«تسخیر عمارت هیل» اثری است از شرلی جکسن (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۶ تا ۱۹۶۵) که در سال ۱۹۵۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای بازدید چند نفر از یک خانهی مرموز و ترسناک میپردازد.
دربارهی تسخیر عمارت هیل
تسخیر عمارت هیل اثر شرلی جکسن که اولین بار در سال ۱۹۵۹ منتشر شد، اثری مهم در ژانر وحشت است و به عنوان نمونه ای کلاسیک از داستان های ترسناک روانشناختی و فراطبیعی به شمار می رود. این رمان اغلب بهعنوان یکی از بهترین داستانهای ارواح قرن بیستم در نظر گرفته میشود که به خاطر نمایش ظریف و در عین حال شدید ترس و چیزهای عجیب و غریب شهرت دارد. روایت پیچیده جکسن گرهگشایی روانشناختی شخصیتهایش را با حضور وهمآور و بدخواهانه خود خانه در هم میپیوندد و داستانی عمیقاً نگرانکننده و ماندگار را خلق میکند.
این رمان در اطراف عمارت هیل متمرکز است، یک عمارت بزرگ و شوم با تاریخچه ای از پدیده ها و تراژدی های غیرقابل توضیح. عمارت هیل که توسط هیو کرین منزوی و مرموز ساخته شده است، به شیوه ای عجیب و غریب و سرگردان طراحی شده است که به شهرت آن به دلیل عدم استقبال و پیشگویی کمک می کند. این خانه که در مکانی دورافتاده و نامشخص واقع شده است، شاهد یک سری اتفاقات غم انگیز از جمله مرگ همسر کرین و رفتارهای عجیب دخترانش بوده است. این تاریخ های تاریک هاله ای از بدخواهی را ایجاد می کند که در روایت نفوذ می کند.
دکتر جان مونتاگ، محقق ماوراء الطبیعه، تصمیم می گیرد تا عمارت هیل را برای تابستان اجاره کند تا آزمایشی را با هدف کشف شواهدی از ماوراء طبیعی انجام دهد. او از گروهی از افرادی که قبلاً با ماوراء الطبیعه برخورد داشته اند دعوت می کند تا در تحقیقات به او بپیوندند. امید او این است که حساسیت آنها به ماوراء طبیعی به او کمک کند تا پدیده های رخ داده در عمارت هیل را مستند و درک کند. این گروه شامل النور ونس، زنی خجالتی و گوشه گیر با سابقه تجربیات مشابه است. تئودورا، هنرمند بوهمیایی با تمایلات روانی. و لوک ساندرسون، وارث عمارت هیل، که نشان دهنده علاقه خانواده به ملک است.
النور ونس به عنوان شخصیت اصلی داستان ظاهر می شود. او به عنوان فردی عمیقا تنها و شکننده به تصویر کشیده می شود که زندگی خود را صرف مراقبت از مادر بیمار خود کرده است. احساس انزوا و اشتیاق او برای ارتباط، او را به ویژه در معرض نفوذ خانه قرار می دهد. سفر النور به عمارت هیل با احساس فرار و ماجراجویی مشخص می شود، زیرا او به دنبال یافتن مکانی است که بتواند واقعاً به آن تعلق داشته باشد. آسیب پذیری و وضعیت روانی او برای رویدادهای در حال رخ دادن در خانه حیاتی می شود.
ورود به عمارت هیل زمینه را برای وحشت روانی آشکار می کند. این عمارت با فضایی سرد به تصویر کشیده شده است، و توصیف می شود که دیوارهایی دارد که به نظر می رسد نفس می کشند و درهایی که به میل خود بسته می شوند. نثر جکسن به طرز ماهرانهای حس کلاستروفوبیا و ترس را منتقل میکند، زیرا چیدمان خانه ساکنان آن را سرگردان و گیج میکند. توصیف اولیه تئودورا از خانه بهعنوان «غیر عاقل»، جوهر ماهیت نگرانکننده آن را به تصویر میکشد، که به یک موضوع اصلی در سراسر رمان تبدیل میشود.
وقتی گروه در عمارت هیل مستقر می شوند، شروع به تجربه یک سری رویدادهای نگران کننده می کنند. این اتفاقات از صداهای مرموز و نقاط سرد تا پدیده های تهاجمی تر مانند نوشته های شبح وار و حملات فیزیکی خشونت آمیز را شامل می شود. مظاهر ماوراء الطبیعه در عمارت هیل هرگز به طور کامل توضیح داده نمی شود و بر تنش و ابهام داستان می افزاید. مهارت جکسن در توانایی او برای گذاشتن چیزهای زیادی به تخیل نهفته است و به خوانندگان اجازه می دهد ترس ها و تفسیرهای خود را بر روی وقایع شرح داده شده نشان دهند.
النور، به ویژه، عمیق تر از حضور در خانه متاثر می شود. او شروع به احساس ارتباط با عمارت هیل می کند و معتقد است که با او صحبت می کند و او را به گونه ای درک می کند که هیچ کس دیگری هرگز نداشته است. این وابستگی فزاینده خطوط بین واقعیت النور و تأثیر فراطبیعی خانه را محو می کند. حس هویت او به طور فزاینده ای با خانه در هم می آمیزد و منجر به وخامت وضعیت روانی او می شود. این تبار روانشناختی با ظرافتی ظریف و آزاردهنده به تصویر کشیده شده است که ویژگی بارز نوشته جکسن است.
روابط بین شخصیت ها نیز نقش بسزایی در روایت دارد. پویایی بین النور، تئودورا و لوک با پیشرفت داستان تغییر می کند و فشار و پارانویای ناشی از تأثیر خانه را منعکس می کند. ماهیت بازیگوش و آزاردهنده تئودورا به شدت با آسیب پذیری النور در تضاد است و تنش و درگیری ایجاد می کند. نقش لوک به عنوان وارث عمارت هیل لایه دیگری از پیچیدگی را اضافه می کند، زیرا ارتباط او با تاریخ خانه به محل اختلاف تبدیل می شود.
یکی از برجستهترین جنبههای تسخیر عمارت هیل کاوش آن در ماهیت ترس و ناشناخته است. جکسن به تأثیرات روانی ترس می پردازد و نشان می دهد که چگونه می تواند ادراک را تحریف کند و احساسات را دستکاری کند. خود خانه به شخصیتی در داستان تبدیل می شود که ترس و عدم اطمینان را در خود جای می دهد. حضور بدخواهانه آن هرگز به طور کامل توضیح داده نمی شود و خوانندگان را با احساس ترس حل نشده باقی می گذارد. این ابهام قدرت رمان را افزایش می دهد، زیرا ناشناخته ها اغلب ترسناک تر از شناخته شده هستند.
اوج رمان هم تکان دهنده و هم اجتناب ناپذیر است، زیرا ارتباط النور با عمارت هیل به پایان غم انگیز خود می رسد. سرنوشت او مبهم باقی مانده است و سؤالاتی در مورد ماهیت تجربیات او و میزان تأثیر خانه بر اقدامات او ایجاد می کند. پایان جکسن عمداً بدون پایان است، و امکان تفسیرهای متعدد را فراهم می کند و خوانندگان را با احساس ناراحتی طولانی مواجه می کند. بسته نشدن به کیفیت تحسینبرانگیز داستان میافزاید و تضمین میکند که مدتها پس از اتمام کتاب نزد خوانندگان باقی میماند.
تسخیر عمارت هیل چیزی بیش از یک داستان ارواح است. این کتاب یک کاوش عمیق در روانشناسی انسان و مرزهای نازک بین واقعیت و ماوراء طبیعی است. توانایی جکسن در ایجاد فضایی از ترس فراگیر و به تصویر کشیدن ظریف او از پویایی شخصیت، این رمان را به مطالعه استادانه ترس و انزوا تبدیل کرده است. استفاده او از زبان و ساختار روایی خوانندگان را به دنیای عمارت هیل می کشاند و آنها را در رازها و وحشت های آن شریک می کند.
در پایان، شرلی جکسن تسخیر عمارت هیل اثر شرلی جکسن سنگ بنای ادبیات ترسناک مدرن است که کاوشی پیچیده و دلخراش از روان انسان و ماوراء طبیعی را ارائه می دهد. جذابیت پایدار آن در توانایی آن در برانگیختن ترس و درون نگری نهفته است، و خوانندگان را به چالش می کشد تا با برداشت های خود از واقعیت و ناشناخته روبرو شوند. به عنوان یک اثر ترسناک روانشناختی و فراطبیعی، در توانایی اش در بی قراری و مجذوب کردن بی نظیر است و جایگاه خود را به عنوان یک اثر کلاسیک در این ژانر مستحکم می کند.
کتاب تسخیر عمارت هیل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۲ با بیش از ۳۰۹ هزار رای و ۲۹ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از نیلوفر رحمانیان و حسین یعقوبی به بازار عرضه شده است.
داستان تسخیر عمارت هیل
عمارت هیل عمارتی است در مکانی که هرگز مشخص نشده و توسط تپه ها احاطه شده است. دکتر جان مونتاگ، محقق ماوراء الطبیعه، النور ونس، زن جوان خجالتی که از مراقبت از مادر سختگیر و معلول خود خشمگین است، تئودورا، هنرمند غیرمتعارف، و لوک ساندرسون، وارث جوان عمارت هیل ، در آنجا به دستور مونتاگ با یکدیگر ملاقات میکنند.
مونتاگ امیدوار است شواهد علمی وجود ماوراء طبیعی را بیابد. او عمارت هیل را برای یک تابستان اجاره می کند و چندین نفر را که به دلیل تجربه آنها از رویدادهای ماوراء الطبیعه انتخاب کرده است را به عنوان مهمان خود دعوت می کند. از این میان فقط النور و تئودورا قبول دارند. النور به عمارت سفر می کند، جایی که او و تئودورا در انزوا با مونتاگ و لوک زندگی می کنند.
دو سرایدار خانه، آقا و خانم دادلی، از ماندن در نزدیکی خانه در شب خودداری می کنند. زمانی که مونتاگ تاریخچه ساختمان را که شامل خودکشی و سایر مرگهای خشونتآمیز میشود، توضیح میدهد، چهار بازدیدکننده یک شبه شروع به ایجاد دوستی میکنند.
هر چهار نفر از ساکنان شروع به تجربه رویدادهای عجیب و غریب در خانه می کنند، از جمله صداهای دیده نشده و ارواح که در شب در سالن ها پرسه می زنند، نوشته های عجیب روی دیوارها، و سایر اتفاقات غیرقابل توضیح. النور تمایل دارد پدیده هایی را تجربه کند که دیگران از آنها غافل هستند.
در همان زمان، النور ممکن است ارتباط خود را با واقعیت از دست بدهد، و به طور ضمنی گفته می شود که حداقل برخی از آنچه النور شاهد آن است، ممکن است محصول تخیل او باشد. احتمال ضمنی دیگر این است که النور دارای یک توانایی تلهکینتیک ناخودآگاه است که خود عامل بسیاری از آشفتگیهایی است که او و دیگران تجربه کردهاند، که ممکن است نشان دهد که اصلاً روحی در خانه وجود ندارد.
این احتمال به ویژه با ارجاعاتی که در اوایل رمان به خاطرات دوران کودکی النور درباره اپیزودهایی از موجودی شبیه پولترگیست که به نظر می رسید خانه او را هدف قرار می دهد، پیشنهاد می شود.
بعداً در زمان اقامتشان، همسر دکتر، خانم مغرور مونتاگ، و همراهش آرتور پارکر، مدیر مدرسه پسرانه، میرسند تا آخر هفته را در عمارت هیل بگذرانند و به بررسی آن کمک کنند. آنها نیز به ماوراءالطبیعه، از جمله سانس ها و روح نویسی علاقه مند هستند. برخلاف چهار شخصیت دیگر، آنها هیچ چیز فراطبیعی را تجربه نمی کنند، اگرچه برخی از نوشته های روحی ادعایی خانم مونتاگ به نظر می رسد که با النور ارتباط برقرار می کند.
بسیاری از پدیدههای فراطبیعی که رخ میدهند، فقط به صورت مبهم توصیف میشوند، یا تا حدی از خود شخصیتها پنهان هستند. یک شب، النور و تئودورا در اتاق خواب هستند که نیرویی نامرئی شروع به امتحان کردن در می کند، و النور پس از این واقعیت معتقد است که دستی که در تاریکی گرفته بود، مال تئودورا نبود.
بعداً، در حالی که تئودورا و النور در شب در خارج از عمارت هیل قدم می زنند، یک پیک نیک خانوادگی شبح مانند را می بینند که به نظر می رسد در نور روز برگزار می شود. تئودورا از ترس اینکه النور بدود فریاد می زند و به او هشدار می دهد که به عقب نگاه نکند، اگرچه کتاب هرگز آنچه را تئودورا می بیند توضیح نمی دهد، اما او از ترس غر می زند، می خندد و گریه می کند.
بقیه در نهایت به این باور می رسند که النور عامل این اختلال است. از ترس امنیت او، مونتاگ و لوک اعلام می کنند که او باید برود. اما النور اکنون خانه را خانه خود می داند و مقاومت می کند. مونتاگ و لوک او را به زور سوار ماشینش می کنند. او با آنها خداحافظی می کند و می رود، اما قبل از ترک محوطه عمارت هیل، ماشین را به سمت درخت بلوط بزرگ می راند.
بخشهایی از تسخیر عمارت هیل
هیچ موجود زنده ای نمی تواند برای مدت طولانی به طور خالص و با سلامت عقل، تحت شرایط واقعیت مطلق ادامه دهد؛ حتی فرضیه ای توسط برخی مطرح است که چکاوکها و جیرجیرک ها نیز خواب می بینند. خانه هیل، عاقل نیست، خودش در برابر تپه های خود ایستاده، و تاریکی را در درون خود نگه داشته است. هشتاد سال این چنین ایستاده بود و ممکن است هشتاد سال دیگر نیز بایستد.
در داخل، دیوارها به صورت عمود ادامه دارند، آجرها به طور مرتب در کنار هم قرار دارند، کفها محکم و درها به طور محسوسی بسته هستند. سکوت به طور پیوسته در برابر چوب و سنگ خانه هیل در جریان است، و هرچه که در آنجا قدم می زد، تنها قدم می زد. دکتر جان مونتاگو دکتر فلسفه بود. وی مدرک خود را در انسان شناسی گرفته بود، و یک احساس مبهمی در این زمینه داشت، گویی می تواند به میل واقعی خود یعنی آنالیز جلوه های ماوراء طبیعی نزدیک شود.
وی در مورد استفاده از عنوان مدرک خود کاملا تردید داشت، زیرا تحقیقات وی کاملا غیرعلمی بود، وی امیدوار بود جریانی از احترام، حتی اعتبار علمی، را از تحصیلات خود قرض بگیرد.
از نظر مالی و همچنین مباهات، برای او معامله با ارزشی بود، او برای اجاره کردن خانه هیل به مدت سه ماه، مرد گدایی نبود، اما انتظار داشت که زحماتش را در این تعقیب با شور و هیجان با انتشار کار قطعی خود در مورد دلایل و عوامل اختلالات روانی در خانه ای که معمولا تحت عنوان “تسخیر شده” شناخته می شود، کاملا جبران کند. او در تمام زندگی به دنبال خانه ای که واقعا تسخیر شده باشد، بود.
هنگامی که درباره خانه هیل شنید در ابتدا مشکوک بود، سپس امیدوار، و بعد از آن خستگی ناپذیر، حالا که خانه را پیدا کرده بود، رهایش نمی کرد.
…………………..
چشم هیچ انسانی توانِ سوا کردنِ انطباقِ نامیمونِ خطوخطوطی را ندارد که بر پیشانی یک عمارت نقشی شیطانی میزنند، در عین حال، مجاورتی جنونآمیز، زاویهای بدسگال و نامیمون یا حالتی احتمالی از تماس سقف و آسمان، عمارت هیل را به مکانی یأسآور و بیش از آن، ترسناک بدل میکرد، چون ظاهر عمارت هیل با آن پنجرههای خالی انگار بیدار بود، مراقب و نظارهگر، گچبریهای ابرومانند گویی قدری چهرهء شادمانه داشتند.
بیشوکم اگر هر ملکی را بیهوا نگاه کنی یا در زاویهای غریب ببینی، آن خانه رخِ دیگری مینماید، انگار نگاهی عمیقاً خندهآور انداخته است به بینندهاش؛ گیریم دودکش کوچک و موذی یا پنجرهای تورفته هم داشته باشد که شبیه چاله است؛ این دو میتوانند با احساس دوستی، دل از ناظر بربایند، اما خانهای پرنخوت و کینهتوز که همیشه مراقب و هوشیار است، فقط میتواند عمارتی شیطانی باشد.
این خانه که از ظاهرش برمیآمد خودش خودش را ساخته و زیر دستانِ سازندگانش پَر زده و در جایجایِ نقشۀ پرنقشونگارش جا گرفته و خودش باعث ساخت تکتک خطوط و زوایایش بوده، سر عظیمش را بینیاز از نوعِ بشر در آسمان برافراشته بود. خانهای بود عاری از مهربانی، گویی هرگز قرار نبوده بنیبشری ساکنش شود که نه جای مناسبی برای آدمیزاد است، نه برای عشق و نه برای امید. عملیات جنگیری هم از تغییر سیمای یک عمارت ناتوان است؛ عمارت هیل تا روز نابودیاش چنین میماند.
النور فکر کرد: باید برمیگشتم سمت دروازه. عمارت باعث شده بود حسی آشنا توی دلش را خالی کند و او با نگاهی به امتداد خطوط سقفهای خانه بیثمر میکوشید نقطۀ شر و هر آنچه را آنجا سُکنا گزیده بود شناسایی کند؛ دستهایش از اضطراب چنان سرد شدند که وقتی خواست سیگار دربیاورد دستش سِر بود و نمیتوانست و ورای اینها، ترسیده بود و گوش سپرده بود به صدای مریض درونش که زمزمه میکرد: از اینجا برو، بزن به چاک!
اگر به کتاب تسخیر عمارت هیل علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار شرلی جکسن در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید. همچنین بخش معرفی برترین کتابهای ترسناک و دلهرهآور نیز شما را با سایر موارد مشابه آشنا میسازد.
24 خرداد 1403
تسخیر عمارت هیل
«تسخیر عمارت هیل» اثری است از شرلی جکسن (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۶ تا ۱۹۶۵) که در سال ۱۹۵۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای بازدید چند نفر از یک خانهی مرموز و ترسناک میپردازد.
دربارهی تسخیر عمارت هیل
تسخیر عمارت هیل اثر شرلی جکسن که اولین بار در سال ۱۹۵۹ منتشر شد، اثری مهم در ژانر وحشت است و به عنوان نمونه ای کلاسیک از داستان های ترسناک روانشناختی و فراطبیعی به شمار می رود. این رمان اغلب بهعنوان یکی از بهترین داستانهای ارواح قرن بیستم در نظر گرفته میشود که به خاطر نمایش ظریف و در عین حال شدید ترس و چیزهای عجیب و غریب شهرت دارد. روایت پیچیده جکسن گرهگشایی روانشناختی شخصیتهایش را با حضور وهمآور و بدخواهانه خود خانه در هم میپیوندد و داستانی عمیقاً نگرانکننده و ماندگار را خلق میکند.
این رمان در اطراف عمارت هیل متمرکز است، یک عمارت بزرگ و شوم با تاریخچه ای از پدیده ها و تراژدی های غیرقابل توضیح. عمارت هیل که توسط هیو کرین منزوی و مرموز ساخته شده است، به شیوه ای عجیب و غریب و سرگردان طراحی شده است که به شهرت آن به دلیل عدم استقبال و پیشگویی کمک می کند. این خانه که در مکانی دورافتاده و نامشخص واقع شده است، شاهد یک سری اتفاقات غم انگیز از جمله مرگ همسر کرین و رفتارهای عجیب دخترانش بوده است. این تاریخ های تاریک هاله ای از بدخواهی را ایجاد می کند که در روایت نفوذ می کند.
دکتر جان مونتاگ، محقق ماوراء الطبیعه، تصمیم می گیرد تا عمارت هیل را برای تابستان اجاره کند تا آزمایشی را با هدف کشف شواهدی از ماوراء طبیعی انجام دهد. او از گروهی از افرادی که قبلاً با ماوراء الطبیعه برخورد داشته اند دعوت می کند تا در تحقیقات به او بپیوندند. امید او این است که حساسیت آنها به ماوراء طبیعی به او کمک کند تا پدیده های رخ داده در عمارت هیل را مستند و درک کند. این گروه شامل النور ونس، زنی خجالتی و گوشه گیر با سابقه تجربیات مشابه است. تئودورا، هنرمند بوهمیایی با تمایلات روانی. و لوک ساندرسون، وارث عمارت هیل، که نشان دهنده علاقه خانواده به ملک است.
النور ونس به عنوان شخصیت اصلی داستان ظاهر می شود. او به عنوان فردی عمیقا تنها و شکننده به تصویر کشیده می شود که زندگی خود را صرف مراقبت از مادر بیمار خود کرده است. احساس انزوا و اشتیاق او برای ارتباط، او را به ویژه در معرض نفوذ خانه قرار می دهد. سفر النور به عمارت هیل با احساس فرار و ماجراجویی مشخص می شود، زیرا او به دنبال یافتن مکانی است که بتواند واقعاً به آن تعلق داشته باشد. آسیب پذیری و وضعیت روانی او برای رویدادهای در حال رخ دادن در خانه حیاتی می شود.
ورود به عمارت هیل زمینه را برای وحشت روانی آشکار می کند. این عمارت با فضایی سرد به تصویر کشیده شده است، و توصیف می شود که دیوارهایی دارد که به نظر می رسد نفس می کشند و درهایی که به میل خود بسته می شوند. نثر جکسن به طرز ماهرانهای حس کلاستروفوبیا و ترس را منتقل میکند، زیرا چیدمان خانه ساکنان آن را سرگردان و گیج میکند. توصیف اولیه تئودورا از خانه بهعنوان «غیر عاقل»، جوهر ماهیت نگرانکننده آن را به تصویر میکشد، که به یک موضوع اصلی در سراسر رمان تبدیل میشود.
وقتی گروه در عمارت هیل مستقر می شوند، شروع به تجربه یک سری رویدادهای نگران کننده می کنند. این اتفاقات از صداهای مرموز و نقاط سرد تا پدیده های تهاجمی تر مانند نوشته های شبح وار و حملات فیزیکی خشونت آمیز را شامل می شود. مظاهر ماوراء الطبیعه در عمارت هیل هرگز به طور کامل توضیح داده نمی شود و بر تنش و ابهام داستان می افزاید. مهارت جکسن در توانایی او برای گذاشتن چیزهای زیادی به تخیل نهفته است و به خوانندگان اجازه می دهد ترس ها و تفسیرهای خود را بر روی وقایع شرح داده شده نشان دهند.
النور، به ویژه، عمیق تر از حضور در خانه متاثر می شود. او شروع به احساس ارتباط با عمارت هیل می کند و معتقد است که با او صحبت می کند و او را به گونه ای درک می کند که هیچ کس دیگری هرگز نداشته است. این وابستگی فزاینده خطوط بین واقعیت النور و تأثیر فراطبیعی خانه را محو می کند. حس هویت او به طور فزاینده ای با خانه در هم می آمیزد و منجر به وخامت وضعیت روانی او می شود. این تبار روانشناختی با ظرافتی ظریف و آزاردهنده به تصویر کشیده شده است که ویژگی بارز نوشته جکسن است.
روابط بین شخصیت ها نیز نقش بسزایی در روایت دارد. پویایی بین النور، تئودورا و لوک با پیشرفت داستان تغییر می کند و فشار و پارانویای ناشی از تأثیر خانه را منعکس می کند. ماهیت بازیگوش و آزاردهنده تئودورا به شدت با آسیب پذیری النور در تضاد است و تنش و درگیری ایجاد می کند. نقش لوک به عنوان وارث عمارت هیل لایه دیگری از پیچیدگی را اضافه می کند، زیرا ارتباط او با تاریخ خانه به محل اختلاف تبدیل می شود.
یکی از برجستهترین جنبههای تسخیر عمارت هیل کاوش آن در ماهیت ترس و ناشناخته است. جکسن به تأثیرات روانی ترس می پردازد و نشان می دهد که چگونه می تواند ادراک را تحریف کند و احساسات را دستکاری کند. خود خانه به شخصیتی در داستان تبدیل می شود که ترس و عدم اطمینان را در خود جای می دهد. حضور بدخواهانه آن هرگز به طور کامل توضیح داده نمی شود و خوانندگان را با احساس ترس حل نشده باقی می گذارد. این ابهام قدرت رمان را افزایش می دهد، زیرا ناشناخته ها اغلب ترسناک تر از شناخته شده هستند.
اوج رمان هم تکان دهنده و هم اجتناب ناپذیر است، زیرا ارتباط النور با عمارت هیل به پایان غم انگیز خود می رسد. سرنوشت او مبهم باقی مانده است و سؤالاتی در مورد ماهیت تجربیات او و میزان تأثیر خانه بر اقدامات او ایجاد می کند. پایان جکسن عمداً بدون پایان است، و امکان تفسیرهای متعدد را فراهم می کند و خوانندگان را با احساس ناراحتی طولانی مواجه می کند. بسته نشدن به کیفیت تحسینبرانگیز داستان میافزاید و تضمین میکند که مدتها پس از اتمام کتاب نزد خوانندگان باقی میماند.
تسخیر عمارت هیل چیزی بیش از یک داستان ارواح است. این کتاب یک کاوش عمیق در روانشناسی انسان و مرزهای نازک بین واقعیت و ماوراء طبیعی است. توانایی جکسن در ایجاد فضایی از ترس فراگیر و به تصویر کشیدن ظریف او از پویایی شخصیت، این رمان را به مطالعه استادانه ترس و انزوا تبدیل کرده است. استفاده او از زبان و ساختار روایی خوانندگان را به دنیای عمارت هیل می کشاند و آنها را در رازها و وحشت های آن شریک می کند.
در پایان، شرلی جکسن تسخیر عمارت هیل اثر شرلی جکسن سنگ بنای ادبیات ترسناک مدرن است که کاوشی پیچیده و دلخراش از روان انسان و ماوراء طبیعی را ارائه می دهد. جذابیت پایدار آن در توانایی آن در برانگیختن ترس و درون نگری نهفته است، و خوانندگان را به چالش می کشد تا با برداشت های خود از واقعیت و ناشناخته روبرو شوند. به عنوان یک اثر ترسناک روانشناختی و فراطبیعی، در توانایی اش در بی قراری و مجذوب کردن بی نظیر است و جایگاه خود را به عنوان یک اثر کلاسیک در این ژانر مستحکم می کند.
کتاب تسخیر عمارت هیل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۲ با بیش از ۳۰۹ هزار رای و ۲۹ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از نیلوفر رحمانیان و حسین یعقوبی به بازار عرضه شده است.
داستان تسخیر عمارت هیل
عمارت هیل عمارتی است در مکانی که هرگز مشخص نشده و توسط تپه ها احاطه شده است. دکتر جان مونتاگ، محقق ماوراء الطبیعه، النور ونس، زن جوان خجالتی که از مراقبت از مادر سختگیر و معلول خود خشمگین است، تئودورا، هنرمند غیرمتعارف، و لوک ساندرسون، وارث جوان عمارت هیل ، در آنجا به دستور مونتاگ با یکدیگر ملاقات میکنند.
مونتاگ امیدوار است شواهد علمی وجود ماوراء طبیعی را بیابد. او عمارت هیل را برای یک تابستان اجاره می کند و چندین نفر را که به دلیل تجربه آنها از رویدادهای ماوراء الطبیعه انتخاب کرده است را به عنوان مهمان خود دعوت می کند. از این میان فقط النور و تئودورا قبول دارند. النور به عمارت سفر می کند، جایی که او و تئودورا در انزوا با مونتاگ و لوک زندگی می کنند.
دو سرایدار خانه، آقا و خانم دادلی، از ماندن در نزدیکی خانه در شب خودداری می کنند. زمانی که مونتاگ تاریخچه ساختمان را که شامل خودکشی و سایر مرگهای خشونتآمیز میشود، توضیح میدهد، چهار بازدیدکننده یک شبه شروع به ایجاد دوستی میکنند.
هر چهار نفر از ساکنان شروع به تجربه رویدادهای عجیب و غریب در خانه می کنند، از جمله صداهای دیده نشده و ارواح که در شب در سالن ها پرسه می زنند، نوشته های عجیب روی دیوارها، و سایر اتفاقات غیرقابل توضیح. النور تمایل دارد پدیده هایی را تجربه کند که دیگران از آنها غافل هستند.
در همان زمان، النور ممکن است ارتباط خود را با واقعیت از دست بدهد، و به طور ضمنی گفته می شود که حداقل برخی از آنچه النور شاهد آن است، ممکن است محصول تخیل او باشد. احتمال ضمنی دیگر این است که النور دارای یک توانایی تلهکینتیک ناخودآگاه است که خود عامل بسیاری از آشفتگیهایی است که او و دیگران تجربه کردهاند، که ممکن است نشان دهد که اصلاً روحی در خانه وجود ندارد.
این احتمال به ویژه با ارجاعاتی که در اوایل رمان به خاطرات دوران کودکی النور درباره اپیزودهایی از موجودی شبیه پولترگیست که به نظر می رسید خانه او را هدف قرار می دهد، پیشنهاد می شود.
بعداً در زمان اقامتشان، همسر دکتر، خانم مغرور مونتاگ، و همراهش آرتور پارکر، مدیر مدرسه پسرانه، میرسند تا آخر هفته را در عمارت هیل بگذرانند و به بررسی آن کمک کنند. آنها نیز به ماوراءالطبیعه، از جمله سانس ها و روح نویسی علاقه مند هستند. برخلاف چهار شخصیت دیگر، آنها هیچ چیز فراطبیعی را تجربه نمی کنند، اگرچه برخی از نوشته های روحی ادعایی خانم مونتاگ به نظر می رسد که با النور ارتباط برقرار می کند.
بسیاری از پدیدههای فراطبیعی که رخ میدهند، فقط به صورت مبهم توصیف میشوند، یا تا حدی از خود شخصیتها پنهان هستند. یک شب، النور و تئودورا در اتاق خواب هستند که نیرویی نامرئی شروع به امتحان کردن در می کند، و النور پس از این واقعیت معتقد است که دستی که در تاریکی گرفته بود، مال تئودورا نبود.
بعداً، در حالی که تئودورا و النور در شب در خارج از عمارت هیل قدم می زنند، یک پیک نیک خانوادگی شبح مانند را می بینند که به نظر می رسد در نور روز برگزار می شود. تئودورا از ترس اینکه النور بدود فریاد می زند و به او هشدار می دهد که به عقب نگاه نکند، اگرچه کتاب هرگز آنچه را تئودورا می بیند توضیح نمی دهد، اما او از ترس غر می زند، می خندد و گریه می کند.
بقیه در نهایت به این باور می رسند که النور عامل این اختلال است. از ترس امنیت او، مونتاگ و لوک اعلام می کنند که او باید برود. اما النور اکنون خانه را خانه خود می داند و مقاومت می کند. مونتاگ و لوک او را به زور سوار ماشینش می کنند. او با آنها خداحافظی می کند و می رود، اما قبل از ترک محوطه عمارت هیل، ماشین را به سمت درخت بلوط بزرگ می راند.
بخشهایی از تسخیر عمارت هیل
هیچ موجود زنده ای نمی تواند برای مدت طولانی به طور خالص و با سلامت عقل، تحت شرایط واقعیت مطلق ادامه دهد؛ حتی فرضیه ای توسط برخی مطرح است که چکاوکها و جیرجیرک ها نیز خواب می بینند. خانه هیل، عاقل نیست، خودش در برابر تپه های خود ایستاده، و تاریکی را در درون خود نگه داشته است. هشتاد سال این چنین ایستاده بود و ممکن است هشتاد سال دیگر نیز بایستد.
در داخل، دیوارها به صورت عمود ادامه دارند، آجرها به طور مرتب در کنار هم قرار دارند، کفها محکم و درها به طور محسوسی بسته هستند. سکوت به طور پیوسته در برابر چوب و سنگ خانه هیل در جریان است، و هرچه که در آنجا قدم می زد، تنها قدم می زد. دکتر جان مونتاگو دکتر فلسفه بود. وی مدرک خود را در انسان شناسی گرفته بود، و یک احساس مبهمی در این زمینه داشت، گویی می تواند به میل واقعی خود یعنی آنالیز جلوه های ماوراء طبیعی نزدیک شود.
وی در مورد استفاده از عنوان مدرک خود کاملا تردید داشت، زیرا تحقیقات وی کاملا غیرعلمی بود، وی امیدوار بود جریانی از احترام، حتی اعتبار علمی، را از تحصیلات خود قرض بگیرد.
از نظر مالی و همچنین مباهات، برای او معامله با ارزشی بود، او برای اجاره کردن خانه هیل به مدت سه ماه، مرد گدایی نبود، اما انتظار داشت که زحماتش را در این تعقیب با شور و هیجان با انتشار کار قطعی خود در مورد دلایل و عوامل اختلالات روانی در خانه ای که معمولا تحت عنوان “تسخیر شده” شناخته می شود، کاملا جبران کند. او در تمام زندگی به دنبال خانه ای که واقعا تسخیر شده باشد، بود.
هنگامی که درباره خانه هیل شنید در ابتدا مشکوک بود، سپس امیدوار، و بعد از آن خستگی ناپذیر، حالا که خانه را پیدا کرده بود، رهایش نمی کرد.
…………………..
چشم هیچ انسانی توانِ سوا کردنِ انطباقِ نامیمونِ خطوخطوطی را ندارد که بر پیشانی یک عمارت نقشی شیطانی میزنند، در عین حال، مجاورتی جنونآمیز، زاویهای بدسگال و نامیمون یا حالتی احتمالی از تماس سقف و آسمان، عمارت هیل را به مکانی یأسآور و بیش از آن، ترسناک بدل میکرد، چون ظاهر عمارت هیل با آن پنجرههای خالی انگار بیدار بود، مراقب و نظارهگر، گچبریهای ابرومانند گویی قدری چهرهء شادمانه داشتند.
بیشوکم اگر هر ملکی را بیهوا نگاه کنی یا در زاویهای غریب ببینی، آن خانه رخِ دیگری مینماید، انگار نگاهی عمیقاً خندهآور انداخته است به بینندهاش؛ گیریم دودکش کوچک و موذی یا پنجرهای تورفته هم داشته باشد که شبیه چاله است؛ این دو میتوانند با احساس دوستی، دل از ناظر بربایند، اما خانهای پرنخوت و کینهتوز که همیشه مراقب و هوشیار است، فقط میتواند عمارتی شیطانی باشد.
این خانه که از ظاهرش برمیآمد خودش خودش را ساخته و زیر دستانِ سازندگانش پَر زده و در جایجایِ نقشۀ پرنقشونگارش جا گرفته و خودش باعث ساخت تکتک خطوط و زوایایش بوده، سر عظیمش را بینیاز از نوعِ بشر در آسمان برافراشته بود. خانهای بود عاری از مهربانی، گویی هرگز قرار نبوده بنیبشری ساکنش شود که نه جای مناسبی برای آدمیزاد است، نه برای عشق و نه برای امید. عملیات جنگیری هم از تغییر سیمای یک عمارت ناتوان است؛ عمارت هیل تا روز نابودیاش چنین میماند.
النور فکر کرد: باید برمیگشتم سمت دروازه. عمارت باعث شده بود حسی آشنا توی دلش را خالی کند و او با نگاهی به امتداد خطوط سقفهای خانه بیثمر میکوشید نقطۀ شر و هر آنچه را آنجا سُکنا گزیده بود شناسایی کند؛ دستهایش از اضطراب چنان سرد شدند که وقتی خواست سیگار دربیاورد دستش سِر بود و نمیتوانست و ورای اینها، ترسیده بود و گوش سپرده بود به صدای مریض درونش که زمزمه میکرد: از اینجا برو، بزن به چاک!
اگر به کتاب تسخیر عمارت هیل علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار شرلی جکسن در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید. همچنین بخش معرفی برترین کتابهای ترسناک و دلهرهآور نیز شما را با سایر موارد مشابه آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، ترسناک/دلهرهآور، داستان خارجی، رمان، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات جهان، شرلی جکسن، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب