درد

«درد» اثری است از مارگاریت دوراس (نویسنده‌ی فرانسوی، از ۱۹۱۴ تا ۱۹۹۶) که در سال ۱۹۸۵ منتشر شده است. این کتاب به روایت تجربیات نویسنده از اشغال پاریس در جنگ جهانی دوم می‌پردازد.

درباره‌ی درد

درد نوشته‌ی مارگاریت دوراس، یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات فرانسه در قرن بیستم است که به شکلی عمیق و انسانی به موضوعاتی همچون جنگ، مقاومت، و رنج می‌پردازد. این اثر که در بطن جنگ جهانی دوم نوشته شده، روایت‌گر تجارب شخصی دوراس به عنوان یک زن و یک مبارز در زمان اشغال فرانسه توسط نازی‌هاست.

رمان از زبان راوی‌ای زن بیان می‌شود که در انتظار بازگشت همسرش از اردوگاه‌های کار اجباری است. این انتظار بی‌پایان و دردناک، نماد تمام رنج‌ها و دردهایی است که جنگ به مردم تحمیل می‌کند. دوراس در این اثر، درد را به عنوان موضوعی فراگیر و همه‌جانبه توصیف می‌کند؛ دردی که نه تنها جسمی، بلکه روانی و عاطفی نیز هست.

زبان دوراس در درد، زبانی ساده ولی بسیار شاعرانه است. او با استفاده از این زبان، به خوبی توانسته است احساسات پیچیده و متناقض را به تصویر بکشد. زبان او میان توصیفات ساده و لحظات شاعرانه‌ای از حسرت و ناامیدی در نوسان است، که این امر به عمق روانشناختی اثر می‌افزاید.

دوراس با مهارت و دقت، تجربه‌های انسانی در مواجهه با ظلم و خشونت را به تصویر می‌کشد. در این اثر، او نشان می‌دهد که چگونه جنگ نه تنها فیزیکی بلکه روانی و روحی نیز ویرانگر است. شخصیت‌ها در برابر واقعیت‌های بی‌رحمانه و تاریک جنگ به مرور تسلیم می‌شوند، و این تسلیم در رنج و درد مشترک تجربه می‌شود.

درد بیش از یک روایت شخصی است؛ این کتاب به عنوان یک شهادت از رنج و سختی‌های دوران جنگ جهانی دوم محسوب می‌شود. دوراس در این اثر، با تأکید بر اهمیت حافظه و یادآوری، به خواننده یادآوری می‌کند که فراموشی، بزرگ‌ترین دشمن حقیقت است.

شخصیت راوی در درد بسیار شبیه به خود دوراس است؛ زنی که علاوه بر تحمل دردهای شخصی، باید با بی‌عدالتی‌ها و خشونت‌های نظامی و سیاسی نیز روبه‌رو شود. این زن، که در انتظار خبری از همسرش است، نماد مقاومت و پایداری در برابر ظلم و ستم است.

دوراس در این اثر به شکل موشکافانه‌ای به بررسی تأثیرات جنگ بر هویت و شخصیت افراد می‌پردازد. او نشان می‌دهد که چگونه جنگ می‌تواند باعث فروپاشی فردیت انسان‌ها شود و آنها را به سایه‌ای از خود سابقشان تبدیل کند. شخصیت‌های داستان در یک دنیای بی‌رحم و بی‌احساس گرفتار شده‌اند و تنها امید و انتظار است که به آنها انگیزه ادامه دادن می‌دهد.

یکی از جنبه‌های مهم درد نگاه دوراس به موضوع زمان است. زمان در این رمان به شکلی غیرخطی روایت می‌شود، که نشان دهنده سردرگمی و ناامیدی راوی در مواجهه با واقعیت‌های جنگ و انتظار است. زمان برای او به شکلی غیرقابل پیش‌بینی و بی‌رحم پیش می‌رود.

هم‌چنین، احساس گناه یکی از مضامین اصلی درد است. راوی دائماً بین احساس گناه نسبت به خود و دیگران در نوسان است. او از یک سو احساس گناه می‌کند که زنده مانده و هنوز امید به بازگشت همسرش دارد، و از سوی دیگر از این که نمی‌تواند کاری برای نجات او انجام دهد.

درد همچنین تصویری از دوران پس از جنگ ارائه می‌دهد؛ دورانی که هنوز زخم‌های آن بر بدن و روح انسان‌ها باقی مانده است. دوراس نشان می‌دهد که چگونه جنگ به شکلی دائمی در زندگی شخصیت‌ها تأثیر می‌گذارد و حتی پس از پایان جنگ نیز نمی‌توان از آن گریخت.

این اثر از لحاظ روانشناختی نیز بسیار غنی است. دوراس به خوبی توانسته است احساسات درونی شخصیت‌ها را در مواجهه با سختی‌ها و رنج‌ها به تصویر بکشد. او به خواننده اجازه می‌دهد تا به درون ذهن شخصیت‌ها نفوذ کند و با آنها در احساسات عمیق‌شان شریک شود.

در نهایت، درد به عنوان یک اثر بزرگ ادبی، به یادمان می‌آورد که ادبیات می‌تواند وسیله‌ای برای مواجهه با درد و رنج‌های انسانی باشد. دوراس با این اثر نشان می‌دهد که چگونه داستان‌ها می‌توانند به عنوان آینه‌ای برای بازتاب تجربیات دشوار انسانی عمل کنند و ما را به تفکر وادارند.

کتاب درد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۶ با بیش از ۳۷۰۰ رای و ۳۴۳ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از قاسم روبین به بازار عرضه شده است.

داستان درد

کتاب درد نوشته مارگریت دوراس، مجموعه‌ای از یادداشت‌های شخصی نویسنده درباره تجربیات او در دوران جنگ جهانی دوم است. این داستان بر محور انتظارات و رنج‌های دوراس به عنوان یک زن جوان که همسرش، رابرت آنتلم، توسط نازی‌ها دستگیر شده و به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده است، می‌چرخد. او در تمام مدت جنگ در انتظار بازگشت همسرش به سر می‌برد و این انتظار به بخش اصلی داستان تبدیل می‌شود.

راوی داستان در این مدت در تلاش است که اطلاعاتی درباره وضعیت و محل همسرش به دست آورد. او با اضطراب و بی‌قراری روزهای بی‌پایانی را سپری می‌کند، و بی‌خبری از سرنوشت همسرش او را در وضعیتی از ناباوری، رنج و ناامیدی قرار می‌دهد. این بی‌اطلاعی و انتظار همراه با فشارهای روانی و احساسی شدیدی است که بر زندگی او سایه می‌اندازد.

همزمان، راوی با حس گناه و تناقضات درونی نیز روبرو می‌شود. از یک طرف، او نمی‌داند آیا باید به زندگی روزمره ادامه دهد یا تمام تمرکز خود را بر بازگشت همسرش بگذارد. از طرف دیگر، او احساس می‌کند که هر لحظه ممکن است خبری بد دریافت کند. این حس اضطراب و شک او را در وضعیتی از افسردگی و انزوا قرار می‌دهد.

با پایان جنگ و بازگشت تدریجی زندانیان از اردوگاه‌ها، نگرانی راوی به اوج می‌رسد. او نمی‌داند آیا همسرش زنده خواهد بود یا نه، و حتی در صورت بازگشت، آیا همان فرد گذشته خواهد بود؟ این بخش از داستان به بررسی تاثیر جنگ بر انسان‌ها، فروپاشی هویت و از دست دادن انسانیت در شرایط سخت جنگ می‌پردازد.

در نهایت، همسر راوی از اردوگاه بازمی‌گردد، اما او به شدت ضعیف و بیمار است. این بازگشت، نه پایان خوشی، بلکه آغاز مرحله‌ای جدید از رنج و چالش است. دوراس در این بخش به بررسی تاثیرات روانی و جسمانی شدید جنگ بر بازماندگان می‌پردازد و نشان می‌دهد که حتی پس از پایان جنگ، درد و رنج همچنان ادامه دارد.

کتاب درد با روایتی شخصی و صمیمی، تجربه‌ای از رنج، انتظار و ناتوانی در برابر واقعیت‌های وحشتناک جنگ را به تصویر می‌کشد. این اثر با زبان ساده اما تاثیرگذار خود، بازتابی از عواطف و تجربیات انسانی در زمان‌های تاریک تاریخ است و به بررسی جنبه‌های مختلف درد و رنج در زندگی انسان می‌پردازد.

بخش‌هایی از درد

کماکان روی نیمکت و در کنار تلفن. بله، امروز برلن تسخیر می‌شود. این را هر روز به ما گفته‌اند. اما امروز به واقع پایان کار خواهد بود. روزنامه‌ها نوشته‌اند که ما چگونه مطلع خواهیم شد. از طریق آژیرهایی که برای آخرین بار به صدا درخواهند آمد.

آخرین آژیر این جنگ. آژیر فتح. دیگر به حوزه نمی‌روم. نخواهم رفت… دیگر تمام شد. نه فقط به حوزه نخواهم رفت، حتی دیگر حرکتی هم نخواهم کرد. فعلاً بر این نظرم. البته دیروز هم بر این نظر بودم. ولی ساعت ده شب رفتم بیرون سوار مترو شدم و بعد هم رفتم زنگ خانه‌ی د. را زدم.

د. در را به رویم باز کرد. مرا در میان بازوان خود گرفت. پرسید: «هیچ خبری در این چند ساعت نرسیده؟»

«هیچ… من دیگه تحمل ندارم.»

آنجا را ترک کردم. حتی نخواستم وارد اتاقش شوم.

………………

 جلو شومینه، تلفن دم دستم است. سمت راست، دری که به سالن و راهرو باز می شود؛ و در انتهای راهرو، در ورودی. او ممکن است یکراست بیاید و زنگ ورودی را بزند. «کی است؟» و بگوید «منم.» و یا به محض ورود به دایره ترانزیت تلفن بکند: «من برگشته ام، و حالا برای انجام برخی تشریفات در هتل لوتسیا هستم.»

از علائمی هم که نشانه ورودش باشد خبری نیست. ممکن است تلفن کند، یا سرزده برسد. احتمال همین چیزها می رود. به هر جهت می آید. او یک مورد استثناء نیست. دلیل خاصی وجود ندارد که نیاید، برای آمدنش هم همین طور. امکان آمدنش هست. زنگ خواهد زد. «کی است؟». «منم.»

……………..

 موجودیتم جابه جا شده است. آنچه از من مانده زنی است که هنگام بیدارشدن می ترسد. زنی که میل دارد به جای او باشد، به جای آن مرد. همه شخصیت من همین است، همین میل و این میل حتی هنگامی که روبر«ل» در وخیم ترین وضع باشد، به نحو قابل وصفی قوی است؛ چراکه روبر«ل» هنوز در قید حیات است.

……………..

 در برزخ تب، زن را می بینم. سه روز به اتفاق خیلی های دیگر در صف کوچه ی سوسه انتظار کشیده است. بیست ساله است، با شکمی برآمده از اندام. برای آدم تیرباران شده ای آمده بود آنجا، برای شوهرش. ورقه ای به دستش رسیده بود برای تحویل خرت و پرت های شوهر و آمده بود آنجا. هول به جان بود هنوز.

بیست و چهار ساعت انتظار در صف (…) هوای گرمی بود ولی او می لرزید. حرف می زد، نمی توانست ساکت بماند؛ حرف می زد. خواسته بود خرت و پرت های شوهر را تحویل بگیرد تا تجدید دیدار کرده باشد. بله، تا دو هفته دیگر فارغ می شد، و پدر برای نوزاد ناشناخته می ماند. توی صف، زن آخرین نامه را برای اطرافیانش می خواند و باز می خواد.

«به بچه مان بگو که من آدم جسوری بودم.» می گفت و اشک می ریخت (…) چهره اش از خاطرم رفته است و تنها چیزی که از او در ذهنم مانده حجمی است عظیم، شکمی برآمده از اندام، و آن نامه ای که در دست داشت، انگار خواسته بود آن را به کسی بدهد. بیست سال… چهار پایه ی تاشویی به زن دادند، سعی کرد که بنشیند، دوباره اما سرپا شد، فقط توان ایستادن داشت.

 

اگر به کتاب درد علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های تاریخی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.