاچلفتی و دوستداشتنی بود که هم از نظر زور و قدرت و هم ازنظر ضعف و سستیاش یک هرکول بود.
خواهرم، خانم «جو»، چشمانی سیاه و موهایی مشکی داشت. رنگ صورتش چنان سرخ بود که پیش خودم میگفتم شاید برای شستن خودش بهجای صابون از گرد جوزهندی استفاده میکند. زنی بلندقد و استخوانی بود که تا حدودی همیشه یک پیشبند درشتبافت به گردن داشت که از پشت آن را محکم به کمرش گره میزد و جلو سینهی چهارگوش ثابتی هم داشت که از سوزن و سنجاق پر بود. او پیش خودش این پیشبند را بهعنوان یک نشان افتخار تلقی میکرد؛ ولی «جو» را برای بستن دایم آن ملامت میکرد؛ اما به هیچوجه نمیفهمیدم که او چرا آن را به گردن میانداخت و چرا اصرار داشت که در آخر روز هم نباید آن را از تنش در بیاورد.
کارگاه آهنگری «جو» به خانهی ما چسبیده بود که مثل بیشتر خانههای روستایی از چوب ساخته شده بود. وقتی با عجله از گورستان پشت کلیسا به خانه رسیدم، کارگاه آهنگری بسته و «جو» تک و تنها در آشپزخانه نشسته بود. من و «جو» چون باهم احساس همدردی میکردیم، بههم اعتماد داشتیم. همین که درِ خانه را باز کردم و نگاهی دزدکی به درون اتاق و «جو» که در گوشهای جلوی اجاق کز کرده بود انداختم، او سراسیمه به من گفت: «پیپ، خانم «جو» دوازده بار بهدنبالت بیرون رفته و حالا هم سیزدهمین باره که رفته.»
چنانچه به کتاب آرزوهای بزرگ علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار چارلز دیکنز در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
31 شهریور 1402
آرزوهای بزرگ
«آرزوهای بزرگ» اثری است از چارلز دیکنز (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۱۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۶۱ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان زندگی کودکی یتیم به نام پیپ میپردازد.
دربارهی آرزوهای بزرگ
آرزوهای بزرگ، در ترجمه صحیح توقعات بزرگ یا انتظارات بزرگ، رمانی است از چارلز دیکنز، نویسنده نامدار انگلیسی، که ابتدا به صورت داستان دنبالهدار از دسامبر ۱۸۶۰ تا اوت ۱۸۶۱ میلادی در هفتهنامهی «سراسر سال» به چاپ رسید. اما در اکتبر ۱۸۶۱، انتشارات چپمن و هال رمان کامل را در سه جلد منتشر کرد.
وقایع کتاب آرزوهای بزرگ که به صورت خودزندگینامه از قول شخصیت اصلی داستان، کودکی یتیم موسوم به «پیپ» نگاشته شدهاست، از سال ۱۸۱۲، هنگامی که او هفت سال دارد، تا زمستان ۱۸۴۰ اتفاق میافتند. آرزوهای بزرگ را میتوان به نوعی زندگینامهی خودنوشت شخص دیکنز نیز دانست که همچون آثار دیگرش تجربیات تلخ و شیرین او از زندگی و مردم را نمایان میسازد.
داستان آرزوهای بزرگ شرح کاملی از وضعیت سیاسی اجتماعی دوران خود است و نویسنده حقایق اجتماعی را با بیانی لطیف به تصویر کشیده است. در حقیقت همین وقایع هستند که به ارزش داستان میافزایند. این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۹ با بیش از ۷۷۶ هزار رای و ۲۱ هزار نقد و نظر است.
در ایران نیز این کتاب با ترجمههای متعدد و متفاوتی از افرادی چون ابراهیم یونسی، هادی محب علیان، حمیدرضا بلوچ، محسن سلیمانی، پروین ادیب، صبا اسلامی، زهره میرزاده، مهدی علوی و غیره به بازار عرضه شده است.
داستان آرزوهای بزرگ
پیپ هفت ساله، زندگی محقر و فروتنانهای را در کلبهای روستایی، با خواهری بدخلق و سختگیر و شوهر خواهرش «جو گارگِری» آهنگری پرتوان اما مهربان و نرمخو، میگذراند. او که روزی برای سر زدن به قبر مادر و پدرش به گورستان میرود، بهطور اتفاقی با یک زندانی فراری محکوم به اعمال شاقه به نام «آبل مگویچ» روبرو میشود. آن زندانی، داستانی ترسناک برای کودک سر و هم میکند تا او نانی برای رفع گرسنگی و سوهانی برای رهایی خویش از غل و زنجیری که به دست و پایش بستهاست، بیاورد. پیپ هم از روی ناچاری و هم از دلرحمی او را یاری میکند.
مدت زمانی از آن ماجرا میگذرد و پیپ کوچک، توسط زنی میانسال و ثروتمند موسوم به «میس هاویشام» اجیر میشود تا گهگاه برای همنشینی و سرگرم کردنش پیش او بیاید. هاویشام که در گذشتهای دور و به هنگام عروسی، معشوقش او را بیرحمانه ترک گفته، از آن زمان، به زنی دلسرد و انتقامجو بدل گشتهاست.
او «اِستِلا» دخترکی زیبا، اما گستاخ و مغرور را به فرزندی پذیرفته است تا به او بیاموزد که چگونه مردان را به بازی گرفته و بدینسان انتقام خویش را توسط او از مردان بستاند. پیپ کوچک در آن خانه به استلا دل میبندد و تحت تأثیر توهینها و آزارهای دخترک، نخستین آرزوهایش مبنی بر ترک زندگی محقر و روستایی و زیستن چون نجیبزادگان، در او نقش میبندد.
پیپ، سالها نزد جو گارگِری شاگردی میکند تا به عنوان یک آهنگر امرار معاش کند اما اتفاقی زندگی او را دگرگون میکند. حقوقدانی در لندن به نام «جَگرز» به او اطلاع میدهد که یک ولینعمت ناشناس، هزینه تعلیم و تربیت او را برای رفتن به لندن و آموختن فرهنگ افراد متشخص، متقبل شده و پس از آن ثروت کلانی به او خواهد رسید. به این ترتیب قهرمان نخست داستان، روستا و شوهر خواهر دوستداشتنی خود را ترک میکند تا به آرزوهای بزرگ خویش که یافتن تشخص و لیاقت برای دستیابی به استلا است، برسد.
او در طول زندگی در لندن، بسیاری از آداب و رسوم زندگی شهری همچون طرز رفتار، لباس پوشیدن و مشارکت در انجمن اشخاص فرهیخته و با فرهنگ را میآموزد و استلای محبوبش نیز که اکنون مردان زیادی خواهان او هستند، با تجاربی مشابه، دست و پنجه نرم میکند. پیپ اینبار به استلا اظهار عشق میکند ولی استلا به او میگوید که لیاقت عشق پیپ را ندارد و به «بنتلی درامل» مردی پستفطرت، دلبستهاست.
پیپ که همیشه خانم هاویشام را ولینعمت مرموز خود میپنداشته، در پایان به این موضوع پی میبرد که ولی نعمتش «مگویچ» همان زندانی فراریست که در کودکی یاریش داده بود. او همچنین درمییابد که مگویچ پدر استلا است. اما زمانی این راز برملا میشود که مگویچ طی یک درگیری دستگیر و زخمی شده و در بستر مرگ افتاده و تمام اموالش توسط دولت ضبط شدهاست.
از طرفی استلا نیز با درامل ازدواج کرده و بدرفتاریهای بسیاری از او دیدهاست. پیپ که به هیچیک از آرزوهای خود نائل نمیآید، به کلبه محقر روستایی خود پیش جو بازمیگردد. هرچند دیکنز تصمیم داشت تا پیپ را در رسیدن به استلا عاقبت ناکام گذارد و داستان را به صورتی غمانگیز به پایان برساند، اما به توصیه دیگران پایان آن را با درس گرفتن استلا از شکستهای زندگی و بازگشتش به نزد پیپ، تغییر میدهد تا به مذاق خوانندگان آن زمان خوش بیاید.
بخشی از آرزوهای بزرگ
خواهرم، خانم جو گارجری، بیشتر از بیست سال از من بزرگتر بود و بهخاطر اینکه من «پرورشیافتهی» او بودم، برای خودش در میان همسایهها اعتباری بههم زده بود؛ چون در آن روزها باید خودم بهتنهایی معنی این اصطلاح «پرورشیافته» را پیدا میکردم و چون خواهرم دستهای زمخت و سنگینش را همانطور که روی من بلند میکرد، بر سر و کلهی شوهرش هم میکوفت و من تصور میکردم که جو گارجری و من، هردو «پرورشیافتهی» او هستیم.
خواهرم زن زیبایی نبود و من حس میکردم که او به کمک همان دستهایش جو گارجری را وادار کرده تا با ازدواج با خود تن دردهد. «جو» از این آدمهای بور بود که روی صورت صافش موهای طلایی و مجعد داشت و چشمهای آبیاش چنان بینور بود که انگار با سفیدی چشمها قاطی شده بود. او مردی آرام، خوشخلق، خوشذات، مطیع، دستپاچلفتی و دوستداشتنی بود که هم از نظر زور و قدرت و هم ازنظر ضعف و سستیاش یک هرکول بود.
خواهرم، خانم «جو»، چشمانی سیاه و موهایی مشکی داشت. رنگ صورتش چنان سرخ بود که پیش خودم میگفتم شاید برای شستن خودش بهجای صابون از گرد جوزهندی استفاده میکند. زنی بلندقد و استخوانی بود که تا حدودی همیشه یک پیشبند درشتبافت به گردن داشت که از پشت آن را محکم به کمرش گره میزد و جلو سینهی چهارگوش ثابتی هم داشت که از سوزن و سنجاق پر بود. او پیش خودش این پیشبند را بهعنوان یک نشان افتخار تلقی میکرد؛ ولی «جو» را برای بستن دایم آن ملامت میکرد؛ اما به هیچوجه نمیفهمیدم که او چرا آن را به گردن میانداخت و چرا اصرار داشت که در آخر روز هم نباید آن را از تنش در بیاورد.
کارگاه آهنگری «جو» به خانهی ما چسبیده بود که مثل بیشتر خانههای روستایی از چوب ساخته شده بود. وقتی با عجله از گورستان پشت کلیسا به خانه رسیدم، کارگاه آهنگری بسته و «جو» تک و تنها در آشپزخانه نشسته بود. من و «جو» چون باهم احساس همدردی میکردیم، بههم اعتماد داشتیم. همین که درِ خانه را باز کردم و نگاهی دزدکی به درون اتاق و «جو» که در گوشهای جلوی اجاق کز کرده بود انداختم، او سراسیمه به من گفت: «پیپ، خانم «جو» دوازده بار بهدنبالت بیرون رفته و حالا هم سیزدهمین باره که رفته.»
چنانچه به کتاب آرزوهای بزرگ علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار چارلز دیکنز در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، چارلز دیکنز، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب