«همهی پسران من» اثری است از آرتور میلر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۵ تا ۲۰۰۵) که در سال ۱۹۴۷ منتشر شده است. این نمایشنامه به روایت ماجراهای زندگی پرفراز و نشیب یک تاجر فریبکار قطعات هواپیما در دوران جنگ جهانی دوم میپردازد.
دربارهی همهی پسران من
همهی پسران من نمایشنامهای سهپردهای است که در سال ۱۹۴۶ توسط آرتور میلر نوشته شدهاست. این متن در ۲۹ ژانویه ۱۹۴۷ در برادوی در تئاتر یوجین اونیل شهر نیویورک بهروی صحنه رفت و پس از ۳۲۸ اجرا، در ۸ نوامبر ۱۹۴۷ از صحنه پایین آمد.
این نمایش توسط الیا کازان (که آرتور میلر به او تقدیم کرده است) کارگردانی و توسط کازان و هارولد کلورمن تهیه و برندهی جایزهی حلقهی منتقدان درام نیویورک شد. این نمایش با بازی اد بگلی، بت مریل، آرتور کندی و کارل مالدن، همچنین برندهی جایزهی تونی برای بهترین نویسنده و جایزهی تونی برای بهترین کارگردانی نمایشنامه شد. این نمایشنامه در ۱۹۴۸ و ۱۹۸۷، برای فیلمنامه اقتباس شده است.
«همهی پسران من» درام جذابی است که توسط آرتور میلر نمایشنامه نویس مشهور آمریکایی نوشته شده است. این نمایشنامه که اولین بار در سال ۱۹۴۷ نمایش داده شد، به دلیل کاوش در موضوعاتی مانند پویایی خانواده، اخلاق و پیامدهای سازش اخلاقی، به سرعت مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. این نمایشنامه که در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد، بازتابی تند و تند درباره تأثیرات ماندگار جنگ بر افراد و جامعه به عنوان یک کل ارائه میکند.
در هسته خود، «همهی پسران من» حول خانواده کلر می چرخد، به سرپرستی جو کلر، تاجر موفقی که صاحب کارخانه ای است که در طول جنگ قطعات هواپیما تولید می کرد. نمایشنامه با زندگی به ظاهر زیبای کلرز آغاز میشود، اما تنشها به زودی با آشکار شدن رازهای تاریک گذشته ظاهر میشوند. محور اصلی طرح این است که جو آگاهانه قطعات هواپیماهای معیوب را به ارتش فروخته است که منجر به کشته شدن بیست و یک خلبان شد – تصمیمی که با انگیزه اش میل او به نفع مالی است.
معضل اخلاقی که جو کلر با آن مواجه است به نقطه کانونی نمایشنامه تبدیل می شود و سوالات عمیقی را در مورد مسئولیت، مسئولیت پذیری و فداکاری هایی که در تعقیب رویای آمریکایی انجام می شود، ایجاد می کند. با آشکار شدن حقیقت، خانواده کلر با عواقب اقدامات جو دست و پنجه نرم می کنند و منجر به حسابرسی می شود که تهدید می کند آنها را از هم بپاشد.
این نمایش به پیچیدگیهای طبیعت انسان میپردازد و درگیریهای درونی و سازشهای اخلاقی را که افراد پس از جنگ با آن مواجه میشوند، به تصویر میکشد.
«همهی پسران من» همچنین پیامدهای اجتماعی گستردهتر اقدامات جو کلر را بررسی میکند و تأثیر فراگیر حرص و آز و فرسایش ارزشهای اخلاقی در آمریکای پس از جنگ را برجسته میکند. تصویری که میلر از خانواده کلر به تصویر میکشد، به مثابه تصویری از جامعهای است که با پیامدهای اخلاقی جنگ و دستیابی به موفقیت مادی به هر قیمتی دست و پنجه نرم میکند. از طریق شخصیت پردازی ظریف و دیالوگ های قدرتمند، نمایشنامه کاوش عمیقی از شرایط انسانی و مبارزه جهانی برای آشتی دادن جاه طلبی شخصی با یکپارچگی اخلاقی ارائه می دهد.
در پایان، «همهی پسران من» به عنوان یک اثر جاودانه از تئاتر آمریکایی ایستاده است که به دلیل روایت قانع کننده، شخصیت های غنی و مضامین تفکر برانگیزش در بین مخاطبان طنین انداز می شود. تصویر استادانه آرتور میلر از معضل اخلاقی خانواده کلر، یادآور تأثیر پایدار جنگ و پیچیدگی های اخلاقی تجربه انسانی است. «همهی پسران من» از طریق کاوش در گناه، رستگاری و جستجوی حقیقت، همچنان مخاطبان را با ارتباط پایدار و عمق احساسی خود مجذوب خود میکند.
کتاب همهی پسران من در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۰ با بیش از ۲۷ هزار رای و ۱۱۴۵ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از حسن ملکی به بازار عرضه شده است.
داستان همهی پسران من
پردهی اول
در آگوست ۱۹۴۶، جو کلر، یک تاجر خودساخته، و همسرش کیت توسط همسایه ای به نام فرانک ملاقات می کنند. به درخواست کیت، فرانک در تلاش است تا فال لری پسر گمشده کلرز را که در سال ۱۹۴۳ در حین خدمت در ارتش در طول جنگ جهانی دوم ناپدید شد، کشف کند.
طوفانی رخ داده است و درختی که به افتخار لری کاشته شده بود در ماه تولد او منفجر شد و این باور کیت را تقویت کرد که لری در حال بازگشت است، در حالی که جو و کریس، پسر دیگر کلرز، اعتقاد متفاوتی دارند. علاوه بر این، کریس میخواهد از آن دیور، که دوست دختر لری در زمان ناپدید شدنش بود و به مدت دو سال با کریس مکاتبه میکرد، خواستگاری کند.
جو و کیت با شوک به این خبر واکنش نشان می دهند. هنگامی که ان وارد می شود، مشخص می شود که پدرش، استیو دیور، به دلیل فروش سر سیلندرهای ترک خورده به نیروی هوایی، که باعث مرگ بیست و یک خلبان در سال ۱۹۴۳ شد، در زندان است. جو شریک زندگی او بود، اما از این جنایت تبرئه شد. آن اعتراف می کند که نه او و نه برادرش دیگر با پدرشان در تماس نیستند.
پس از یک مشاجره شدید، کریس به تنهایی از آن خواستگاری می کند و او می پذیرد. کریس همچنین فاش می کند که گناه بازمانده از دست دادن همه مردانش در شرکتی که او رهبری می کرد دارد. در همین حال، جو یک تماس تلفنی از جورج، برادر ان دریافت می کند که برای حل و فصل چیزی به آنجا می آید.
پردهی دوم
کریس از گفتن نامزدی با آن به مادرش اجتناب می کند. همسایه همسایه آنها سو ظاهر می شود و به آن نشان می دهد که همه افراد حاضر در بلوک فکر می کنند جو به همان اندازه در جرم تهیه موتورهای هواپیما معیوب مقصر است. اندکی بعد، جورج دیور از راه می رسد و فاش می کند که به تازگی به زندان رفته است تا پدرش استیو را ببیند. دومی ادعا کرد که جو از طریق تلفن به او گفته است که سیلندرهای ترک خورده را جوش داده و رنگ آمیزی کند و آنها را بیرون بفرستد و بعداً قول دروغی داد که جو تقصیر را به عهده خواهد گرفت.
جورج اصرار دارد که خواهرش آن نمی تواند با کریس کلر، پسر مردی که دیورها را نابود کرد، ازدواج کند. فرانک طالع بینی خود را که حاکی از زنده بودن لری است برای خوشحالی کیت فاش می کند. جو معتقد است که در روز سرنوشتساز اعزام به دلیل آنفولانزا در بستر بود. آنها موفق می شوند جورج را حل و فصل کنند، اما کیت اجازه می دهد که جو پانزده سال است که بیمار نشده است. با وجود اعتراضات جورج، کریس و آن او را می فرستند.
پس از اینکه کیت به جو و کریس ادعا کرد که با کنار گذاشتن لری، جو به عنوان یک قاتل نشان داده می شود، کریس به این نتیجه می رسد که حق با جورج بوده است. جو، به دلیل بهانهگیری، اعتراف میکند که برای جلوگیری از تعطیلی کسبوکار، کلاههای هوایی ترک خورده را فرستاده و قصد دارد بعداً به پایگاه اطلاع دهد که آنها نیاز به تعمیر دارند.
با این حال، هنگامی که ناوگان سقوط کرد و تیتر اخبار شد، جو به استیو دروغ گفت و او را در کارخانه رها کرد تا دستگیر شود. کریس نمی تواند توضیح او را بپذیرد که این کار برای خانواده انجام شده است و با ناامیدی فریاد می زند که نمی داند در مورد پدرش چه کند.
پردهی سوم
کریس خانه را ترک کرده است. در ساعت ۲ بامداد، کیت به جو توصیه می کند که تمایل خود را برای رفتن به زندان و وادار کردن کریس به عقب نشینی در صورت بازگشت او ابراز کند. از آنجایی که او فقط به دنبال کسب درآمد برای خانواده اش بود، جو قاطعانه معتقد است که رابطه آنها فراتر از قانون است.
بلافاصله پس از آن، ان ظاهر می شود و قصد خود را برای ترک با کریس بدون توجه به تحقیر کیت ابراز می کند. وقتی کیت با عصبانیت دوباره امتناع کرد، آن جو را می فرستد و با اکراه نامه ای از لری به کیت می دهد. کریس برمی گردد و در مورد اینکه آیا جو را به مقامات تحویل دهد یا نه، نگران است، زیرا می داند که این کار مرگ سربازان همکارش را پاک نمی کند یا جهان را از حالت طبیعی بی رحمش پاک نمی کند.
جو برمی گردد و گناه خود را به دلیل فراوانی سودجویان در جهان توجیه می کند. کریس با خستگی پاسخ می دهد که می دانست اما معتقد بود که جو بهتر از بقیه است. آن نامه را می گیرد و در اختیار کریس قرار می دهد در حالی که کیت ناامیدانه سعی می کند جو را دور کند. کریس نامه را با صدای بلند برای جو می خواند.
این نشان می دهد که لری به دلیل گناه پدرش خودکشی کرده است. جو موافقت می کند که خود را تحویل دهد. او برای گرفتن کتش به داخل می رود و خارج از صحنه با شلیک گلوله خود را می کشد. نمایشنامه با گریه کریس به پایان می رسد و کیت از او دلجویی می کند که مرگ جو را به گردن نگیرد.
بخشهایی از همهی پسران من
پرده که بالا میرود، کریس دیده میشود که شاخه شکسته درخت را اره میکند و از درخت تنهاش باقی میماند. شلواری نو و کفش سفید پوشیده، ولی پیرهن به تن ندارد. وقتی مادر در ایوان ظاهر میشود، کریس با شاخه درخت بالای کوچه ناپدید میشود.
مادر پایین میآید و به تماشای او میایستد. ربدوشامبر به تن و سینیای در دست دارد که در آن یک پارچ آبانگور و چند لیوان دیده میشود. در لیوانها چند پر نعناع هست.
مادر: (رو به کوچه صدا میزند:) حالا حتماً باید شلوار نو میپوشیدی و این کارها رو میکردی؟
به جلوی صحنه میآید و سینی را روی میزِ داخل آلاچیق میگذارد. بعد با ناراحتی دوروبر را نگاه میکند، به پارچ دست میزند تا از خنک بودنش مطمئن شود.
کریس از سمت کوچه میآید و گردوخاک دستهای خود را میتکاند. متوجه شدی بدون اون نور بیشتر شده؟
کریس: چرا لباس نمیپوشید؟
مادر: طبقه بالا خفهکنندهست. واسه جورجی آبانگور درست کردم. اون انگور خیلی دوست داشت. بیا یهخرده بخور.
کریس: (ناشکیبا) خب، یالّا، برید لباس بپوشید. چی شده پدر اینقدر میخوابه؟ (بهطرف میز میرود و یک لیوان آبانگور میریزد. )
مادر: دلواپسه. هر وقت دلواپس باشه میخوابه. (مکث میکند. در چشم او مینگرد. ) ما خنگیم، کریس. من و پدر آدمهای احمقی هستیم. هیچی سرمون نمیشه. تو باید مواظب ما باشی.
کریس: بچه شدی، مادر؛ دلیلی واسه نگرانیت هست؟
مادر: استیو تا روز آخر دادگاه یهبند میگفت پدرت اون رو به این کار واداشته. اگر اینها بخوان دوباره اون پرونده رو به جریان بندازن، من یکی تحملش رو ندارم، جون به در نمیبرم.
کریس: جورج یه احمق بیشتر نیست، مادر. تو چطور اون رو جدی میگیری؟
اگر به کتاب همهی پسران من علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار آرتور میلر در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
17 اسفند 1402
همهی پسران من
«همهی پسران من» اثری است از آرتور میلر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۵ تا ۲۰۰۵) که در سال ۱۹۴۷ منتشر شده است. این نمایشنامه به روایت ماجراهای زندگی پرفراز و نشیب یک تاجر فریبکار قطعات هواپیما در دوران جنگ جهانی دوم میپردازد.
دربارهی همهی پسران من
همهی پسران من نمایشنامهای سهپردهای است که در سال ۱۹۴۶ توسط آرتور میلر نوشته شدهاست. این متن در ۲۹ ژانویه ۱۹۴۷ در برادوی در تئاتر یوجین اونیل شهر نیویورک بهروی صحنه رفت و پس از ۳۲۸ اجرا، در ۸ نوامبر ۱۹۴۷ از صحنه پایین آمد.
این نمایش توسط الیا کازان (که آرتور میلر به او تقدیم کرده است) کارگردانی و توسط کازان و هارولد کلورمن تهیه و برندهی جایزهی حلقهی منتقدان درام نیویورک شد. این نمایش با بازی اد بگلی، بت مریل، آرتور کندی و کارل مالدن، همچنین برندهی جایزهی تونی برای بهترین نویسنده و جایزهی تونی برای بهترین کارگردانی نمایشنامه شد. این نمایشنامه در ۱۹۴۸ و ۱۹۸۷، برای فیلمنامه اقتباس شده است.
«همهی پسران من» درام جذابی است که توسط آرتور میلر نمایشنامه نویس مشهور آمریکایی نوشته شده است. این نمایشنامه که اولین بار در سال ۱۹۴۷ نمایش داده شد، به دلیل کاوش در موضوعاتی مانند پویایی خانواده، اخلاق و پیامدهای سازش اخلاقی، به سرعت مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. این نمایشنامه که در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد، بازتابی تند و تند درباره تأثیرات ماندگار جنگ بر افراد و جامعه به عنوان یک کل ارائه میکند.
در هسته خود، «همهی پسران من» حول خانواده کلر می چرخد، به سرپرستی جو کلر، تاجر موفقی که صاحب کارخانه ای است که در طول جنگ قطعات هواپیما تولید می کرد. نمایشنامه با زندگی به ظاهر زیبای کلرز آغاز میشود، اما تنشها به زودی با آشکار شدن رازهای تاریک گذشته ظاهر میشوند. محور اصلی طرح این است که جو آگاهانه قطعات هواپیماهای معیوب را به ارتش فروخته است که منجر به کشته شدن بیست و یک خلبان شد – تصمیمی که با انگیزه اش میل او به نفع مالی است.
معضل اخلاقی که جو کلر با آن مواجه است به نقطه کانونی نمایشنامه تبدیل می شود و سوالات عمیقی را در مورد مسئولیت، مسئولیت پذیری و فداکاری هایی که در تعقیب رویای آمریکایی انجام می شود، ایجاد می کند. با آشکار شدن حقیقت، خانواده کلر با عواقب اقدامات جو دست و پنجه نرم می کنند و منجر به حسابرسی می شود که تهدید می کند آنها را از هم بپاشد.
این نمایش به پیچیدگیهای طبیعت انسان میپردازد و درگیریهای درونی و سازشهای اخلاقی را که افراد پس از جنگ با آن مواجه میشوند، به تصویر میکشد.
«همهی پسران من» همچنین پیامدهای اجتماعی گستردهتر اقدامات جو کلر را بررسی میکند و تأثیر فراگیر حرص و آز و فرسایش ارزشهای اخلاقی در آمریکای پس از جنگ را برجسته میکند. تصویری که میلر از خانواده کلر به تصویر میکشد، به مثابه تصویری از جامعهای است که با پیامدهای اخلاقی جنگ و دستیابی به موفقیت مادی به هر قیمتی دست و پنجه نرم میکند. از طریق شخصیت پردازی ظریف و دیالوگ های قدرتمند، نمایشنامه کاوش عمیقی از شرایط انسانی و مبارزه جهانی برای آشتی دادن جاه طلبی شخصی با یکپارچگی اخلاقی ارائه می دهد.
در پایان، «همهی پسران من» به عنوان یک اثر جاودانه از تئاتر آمریکایی ایستاده است که به دلیل روایت قانع کننده، شخصیت های غنی و مضامین تفکر برانگیزش در بین مخاطبان طنین انداز می شود. تصویر استادانه آرتور میلر از معضل اخلاقی خانواده کلر، یادآور تأثیر پایدار جنگ و پیچیدگی های اخلاقی تجربه انسانی است. «همهی پسران من» از طریق کاوش در گناه، رستگاری و جستجوی حقیقت، همچنان مخاطبان را با ارتباط پایدار و عمق احساسی خود مجذوب خود میکند.
کتاب همهی پسران من در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۰ با بیش از ۲۷ هزار رای و ۱۱۴۵ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از حسن ملکی به بازار عرضه شده است.
داستان همهی پسران من
پردهی اول
در آگوست ۱۹۴۶، جو کلر، یک تاجر خودساخته، و همسرش کیت توسط همسایه ای به نام فرانک ملاقات می کنند. به درخواست کیت، فرانک در تلاش است تا فال لری پسر گمشده کلرز را که در سال ۱۹۴۳ در حین خدمت در ارتش در طول جنگ جهانی دوم ناپدید شد، کشف کند.
طوفانی رخ داده است و درختی که به افتخار لری کاشته شده بود در ماه تولد او منفجر شد و این باور کیت را تقویت کرد که لری در حال بازگشت است، در حالی که جو و کریس، پسر دیگر کلرز، اعتقاد متفاوتی دارند. علاوه بر این، کریس میخواهد از آن دیور، که دوست دختر لری در زمان ناپدید شدنش بود و به مدت دو سال با کریس مکاتبه میکرد، خواستگاری کند.
جو و کیت با شوک به این خبر واکنش نشان می دهند. هنگامی که ان وارد می شود، مشخص می شود که پدرش، استیو دیور، به دلیل فروش سر سیلندرهای ترک خورده به نیروی هوایی، که باعث مرگ بیست و یک خلبان در سال ۱۹۴۳ شد، در زندان است. جو شریک زندگی او بود، اما از این جنایت تبرئه شد. آن اعتراف می کند که نه او و نه برادرش دیگر با پدرشان در تماس نیستند.
پس از یک مشاجره شدید، کریس به تنهایی از آن خواستگاری می کند و او می پذیرد. کریس همچنین فاش می کند که گناه بازمانده از دست دادن همه مردانش در شرکتی که او رهبری می کرد دارد. در همین حال، جو یک تماس تلفنی از جورج، برادر ان دریافت می کند که برای حل و فصل چیزی به آنجا می آید.
پردهی دوم
کریس از گفتن نامزدی با آن به مادرش اجتناب می کند. همسایه همسایه آنها سو ظاهر می شود و به آن نشان می دهد که همه افراد حاضر در بلوک فکر می کنند جو به همان اندازه در جرم تهیه موتورهای هواپیما معیوب مقصر است. اندکی بعد، جورج دیور از راه می رسد و فاش می کند که به تازگی به زندان رفته است تا پدرش استیو را ببیند. دومی ادعا کرد که جو از طریق تلفن به او گفته است که سیلندرهای ترک خورده را جوش داده و رنگ آمیزی کند و آنها را بیرون بفرستد و بعداً قول دروغی داد که جو تقصیر را به عهده خواهد گرفت.
جورج اصرار دارد که خواهرش آن نمی تواند با کریس کلر، پسر مردی که دیورها را نابود کرد، ازدواج کند. فرانک طالع بینی خود را که حاکی از زنده بودن لری است برای خوشحالی کیت فاش می کند. جو معتقد است که در روز سرنوشتساز اعزام به دلیل آنفولانزا در بستر بود. آنها موفق می شوند جورج را حل و فصل کنند، اما کیت اجازه می دهد که جو پانزده سال است که بیمار نشده است. با وجود اعتراضات جورج، کریس و آن او را می فرستند.
پس از اینکه کیت به جو و کریس ادعا کرد که با کنار گذاشتن لری، جو به عنوان یک قاتل نشان داده می شود، کریس به این نتیجه می رسد که حق با جورج بوده است. جو، به دلیل بهانهگیری، اعتراف میکند که برای جلوگیری از تعطیلی کسبوکار، کلاههای هوایی ترک خورده را فرستاده و قصد دارد بعداً به پایگاه اطلاع دهد که آنها نیاز به تعمیر دارند.
با این حال، هنگامی که ناوگان سقوط کرد و تیتر اخبار شد، جو به استیو دروغ گفت و او را در کارخانه رها کرد تا دستگیر شود. کریس نمی تواند توضیح او را بپذیرد که این کار برای خانواده انجام شده است و با ناامیدی فریاد می زند که نمی داند در مورد پدرش چه کند.
پردهی سوم
کریس خانه را ترک کرده است. در ساعت ۲ بامداد، کیت به جو توصیه می کند که تمایل خود را برای رفتن به زندان و وادار کردن کریس به عقب نشینی در صورت بازگشت او ابراز کند. از آنجایی که او فقط به دنبال کسب درآمد برای خانواده اش بود، جو قاطعانه معتقد است که رابطه آنها فراتر از قانون است.
بلافاصله پس از آن، ان ظاهر می شود و قصد خود را برای ترک با کریس بدون توجه به تحقیر کیت ابراز می کند. وقتی کیت با عصبانیت دوباره امتناع کرد، آن جو را می فرستد و با اکراه نامه ای از لری به کیت می دهد. کریس برمی گردد و در مورد اینکه آیا جو را به مقامات تحویل دهد یا نه، نگران است، زیرا می داند که این کار مرگ سربازان همکارش را پاک نمی کند یا جهان را از حالت طبیعی بی رحمش پاک نمی کند.
جو برمی گردد و گناه خود را به دلیل فراوانی سودجویان در جهان توجیه می کند. کریس با خستگی پاسخ می دهد که می دانست اما معتقد بود که جو بهتر از بقیه است. آن نامه را می گیرد و در اختیار کریس قرار می دهد در حالی که کیت ناامیدانه سعی می کند جو را دور کند. کریس نامه را با صدای بلند برای جو می خواند.
این نشان می دهد که لری به دلیل گناه پدرش خودکشی کرده است. جو موافقت می کند که خود را تحویل دهد. او برای گرفتن کتش به داخل می رود و خارج از صحنه با شلیک گلوله خود را می کشد. نمایشنامه با گریه کریس به پایان می رسد و کیت از او دلجویی می کند که مرگ جو را به گردن نگیرد.
بخشهایی از همهی پسران من
پرده که بالا میرود، کریس دیده میشود که شاخه شکسته درخت را اره میکند و از درخت تنهاش باقی میماند. شلواری نو و کفش سفید پوشیده، ولی پیرهن به تن ندارد. وقتی مادر در ایوان ظاهر میشود، کریس با شاخه درخت بالای کوچه ناپدید میشود.
مادر پایین میآید و به تماشای او میایستد. ربدوشامبر به تن و سینیای در دست دارد که در آن یک پارچ آبانگور و چند لیوان دیده میشود. در لیوانها چند پر نعناع هست.
مادر: (رو به کوچه صدا میزند:) حالا حتماً باید شلوار نو میپوشیدی و این کارها رو میکردی؟
به جلوی صحنه میآید و سینی را روی میزِ داخل آلاچیق میگذارد. بعد با ناراحتی دوروبر را نگاه میکند، به پارچ دست میزند تا از خنک بودنش مطمئن شود.
کریس از سمت کوچه میآید و گردوخاک دستهای خود را میتکاند. متوجه شدی بدون اون نور بیشتر شده؟
کریس: چرا لباس نمیپوشید؟
مادر: طبقه بالا خفهکنندهست. واسه جورجی آبانگور درست کردم. اون انگور خیلی دوست داشت. بیا یهخرده بخور.
کریس: (ناشکیبا) خب، یالّا، برید لباس بپوشید. چی شده پدر اینقدر میخوابه؟ (بهطرف میز میرود و یک لیوان آبانگور میریزد. )
مادر: دلواپسه. هر وقت دلواپس باشه میخوابه. (مکث میکند. در چشم او مینگرد. ) ما خنگیم، کریس. من و پدر آدمهای احمقی هستیم. هیچی سرمون نمیشه. تو باید مواظب ما باشی.
کریس: بچه شدی، مادر؛ دلیلی واسه نگرانیت هست؟
مادر: استیو تا روز آخر دادگاه یهبند میگفت پدرت اون رو به این کار واداشته. اگر اینها بخوان دوباره اون پرونده رو به جریان بندازن، من یکی تحملش رو ندارم، جون به در نمیبرم.
کریس: جورج یه احمق بیشتر نیست، مادر. تو چطور اون رو جدی میگیری؟
اگر به کتاب همهی پسران من علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار آرتور میلر در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، فیلمنامه/نمایشنامه
۰ برچسبها: آرتور میلر، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب