در جنگل

«در جنگل» اثری است از تانا فرنچ (نویسنده‌ی آمریکایی – ایرلندی، متولد ۱۹۷۳) که در سال ۲۰۰۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای کارآگاهی می‌پردازد که سعی در حل پرونده‌ی قتل یک دختر دارد، در حالی که خود درگیر خاطرات گذشته‌اش است.

درباره‌ی در جنگل

«در جنگل» نوشته تانا فرنچ یک معمای روانشناختی است که عمیقاً در پیچیدگی های حافظه، ضربه روحی و اسرار تاریکی که می تواند افراد و جوامع را تحت الشعاع قرار دهد می پردازد. این رمان اولین رمان از مجموعه جوخه قتل دوبلین است و در یک شهر کوچک و خیالی ایرلند اتفاق می‌افتد. این کتاب اولین رمان از مجموعه ی جوخه‌ی قتل دوبلین به شمار می‌رود.

این داستان کارآگاه راب رایان، یکی از اعضای جوخه قتل دوبلین را دنبال می‌کند که مأمور تحقیق درباره قتل دختر جوانی به نام کیتی دولین می‌شود که جسدش در جنگل نزدیک یک سایت باستان‌شناسی پیدا شده است.

این جنگل ها ارتباط قابل توجهی با گذشته راب دارند، زیرا او یکی از سه کودکی بود که دو دهه قبل به طور مرموزی در آنجا ناپدید شدند. دو فرزند دیگر هرگز پیدا نشدند، و خود راب بدون خاطره ای از آنچه اتفاق افتاده بود کشف شد، کفش هایش پر از خونی بود که مال خودش نبود.

همانطور که داستان باز می شود، راب، که هویت واقعی خود را از همکارانش پنهان کرده است، باید با ظهور دوباره گذشته آسیب زا خود دست و پنجه نرم کند و در تلاش برای حل قتل امروزی باشد. شریک زندگی او، کارآگاه کیسی ماداکس، تنها کسی است که راز او را می داند.

این رمان به طور پیچیده به بررسی شراکت آنها می پردازد، که هم حرفه ای و هم عمیقا شخصی است، زیرا آنها با هم کار می کنند تا رشته های پیچیده پرونده را باز کنند. شخصیت کیسی در داستان محوری است و هم نیرویی برای راب ایجاد می کند و هم یک همتای عاطفی برای روان ناپایدار او.

تحقیقات آنها را به جامعه‌ای فشرده هدایت می‌کند که مملو از تنش‌های پنهان، اسرار و انگیزه‌های احتمالی است. این داستان مظنونان مختلف از جمله خانواده کتی را در هم می‌پیچد که مشخص می‌شود جریان‌های تاریک خود را دارند.

این تحقیقات همچنین ارتباط آزاردهنده‌ای را بین مرگ کیتی و ساخت یک بزرگراه جدید نشان می‌دهد که سایت باستان‌شناسی را که در آن جسد او پیدا شد، نابود می‌کند. این کشف لایه‌هایی از پیچیدگی را به پرونده اضافه می‌کند، زیرا راب و کاسی باید تعیین کنند که آیا قتل یک عمل خشونت‌آمیز تصادفی، یک قتل آیینی یا چیز دیگری بوده است.

تانا فرنچ استادانه از طریق روایت غیرقابل اعتماد راب تعلیق ایجاد می کند. خاطرات تکه تکه شده او از گذشته به شیوه های نامرتبط و ترسناک ظاهر می شود و باعث می شود که عقل و عینیت خود را زیر سوال ببرد. همانطور که او در تحقیقات عمیق تر می شود، راب به طور فزاینده ای در یافتن رابطه ای بین مرگ کیتی و وقایع دوران کودکی اش وسواس پیدا می کند.

این وسواس بین او و کیسی شکاف ایجاد می کند و شراکت آنها را تحت فشار قرار می دهد و تهدید می کند که پرونده را به طور کامل باز می کند. نثر جوی رمان به وضوح هاله ترسناک و تقریباً خفه کننده جنگل را به تصویر می کشد که به خودی خود تبدیل به شخصیتی می شود و اسرار و ترس هایی را که راب باید با آنها روبرو شود را تجسم می بخشد.

تنش داستان با کنار هم قرار گرفتن محیط شهر کوچک به ظاهر بت‌نیوز با واقعیت‌های تاریک و پیچیده‌ای که در زیر سطح آن نهفته است، بیشتر می‌شود. کاوش فرانسوی در پویایی های اجتماعی شهر، از جمله شکاف طبقاتی، دشمنی های طولانی مدت، و تاثیر ساخت و ساز بزرگراه، به این راز عمق می بخشد و مضامین گسترده تری از تغییر، از دست دادن، و گذر زمان را منعکس می کند.

سرعت رمان عمدی است و به خوانندگان این امکان را می دهد که در جزئیات پیچیده تحقیق غوطه ور شوند در حالی که به تدریج لایه های روان پریشان راب را جدا می کنند.

با پیشرفت تحقیقات، خاطرات راب واضح تر می شود، اما نه کمتر گیج کننده. او با این احساس که پاسخ هم به گذشته و هم به پرونده کنونی اش دور از دسترس است و مهی از ضربه و زمان مبهم است، تسخیر شده است.

این احساس ابهام در رمان رسوخ می کند و راب و خواننده را از اینکه چه چیزی واقعی است و چه چیزی تصور می شود نامطمئن می کند. مرز بین گذشته و حال محو می شود زیرا تحقیقات راب در مورد مرگ کیتی شروع به بازتاب معمای حل نشده کودکی خود می کند.

ویژگی نوشتار فرنچ با کیفیت غنایی آن، با توصیفات غنی که حس قوی مکان و حال را برمی انگیزد، مشخص می شود. جنگل‌ها، به‌ویژه، با کیفیتی تقریباً افسانه‌ای به تصویر کشیده شده‌اند که هم نشان‌دهنده هزارتوی فیزیکی و هم روانی است که راب باید در آن حرکت کند. عنوان رمان، «در جنگل»، نمادی از لایه‌های متعدد رمز و راز و تاریکی درون ذهن انسان و محیطی است که شخصیت‌ها را احاطه کرده است.

نقطه اوج رمان هم تکان دهنده و هم عمیقاً ناراحت کننده است، زیرا حقیقت قتل کیتی فاش می شود، اما راز گذشته راب حل نشده باقی مانده است. این ابهام عمدی، قراردادهای ژانر پلیسی را به چالش می‌کشد، جایی که خوانندگان اغلب انتظار پاسخ‌های روشن و احساس بسته بودن را دارند.

درعوض، فرنچ آنها را با این درک ناراحت کننده رها می کند که برخی از اسرار، به ویژه آنهایی که ریشه در تروما دارند، ممکن است هرگز به طور کامل درک یا حل نشوند.

«در جنگل» فقط یک رمان پلیسی نیست. این یک کاوش عمیق در روان انسان، ماهیت حافظه، و راه هایی است که گذشته می تواند زمان حال را شکل دهد، تحریف کند و تسخیر کند. رشد ماهرانه شخصیت فرنچ، به ویژه دنیای درونی پیچیده راب، و فضای جوی رمان، آن را به خواندنی جذاب و از لحاظ احساسی پرطنین تبدیل کرده است.

این کتاب پرسش‌های مهمی در مورد هویت، حقیقت، و قابلیت اطمینان برداشت‌های خودمان مطرح می‌کند، و خوانندگان را تا مدت‌ها پس از ورق زدن صفحه پایانی، با تأمل زیادی مواجه می‌کند.

رازهای حل نشده رمان و عمق روانی شخصیت های آن، آن را در داستان های جنایی معاصر برجسته کرده است و تحسین گسترده فرانسوی ها را برانگیخته است. «در جنگل» به دلیل ساختار روایی پیچیده اش که بررسی جنایت را با مطالعه عمیق روانشناختی قهرمان داستانش در هم آمیخته است، مورد ستایش قرار گرفته است.

توانایی فرنچ در ساختن داستانی که به همان اندازه که در مورد کار درونی ذهن انسان باشد و در مورد حل یک قتل باشد، استاندارد بالایی برای این ژانر تعیین کرده و او را به عنوان یکی از صداهای پیشرو در داستان های جنایی ادبی معرفی کرده است.

در خاتمه، «در جنگل» رمانی تحسین برانگیز است که مرزهای سنتی ژانر پلیسی را درنوردیده است. کاوش آن در حافظه، تروما، و تأثیر پایدار گذشته بر زمان حال، تجربه‌ای غنی و چندلایه را به خوانندگان ارائه می‌دهد که به همان اندازه که از نظر فکری جذاب است، از نظر احساسی نیز قدرتمند است.

 فضای تاریک و جو رمان، شخصیت‌های پیچیده و داستان سرایی استادانه، آن را برای طرفداران اسرار روان‌شناختی و هر کسی که علاقه‌مند به پرسش‌های عمیق‌تر و اغلب نگران‌کننده‌ای است که در قلب تجربیات انسانی نهفته است، ضروری می‌سازد.

رمان در جنگل در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۹ با بیش از ۴۰۷ هزار رای و ۲۸ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از سعید کلاتی به بازار عرضه شده است.

داستان در جنگل

بیست و دو سال قبل از رویدادهای رمان، آدام دوازده ساله و دو دوست صمیمی‌اش پس از بازی در جنگل‌های آشنای هم مرز با املاک ایرلندی‌شان نتوانستند به خانه برگردند. گاردای ها آدام را در حال لرزیدن، با چنگ زدن به پوست درخت نزدیک، با خون در کفش هایش و آثار بریده بر روی پشتش یافتند. دوستان او هرگز پیدا نشدند و او نتوانست بگوید چه اتفاقی برای آنها افتاده است.

اکنون با استفاده از نام میانی خود، راب، او یک کارآگاه در جوخه قتل است. فراموشی او تا به امروز ادامه دارد. داستان این رمان حول محور قتل یک دختر دوازده ساله به نام کیتی دولین است که راب و شریک زندگی اش کسی مدوکس برای تحقیق در مورد پرونده او تعیین شده اند. جسد در همان جنگلی که دوستان راب ناپدید شدند، در یک سایت حفاری باستان شناسی پیدا می شود، و این تصادف کافی است تا راب عصبی شود، اگرچه او به شریک زندگی خود اصرار می کند که حالش خوب است.

قتل کیتی این زوج را در مسیرهای تحقیقاتی زیادی قرار می دهد. مرگ او ممکن است مربوط به اعتراضات پدرش به بزرگراه جدید باشد که مستقیماً از محل حفاری عبور می کند، یا ممکن است یکی از دانش آموزان حفاری به او حمله کرده باشد. او ممکن است توسط پدرش یا شخص دیگری در خانواده مورد آزار قرار گرفته باشد. او ممکن است قبلاً در طول زمان مسموم شده باشد. یا ممکن است مربوط به ناپدید شدن دوستان راب باشد.

راب و کیسی در طول تحقیقات خود شب را با هم می گذرانند. می بوسند. ضمناً رابطه جنسی دارند، اما به صراحت بیان نشده است. شراکت آنها بدتر می شود و نمی توانند مانند گذشته پیش بروند.

راب به تنهایی به محل حفاری باز می گردد، جایی که همه دانش آموزان دیوانه وار در حال حفاری هستند قبل از اینکه سایت برای ساخت بزرگراه تعطیل شود. او دوباره با تیم پزشکی قانونی تماس می گیرد که محل قتل را در سوله ای که تنها سه نفر کلید آن را دارند، کشف می کنند. پس از بازجویی های سنگین، یکی از مظنونان اعتراف می کند، هرچند انگیزه او روشن نیست.

وقتی مظنون اشاره می کند که با خواهر بزرگتر کیتی، روزالیند، قرار ملاقات داشته است، واضح تر می شود. هنگامی که توسط کیسی مورد بازجویی قرار می گیرد، روزالیند هرگونه دخالت در مرگ کیتی را انکار می کند، اما او همچنین اظهار می کند که آشکارا کیسی با راب همخوابه است.

کیسی اعتراف می کند که با راب همخوابه است و قول می دهد که روزالیند را در جریان این پرونده قرار دهد، اگر قول دهد که به او نگوید. روزالیند درباره کل ماجرا و اینکه چگونه قاتل را به ایده پردازی واداشته، به خود می بالد. پس از این اعتراف که روی سیم ضبط شده، کیسی او را دستگیر کرده و به داخل می برد. اما، چون روزالیند چند ماه از ۱۸ سالگی گذشته بود، اعتراف نامعتبر است.

سرپرست جوخه قتل متوجه شده است که راب در واقع آدام رایان است و او را به کار میز ساده در واحد عمومی منتقل می کند. او هرگز به جوخه قتل باز نمی گردد. کیسی شروع به قرار ملاقات با یکی دیگر از اعضای تیم می کند و در نهایت نامزد می کند و راب را دلشکسته می کند.

بخش‌هایی از در جنگل

آنچه به شما هشدار می دهم که به خاطر بسپارید این است که من یک کارآگاه هستم. رابطه ما با حقیقت اساسی است، اما ترک خورده است، مانند شیشه های تکه تکه شده به طرز گیج کننده ای شکسته می شود.

کار من این است که الگوها را پیدا کنم: نظم بخشیدن به حقایق جدا شده، انتخاب رشته ها عقل در هم پیچیده‌تر از گذشته، من دائماً دروغ‌ها را مقایسه می‌کنم، آنها را مانند خرده‌های شیشه به هم می‌چسبانم و سعی می‌کنم چیزی بزرگ‌تر و صاف‌تر از آن آشفتگی ناهمواری که با آن شروع کردم بسازم.

………………….

من انواع تئوری هایی را شنیده ام که چرا حافظه ام از بین رفته است: اینکه ناخودآگاه من از من در برابر برخی دانش غیرقابل تحمل محافظت می کند، یا اینکه این ترفندی است که با آن ذهن کودکانه من سعی می کند با وحشت فراتر از درک آن مقابله کند.

اما آنها اگر ببخشید، هیچ چیز واضحی در مورد عملکرد ذهن انسان وجود ندارد، به خصوص در دوران کودکی هیچ معادله روشنی وجود ندارد که به هر نوع حقیقت ساده منجر شود اینها به سادگی چیزهایی هستند که اتفاق می‌افتند، بدون هیچ دلیل خاصی اتفاق می‌افتند و تنها کم‌رنگ‌ترین آثار را از خود به جای می‌گذارند.

………………….

جنگل پر از صداها بود، خروش های ریز که از هیچ جا می آمدند و به نظر می رسید که به صورت دایره ای در اطراف من حرکت می کنند. من می توانستم یک پهپاد دوردست را بشنوم که فکر می کردم ممکن است یک اره برقی و یک زنگ در جایی به صدا درآمده باشد، کمرنگ و گود مانند آن. در زیر آب، حتی در طول روز، درخشش وهم‌آوری در جنگل‌ها به این شکل بوده است. که چیزی می آمد.

………………….

روی همه چیز یک نور سرد سفید بالینی وجود داشت، آن را صاف و دو بعدی می کرد، مانند یک عکس؛ من می دانستم که ما کارمان را انجام داده ایم، حقیقت را کشف کرده ایم، اما رضایتی که باید احساس می کردم کاملاً وجود نداشت. دولین بودند. به خاطر چیزهایی که ما پیدا کرده بودیم، خوشحال نمی شویم، جهان هنوز تاریک و درهم پیچیده و عمیقاً ناشناخته بود، و خطر کمتری نداشت.

………………….

آنچه که دارم به شما می گویم، قبل از اینکه داستانم را شروع کنید، این است – دو چیز: من هوس حقیقت دارم. و دروغ می گویم. این داستانی است درباره خاطره، ضربه روحی و کودکی، درباره چیزهایی که سعی کرده ام فراموششان کنم و چیزهایی.

آنقدر از خودم پنهان کرده‌ام که دیگر نمی‌دانم حقیقت دارند یا دروغ، این‌ها چیزهایی هستند که من را آزار می‌دهند، مثل ترکش زیر پوستم زندگی می‌کنند، و داستانی که باید بگویم شاید دیگر واقعی نباشد. از رویاهایی که هر شب می بینم، مهمتر از یک سایه نیست.

………………….

دستم را دراز کردم و دست کاسی را گرفتم و او به من اجازه داد. انگشتانش سرد بودند اما چنگالش قوی بود. ما مدت زیادی همینطور ماندیم، جنگل ها به ما فشار می آوردند، صداهای شب همه جا. انگار زیر آب بودم، همه چیز آهسته و خفه شده بود، زمان به طرز عجیبی در حال حرکت بود، می خواستم همه چیز را به او بگویم، همه چیزهایی را که هرگز نگفته بودم، اما در پایان، فقط سکوت بود.

 

اگر به کتاب در جنگل علاقه دارید، می‌توانید در بخش‌های معرفی برترین رمان‌های جنایی و پلیسی و معرفی بهترین داستان‌های معمایی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.