اتحادیه‌ی ابلهان

«اتحادیه‌ی ابلهان» اثری است از جان کندی تول (نویسنده‌ی آمریکایی برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر، از ۱۹۳۷ تا ۱۹۶۹) که در سال ۱۹۸۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان مردی می‌پردازد که به دلیل مشکلات زندگی مجبور به ترک خانه می‌شود.

درباره‌ی اتحادیه‌ی ابلهان

اتحادیه‌ی ابلهان رمانی از جان کندی تول نویسنده آمریکایی است. این اثر نخستین بار سال ۱۳۹۱ با ترجمه پیمان خاکسار در نشر چشمه منتشر شد. بیست و نهمین چاپ آن سال ۱۴۰۰ منتشر شده‌است. فارسی اثر در نظرسنجی مجله تجربه به‌عنوان کتاب سال ۱۳۹۱ معرفی شد. مطابق نظرسنجی تایم از نویسندگان آمریکایی در سال ۲۰۰۵، کتاب اتحادیه ابلهان یکی از کتاب‌های برتر ادبی آمریکا در ۲۵ سال اخیر است.

جان کندی تول رمان اتحادیه‌ی ابلهان را در سی سالگی نوشت و بعد از اینکه هیچ ناشری زیر بار چاپ آن نرفت به زندگی خود پایان داد. بعد از مرگ او با تلاش‌های مادرش کتاب از سوی دانشگاه لوئیزیانا منتشر شد و بلافاصله مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. اتحادیه‌ی ابلهان سال ۱۹۸۰ در آمریکا منتشر شده‌است. کتاب پس از انتشار جایزه‌ی پولیتزر را دریافت کرد و مبدل به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های سال شد. در حقیقت «اتحادیه‌ی ابلهان» ناشرانی بودند که با نپذیرفتن کتاب، دنیا را از آثار بعدی یکی از با استعدادترین نویسندگان ادبیات محروم کردند.

کتاب اتحادیه‌ ابلهان جامعه‌ای پوچ و سرشار از باور‌های غلط را ترسیم می‌کند که افراد جامعه به شکلی بیمارگونه در حماقت و جهل دست­وپا می‌زنند و در برابر تمام اتفاقات سکوت می‌کنند. جان کندی تول در این کتاب پسری جوان را به تصویر می‌کشد که در چنین جامعه‌ی منفعل و خاموشی، نسبت به همه چیز اعتراض می‌کند و با روحیه‌ای آرمان‌گرا سعی دارد مقابل نابه‌هنجاری‌های موجود بایستد. داستانی در ژانر کمدیِ سیاه که رفتار قهرمانِ داستان، ایگنیشس به گونه‌ای‌ست که انگار به این دنیا تعلق ندارد.

کتاب اتحادیه‌ی ابلهان در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۸ با بیش از ۲۶۲ هزار رای و ۱۷۵۰۰ نقد و نظر است.

داستان اتحادیه‌ی ابلهان

داستان اتحادیه‌ی ابلهان در دهه شصت میلادی در نیواورلئان رقم می‌خورد. رمان داستان مردی مجرد، جوان و تحصیل کرده‌است. او از متخصصان ادبیات قرون وسطی نیز به‌شمار می‌آید و با مادرش زندگی می‌کند، در پی بروز مشکل بزرگی در زندگی‌اش مجبور به خروج از خانه می‌شود و این ماجرا برای او ماجراهایی را رقم می‌زند. شخصیت اصلی رمان اتحادیه ابلهان فردی است که با وجود بهره‌مندی از مواهب دنیای مدرن تمام امکانات موجود در آن را نیز به‌سخره گرفته و از آن‌ها ابراز تنفر می‌کند.

اتحادیه ابلهان داستان زندگی پسر چاق و تنبلِ سی و چند ساله به اسم ایگنیشس است که با مادرش در محله‌ای پست در نیواورلئان زندگی می‌کند و متخصص فرهنگ و هنر قرون وسطا است. روحیه آرمانگرایانه دارد. در عین حال فردی تنبل است که مدام برای خانواده و شهر خود دردسر درست می‌کند. او از جامعه مصرف‌گرای آمریکایی بیزار است. او که معتقد است با فروپاشی نظام قرون وسطا، خدایان هرج‌ومرج و جنون و بدسلیقگی مستولی شدند، عجیب و غریب می‌پوشد، رفتار می‌کند و حرف می‌زند و روزهایش را به تنظیم کیفرخواست تاریخی علیه جامعه و علیه قرن حاضر می‌گذراند.

ایگنیشس خردمندی منحصر به فرد دارد که باعث می‌شود نتواند با واقعیت‌های جامعه کنار بیاید، او از جامعه کنونی متنفر است اما اصرار و تمایل مادرش برای کار کردن او را وادار می‌کند از خلوت خود بیرون بیاید و با جامعه رو به رو شود که این خود دردسرهایی برای او و هم برای دیگران دارد. به عنوان مثال در هنگام کار در شلوار لوی، کارگران سیاهپوست آنجا برای تظاهرات و شورش تشویق می‌کند او ستیزه‌خویی را شرط دوام آوردن می‌داند.

بخشی از اتحادیه‌ی ابلهان

ایگنیشس فریاد می‌کشید: باید با شهردار تماس بگیرم.

صدایی از میان جمعیت گفت: دست از سر این پسر بردارین.

پیر مردی اضافه کرد: برین رقاصای خیابون بربن رو بگیرین. اون بچه خوبیه منتظر مادرشه.

ایگنیشس مغرورانه گفت: ممنونم امیدوارم همه‌ی شما به این بی عدالتی شهادت بدین.

پلیس با اعتماد به نفسی که لحظه به لحظه کمتر می‌شد به ایگنیشس گفت: باید با من بیای، جمعیت داشت در هم گره می‌خورد و هیچ افسر راهنمایی و رانندگی هم آن اطراف نبود. میریم کلانتری.

دیگه گار به جایی رسیده که حتی یه پسر خوب هم نمی‌تونه بیرون فروشگاه منتظر مادرش بایسته، دوباره پیر مرد بود.

این شهر تا حالا این جوری نشده بود، کار کمونیستاس.

پلیس در همان حال که از تازیانه‌های سیم عود جاخالی می‌داد خطاب به پیر مرد گفت: به من گفتی کمونیست؟ تو رو هم می‌برم. باید حواست باشه به کی می‌گی کمونیست.

پیر مرد فریاد زد: تو نمی‌تونی منو دستگیر کنی. من عضو باشگاه سالخوردگانی هستم که تحت نظر بخش سرگرمی نیواورلینز اداره می‌شه.

زنی جیغ کشید: این پیر مردو ول کن پلیس کثیف، اون دیگه الان نوه نتیجه داره.

پیر مرد گفت: بله که دارم. شش تا نوه دارم که همه‌شون هم پیش خواهرای مقدس درس می‌خونن. خیلی ‌هم با‌هوشن.

ایگنیشس مادرش را دید که آرام از فروشگاه بیرون می‌آمد، جوری جعبه‌های شیرینی را دست گرفته بود که انگار به جای شیرینی پر از سنگ هستند.

داد زد: دیر رسیدی مادر، دستگیر شدم.

 

اگر به کتاب اتحادیه‌ی ابلهان علاقه دارید، می‌توانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار طنز در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه آشنا شوید.