«نه داستان» اثری است از جروم دیوید سالینجر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۹ تا ۲۰۱۰) که در سال ۱۹۵۳ منتشر شده است. این مجموعه شامل نه داستان کوتاه از این نویسنده پیرامون مضامینی مانند بیگناهی، بیگانگی و جستجوی معنا است.
دربارهی نه داستان
«نه داستان» که در سال ۱۹۵۳ منتشر شد، مجموعه ای مهم از داستان های کوتاه جی.دی.سالینجر است. سالینجر که عمدتاً به خاطر رمانش «ناطور دشت» شناخته میشود، از طریق داستانهای کوتاهش نیز کمکهای قابل توجهی به ادبیات آمریکا کرد. این مجموعه توانایی منحصر به فرد او را در نقب زدن در روان انسان و ارائه شخصیت ها و موقعیت های پیچیده با دقت و همدلی به نمایش می گذارد.
این مجموعه اغلب به دلیل بینش عمیق روانشناختی و تکنیکهای روایی نوآورانهاش تحسین میشود. هر داستان در «نه داستان» یک اثر هنری مستقل است، اما در مجموع، دیدگاهی جامع از مهارت ادبی سالینجر ارائه میکند. داستانها با سادگیشان در ظاهر مشخص میشوند، که اغلب مضامین عمیقی را که آنها بررسی میکنند، رد میکند.
داستانهای «نه داستان» به موضوعاتی مانند بیگناهی، بیگانگی و جستجوی معنا در دنیای پس از جنگ جهانی دوم میپردازند. سالینجر اغلب زندگی کودکان و نوجوانان را بررسی می کند و دنیای درونی آنها را با حساسیت قابل توجهی آشکار می کند. مضامین روشنگری معنوی و پرسش وجودی مکرر هستند که نشان دهنده علاقه سالینجر به فلسفه و عرفان شرق است.
سبک نوشتاری سالینجر در «نه داستان» با دیالوگ های واضح، نثر کم بیان و درک عمیق زندگی درونی شخصیت هایش مشخص می شود. او رویکردی مینیمالیستی را به کار میگیرد و به خوانندگان این امکان را میدهد تا از ناگفتهها چیزهای زیادی استنتاج کنند. صدای روایی او در داستانها متفاوت است، از سوم شخص جداتر تا اول شخص صمیمی، که تطبیق پذیری او را به عنوان یک نویسنده نشان میدهد.
این مجموعه با «یک روز عالی برای ماهی موز» آغاز می شود، داستانی که یکی از معروف ترین شخصیت های سالینجر، سیمور گلس را معرفی می کند. این داستان معصومیت دوران کودکی را با سرخوردگی عمیق بزرگسالی در کنار هم قرار می دهد. سالینجر از طریق یک مکالمه به ظاهر ساده بین سیمور و یک دختر جوان، موضوعات آسیب و ناامیدی وجودی را بررسی می کند.
داستان «عمو ویگیلی در کانکتیکات» به زندگی دو زن خانه دار حومه شهر می پردازد که به خاطرات گذشته خود می پردازند. این کتاب با ظرافت سطحی بودن زندگی حومه شهر را نقد می کند و مضامین عشق از دست رفته و رویاهای برآورده نشده را بررسی می کند. روایت دیالوگ محور، نارضایتی شخصیت ها را از زندگی فعلی شان، در تضاد با اشتیاق نوستالژیک آنها به گذشته، آشکار می کند.
در داستان «در آستانهی جنگ با اسکیموها»، سالینجر رویارویی بین دو نوجوان را ارائه میکند که به کاوشی پیچیده در ارتباط انسانی و مهربانی تبدیل میشود. تعاملات به ظاهر پیش پا افتاده لایه های عمیق تری از آسیب پذیری و شفقت را نشان می دهد و توانایی سالینجر را برای یافتن معنای عمیق در رخدادهای روزمره برجسته می کند.
داستانی در داستان، «مرد خندان» درباره گروهی از پسران است که به داستان ماجراجویی سریالی رئیس خود گوش می دهند. روایت متناوب بین تجربیات واقعی پسران و سوء استفاده های تخیلی مرد خندان، تلفیق فانتزی و واقعیت است. مضامین داستان سرایی، قهرمانی و از دست دادن معصومیت را بررسی می کند.
داستان پایین در قایق، بو بو تاننباوم، یکی دیگر از اعضای خانواده گلس را نشان میدهد که پسر خردسالش را پس از شنیدن سخنی آزاردهنده دلداری میدهد. سالینجر از طریق تعامل آنها، موضوعات عشق والدین، ترس های دوران کودکی و تأثیر رفتار بزرگسالان بر کودکان را بررسی می کند.
یکی از مشهورترین داستانهای این مجموعه، «تقدیم به ازمی با عشق و نفرت» داستانی تند و تلخ از برخورد یک سرباز با دختری جوان قبل از اعزام به خط مقدم است. داستان مراقبه ای است در مورد تأثیرات جنگ، معصومیت جوانی و قدرت شفابخش ارتباط انسانی.
داستان «دهانم زیبا و چشمانم سبز»حول یک تماس تلفنی آخر شب بین شوهری نگران و دوست به ظاهر بی تفاوتش می چرخد. سالینجر از طریق گفتگوی خود، موضوعات خیانت، اعتماد، و پیچیدگی های روابط بزرگسالان را بررسی می کند. ابهام و زیرمتن در دیالوگ آشفتگی درونی و ابهام اخلاقی شخصیت ها را آشکار می کند.
به طور کلی میتوان گفت که «نه داستان» همچنان سنگ بنای ادبیات آمریکاست که به خاطر عمق، ظرافت و طنین احساسی اش مشهور است. توانایی سالینجر در خلق شخصیتهای زنده و چند بعدی و کاوش او در موضوعات جهانی تضمین میکند که این داستانها همچنان با خوانندگان در طول نسلها طنینانداز میشوند. این مجموعه نه تنها شهرت سالینجر را به عنوان یک داستان نویس چیره دست تثبیت کرد، بلکه کمک قابل توجهی به توسعه شکل داستان کوتاه مدرن کرد.
کتاب نه داستان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۸ با بیش از ۱۴۸ هزار رای و ۵۹۰۰ نقد و نظر است.
این کتاب اولین بار در سال ۱۳۶۴ و به قلم احمد گلشیری به فارسی ترجمه شد. گلشیری نام این کتاب را به دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم تغییر داد. این نام همچنین به جای عنوان داستان «دورۀ آبی دودومیه اسمیت» نیز قرار گرفت.
در سال ۱۳۹۸ ترجمۀ تازهای به قلم کاوه میرعباسی و ویرایش مهدی نوری و علیرضا اسماعیلپور در نشر ماهی منتشر شد. مهدی نوری، ویراستار این ترجمه، همزمان با انتشار کتاب مقالهای در وبسایت کاغذ منتشر کرد و کوشید ضرورت بازترجمۀ نه داستان را توضیح دهد.
فهرست داستانهای نه داستان
- یک روز عالی برای موزماهی: سیمور گلس، کهنه سرباز جنگ جهانی دوم، زمانی را در استراحتگاه فلوریدا می گذراند و با دختر جوانی به نام سیبیل گفتگو می کند. در زیر سطح، داستان بیگانگی عمیق سیمور و تصمیم غم انگیز نهایی را نشان می دهد.
- عمو ویگیلی در کانکتیکات: دو زن خانه دار، الویز و مری جین، در حین نوشیدن در خانه الویز در حومه شهر، عشق های گذشته خود را به یاد می آورند. داستان با ظرافت، سرخوردگی و رویاهای برآورده نشده پنهان در پشت زندگی روزمره آنها را نقد می کند.
- در آستانهی جنگ با اسکیموها: پس از یک مشاجره جزئی بر سر کرایه تاکسی، دختر جوانی به نام جینی به خانه همکلاسی خود سلنا می رود و در آنجا با برادر عجیب سلنا، فرانکلین، روبرو می شود. داستان ارتباطات غیرمنتظره انسانی و اعمال کوچک مهربانی را بررسی می کند.
- مرد خندان: گروهی از پسرها به داستان ماجراجویی سریالی رئیس خود درباره مرد قهرمان خندان گوش می دهند که با تجربیات واقعی خود در هم آمیخته است. این روایت تعامل بین خیال و واقعیت و از دست دادن اجتناب ناپذیر معصومیت را برجسته می کند.
- در قایق بادبانی: مردی به پسر کوچکش لیونل که پس از شنیدن سخنی تحقیرآمیز ناراحت است، دلداری می دهد. داستان به موضوعات عشق والدین، ترس های دوران کودکی و تأثیر تعصب می پردازد.
- تقدیم به ازمنی با عشق و نفرت: سربازی به نام گروهبان ایکس قبل از اعزام به خط مقدم با دختر جوانی به نام اسمه و برادرش چارلز در انگلستان آشنا می شود. این برخورد تاثیر شفابخش و عمیقی بر او پس از بازگشت از جنگ، آسیب دیده، می گذارد.
- دهانک زیبا و چشمانم سبز: در طول یک تماس تلفنی اواخر شب، شوهری به دوستش در مورد سوء ظن خود به خیانت همسرش اعتماد می کند. پایان مبهم داستان خوانندگان را در مورد ماهیت واقعی روابط و انگیزه های شخصیت ها زیر سوال می برد.
- دورهی آبی دوومیه اسمیت: مرد جوانی با آرزوهای هنری به مونترال می رود تا در مدرسه مکاتبه ای به تدریس هنر بپردازد. او از طریق تعامل با دانش آموزان و خود اندیشی، بیداری عمیق شخصی و هنری را تجربه می کند.
- تدی: یک اعجوبه ده ساله به نام تدی مک آردل بینش های فلسفی و معنوی خود را با یکی از مسافران کشتی کروز در میان می گذارد. داستان در یک پایان اسرارآمیز و ناراحت کننده به اوج می رسد و موضوعات روشنگری و فناپذیری را برجسته می کند.
بخشهایی از نه داستان
نود و هفت کارگزار تبلیغات نیویورکی توی هتل بودند و تمام خطوط تلفن راه دور را قبضه کرده بودند، درنتیجه دختر ساکن اتاق ۵۰۷ ناچار شد از ظهر تا حدود ساعت دوونیم صبر کند تا تماسش برقرار شود. البته در این مدت بیکار ننشست.
مقالهای خواند در یک مجلهی زنانهی جیبی با عنوان «آمیزش جنسی، مسرت یا مصیبت؟» بعد شانه و برس سرش را شست، لکهای را از روی کت ودامن بِژَش پاک کرد، دگمهی بلوزش را که از فروشگاه ساکس خریده بود جابهجا کرد و دو تارمویی را که تازه روی خالش درآمده بودند از ریشه درآورد.
وقتی بالاخره تلفنچی به اتاقش زنگ زد، روی هرّهی پنجره نشسته بود و داشت آخرین ناخن دست چپش را لاک میزد.
از آن دخترها نبود که با زنگ تلفن دست وپایشان را گم میکنند. طوری رفتار میکرد انگار از وقتی دست چپ وراستش را از هم تشخیص داده، تلفنش یکبند زنگ میخورده است.
همچنانکه تلفن زنگ میزد، با فرچهی کوچک مخصوصش یک لایه لاک دیگر روی ناخن انگشت کوچکش مالید تا هلال سفید انتهای آن بیشتر به چشم بیاید. بعد درِ شیشهی لاک را بست، بلند شد و دست چپش را که هنوز مرطوب بود مثل بادبزن تکان داد.
با دست خشکش، زیرسیگاری لبریز از تهسیگار را از روی هرّهی پنجره برداشت و رفت سمت میز پاتختی که تلفن روی آن بود. نشست روی یکی از دو تخت مرتب و چسبیده به هم. صدای زنگ پنجم یا ششم تلفن بلند شده بود که گوشی را برداشت.
گفت: «الو.» انگشتهای دست چپش را جدا از هم و دور از لباسخواب سفید ابریشمیاش نگه داشته بود. جز آن لباسخواب و دمپاییهایش چیزی نپوشیده بود. انگشترهایش توی حمام بودند.
اپراتور گفت: «تماس تلفنیتون با نیویورک برقرار شده، خانوم گلس.»
دختر گفت: «متشکرم.» بعد روی میز پاتختی برای زیرسیگاری جا باز کرد.
صدای زنی را از آن سوی خط شنید. «موریل، خودتی؟»
دختر گوشی را کمی از گوشش دور کرد و گفت: «بله، مامان. حالت چطوره؟»
«مُردم از دلشوره. چرا زنگ نزدی؟ حالت خوبه؟»
«هم دیشب سعی کردم تماس بگیرم هم پریشب. خطهای تلفن اینجا» «خوبی، موریل؟»
دختر زاویهی بین گوشی و گوشش را بیشتر کرد. «خوبم. گرممه. امروز فلوریدا عین جهنمه، گرمترین روز توی تموم ـ»
«چرا باهام تماس نگرفتی؟ دلم از نگرانی داشت مثل سیروسرکه ـ»
دختر گفت: «مامانجان، انقدر توی گوشم جیغ نزن. همینجوری هم صدات رو خوب میشنوم. دیشب دوبار بهتون زنگ زدم. یه بار درست بعد از» «به بابات گفتم احتمالا دیشب تماس گرفتهای. اما گوشش بدهکار نبود… خودت خوبی، موریل؟ راستش رو بگو.»
«خوبم. تو رو خدا بس کن.»
«کی رسیدین؟»
«چه میدونم. چهارشنبه، صبح زود.»
«کی پشت فرمون بود؟»
دختر گفت: «اون. اما نمیخواد هول کنی. خیلی خوب میروند. تعجب کردم.»
«اون پشت فرمون بود؟ موریل، مگه بهم قول نداده بودی که ـ»
دختر پرید وسط حرفش: «مامان، همین الان بهت گفتم. رانندگیش حرف نداشت. ببین، تمام مدت سرعتمون زیر پنجاه تا بود.»
«با درختها از او خُلبازیا درنیاورد؟»
«گفتم که، خیلی خوب رانندگی میکرد، مامان. لطفآ دیگه کوتاه بیا. ازش خواستم از خط سفید دور نشه، فقط همین. اون هم متوجه منظورم شد و همون کاری رو که گفتم کرد. حتی یه نگاه هم به درختها ننداخت… باور کنین. راستی، بابا داد ماشین رو تعمیر کنن؟»
«هنوز نه. چهارصد دلار آب میخوره، اونم فقط واسه اینکه…»
«مامان، سِیمور به بابا گفت هزینهش رو میده. اصلا جای نگرانی ـ»
«باشه، ببینیم و تعریف کنیم. حالا رفتارش چطور بود، توی ماشین و جاهای دیگه؟»
دختر گفت: «خوب بود.»
«هنوز با همون اسم چندشآور صدات میزنه، همون ـ»
«نه. یه چیز تازه رو کرده.»
…………………..
خنده و … مری جین گفت:«خوب، زندگی که همش این چیزها نیست. یعنی می گم زندگی که همش این چیزها نیست.» – این چیزها چیه ؟ – بابا … همین چیزها دیگه. خنده و چرندیات. الویز گفت: «کی میگه نیست؟ گوش کن. اگه آدم خیال نداره راهبه ای چیزی بشه پس باید بخنده.»
اگر به کتاب نه داستان علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار جروم دیوید سالینجر در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
17 مرداد 1403
نه داستان
«نه داستان» اثری است از جروم دیوید سالینجر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۹ تا ۲۰۱۰) که در سال ۱۹۵۳ منتشر شده است. این مجموعه شامل نه داستان کوتاه از این نویسنده پیرامون مضامینی مانند بیگناهی، بیگانگی و جستجوی معنا است.
دربارهی نه داستان
«نه داستان» که در سال ۱۹۵۳ منتشر شد، مجموعه ای مهم از داستان های کوتاه جی.دی.سالینجر است. سالینجر که عمدتاً به خاطر رمانش «ناطور دشت» شناخته میشود، از طریق داستانهای کوتاهش نیز کمکهای قابل توجهی به ادبیات آمریکا کرد. این مجموعه توانایی منحصر به فرد او را در نقب زدن در روان انسان و ارائه شخصیت ها و موقعیت های پیچیده با دقت و همدلی به نمایش می گذارد.
این مجموعه اغلب به دلیل بینش عمیق روانشناختی و تکنیکهای روایی نوآورانهاش تحسین میشود. هر داستان در «نه داستان» یک اثر هنری مستقل است، اما در مجموع، دیدگاهی جامع از مهارت ادبی سالینجر ارائه میکند. داستانها با سادگیشان در ظاهر مشخص میشوند، که اغلب مضامین عمیقی را که آنها بررسی میکنند، رد میکند.
داستانهای «نه داستان» به موضوعاتی مانند بیگناهی، بیگانگی و جستجوی معنا در دنیای پس از جنگ جهانی دوم میپردازند. سالینجر اغلب زندگی کودکان و نوجوانان را بررسی می کند و دنیای درونی آنها را با حساسیت قابل توجهی آشکار می کند. مضامین روشنگری معنوی و پرسش وجودی مکرر هستند که نشان دهنده علاقه سالینجر به فلسفه و عرفان شرق است.
سبک نوشتاری سالینجر در «نه داستان» با دیالوگ های واضح، نثر کم بیان و درک عمیق زندگی درونی شخصیت هایش مشخص می شود. او رویکردی مینیمالیستی را به کار میگیرد و به خوانندگان این امکان را میدهد تا از ناگفتهها چیزهای زیادی استنتاج کنند. صدای روایی او در داستانها متفاوت است، از سوم شخص جداتر تا اول شخص صمیمی، که تطبیق پذیری او را به عنوان یک نویسنده نشان میدهد.
این مجموعه با «یک روز عالی برای ماهی موز» آغاز می شود، داستانی که یکی از معروف ترین شخصیت های سالینجر، سیمور گلس را معرفی می کند. این داستان معصومیت دوران کودکی را با سرخوردگی عمیق بزرگسالی در کنار هم قرار می دهد. سالینجر از طریق یک مکالمه به ظاهر ساده بین سیمور و یک دختر جوان، موضوعات آسیب و ناامیدی وجودی را بررسی می کند.
داستان «عمو ویگیلی در کانکتیکات» به زندگی دو زن خانه دار حومه شهر می پردازد که به خاطرات گذشته خود می پردازند. این کتاب با ظرافت سطحی بودن زندگی حومه شهر را نقد می کند و مضامین عشق از دست رفته و رویاهای برآورده نشده را بررسی می کند. روایت دیالوگ محور، نارضایتی شخصیت ها را از زندگی فعلی شان، در تضاد با اشتیاق نوستالژیک آنها به گذشته، آشکار می کند.
در داستان «در آستانهی جنگ با اسکیموها»، سالینجر رویارویی بین دو نوجوان را ارائه میکند که به کاوشی پیچیده در ارتباط انسانی و مهربانی تبدیل میشود. تعاملات به ظاهر پیش پا افتاده لایه های عمیق تری از آسیب پذیری و شفقت را نشان می دهد و توانایی سالینجر را برای یافتن معنای عمیق در رخدادهای روزمره برجسته می کند.
داستانی در داستان، «مرد خندان» درباره گروهی از پسران است که به داستان ماجراجویی سریالی رئیس خود گوش می دهند. روایت متناوب بین تجربیات واقعی پسران و سوء استفاده های تخیلی مرد خندان، تلفیق فانتزی و واقعیت است. مضامین داستان سرایی، قهرمانی و از دست دادن معصومیت را بررسی می کند.
داستان پایین در قایق، بو بو تاننباوم، یکی دیگر از اعضای خانواده گلس را نشان میدهد که پسر خردسالش را پس از شنیدن سخنی آزاردهنده دلداری میدهد. سالینجر از طریق تعامل آنها، موضوعات عشق والدین، ترس های دوران کودکی و تأثیر رفتار بزرگسالان بر کودکان را بررسی می کند.
یکی از مشهورترین داستانهای این مجموعه، «تقدیم به ازمی با عشق و نفرت» داستانی تند و تلخ از برخورد یک سرباز با دختری جوان قبل از اعزام به خط مقدم است. داستان مراقبه ای است در مورد تأثیرات جنگ، معصومیت جوانی و قدرت شفابخش ارتباط انسانی.
داستان «دهانم زیبا و چشمانم سبز»حول یک تماس تلفنی آخر شب بین شوهری نگران و دوست به ظاهر بی تفاوتش می چرخد. سالینجر از طریق گفتگوی خود، موضوعات خیانت، اعتماد، و پیچیدگی های روابط بزرگسالان را بررسی می کند. ابهام و زیرمتن در دیالوگ آشفتگی درونی و ابهام اخلاقی شخصیت ها را آشکار می کند.
به طور کلی میتوان گفت که «نه داستان» همچنان سنگ بنای ادبیات آمریکاست که به خاطر عمق، ظرافت و طنین احساسی اش مشهور است. توانایی سالینجر در خلق شخصیتهای زنده و چند بعدی و کاوش او در موضوعات جهانی تضمین میکند که این داستانها همچنان با خوانندگان در طول نسلها طنینانداز میشوند. این مجموعه نه تنها شهرت سالینجر را به عنوان یک داستان نویس چیره دست تثبیت کرد، بلکه کمک قابل توجهی به توسعه شکل داستان کوتاه مدرن کرد.
کتاب نه داستان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۸ با بیش از ۱۴۸ هزار رای و ۵۹۰۰ نقد و نظر است.
این کتاب اولین بار در سال ۱۳۶۴ و به قلم احمد گلشیری به فارسی ترجمه شد. گلشیری نام این کتاب را به دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم تغییر داد. این نام همچنین به جای عنوان داستان «دورۀ آبی دودومیه اسمیت» نیز قرار گرفت.
در سال ۱۳۹۸ ترجمۀ تازهای به قلم کاوه میرعباسی و ویرایش مهدی نوری و علیرضا اسماعیلپور در نشر ماهی منتشر شد. مهدی نوری، ویراستار این ترجمه، همزمان با انتشار کتاب مقالهای در وبسایت کاغذ منتشر کرد و کوشید ضرورت بازترجمۀ نه داستان را توضیح دهد.
فهرست داستانهای نه داستان
بخشهایی از نه داستان
نود و هفت کارگزار تبلیغات نیویورکی توی هتل بودند و تمام خطوط تلفن راه دور را قبضه کرده بودند، درنتیجه دختر ساکن اتاق ۵۰۷ ناچار شد از ظهر تا حدود ساعت دوونیم صبر کند تا تماسش برقرار شود. البته در این مدت بیکار ننشست.
مقالهای خواند در یک مجلهی زنانهی جیبی با عنوان «آمیزش جنسی، مسرت یا مصیبت؟» بعد شانه و برس سرش را شست، لکهای را از روی کت ودامن بِژَش پاک کرد، دگمهی بلوزش را که از فروشگاه ساکس خریده بود جابهجا کرد و دو تارمویی را که تازه روی خالش درآمده بودند از ریشه درآورد.
وقتی بالاخره تلفنچی به اتاقش زنگ زد، روی هرّهی پنجره نشسته بود و داشت آخرین ناخن دست چپش را لاک میزد.
از آن دخترها نبود که با زنگ تلفن دست وپایشان را گم میکنند. طوری رفتار میکرد انگار از وقتی دست چپ وراستش را از هم تشخیص داده، تلفنش یکبند زنگ میخورده است.
همچنانکه تلفن زنگ میزد، با فرچهی کوچک مخصوصش یک لایه لاک دیگر روی ناخن انگشت کوچکش مالید تا هلال سفید انتهای آن بیشتر به چشم بیاید. بعد درِ شیشهی لاک را بست، بلند شد و دست چپش را که هنوز مرطوب بود مثل بادبزن تکان داد.
با دست خشکش، زیرسیگاری لبریز از تهسیگار را از روی هرّهی پنجره برداشت و رفت سمت میز پاتختی که تلفن روی آن بود. نشست روی یکی از دو تخت مرتب و چسبیده به هم. صدای زنگ پنجم یا ششم تلفن بلند شده بود که گوشی را برداشت.
گفت: «الو.» انگشتهای دست چپش را جدا از هم و دور از لباسخواب سفید ابریشمیاش نگه داشته بود. جز آن لباسخواب و دمپاییهایش چیزی نپوشیده بود. انگشترهایش توی حمام بودند.
اپراتور گفت: «تماس تلفنیتون با نیویورک برقرار شده، خانوم گلس.»
دختر گفت: «متشکرم.» بعد روی میز پاتختی برای زیرسیگاری جا باز کرد.
صدای زنی را از آن سوی خط شنید. «موریل، خودتی؟»
دختر گوشی را کمی از گوشش دور کرد و گفت: «بله، مامان. حالت چطوره؟»
«مُردم از دلشوره. چرا زنگ نزدی؟ حالت خوبه؟»
«هم دیشب سعی کردم تماس بگیرم هم پریشب. خطهای تلفن اینجا» «خوبی، موریل؟»
دختر زاویهی بین گوشی و گوشش را بیشتر کرد. «خوبم. گرممه. امروز فلوریدا عین جهنمه، گرمترین روز توی تموم ـ»
«چرا باهام تماس نگرفتی؟ دلم از نگرانی داشت مثل سیروسرکه ـ»
دختر گفت: «مامانجان، انقدر توی گوشم جیغ نزن. همینجوری هم صدات رو خوب میشنوم. دیشب دوبار بهتون زنگ زدم. یه بار درست بعد از» «به بابات گفتم احتمالا دیشب تماس گرفتهای. اما گوشش بدهکار نبود… خودت خوبی، موریل؟ راستش رو بگو.»
«خوبم. تو رو خدا بس کن.»
«کی رسیدین؟»
«چه میدونم. چهارشنبه، صبح زود.»
«کی پشت فرمون بود؟»
دختر گفت: «اون. اما نمیخواد هول کنی. خیلی خوب میروند. تعجب کردم.»
«اون پشت فرمون بود؟ موریل، مگه بهم قول نداده بودی که ـ»
دختر پرید وسط حرفش: «مامان، همین الان بهت گفتم. رانندگیش حرف نداشت. ببین، تمام مدت سرعتمون زیر پنجاه تا بود.»
«با درختها از او خُلبازیا درنیاورد؟»
«گفتم که، خیلی خوب رانندگی میکرد، مامان. لطفآ دیگه کوتاه بیا. ازش خواستم از خط سفید دور نشه، فقط همین. اون هم متوجه منظورم شد و همون کاری رو که گفتم کرد. حتی یه نگاه هم به درختها ننداخت… باور کنین. راستی، بابا داد ماشین رو تعمیر کنن؟»
«هنوز نه. چهارصد دلار آب میخوره، اونم فقط واسه اینکه…»
«مامان، سِیمور به بابا گفت هزینهش رو میده. اصلا جای نگرانی ـ»
«باشه، ببینیم و تعریف کنیم. حالا رفتارش چطور بود، توی ماشین و جاهای دیگه؟»
دختر گفت: «خوب بود.»
«هنوز با همون اسم چندشآور صدات میزنه، همون ـ»
«نه. یه چیز تازه رو کرده.»
…………………..
خنده و … مری جین گفت:«خوب، زندگی که همش این چیزها نیست. یعنی می گم زندگی که همش این چیزها نیست.» – این چیزها چیه ؟ – بابا … همین چیزها دیگه. خنده و چرندیات. الویز گفت: «کی میگه نیست؟ گوش کن. اگه آدم خیال نداره راهبه ای چیزی بشه پس باید بخنده.»
اگر به کتاب نه داستان علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار جروم دیوید سالینجر در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان کوتاه، داستان کوتاه خارجی، روانشناسی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، جروم دیوید سالینجر، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب