«سرگذشت نارنیا» اثری شامل ۷ جلد است از سی. اس. لوئیس (نویسندهی ایرلندی، از ۱۸۹۸ تا ۱۹۶۳) که در فاصلهی سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۶ منتشر شدهاند. این مجموعه به روایت ماجراهای چند کودک در دنیایی جادویی میپردازد.
دربارهی سرگذشت نارنیا
سرگذشت نارنیا مجموعهای از هفت رمان خیالپردازی نوشتهی سی اس لوئیس برای کودکان است که در ایران بیشتر با نام ماجراهای نارنیا شناخته میشود. این مجموعه که به عنوان یک اثر کلاسیک در ادبیات کودک و شناختهترین اثر نویسندهاش شناخته میشود، بیش از ۱۲۰ میلیون نسخه از آن به ۴۱ زبان فروخته شده در بین سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۴ نوشته شدهاست.
این مجموعه در قلمرو خیالی نارنیا، دنیایی خیالی از جادوها، موجودات افسانهای و حیوانات سخنگو قرار دارد. این مجموعه داستان، ماجراهای کودکان مختلفی را روایت میکند که نقش اصلی را در تاریخ جهان نارنیا دارند. بهجز در اسب و آدمش، قهرمانان اصلی همه کودکان دنیای واقعی هستند که به طرز جادویی به نارنیا منتقل میشوند؛ جایی که گاهی توسط اصلان برای محافظت از نارنیا در برابر شر دعوت میشوند. این کتابها کل تاریخ نارنیا را شامل میشوند؛ از زمان ایجاد آن در خواهرزاده جادوگر تا نابودی نهایی آن در آخرین نبرد.
علاوه بر زمینههای متعدد سنتی مسیحی، این مجموعه، شخصیتها و ایدههایی از اساطیر یونانی و رومی و همچنین افسانههای کهن بریتانیا و ایرلند را به کار گرفتهاست.
سرگذشت نارنیا ماجرای کودکانی را نقل میکند که نقش اصلی را تاریخچهی دنیای نارنیا بازی میکنند. در هر کتاب از این مجموعه (به جز اسب و آدمش) کودکانی از دنیای ما به صورت جادویی به نارنیا منتقل میشوند. جایی که از آنها خواسته میشود تا به اصلان شیر کمک کنند تا از پس بحران در دنیای نارنیا برآید.
نارنیا دنیایی است که در آن حیوانات سخن میگویند، جادو امری رایج نیست ولی جادو در بطن سرزمین وجود دارد و خوبی به جنگ با بدی میرود. داستان آفرینش نارنیا در روز نخست با آواز اصلان شیر و سخنگو شدن حیوانات با جادوی او در کتاب خواهرزاده جادوگر و داستان پایان آن در کتاب آخرین نبرد آمدهاست.
طی پنجاه سال گذشته ، ماجراهای نارنیا از ژانر فانتزی فراتر رفته است تا جزئی از کانون ادبیات کلاسیک شود. هر یک از این هفت کتاب یک شاهکار است که خواننده را به سرزمینی می کشاند که جادو با واقعیت روبرو می شود و نتیجه آن یک دنیای داستانی است که چندین نسل مجذوب آن شده است.
مجموعهی سرگذشت نارنیا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۷ با بیش از ۶۳۹ هزار رای و ۱۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از پیمان اسماعیلیان به بازار عرضه شده است.
کتاب اول: شیر، کمد و جادوگر
پیتر، سوزان، ادموند و لوسی پونسی برای در امان ماندن از بمبباران جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۰، از لندن به خانه پروفسور دیگوری کریک، که در حومه انگلستان است، میروند. لوسی هنگام گشتوگذار در خانه، به طور اتفاقی وارد کمد لباس میشود و وارد سرزمین جادویی نارنیا میشود.
او در آنجا، یک فائون، به نام آقای تامنس را ملاقات میکند؛ تامنس وظیفه دارد که در صورت مشاهده انسانها، آنها را به جادیس/جادوگر سفید، حاکم دروغین نارنیا که نارنیا را در زمستان ابدی نگهداشتهاست، تحویل دهد. تامنس لوسی را برای صرف چای به خانهاش دعوت میکند، او اعتراف کرد که در ابتدا قصد داشت لوسی را به جادوگر سفید تحویل دهد اما پشیمان میشود و با او دوست میشود.
لوسی پس از چند ساعت از نارنیا بازمیگردد و متوجه میشود که فقط چند ثانیه از زمین دور بودهاست، زیرا بازدید از سرزمین جادویی نارنیا بیشتر از مدت عدم حضور آنها در زمین طول میکشد. وقتی لوسی درباره نارنیا به خواهر و برادرانش میگوید، آنها حرف او را باور نمیکنند. در سفر دوم لوسی به نارنیا، ادموند بدون آنکه لوسی متوجه بشود، او را تعقیب میکند و وارد منطقهای دیگری از نارنیا میشود.
ادموند با جادوگر سفید ملاقات میکند، جادوگر ادموند را فریب میدهد و او را متقاعد میکند که خواهران و برادرش را با قول شاهزاده شدن نزد او بیاورد. لوسی و ادموند به خانه برمیگردند، اما ادموند پس از اطلاع از جادوگر سفید، وجود نارنیا را انکار میکند. پس از مدتی هر چهار نفر با هم وارد نارنیا میشوند و متوجه میشوند که آقای تامنس به جرم خیانت توسط جادوگر سفید دستگیر شدهاست.
بچهها با آقا و خانم بیور دوست میشوند. آقا و خانم بیور به آنها درباره پیشگویی که میگوید حکومت جادوگر سفید با نشستن دو پسر آدم و دو دو دختر حوا بر چهار تاجوتخت پایان مییابد و اصلان، حاکم واقعی نارنیا پس از چند سال غیبت در حال بازگشت بهسوی میز سنگی است، اطلاع میدهند.
کتاب دوم: شاهزادهی کاسپین
پیتر، سوزان، ادموند و لوسی پونسی به طرزی جادویی از ایستگاه راه آهن بریتانیا به ساحلی در نزدیکی یک قلعه قدیمی و ویران منتقل می شوند. آنها تعیین می کنند که خرابه پاراوال است، جایی که زمانی به عنوان پادشاهان و ملکه های نارنیا در آنجا حکومت میکردند.
آنها طاق گنج را کشف می کنند که در آن شمشیر و سپر پیتر، تیر و کمان سوزان، و خنجر لوسی و بطری دلخواه جادویی در آن نگهداری می شود. بوق سوزان برای احضار کمک گم شده است، زیرا روزی که آنها پس از بازدید قبلی خود از نارنیا به انگلستان بازگشتند، آن را در جنگل رها کرد. اگرچه تنها یک سال در انگلستان می گذرد، اما در نارنیا ۱۳۰۰ سال می گذرد.
بچه ها ترامپکین کوتوله را از دست سربازانی که می خواهند او را غرق کنند نجات می دهند. ترامپکین تاریخچه نارنیا را از زمان ناپدید شدن کودکان می گوید: تلمارین ها نارنیا را فتح کردند که اکنون توسط پادشاه میراز و همسرش ملکه پروناپریسمیا اداره می شود. میراز با کشتن برادرش، شاه کاسپین نهم، پدر شاهزاده کاسپین، تاج و تخت را غصب کرد. میراز وارث برحق شاهزاده کاسپین را تحمل کرد تا اینکه پسر خودش به دنیا آمد.
کاسپین با کمک معلمش دکتر کورنلیوس که او را در علم نارنیا قدیم آموزش داد از قلعه میراز فرار کرد و شاخ ملکه سوزان را به او داد. کاسپین به داخل جنگل فرار کرد اما با پیچ خوردن اسبش بیهوش شد. او در لانه یک گورکن سخنگو و دو کوتوله نیکابریک و ترامپکین که کاسپین را به عنوان پادشاه خود پذیرفته بودند از خواب بیدار شد.
کتاب سوم: سفر کشتی سپیدهپیما
دو فرزند کوچک پونسیها، لوسی و ادموند، در حالی که برادر بزرگتر آنها، پیتر، در حال مطالعه برای یک امتحان با پروفسور کرک است، و خواهر بزرگتر آنها، سوزان، به همراه والدین شان در حال سفر به دور آمریکاست؛ مجبور به ماندن در کنار پسر عموی نفرت انگیزشان، یوستاس اسکراب شدهاند.
ادموند، لوسی و یوستاس از طریق یک نقاشی از کشتیای بر روی دریا، به دنیای نارنیا برده میشوند. (نقاشیای که در اتاق خواب مهمان، که لوسی در آن اقامت داشت آویزان شده بود و هدیه ای ناخواسته برای والدین یوستاس بود)سه کودک، در اقیانوس در نزدیکی کشتی تصویر شده در نقاشی، با نام سپیدهپیما (داون ترِیدر) فرود میآیند و به درون کشتی برده میشوند.
داون تریدر کشتی کاسپین دهم، پادشاه نارنیا است که ادموند و لوسی (به همراه پیتر و سوزان) به او کمک کردند تا تاج و تخت نارنیا را در داستان شاهزاده کاسپین به دست آورد. لرد درینیان (کاپیتان سپیدهپیما( و مسئول عرشه راینس نیز در کشتی حضور دارند.
اینک سه سال است که صلح در نارنیا برقرار شده و کاسپین برای تحقق سوگند تاجگذاری خود تلاشی را انجام داده تا به مدت یک سال و یک روز به شرق سفر کند تا هفت لرد گمشده نارنیا را پیدا کند: آرگاز، بِرْن، ماورامورن، اُکتزیان، رِستیمار، رِویلیان و رووپ. او خاطرنشان میکند که ترامپکین کوتوله را در غیاب خود با عنوان لرد ریجنت، به اداره نارنیا گماردهاست.
لوسی و ادموند از بازگشت به دنیای نارنیا خوشحال هستند، اما یوستاس کمتر مشتاق است، زیرا پیش از این هرگز آنجا نبودهاست و عموزادههایش را با این باور که این جهان جایگزین هرگز وجود نداشتهاست، مسخره میکرده. موش سخنگو ریپیچیپ نیز در کشتی حضور دارد، چرا که او امیدوار است تا کشور اسلان را در فراسوی آبهای «شرق مطلق» پیدا کند. هنگامی که یوستاس دست به تمسخر ریپیچیپ میزند، چیزهای زیادی در مورد شخصیت جنگجوی او آشکار میشود.
کتاب چهارم: صندلی نقرهای
یوستیس اسکراب، که اکنون یک شخصیت اصلاح شده به دنبال وقایع قبلی است، با همکلاسی و دوست جدید خود، جیل پول، در مدرسه آنها، خانه آزمایش، روبرو می شود، جایی که آنها بدبخت هستند. جیل توسط قلدرها شکنجه شده و از آنها پنهان شده است. یوستیس به جیل در مورد ماجراجویی های نارنیان خود می گوید، و اینکه چگونه تجربیات او در آنجا منجر به تغییراتی در رفتار او شد – که جیل هشدار می دهد که احتمالاً او را نیز هدف قلدرها قرار می دهد.
یوستیس درخواست کمک از اصلان را پیشنهاد میکند و وقتی قلدرها روی آنها جمع میشوند، این دو از دروازهای که آنها را به کشور اصلان میبرد اشتباه میکنند. آنها با صخره ای روبرو می شوند، جایی که جیل با نزدیک شدن به لبه خود را نشان می دهد و یوستیس که سعی می کند او را به عقب بکشد، از لبه سقوط می کند. اصلان ظاهر می شود و اوستاس را با دمیدن او در جریان باد جادویی به نارنیا نجات می دهد.
او جیل را متهم می کند که به یوستاس کمک کرده است تا پسر شاه کاسپین، شاهزاده ریلیان نارنیا را که چند سال قبل ناپدید شده بود پیدا کند. او به جیل چهار علامت می دهد تا آنها را در تلاششان راهنمایی کند و سپس جیل را به نارنیا می برد، جایی که یوستاس در حال حاضر در کنار یک قلعه بزرگ منتظر است. آن ها مردی مسن و ضعیف را تماشا می کنند که کشتی را می گیرد و از بندر می رود. با ناراحتی یوستاس، آنها متوجه می شوند که مرد مسن در واقع پادشاه کاسپین است.
با عدم احوالپرسی با او، اولین نشانه را از دست داده اند. ۵۰ سال از آخرین حضور یوستاس در نارنیا می گذرد، هرچند کمتر از یک سال از دنیای او می گذرد. آنها همچنین میآموزند که کاسپین برای بازدید دوباره از سرزمینهایی که در جوانی او و یوستاس به آن سفر کرده بودند سفر کرده است، اگرچه بسیاری از نارنیان معتقدند که او به دنبال اصلان رفته است تا بپرسد که کی میتواند پادشاه بعدی نارنیا باشد. کاسپین آشکارا با کهولت سن رو به زوال است و مردمش می ترسند که او مدت زیادی زنده نماند.
کتاب پنجم: اسب و آدمکش
شستا پسری است که در کالورمن جنوبی با ارشش، یک ماهیگیر بدسرپرست، که شستا معتقد است پدرش است، زندگی می کند. یک نجیب زاده قدرتمند یک شب میهمان نوازی می خواهد و با ارشش چانه می زند تا شستا را به عنوان برده اش بخرد. معلوم می شود که ارشش پدر شستا نیست، او را در کودکی در یک قایق شسته پیدا کرده است.
در اصطبل، بری، اسب نر نجیب زاده، پسر را با صحبت کردن مبهوت می کند. او به شستا می گوید که نجیب زاده نسبت به بردگان خود بسیار ظالم است و به آنها پیشنهاد می کند که به زادگاهش نارنیا فرار کنند، جایی که او به عنوان کره اسب دستگیر شد. شستا موافقت می کند و آنها شبانه یواشکی دور می شوند.
پس از هفتهها سفر به شمال، که طی آن دو همراه با هم پیوند میخورند، تعقیب و گریز کوتاهی برای فرار از شیرها منجر به ملاقات آنها با یک جفت پناهنده دیگر میشود: اسب نارنیایی دیگر، مادیان هوین، که مانند بری میخواهد به خانه بازگردد، و آراویس، یک جوان. نجیب زنی که می خواهد از ازدواج سیاسی با آهوشتا، وزیر بزرگ زشت فرار کند. اگرچه شستا و آراویس بلافاصله از یکدیگر متنفرند، اما این چهار نفر تصمیم می گیرند با هم سفر کنند.
در تاشبان، پایتخت کالورمن، گروهی از نارنیان ها، شستا را با کورین، شاهزاده آرچنلند، متحد نارنیان، اشتباه می گیرند که ناپدید شده است. شستا که از دیگران گرفته شده است، می شنود که نارنیان ها قصد دارند از کالورمن فرار کنند تا از ازدواج اجباری بین ملکه سوزان و راباداش، پسر تیسروک، حاکم کالورمن جلوگیری کنند. شستا زمانی که کورین برمی گردد فرار می کند، اما نه قبل از اینکه از مسیری پنهان در بیابان یاد بگیرد.
کتاب ششم: خواهرزاده و جادوگر
داستان از تابستان سال ۱۹۰۰ در لندن آغاز میشود. پالی به همراه دیگوری، خواهرزادهی دایی اندرو، با یکدیگر آشنا میشوند و به اتاق زیرشیروانی و مخفی دایی اندرو میروند. دایی اندرو با فریب پالی را وامیدارد که به حلقه جادویی دست بزند و باعث ناپدید شدن او میشود.
سپس به دیگوری توضیح میدهد که او در حال جادوگری است و حلقهها اجازه سفر بین یک جهان و جهان دیگر را میدهند. او دیگوری را فریب میدهد که تا با لمس حلقه جادویی زرد رنگ دنبال پالی برود و دو حلقه سبزرنگ را به دیگوری میدهد که با آن به این دنیا برگردند.
دیگوری پس از لمس حلقه وارد دنیایی جنگلی میشود و پالی را پیدا میکند، آنها متوجه میشوند که این جنگل یک دنیای کامل نیست و جنگلی بین دنیاها است که مانند تونل آنها را به دنیاهای دیگر میرساند. آنها تصمیم میگیرند قبل از بازگشت به انگلیس دنیاهای دیگری را کشف کنند.
آنها به یکی از تونلها میپرند و خود را در شهری باستانی متروک به نام چارن (زادگاه جادیس) میبینند، آنها مجسمههایی از ملکهها و پادشاهان سابق چارن میبینند و زنگولهای را همراه با کتبیه پیدا میکنند که از یابنده درخواست ضربه زدن به زنگ را دارد.
کتاب هفتم: آخرین نبرد
در نواحی غربی نارنیا، میمون باهوش و حریص شیفت، خر ساده لوح پازل را متقاعد می کند که پوست شیر بپوشد و او را به نارنیان های دیگر معرفی می کند. به عنوان شیر بزرگ اصلان. شیفت که خود را به عنوان سخنگوی اصلان معرفی می کند، از نام اصلان استفاده می کند تا نارنیان ها را متقاعد کند که درختان را برای الوار قطع کنند. شیفت سودها را به جیب میزند و از کالورمنز – به رهبری ریشدا تارکان – با این ادعا که اصلان نام دیگری برای تاش است، یک خدای تشنه به خون است که توسط کالورمنز پرستش میشود، حمایت میکند.
سانی که سخنان شیفت را زیر سوال می برند به اصطبل بزرگی دعوت می شوند که گفته می شود “تاشلان” در آن زندگی می کند، اما به طور مخفیانه توسط یکی از مردان ریشدا به قتل می رسند.
شاه تیریان، از نوادگان پادشاه کاسپین ایکس، توسط روونویت قنطورس هشدار میدهد که اتفاقات عجیب و بدی برای نارنیا میافتد و ستارگان تحولات شومی را نشان میدهند. تیریان و دوستش جواهر اسب شاخدار خبر مرگ دریادها را می شنوند و عجولانه برای مقابله با خطر به راه می افتند و به رونویت دستور می دهند تا ارتش کوچکی را برای پیوستن به آنها جمع کند. تیریان و جول با یافتن دو کالورمن که از اسب نارنیان سخنگو سوء استفاده می کنند، هر دو را در خشم کور می کشند و خود را به «اصلان» میسپارند.
بخشهایی از سرگذشت نارنیا
پلی گفت: «چه هیجان انگیزا هیچ نمیدانستم خانه تان این قدر جالب است.» دیگوری جواب داد: «شاید از نظر تو جالب باشد، ولی اگر قرار بود شب ها هم همان جا بخوابی، دیگر برایت جالب نبود. دوست داری وقتی توی تخت دراز کشیدی، دایی اندرو یواشکی بیاید از جلو اتاقت رد شود؟ آن هم با آن چشم های ترسناکش» | به این ترتیب، پلی و دیگوری با هم آشنا شدند. تازه اول تعطیلات تابستانی بود و هیچ کدام قرار نبود آن سال به دریا بروند؛ در نتیجه، هر روز همدیگر را می دیدند.
………………….
وقتی اتاق زیر شیروانی را اندازه گرفتند. برای جمع زدن مجبور شدند مداد بیاورند. اول به دو جواب متفاوت رسیدند، اما وقتی هم به توافق رسیدند نمیدانم جوابشان درست بود یا نه. چون عجله داشتند که زودتر به اکتشاف برسند. موقع بالا رفتن و رسیدن به پشت مخزن آب پلی گفت: «نباید سر و صدا کنیم.» به دلیل اهمیت موضوع و موقعیت، هر کدام یک شمع برداشته بودند (پلی ذخیره بزرگی از شمع در غارش جمع کرده بود).
چنانچه به کتابهای سرگذشت نارنیا علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین کتابهای ویژهی نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب با سایر موارد مشابه نیز آشنا شوید.
14 دی 1402
سرگذشت نارنیا
«سرگذشت نارنیا» اثری شامل ۷ جلد است از سی. اس. لوئیس (نویسندهی ایرلندی، از ۱۸۹۸ تا ۱۹۶۳) که در فاصلهی سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۶ منتشر شدهاند. این مجموعه به روایت ماجراهای چند کودک در دنیایی جادویی میپردازد.
دربارهی سرگذشت نارنیا
سرگذشت نارنیا مجموعهای از هفت رمان خیالپردازی نوشتهی سی اس لوئیس برای کودکان است که در ایران بیشتر با نام ماجراهای نارنیا شناخته میشود. این مجموعه که به عنوان یک اثر کلاسیک در ادبیات کودک و شناختهترین اثر نویسندهاش شناخته میشود، بیش از ۱۲۰ میلیون نسخه از آن به ۴۱ زبان فروخته شده در بین سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۴ نوشته شدهاست.
این مجموعه در قلمرو خیالی نارنیا، دنیایی خیالی از جادوها، موجودات افسانهای و حیوانات سخنگو قرار دارد. این مجموعه داستان، ماجراهای کودکان مختلفی را روایت میکند که نقش اصلی را در تاریخ جهان نارنیا دارند. بهجز در اسب و آدمش، قهرمانان اصلی همه کودکان دنیای واقعی هستند که به طرز جادویی به نارنیا منتقل میشوند؛ جایی که گاهی توسط اصلان برای محافظت از نارنیا در برابر شر دعوت میشوند. این کتابها کل تاریخ نارنیا را شامل میشوند؛ از زمان ایجاد آن در خواهرزاده جادوگر تا نابودی نهایی آن در آخرین نبرد.
علاوه بر زمینههای متعدد سنتی مسیحی، این مجموعه، شخصیتها و ایدههایی از اساطیر یونانی و رومی و همچنین افسانههای کهن بریتانیا و ایرلند را به کار گرفتهاست.
سرگذشت نارنیا ماجرای کودکانی را نقل میکند که نقش اصلی را تاریخچهی دنیای نارنیا بازی میکنند. در هر کتاب از این مجموعه (به جز اسب و آدمش) کودکانی از دنیای ما به صورت جادویی به نارنیا منتقل میشوند. جایی که از آنها خواسته میشود تا به اصلان شیر کمک کنند تا از پس بحران در دنیای نارنیا برآید.
نارنیا دنیایی است که در آن حیوانات سخن میگویند، جادو امری رایج نیست ولی جادو در بطن سرزمین وجود دارد و خوبی به جنگ با بدی میرود. داستان آفرینش نارنیا در روز نخست با آواز اصلان شیر و سخنگو شدن حیوانات با جادوی او در کتاب خواهرزاده جادوگر و داستان پایان آن در کتاب آخرین نبرد آمدهاست.
طی پنجاه سال گذشته ، ماجراهای نارنیا از ژانر فانتزی فراتر رفته است تا جزئی از کانون ادبیات کلاسیک شود. هر یک از این هفت کتاب یک شاهکار است که خواننده را به سرزمینی می کشاند که جادو با واقعیت روبرو می شود و نتیجه آن یک دنیای داستانی است که چندین نسل مجذوب آن شده است.
مجموعهی سرگذشت نارنیا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۷ با بیش از ۶۳۹ هزار رای و ۱۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از پیمان اسماعیلیان به بازار عرضه شده است.
کتاب اول: شیر، کمد و جادوگر
پیتر، سوزان، ادموند و لوسی پونسی برای در امان ماندن از بمبباران جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۰، از لندن به خانه پروفسور دیگوری کریک، که در حومه انگلستان است، میروند. لوسی هنگام گشتوگذار در خانه، به طور اتفاقی وارد کمد لباس میشود و وارد سرزمین جادویی نارنیا میشود.
او در آنجا، یک فائون، به نام آقای تامنس را ملاقات میکند؛ تامنس وظیفه دارد که در صورت مشاهده انسانها، آنها را به جادیس/جادوگر سفید، حاکم دروغین نارنیا که نارنیا را در زمستان ابدی نگهداشتهاست، تحویل دهد. تامنس لوسی را برای صرف چای به خانهاش دعوت میکند، او اعتراف کرد که در ابتدا قصد داشت لوسی را به جادوگر سفید تحویل دهد اما پشیمان میشود و با او دوست میشود.
لوسی پس از چند ساعت از نارنیا بازمیگردد و متوجه میشود که فقط چند ثانیه از زمین دور بودهاست، زیرا بازدید از سرزمین جادویی نارنیا بیشتر از مدت عدم حضور آنها در زمین طول میکشد. وقتی لوسی درباره نارنیا به خواهر و برادرانش میگوید، آنها حرف او را باور نمیکنند. در سفر دوم لوسی به نارنیا، ادموند بدون آنکه لوسی متوجه بشود، او را تعقیب میکند و وارد منطقهای دیگری از نارنیا میشود.
ادموند با جادوگر سفید ملاقات میکند، جادوگر ادموند را فریب میدهد و او را متقاعد میکند که خواهران و برادرش را با قول شاهزاده شدن نزد او بیاورد. لوسی و ادموند به خانه برمیگردند، اما ادموند پس از اطلاع از جادوگر سفید، وجود نارنیا را انکار میکند. پس از مدتی هر چهار نفر با هم وارد نارنیا میشوند و متوجه میشوند که آقای تامنس به جرم خیانت توسط جادوگر سفید دستگیر شدهاست.
بچهها با آقا و خانم بیور دوست میشوند. آقا و خانم بیور به آنها درباره پیشگویی که میگوید حکومت جادوگر سفید با نشستن دو پسر آدم و دو دو دختر حوا بر چهار تاجوتخت پایان مییابد و اصلان، حاکم واقعی نارنیا پس از چند سال غیبت در حال بازگشت بهسوی میز سنگی است، اطلاع میدهند.
کتاب دوم: شاهزادهی کاسپین
پیتر، سوزان، ادموند و لوسی پونسی به طرزی جادویی از ایستگاه راه آهن بریتانیا به ساحلی در نزدیکی یک قلعه قدیمی و ویران منتقل می شوند. آنها تعیین می کنند که خرابه پاراوال است، جایی که زمانی به عنوان پادشاهان و ملکه های نارنیا در آنجا حکومت میکردند.
آنها طاق گنج را کشف می کنند که در آن شمشیر و سپر پیتر، تیر و کمان سوزان، و خنجر لوسی و بطری دلخواه جادویی در آن نگهداری می شود. بوق سوزان برای احضار کمک گم شده است، زیرا روزی که آنها پس از بازدید قبلی خود از نارنیا به انگلستان بازگشتند، آن را در جنگل رها کرد. اگرچه تنها یک سال در انگلستان می گذرد، اما در نارنیا ۱۳۰۰ سال می گذرد.
بچه ها ترامپکین کوتوله را از دست سربازانی که می خواهند او را غرق کنند نجات می دهند. ترامپکین تاریخچه نارنیا را از زمان ناپدید شدن کودکان می گوید: تلمارین ها نارنیا را فتح کردند که اکنون توسط پادشاه میراز و همسرش ملکه پروناپریسمیا اداره می شود. میراز با کشتن برادرش، شاه کاسپین نهم، پدر شاهزاده کاسپین، تاج و تخت را غصب کرد. میراز وارث برحق شاهزاده کاسپین را تحمل کرد تا اینکه پسر خودش به دنیا آمد.
کاسپین با کمک معلمش دکتر کورنلیوس که او را در علم نارنیا قدیم آموزش داد از قلعه میراز فرار کرد و شاخ ملکه سوزان را به او داد. کاسپین به داخل جنگل فرار کرد اما با پیچ خوردن اسبش بیهوش شد. او در لانه یک گورکن سخنگو و دو کوتوله نیکابریک و ترامپکین که کاسپین را به عنوان پادشاه خود پذیرفته بودند از خواب بیدار شد.
کتاب سوم: سفر کشتی سپیدهپیما
دو فرزند کوچک پونسیها، لوسی و ادموند، در حالی که برادر بزرگتر آنها، پیتر، در حال مطالعه برای یک امتحان با پروفسور کرک است، و خواهر بزرگتر آنها، سوزان، به همراه والدین شان در حال سفر به دور آمریکاست؛ مجبور به ماندن در کنار پسر عموی نفرت انگیزشان، یوستاس اسکراب شدهاند.
ادموند، لوسی و یوستاس از طریق یک نقاشی از کشتیای بر روی دریا، به دنیای نارنیا برده میشوند. (نقاشیای که در اتاق خواب مهمان، که لوسی در آن اقامت داشت آویزان شده بود و هدیه ای ناخواسته برای والدین یوستاس بود)سه کودک، در اقیانوس در نزدیکی کشتی تصویر شده در نقاشی، با نام سپیدهپیما (داون ترِیدر) فرود میآیند و به درون کشتی برده میشوند.
داون تریدر کشتی کاسپین دهم، پادشاه نارنیا است که ادموند و لوسی (به همراه پیتر و سوزان) به او کمک کردند تا تاج و تخت نارنیا را در داستان شاهزاده کاسپین به دست آورد. لرد درینیان (کاپیتان سپیدهپیما( و مسئول عرشه راینس نیز در کشتی حضور دارند.
اینک سه سال است که صلح در نارنیا برقرار شده و کاسپین برای تحقق سوگند تاجگذاری خود تلاشی را انجام داده تا به مدت یک سال و یک روز به شرق سفر کند تا هفت لرد گمشده نارنیا را پیدا کند: آرگاز، بِرْن، ماورامورن، اُکتزیان، رِستیمار، رِویلیان و رووپ. او خاطرنشان میکند که ترامپکین کوتوله را در غیاب خود با عنوان لرد ریجنت، به اداره نارنیا گماردهاست.
لوسی و ادموند از بازگشت به دنیای نارنیا خوشحال هستند، اما یوستاس کمتر مشتاق است، زیرا پیش از این هرگز آنجا نبودهاست و عموزادههایش را با این باور که این جهان جایگزین هرگز وجود نداشتهاست، مسخره میکرده. موش سخنگو ریپیچیپ نیز در کشتی حضور دارد، چرا که او امیدوار است تا کشور اسلان را در فراسوی آبهای «شرق مطلق» پیدا کند. هنگامی که یوستاس دست به تمسخر ریپیچیپ میزند، چیزهای زیادی در مورد شخصیت جنگجوی او آشکار میشود.
کتاب چهارم: صندلی نقرهای
یوستیس اسکراب، که اکنون یک شخصیت اصلاح شده به دنبال وقایع قبلی است، با همکلاسی و دوست جدید خود، جیل پول، در مدرسه آنها، خانه آزمایش، روبرو می شود، جایی که آنها بدبخت هستند. جیل توسط قلدرها شکنجه شده و از آنها پنهان شده است. یوستیس به جیل در مورد ماجراجویی های نارنیان خود می گوید، و اینکه چگونه تجربیات او در آنجا منجر به تغییراتی در رفتار او شد – که جیل هشدار می دهد که احتمالاً او را نیز هدف قلدرها قرار می دهد.
یوستیس درخواست کمک از اصلان را پیشنهاد میکند و وقتی قلدرها روی آنها جمع میشوند، این دو از دروازهای که آنها را به کشور اصلان میبرد اشتباه میکنند. آنها با صخره ای روبرو می شوند، جایی که جیل با نزدیک شدن به لبه خود را نشان می دهد و یوستیس که سعی می کند او را به عقب بکشد، از لبه سقوط می کند. اصلان ظاهر می شود و اوستاس را با دمیدن او در جریان باد جادویی به نارنیا نجات می دهد.
او جیل را متهم می کند که به یوستاس کمک کرده است تا پسر شاه کاسپین، شاهزاده ریلیان نارنیا را که چند سال قبل ناپدید شده بود پیدا کند. او به جیل چهار علامت می دهد تا آنها را در تلاششان راهنمایی کند و سپس جیل را به نارنیا می برد، جایی که یوستاس در حال حاضر در کنار یک قلعه بزرگ منتظر است. آن ها مردی مسن و ضعیف را تماشا می کنند که کشتی را می گیرد و از بندر می رود. با ناراحتی یوستاس، آنها متوجه می شوند که مرد مسن در واقع پادشاه کاسپین است.
با عدم احوالپرسی با او، اولین نشانه را از دست داده اند. ۵۰ سال از آخرین حضور یوستاس در نارنیا می گذرد، هرچند کمتر از یک سال از دنیای او می گذرد. آنها همچنین میآموزند که کاسپین برای بازدید دوباره از سرزمینهایی که در جوانی او و یوستاس به آن سفر کرده بودند سفر کرده است، اگرچه بسیاری از نارنیان معتقدند که او به دنبال اصلان رفته است تا بپرسد که کی میتواند پادشاه بعدی نارنیا باشد. کاسپین آشکارا با کهولت سن رو به زوال است و مردمش می ترسند که او مدت زیادی زنده نماند.
کتاب پنجم: اسب و آدمکش
شستا پسری است که در کالورمن جنوبی با ارشش، یک ماهیگیر بدسرپرست، که شستا معتقد است پدرش است، زندگی می کند. یک نجیب زاده قدرتمند یک شب میهمان نوازی می خواهد و با ارشش چانه می زند تا شستا را به عنوان برده اش بخرد. معلوم می شود که ارشش پدر شستا نیست، او را در کودکی در یک قایق شسته پیدا کرده است.
در اصطبل، بری، اسب نر نجیب زاده، پسر را با صحبت کردن مبهوت می کند. او به شستا می گوید که نجیب زاده نسبت به بردگان خود بسیار ظالم است و به آنها پیشنهاد می کند که به زادگاهش نارنیا فرار کنند، جایی که او به عنوان کره اسب دستگیر شد. شستا موافقت می کند و آنها شبانه یواشکی دور می شوند.
پس از هفتهها سفر به شمال، که طی آن دو همراه با هم پیوند میخورند، تعقیب و گریز کوتاهی برای فرار از شیرها منجر به ملاقات آنها با یک جفت پناهنده دیگر میشود: اسب نارنیایی دیگر، مادیان هوین، که مانند بری میخواهد به خانه بازگردد، و آراویس، یک جوان. نجیب زنی که می خواهد از ازدواج سیاسی با آهوشتا، وزیر بزرگ زشت فرار کند. اگرچه شستا و آراویس بلافاصله از یکدیگر متنفرند، اما این چهار نفر تصمیم می گیرند با هم سفر کنند.
در تاشبان، پایتخت کالورمن، گروهی از نارنیان ها، شستا را با کورین، شاهزاده آرچنلند، متحد نارنیان، اشتباه می گیرند که ناپدید شده است. شستا که از دیگران گرفته شده است، می شنود که نارنیان ها قصد دارند از کالورمن فرار کنند تا از ازدواج اجباری بین ملکه سوزان و راباداش، پسر تیسروک، حاکم کالورمن جلوگیری کنند. شستا زمانی که کورین برمی گردد فرار می کند، اما نه قبل از اینکه از مسیری پنهان در بیابان یاد بگیرد.
کتاب ششم: خواهرزاده و جادوگر
داستان از تابستان سال ۱۹۰۰ در لندن آغاز میشود. پالی به همراه دیگوری، خواهرزادهی دایی اندرو، با یکدیگر آشنا میشوند و به اتاق زیرشیروانی و مخفی دایی اندرو میروند. دایی اندرو با فریب پالی را وامیدارد که به حلقه جادویی دست بزند و باعث ناپدید شدن او میشود.
سپس به دیگوری توضیح میدهد که او در حال جادوگری است و حلقهها اجازه سفر بین یک جهان و جهان دیگر را میدهند. او دیگوری را فریب میدهد که تا با لمس حلقه جادویی زرد رنگ دنبال پالی برود و دو حلقه سبزرنگ را به دیگوری میدهد که با آن به این دنیا برگردند.
دیگوری پس از لمس حلقه وارد دنیایی جنگلی میشود و پالی را پیدا میکند، آنها متوجه میشوند که این جنگل یک دنیای کامل نیست و جنگلی بین دنیاها است که مانند تونل آنها را به دنیاهای دیگر میرساند. آنها تصمیم میگیرند قبل از بازگشت به انگلیس دنیاهای دیگری را کشف کنند.
آنها به یکی از تونلها میپرند و خود را در شهری باستانی متروک به نام چارن (زادگاه جادیس) میبینند، آنها مجسمههایی از ملکهها و پادشاهان سابق چارن میبینند و زنگولهای را همراه با کتبیه پیدا میکنند که از یابنده درخواست ضربه زدن به زنگ را دارد.
کتاب هفتم: آخرین نبرد
در نواحی غربی نارنیا، میمون باهوش و حریص شیفت، خر ساده لوح پازل را متقاعد می کند که پوست شیر بپوشد و او را به نارنیان های دیگر معرفی می کند. به عنوان شیر بزرگ اصلان. شیفت که خود را به عنوان سخنگوی اصلان معرفی می کند، از نام اصلان استفاده می کند تا نارنیان ها را متقاعد کند که درختان را برای الوار قطع کنند. شیفت سودها را به جیب میزند و از کالورمنز – به رهبری ریشدا تارکان – با این ادعا که اصلان نام دیگری برای تاش است، یک خدای تشنه به خون است که توسط کالورمنز پرستش میشود، حمایت میکند.
سانی که سخنان شیفت را زیر سوال می برند به اصطبل بزرگی دعوت می شوند که گفته می شود “تاشلان” در آن زندگی می کند، اما به طور مخفیانه توسط یکی از مردان ریشدا به قتل می رسند.
شاه تیریان، از نوادگان پادشاه کاسپین ایکس، توسط روونویت قنطورس هشدار میدهد که اتفاقات عجیب و بدی برای نارنیا میافتد و ستارگان تحولات شومی را نشان میدهند. تیریان و دوستش جواهر اسب شاخدار خبر مرگ دریادها را می شنوند و عجولانه برای مقابله با خطر به راه می افتند و به رونویت دستور می دهند تا ارتش کوچکی را برای پیوستن به آنها جمع کند. تیریان و جول با یافتن دو کالورمن که از اسب نارنیان سخنگو سوء استفاده می کنند، هر دو را در خشم کور می کشند و خود را به «اصلان» میسپارند.
بخشهایی از سرگذشت نارنیا
پلی گفت: «چه هیجان انگیزا هیچ نمیدانستم خانه تان این قدر جالب است.» دیگوری جواب داد: «شاید از نظر تو جالب باشد، ولی اگر قرار بود شب ها هم همان جا بخوابی، دیگر برایت جالب نبود. دوست داری وقتی توی تخت دراز کشیدی، دایی اندرو یواشکی بیاید از جلو اتاقت رد شود؟ آن هم با آن چشم های ترسناکش» | به این ترتیب، پلی و دیگوری با هم آشنا شدند. تازه اول تعطیلات تابستانی بود و هیچ کدام قرار نبود آن سال به دریا بروند؛ در نتیجه، هر روز همدیگر را می دیدند.
………………….
وقتی اتاق زیر شیروانی را اندازه گرفتند. برای جمع زدن مجبور شدند مداد بیاورند. اول به دو جواب متفاوت رسیدند، اما وقتی هم به توافق رسیدند نمیدانم جوابشان درست بود یا نه. چون عجله داشتند که زودتر به اکتشاف برسند. موقع بالا رفتن و رسیدن به پشت مخزن آب پلی گفت: «نباید سر و صدا کنیم.» به دلیل اهمیت موضوع و موقعیت، هر کدام یک شمع برداشته بودند (پلی ذخیره بزرگی از شمع در غارش جمع کرده بود).
چنانچه به کتابهای سرگذشت نارنیا علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین کتابهای ویژهی نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب با سایر موارد مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان، ماجراجویی، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، سی. اس. لوئیس، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب