سکوت بره‌ها

«سکوت بره‌ها» اثری است از توماس هریس (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۴۰) که در سال ۱۹۸۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت ادامه‌ی ماجرای پلیس و قاتل روانی، دکتر هانیبال لکتر، در کتاب اژدهای سرخ می‌پردازد.

درباره‌ی سکوت بره‌ها

سکوت بره‌ها رمانی از توماس هریس است که سال ۱۹۸۸ از سوی انتشارات سینت مارتین منتشر شد و دنباله‌ای بر رمان اژدهای سرخ (۱۹۸۱) است.

«سکوت بره‌ها» نوشته توماس هریس، یک تریلر روان‌شناختی جذاب است که از زمان انتشارش در سال ۱۹۸۸ خوانندگان را مجذوب خود کرده است. داستان این رمان در اواخر دهه ۱۹۸۰ در ایالات متحده رخ می‌دهد و در ذهن‌های درهم‌پیچیده جنایتکاران و قانون می‌پردازد. ماموران مجری در حالی که شبکه پیچیده ای از قتل، دستکاری و جنگ روانی را هدایت می کنند.

در قلب داستان، کلاریس استارلینگ، یک کارآموز جوان FBI با گذشته ای آشفته و عزمی شدید برای اثبات خود در زمینه ای مردانه قرار دارد. هنگامی که یک سری از قتل های وحشتناک مجریان قانون را گیج می کند، کلاریس از سوی مافوقش فراخوانده می شود تا با دکتر هانیبال لکتر، روانپزشک باهوش اما روان پریش که در یک مرکز امنیتی بالا زندانی است، مصاحبه کند. دکتر لکتر، که به دلیل تخصصش در تاریک ترین فرورفتگی های ذهن انسان شناخته می شود، هم منبعی از بینش ارزشمند و هم دشمنی بزرگ برای کلاریس می شود.

همانطور که کلاریس عمیق تر به پرونده می پردازد، خود را درگیر یک بازی مرگبار گربه و موش با یک قاتل سریالی حیله گر به نام بوفالو بیل می کند. با هر چرخش و چرخش، کلاریس باید با ترس‌ها و آسیب‌پذیری‌های خود مقابله کند و در حالی که با زمان رقابت می‌کند تا بوفالو بیل را قبل از ادعای قربانی بعدی خود متوقف کند. در طول راه، او باید بازی‌های ذهنی دستکاری‌کننده دکتر لکتر را نیز دنبال کند، که سرنخ‌های وسوسه‌انگیز را ارائه می‌دهد، اما همیشه با قیمتی گزاف.

این رمان به طرز ماهرانه ای ساخته شده است، و هریس به طرز ماهرانه ای چندین رشته روایی را به هم می پیوندد تا یک تجربه خواندنی پر تعلیق و غوطه ور ایجاد کند. او از طریق نثر زنده و توجه دقیق به جزئیات، دنیایی را زنده می کند که در آن خطر در هر گوشه ای در کمین است و هیچ چیز آنطور که به نظر می رسد نیست. شخصیت ها به شکلی غنی طراحی شده اند که هر کدام انگیزه های پیچیده و اعماق پنهان خود را دارند و لایه هایی از فتنه را به داستان اضافه می کنند.

یکی از جذاب‌ترین جنبه‌های «سکوت بره‌ها» کاوش در ماهیت شر و خط باریکی است که شکارچیان را از شکار شده جدا می‌کند. هریس از طریق شخصیت هایی مانند دکتر لکتر و بوفالو بیل، خوانندگان را مجبور می کند تا با حقایق ناراحت کننده ای در مورد طبیعت انسان و ظرفیت تاریکی که در درون همه ما نهفته است، روبرو شوند. با این حال، در میان تاریکی، لحظاتی از فیض و رستگاری نیز وجود دارد، زیرا کلاریس در تلاش است تا مسیر خود را به سوی عدالت و معنا در جهانی پر از ظلم و ناامیدی بیابد.

«سکوت بره ها» چیزی بیش از یک رمان جنایی هیجان انگیز است. این تاملی است در مورد پیچیدگی های روان انسان و طول هایی که ما در جستجوی حقیقت و عدالت خواهیم رفت. با شخصیت های فراموش نشدنی، فضای پرتنش، و مضامین تفکر برانگیز، یک کلاسیک جاودانه از این ژانر باقی مانده است که برای بیش از سه دهه مورد علاقه خوانندگان و منتقدان یکسان است.

مطرح‌‌ترین اقتباس از کتاب سکوت بره‌‌ها، فیلمی به همین نام به کارگردانی جاناتان دمی است که در سال ۱۹۹۱ میلادی اکران گردید و به‌شدت مورد توجه تماشاگران، منتقدان و فصل جوایز قرار گرفت. سکوت بره‌‌های جاناتان دمی جز معدود آثاری شناخته می‌‌شود که توانسته‌‌اند پنج جایزه‌‌ی اصلی اسکار شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم‌‌نامه، بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کنند.

در فیلم سکوت بره‌‌ها آنتونی هاپکینز نقش دکتر هانیبال لکتر و جودی فاستر نقش کلاریس استارلینگ را بازی کرده‌‌اند که هر دو به دلیل ایفای این نقش‌‌ها موفق به دریافت جایزه‌‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول شده‌‌اند. موفقیت این فیلم سبب شد که فیلم‌‌های دیگر مجموعه رمانِ هریس شامل «هانیبال»، «اژدهای سرخ» و «خیزش هانیبال» نیز ساخته شوند.

رمان سکوت بره‌‌ها در تلویزیون نیز مورد توجه قرار گرفت. سریال «هانیبال» بر اساس سه‌‌گانه‌‌ی توماس هریس در سال‌‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ میلادی پخش شد. این سریال نیز مورد توجه علاقه‌‌مندان قرار گرفت و توانست امتیازات بالایی را از مخاطبان و منتقدان بگیرد. در این سریال مَدس میکلسون نقش دکتر هانیبال لکتر را ایفا می‌‌کند.

کتاب سکوت بره‌ها در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۴ با بیش از ۵۴۸ هزار رای و ۹۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از مجتبی مینایی و اصغر اندرودی، نیلوفرسادات قندیلی و فرزانه پورفرزین به بازار عرضه شده است.

افتخارات سکوت بره‌ها

  • پرفروش‌ترین کتاب سال ۱۹۸۸ در آمریکا و اروپا
  • برنده‌ی جایزه‌ی برام استوکر برای رمان ۱۹۸۸
  • نامزد جایزه‌ی بهترین داستان فانتزی جهان سال ۱۹۸۹
  • برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان آنتونی سال ۱۹۸۹
  • برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کتاب ترجمه شده به ژاپنی سال ۱۹۸۹
  • نامزد بهترین رمان جنایی CWA سال ۲۰۱۳

داستان سکوت بره‌ها

کلاریس استارلینگ، یک کارآموز جوان اف.بی.آی، از جک کرافورد، رئیس بخش اف.بی.آی که مشخصات روانشناختی قاتلان زنجیره ای را ترسیم می کند، خواسته می شود تا مأموریتی را انجام دهد. استارلینگ قرار است پرسشنامه ای را به هانیبال لکتر، روانپزشک قانونی و قاتل سریالی آدمخوار ارائه کند. لکتر در حال گذراندن ۹ حبس ابد متوالی در یک موسسه روانی در مریلند به دلیل یک سری قتل است.

قصد واقعی کرافورد، با این حال، تلاش برای کمک گرفتن از لکتر در شکار یک قاتل زنجیره ای به نام «بوفالو بیل» است که متهم به ربودن زنان، گرسنگی دادن آنها به مدت دو هفته، کشتن و پوست انداختن آنها و ریختن بقایای آنها در رودخانه های مجاور است. این نام مستعار توسط قتل کانزاس سیتی به عنوان یک شوخی بیمارگونه شروع شد که  او دوست دارد قوزهای خود را پوست کند.

اگرچه لکتر در ابتدا سؤالات استارلینگ را رد کرد، اما وقتی یک زندانی دیگر به استارلینگ می توهین می‌کند، آزرده می شود و به عنوان عذرخواهی او پیش بینی می کند که قربانی بعدی بوفالو بیل پوست سر خواهد شد و به او می گوید ماشینی را که متعلق به بنجامین راسپیل است، یک بیمار سابق، پیدا کند. وقتی استارلینگ ماشین را در یک انبار می‌یابد، سر بریده‌ای را پیدا می‌کند که در یک شیشه نگهداری می‌شود، که بعداً لکتر آن را به‌عنوان کلاوس عاشق راسپیل معرفی می‌کند.

در طول تحقیقات، استارلینگ به طور دوره‌ای در جستجوی اطلاعات به لکتر باز می‌گردد و این دو رابطه عجیبی را ایجاد می‌کنند که در آن او سرنخ‌های مرموز را در ازای اطلاعاتی درباره دوران کودکی پریشان و تیره‌اش به عنوان یک یتیم به او ارائه می‌دهد. استارلینگ همچنین باید با دکتر فردریک چیلتون، مدیر پناهندگی و دشمن خودخوانده لکتر، که در استارلینگ پیشرفت‌های جنسی ایجاد می‌کند و تلاش می‌کند خود را در تحقیقات برای منافع خود وارد کند، مبارزه کند.

وقتی ششمین قربانی بیل در ویرجینیای غربی پیدا می شود، استارلینگ به کرافورد کمک می کند تا کالبد شکافی را انجام دهد. استارلینگ یک شفیره را در گلوی قربانی پیدا می کند، و همانطور که لکتر پیش بینی کرده بود، او پوست سرش را بریده است. لکه های مثلثی پوست نیز از روی شانه های او برداشته شده است. علاوه بر این، گزارش های کالبد شکافی نشان می دهد که بیل او را ظرف چهار روز پس از دستگیری، بسیار سریعتر از قربانیان قبلی خود، کشته است.

استارلینگ شفیره را به اسمیتسونین می برد، جایی که در ابتدا به عنوان شب پره جادوگر سیاه شناخته می شود، گونه ای که به طور طبیعی در جایی که قربانی پیدا شده وجود ندارد،  هرچند بعداً به عنوان پروانه سر مرگ شناخته شد، حتی بیشتر از آن. گونه های عجیب و غریبی که باید در اسارت از تخم های وارداتی پرورش داده شوند.

شفیره مشابهی در سر کلاوس یافت می شود و بر اساس این ارتباط استارلینگ معتقد است که لکتر هویت بوفالو بیل را می داند. او از کرافورد، که از همسر بیمار لاعلاج خود بلا مراقبت می کند، می پرسد که چرا او را برای کسب اطلاعات در مورد بیل بوفالو برای ماهیگیری فرستادند بدون اینکه به او گفته شود که این کار را می کند. کرافورد ادعا می کند که اگر او برنامه ای داشت، لکتر آن را حس می کرد و هرگز صحبت نمی کرد.

در تنسی، کاترین بیکر مارتین، دختر سناتور روث مارتین، ربوده می شود. در عرض شش ساعت، بلوز او در کنار جاده پیدا می‌شود که پشتش را بریده است: کارت ویزیت بوفالو بیل. او او را به دام می اندازد و شروع به گرسنگی دادن به او می کند. به کرافورد توصیه می‌شود که رئیس‌جمهور ایالات متحده «علاقه شدید» را به این پرونده ابراز کرده است و نجات موفق ارجح است.

کرافورد تخمین می زند که آنها سه روز تا کشته شدن کاترین فرصت دارند. استارلینگ با پیشنهاد معامله به لکتر فرستاده می‌شود: اگر او در نجات کاترین و دستگیری بوفالو بیل کمک کند، او را از پناهگاه به مکانی که به او اجازه می‌دهد دید منتقل کند، با امتیازات یک هفته در سال برای بازدید از یک خانه خلوت منتقل می‌شود. ساحل و لذت بردن از فضای باز.

لکتر نسبت به واقعی بودن پیشنهاد ابراز تردید می کند، اما باور ندارد که استارلینگ عمداً به او دروغ بگوید. او به او می‌گوید که بوفالو بیل به این باور رسیده است که او ترنس‌جنسی است، علی‌رغم اینکه این تشخیص خود به طور مداوم توسط پزشکان نادرست تلقی می‌شود و باعث می‌شود که او برای جراحی تغییر جنسیت توسط چندین بیمارستان رد شود.

پس از رفتن استارلینگ، لکتر خاطرات گذشته را به یاد می آورد و گفتگو با بنجامین راسپیل، بیمار سابقی را که در نهایت او را به قتل رسانده بود، به یاد می آورد. در طول جلسات درمانی، راسپیل در مورد یک معشوقه سابق، جامب، به لکتر گفت: پس از اینکه راسپیل گامب را ترک کرد و با ملوانی به نام کلاوس آشنا شد، گامب حسادت کرد و کلاوس را به قتل رساند و از پوست او برای ساختن پیش بند استفاده کرد. راسپیل همچنین فاش کرد که گامب با تماشای بیرون آمدن پروانه‌ها، یک تجلی پیدا کرد.

نشخوار فکری لکتر با وارد شدن چیلتون قطع می شود. یک دستگاه شنود به او اجازه داد تا پیشنهاد استارلینگ را ضبط کند و چیلتون دریافته است که معامله کرافورد دروغ است. او یکی از خود را پیشنهاد می کند: اگر لکتر هویت بوفالو بیل را فاش کند، در واقع به یک پناهگاه دیگر منتقل می شود، اما تنها در صورتی که چیلتون اعتبار دریافت اطلاعات از او را دریافت کند.

لکتر موافق است، اما اصرار دارد که اجازه داشته باشد اطلاعات را شخصاً در تنسی به سناتور مارتین بدهد. لکتر بدون اینکه چیلتون بداند، مخفیانه مواد لازم را برای یک قفل دست بند بداهه جمع آوری کرده است، که به نظر او در برخی مواقع در طول سفر مفید خواهد بود.

در تنسی، لکتر برای مدت کوتاهی با سناتور مارتین بازی می‌کند و از غم و اندوه زن لذت می‌برد، اما در نهایت اطلاعاتی درباره بوفالو بیل به او می‌دهد: نام او بیلی روبین است و او از «سیاه زخم عاج فیل»، یک بیماری خاص رنج می‌برد. او همچنین توصیف فیزیکی دقیقی ارائه می دهد. اما نام آن شاه ماهی قرمز است: بیلی روبین رنگدانه ای در صفرا انسان و عامل اصلی رنگ آمیزی در مدفوع انسان است که آزمایشگاه پزشکی قانونی آن را با رنگ موهای چیلتون مقایسه می کند.

استارلینگ برای آخرین بار تلاش می کند تا از لکتر اطلاعاتی دریافت کند، زیرا او در بازداشت پلیس نگهداری می شود. او یک سرنخ نهایی را ارائه می دهد – «ما آرزوی چیزی را داریم که هر روز می بینیم» – و خواستار شنیدن بدترین خاطره او است. استارلینگ فاش می‌کند که پس از مرگ پدرش، او را برای زندگی با پسر عموی خود در یک مزرعه گوسفند و اسب فرستادند. یک شب، او کشاورز را در حال ذبح بره‌های بهاری کشف کرد و با یک مادیان که به مقصد کشتارگاهی که او را هانا نامید، وحشت زده فرار کرد.

کشاورز او را گرفت و به یتیم خانه فرستاد و بقیه دوران کودکی خود را در آنجا گذراند، اگرچه تلاش های او منجر به نجات هانا شد. لکتر، با دیدن تشابهات بین بره های بی پناه و کاترین به همان اندازه درمانده، از او برای صراحتش تشکر می کند و قبل از اینکه چیلتون او را مجبور به ترک کند، هر دو لحظه ای کوتاه با هم ارتباط برقرار می کنند. مدت کوتاهی پس از این، لکتر با کشتن و بیرون کشیدن نگهبانانش فرار می کند و از یکی از چهره های آنها به عنوان ماسکی برای فریب دادن امدادگران استفاده می کند.

کرافورد و استارلینگ توسط دفتر دادستان کل مقصر فرار لکتر می شوند و استارلینگ به اخراج از کوانتیکو تهدید می شود. در همان روز بلا کرافورد درگذشت. استارلینگ علیرغم خطراتی که برای حرفه‌اش وجود دارد، به جستجوی بوفالو بیل ادامه می‌دهد و به این نتیجه می‌رسد که اولین قربانی خود، فردریکا بیمل، را از زندگی روزمره می‌شناسد.

او از خانه خانواده فردریکا بازدید می کند، متوجه می شود که او یک خیاط ماهر بوده و متوجه می شود که تکه های پوستی که بوفالو بیل از قربانیانش می گیرد به شکل یک الگوی خیاطی است: او زنان را می کشد تا برای خود «کت و شلوار» بسازد.

با جستجوی همکاران شناخته شده بیمل، او به خانه یکی از جیم گامب، یک خیاط و چرم‌کار می‌رسد. او یک پروانه سر مرگ را در خانه اش جاسوسی می کند و اسلحه اش را روی گامب می کشد. با این حال، او به زیرزمین خود فرار می کند. استارلینگ که فقط به یک هفت تیر مسلح است اما می‌داند که درخواست پشتیبان منجر به مرگ کاترین می‌شود، او را تعقیب می‌کند و پس از یک تعقیب و گریز طولانی او را می‌کشد. کاترین بدون آسیب جسمی به خانواده اش بازگردانده می شود.

لکتر که در اتاق هتل سنت لوئیس پنهان شده و برای فرار به آمریکای جنوبی آماده می‌شود، نامه‌های متعددی می‌نویسد: یکی به بارنی، یکی از کارکنان آسایشگاه، از او به خاطر رفتار مؤدبانه‌اش تشکر و انعام می‌دهد، و دیگری به چیلتون، قول تلافی و شکنجه می‌دهد.

او همچنین نامه ای تبریک به استارلینگ می نویسد که در آن امیدوار است «بره ها از فریاد کشیدن دست کشیده اند» و نشان می دهد که قصد ندارد او را تعقیب کند. او همچنین به درستی پیش‌بینی می‌کند که نجات کاترین مارتین ممکن است به کلاریس کمک کند، اما این سکوت هرگز ابدی نخواهد شد و انگیزه‌های او را برای ادامه کار در اف‌.بی‌.آی اعلام می‌کند. رمان با خواب آرام کلاریس «در سکوت بره‌ها» به پایان می رسد.

بخش‌هایی از سکوت بره‌ها

کاملا مراقب هانیبال لکتر باش. دکتر شیلتون، رئیس بیمارستان روانی، تمام روش های فیزیکی تو را که برای سر و کله زدن با لکتر از آن استفاده می کنی، زیر نظر خواهد گرفت. از این مسأله غافل نباش، به هیچ دلیلی یک ذره هم از آن غفلت نکن… اگر لکتر با تو حرف بزند، در درجه ی اول سعی می کند چیزهایی درباره ی تو بداند و این کارش به کنجکاوی ماری شبیه است که به لانه ی پرنده ای نگاه می کند.

ما هر دو می دانیم که تو مجبوری دیر یا زود دیدار و گفت وگویی با او داشته باشی و در این حال، او سعی می کند درباره ی تو اطلاعاتی کسب کند که البته لازم نیست چیزی به او بگویی.

………………

شیلتون سرش را برگرداند و گفت: «لکتر واقعاً مایۀ دردسر است. به طور مرتب هر روز ده دقیقه طول می‌کشد که نامه‌ها، مجلات و روزنامه‌های ارسال شده به او جابجا شوند. ما تلاش کردیم آبونمان‌های او را حذف کنیم تا تعدادشان را کاهش دهیم، اما او به دادگاه نامه نوشت و ما مجبور شدیم او را به حال خودش بگذاریم. تعداد نامه‌های شخصی او بسیار زیاد است.

شکر خدا اخیراً تعداد آن‌ها کمتر شده است، زیرا خبرهای جدید او را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند. برای مدتی به نظر رسید که دانشجویان اندکی که رسالۀ دکترا در مورد روانشناسی می‌نویسند مایلند مطالبی هم از لکتر در رسالۀ خود داشته باشند. مجلات پزشکی هنوز هم آن‌ها را منتشر می‌کنند، البته بیشتر به خاطر استفاده بردن از شهرت لکتر است».

استرلینگ گفت: «فکر می‌کنم او در مورد اعتیاد به جراحی در مجلۀ «روانشناسی بالینی» مقالۀ جالبی را چاپ کرده است».

«شما این کار را می‌کنید، مگه نه؟ ما سعی کردیم لکتر را مورد بررسی قرار دهیم و تصور می‌کردیم که این بهترین فرصت است که یک بررسی و تحقیق برجسته‌ای انجام دهیم. بندرت می‌توان یک نمونۀ زنده را پیدا کرد».

«نمونۀ زنده از چی؟»

«از یک جامعه‌ستیز کامل، او واقعاً چنین موجودی است. اما غیرقابل نفوذ است و برای آزمایش‌های معمول و استاندارد، بسیار پیچیده و گمراه‌کننده است. او از ما متنفر است و فکر می‌کند من عزرائیلش هستم. کرافورد خیلی زرنگ است، این طور نیست؟ در مورد لکتر او از شما استفاده می‌کند».

«منظورتان چیست، دکتر شیلتون؟»

 

اگر به کتاب سکوت بره‌ها علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار توماس هریس در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.