«به گزارش ادارهی هواشناسی» با نام کامل «به گزارش ادارهی هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی» اثری است از مهدی یزدانی خرم (نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۵۸) که در سال ۱۳۸۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت خاطرات یک روزنامهنگار میپردازد که زمان را گم کرده است.
دربارهی به گزارش ادارهی هواشناسی
رمان «به گزارش ادارهی هواشناسی» اثری است از مهدی یزدانی خرم، نویسندهی جوان معاصر ایرانی که درس ال ۱۳۸۴ منتشر شده است. این کتاب ساختاری درهم پیچیده و ضد زمان دارد. کتاب به خاطرات چند سویه یک روزنامه نگار و نویسنده به نام احمد میپردازد که صورتها و شکلهای مختلف مرگ را در دهههای مختلف تجربه کرده است.
احمد زمان را گم کرده است گاهی به سال ۶۰ برمی گردد و کودک می شود و گاهی مردی می شود که از جنگ برگشته، او در روایت شاعرانه خود می کوشد کابوس ها و رویاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس هایش دو چندان می شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و به طریقی می کوشد با زبانی آهنگین به فرمهای رمان-شعر نزدیک شود.
مهدی یزدانی خرم و نوشتههایش مورد توجه بسیاری از منتقدان امروز قرار گرفتهاند. به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی… به عنوان اولین رمان نویسنده، اثر کمتر شناختهشده ای است اما باز هم قابل توجه است. سایت ویستا نقد مفصلی بر این رمان نوشته است و زوایای مختلف آن را برای خواننده تحلیل و موشکافی کرده است.
در بخشی از این نقد دربارهی زبان متفاوت نویسنده آمده است:
«یزدانی خرم در بیشترین قسمت های رمان توانسته با نزدیک کردن دو جمله، که در آنها یک فعل کاربرد دارد، یکی از فعل ها را حذف و در استفاده از فعل صرفه جویی کند. این نکته در طول اثر او تبدیل به یک تکنیک شده است.
این تکنیک چند خاصیت را به همراه داشته که از جملهی آنها می توان به سرعت بخشیدن به ضرباهنگ زبان و همچنین پدیدار شدن نوعی موسیقی در زبان روایت اشاره کرد. استفاده از جمله های کوتاه در لابه لای روایت موجب شده تا هم وجه بار زیاده گویی از دوش نویسنده کم شود و هم وجه حسی راوی را به نحوی برجسته کرده است.»
کتاب به گزارش ادارهی هواشناسی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۲.۸۴ با بیش از ۱۲۲ رای و ۱۷ نقد و نظر است. باید اشاره کرد که این کتاب برنده جایزه رمان متفاوت در سال ۱۳۸۵شده است.
داستان به گزارش ادارهی هواشناسی
داستان رمان به گزارش ادارهی هواشناسی در یک گورستان آغاز میشود. راوی که شخصیت اول داستان هم هست حال و هوای گورستان را روایت میکند و احساسات شخصیاش از این قدم زدن را بیان میکند.
احمد روزنامه نگار است و در طول رمان خاطرات پراکندهاش از زمان کودکی تا بزرگسالی را بازگو میکند و هربار به جایی از داستان خودش در تاریخ پرت میشود. در ادامهی داستان همسر و دخترکش میمیرند و همه چیز برای احمد پیچیده میشود.
این کتاب در پنج فصل نوشته شده است که عبارتند از: سیگار اول: در آغاز من بودم، سیگار دوم: پوسیدن یک نت، سیگار سوم: دندان ساییدن بر گوشت جغد، سیگار چهارم: فشار اسمان بر رگهای گردن، سیگار آخر: بارانی که آرام میبارد.
بخشهایی از به گزارش ادارهی هواشناسی
همه میدانستند که برف میبارد، آسمان گرفته بود و رگههای سفید برف به سر دانشگاه میکوبید. ضحاک آن روز بیحوصله نشان میداد و کاوه محبوس در جرز رنگ پسرانش را میدید که هنوز زندهاند… باد قل خورد داخل موهای سیاه، در هم ریخت، کاوه خط خطی شد وضحاک زیر انبوهی از رعشه خارش دفن.
-سلام، شیخنا. احوالات، اتاق شورا کسی هست؟
+سیگار میکشد و تخم چشمانم را نشانه میرود. نفرت بوی عجیبی دارد مثل زنده به گور کردن من.
+هوار میشود روی سرم، سیاهی هم میدود میرود و من… اَه.
-نه کلید و تحویل دادم، باید طبقه چهارم اتاق بگیریم، سیگار میخوای؟
-نه، این آشغالها رو من نمیکشم، با این همه پول بازم pine میکشی، خیلی خسیسی باب. از خودتم نمیگذری بدبخت.
+به تو چه، برو بمیر!
-من که رفتم کلاس. بچه ها را دیدی بگو ساعت پنج جلو مجسمه فردوسی یا نه اگه بیرون سرد بود، زیر همین نقاشی رو سکو. یادت نره!
-یا حق!
+پلهها را میدود. عرق تنم را سنگین کرده. دخترها چپ چپ نگاهش میکنند. امان از روشنفکری!
نگاهم میدود میرود مینشین روی سیاهی سه ردیف جلوتر. دختر قدبلند، باور نمیکنی؟ به درک. چاقی هم عجب بلایی است، از کفر ابلیس هم بدتر. زیر شکمش درد میگیرد، میخارد شاید.
استاد پیر میخواند شبی گیسو فروهشته به دامن- پلاسین معجر قرینه گرزن. منوچهری جام را سر میکشد، دانشجوی چاق با پیراهنی که بوی شاش میدهد، عرق میکند، و استاد بازهم خواند. بویی هوا را پر میکند. دیگر نمیفهمد استاد چه میخواند.
اگر به کتاب به گزارش ادارهی هواشناسی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار مهدی یزدان خرم در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
2 اسفند 1402
به گزارش ادارهی هواشناسی
«به گزارش ادارهی هواشناسی» با نام کامل «به گزارش ادارهی هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی» اثری است از مهدی یزدانی خرم (نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۵۸) که در سال ۱۳۸۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت خاطرات یک روزنامهنگار میپردازد که زمان را گم کرده است.
دربارهی به گزارش ادارهی هواشناسی
رمان «به گزارش ادارهی هواشناسی» اثری است از مهدی یزدانی خرم، نویسندهی جوان معاصر ایرانی که درس ال ۱۳۸۴ منتشر شده است. این کتاب ساختاری درهم پیچیده و ضد زمان دارد. کتاب به خاطرات چند سویه یک روزنامه نگار و نویسنده به نام احمد میپردازد که صورتها و شکلهای مختلف مرگ را در دهههای مختلف تجربه کرده است.
احمد زمان را گم کرده است گاهی به سال ۶۰ برمی گردد و کودک می شود و گاهی مردی می شود که از جنگ برگشته، او در روایت شاعرانه خود می کوشد کابوس ها و رویاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس هایش دو چندان می شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و به طریقی می کوشد با زبانی آهنگین به فرمهای رمان-شعر نزدیک شود.
مهدی یزدانی خرم و نوشتههایش مورد توجه بسیاری از منتقدان امروز قرار گرفتهاند. به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی… به عنوان اولین رمان نویسنده، اثر کمتر شناختهشده ای است اما باز هم قابل توجه است. سایت ویستا نقد مفصلی بر این رمان نوشته است و زوایای مختلف آن را برای خواننده تحلیل و موشکافی کرده است.
در بخشی از این نقد دربارهی زبان متفاوت نویسنده آمده است:
«یزدانی خرم در بیشترین قسمت های رمان توانسته با نزدیک کردن دو جمله، که در آنها یک فعل کاربرد دارد، یکی از فعل ها را حذف و در استفاده از فعل صرفه جویی کند. این نکته در طول اثر او تبدیل به یک تکنیک شده است.
این تکنیک چند خاصیت را به همراه داشته که از جملهی آنها می توان به سرعت بخشیدن به ضرباهنگ زبان و همچنین پدیدار شدن نوعی موسیقی در زبان روایت اشاره کرد. استفاده از جمله های کوتاه در لابه لای روایت موجب شده تا هم وجه بار زیاده گویی از دوش نویسنده کم شود و هم وجه حسی راوی را به نحوی برجسته کرده است.»
کتاب به گزارش ادارهی هواشناسی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۲.۸۴ با بیش از ۱۲۲ رای و ۱۷ نقد و نظر است. باید اشاره کرد که این کتاب برنده جایزه رمان متفاوت در سال ۱۳۸۵شده است.
داستان به گزارش ادارهی هواشناسی
داستان رمان به گزارش ادارهی هواشناسی در یک گورستان آغاز میشود. راوی که شخصیت اول داستان هم هست حال و هوای گورستان را روایت میکند و احساسات شخصیاش از این قدم زدن را بیان میکند.
احمد روزنامه نگار است و در طول رمان خاطرات پراکندهاش از زمان کودکی تا بزرگسالی را بازگو میکند و هربار به جایی از داستان خودش در تاریخ پرت میشود. در ادامهی داستان همسر و دخترکش میمیرند و همه چیز برای احمد پیچیده میشود.
این کتاب در پنج فصل نوشته شده است که عبارتند از: سیگار اول: در آغاز من بودم، سیگار دوم: پوسیدن یک نت، سیگار سوم: دندان ساییدن بر گوشت جغد، سیگار چهارم: فشار اسمان بر رگهای گردن، سیگار آخر: بارانی که آرام میبارد.
بخشهایی از به گزارش ادارهی هواشناسی
همه میدانستند که برف میبارد، آسمان گرفته بود و رگههای سفید برف به سر دانشگاه میکوبید. ضحاک آن روز بیحوصله نشان میداد و کاوه محبوس در جرز رنگ پسرانش را میدید که هنوز زندهاند… باد قل خورد داخل موهای سیاه، در هم ریخت، کاوه خط خطی شد وضحاک زیر انبوهی از رعشه خارش دفن.
-سلام، شیخنا. احوالات، اتاق شورا کسی هست؟
+سیگار میکشد و تخم چشمانم را نشانه میرود. نفرت بوی عجیبی دارد مثل زنده به گور کردن من.
+هوار میشود روی سرم، سیاهی هم میدود میرود و من… اَه.
-نه کلید و تحویل دادم، باید طبقه چهارم اتاق بگیریم، سیگار میخوای؟
-نه، این آشغالها رو من نمیکشم، با این همه پول بازم pine میکشی، خیلی خسیسی باب. از خودتم نمیگذری بدبخت.
+به تو چه، برو بمیر!
-من که رفتم کلاس. بچه ها را دیدی بگو ساعت پنج جلو مجسمه فردوسی یا نه اگه بیرون سرد بود، زیر همین نقاشی رو سکو. یادت نره!
-یا حق!
+پلهها را میدود. عرق تنم را سنگین کرده. دخترها چپ چپ نگاهش میکنند. امان از روشنفکری!
نگاهم میدود میرود مینشین روی سیاهی سه ردیف جلوتر. دختر قدبلند، باور نمیکنی؟ به درک. چاقی هم عجب بلایی است، از کفر ابلیس هم بدتر. زیر شکمش درد میگیرد، میخارد شاید.
استاد پیر میخواند شبی گیسو فروهشته به دامن- پلاسین معجر قرینه گرزن. منوچهری جام را سر میکشد، دانشجوی چاق با پیراهنی که بوی شاش میدهد، عرق میکند، و استاد بازهم خواند. بویی هوا را پر میکند. دیگر نمیفهمد استاد چه میخواند.
اگر به کتاب به گزارش ادارهی هواشناسی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار مهدی یزدان خرم در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، تخیلی، داستان ایرانی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، معرفی کتاب، مهدی یزدانی خرم، هر روز یک کتاب