«النور و پارک» اثری است از رینبو راول (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۷۳) که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این رمان داستان عاشقانهای دربارهی دو نوجوان با پیشینههای متفاوت است که در دهه ۱۹۸۰ از طریق موسیقی و کتابهای کمیک با هم پیوند میخورند و در برابر مشکلات خانوادگی و اجتماعیشان ایستادگی میکنند.
دربارهی النور و پارک
کتاب النور و پارک نوشته رینبو راول، یک رمان مخصوص نوجوانان و جوانان است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و به سرعت توانست محبوبیت زیادی در بین نوجوانان و بزرگسالان پیدا کند. این داستان عاشقانه و غمگین، روایتگر زندگی دو نوجوان است که در دهه ۱۹۸۰ در شهر اوماها، نبراسکا، زندگی میکنند. کتاب به بررسی مسائلی چون پذیرش، تفاوتهای اجتماعی و خانوادگی، و مشکلات نوجوانان در یک دنیای پر از تغییرات پرداخته است. رابطه بین النور و پارک، دو شخصیت کاملاً متفاوت از یکدیگر، محور اصلی داستان است که به شکلی حساس و عمیق روایت میشود.
النور، دختر غمگین و افسردهای است که از خانوادهای آشفته و پرمشکل میآید. او به شدت تحت تأثیر رفتارهای بد مادرش و رفتارهای خشونتآمیز پدرش قرار دارد و همیشه در تلاش است تا از مشکلات خانوادگیاش فرار کند. در مقابل، پارک، پسری است با اصالتی کرهای و خانوادهای که در مقایسه با خانواده النور، بیشتر به او محبت میکنند. پارک با وجود اینکه بهطور کلی در مدرسه و جامعه مورد پذیرش است، خود را از بسیاری جهات در یک دنیا جدا از دیگران مییابد. این دو شخصیت در ابتدا به دلیل تفاوتهای فرهنگی و اجتماعیشان از یکدیگر دور هستند، اما به تدریج رابطهای عاطفی و عمیق میان آنها شکل میگیرد.
یکی از نقاط قوت این کتاب، شخصیتپردازی آن است. هر دو شخصیت اصلی، النور و پارک، به خوبی ترسیم شدهاند. نویسنده توانسته است دنیای درونی و کشمکشهای روحی هر یک از آنها را به گونهای قابل لمس و واقعی نشان دهد. خواننده میتواند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کند و در شرایط دشوارشان شریک شود. این دو شخصیت برخلاف بسیاری از رمانهای عاشقانه، هیچکدام شبیه به قهرمانان ایدهآل و بینقص نیستند، بلکه هرکدام دارای معایب و مشکلات خاص خود هستند. این ویژگی باعث میشود که داستان بسیار انسانی و واقعی به نظر برسد.
کتاب همچنین بهخوبی به مسائل اجتماعی و فرهنگی پرداخته است. نژاد و تفاوتهای فرهنگی در رابطه میان النور و پارک تأثیر زیادی دارد. پارک که از خانوادهای آسیاییتبار است، در جامعهای سفیدپوست به دنیا آمده و همواره با احساسات درونی مربوط به تفاوتهای نژادی مواجه است. این امر باعث میشود که پارک در جستجوی هویتی باشد که هم با خانوادهاش و هم با جامعه هماهنگ باشد. در عین حال، النور به دلیل شرایط خانوادگی و ظاهر خاص خود، همواره از سوی دیگران مورد تمسخر قرار میگیرد و برای یافتن جایگاه اجتماعی خود به سختی میجنگد.
در سطح عاطفی، کتاب بسیار تاثیرگذار است. نویسنده توانسته است به زیبایی و ظرافت، عمق احساسات نوجوانانه را در قالب داستانی پیچیده و جذاب نشان دهد. خواننده با هر بار برگشت به صفحات بعدی، به راحتی با تغییرات عاطفی و احساسی شخصیتها همراه میشود. این ویژگی باعث میشود که کتاب به یک تجربه احساسی عمیق تبدیل شود. بهویژه در بخشهای پایانی کتاب، وقتی که شرایط بحرانیتر میشود، احساسات خواننده به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
اما یکی از نقدهایی که به کتاب وارد است، کندی در پیشبرد برخی بخشهای داستان است. در قسمتهایی از کتاب، داستان ممکن است به نظر برسد که بیش از حد به مسائل فرعی پرداخته شده و تنش اصلی داستان کمی کمرنگ میشود. همچنین، در برخی نقاط، روند تحول شخصیتها و پیشرفت داستان ممکن است پیشبینیپذیر باشد و برخی از خوانندگان احساس کنند که کتاب به اندازه کافی پیچیده و نوآورانه نیست.
علاوه بر این، پایان کتاب ممکن است برای برخی خوانندگان قابل قبول نباشد. پایان داستان به گونهای است که نمیتوان به طور قطع گفت که خوشبینانه یا بدبینانه است. این پایان باز، که بیشتر به درک شخصی خواننده وابسته است، برخی را راضی میکند، در حالی که دیگران ممکن است انتظار یک نتیجه روشنتر داشته باشند.
از سوی دیگر، یکی از نقاط قوت کتاب، استفاده از موسیقی و فرهنگ دهه ۸۰ است. بهطور خاص، نویسنده با استفاده از موزیکهای آن دوره، دنیای شخصیتها را بهخوبی شکل داده و در ایجاد فضای زمانی و مکانی موفق عمل کرده است. این استفاده از فرهنگ موسیقی دهه ۸۰ به عنوان یک عامل پیونددهنده میان شخصیتها و همچنین به عنوان ابزاری برای بیان احساسات آنها بسیار تاثیرگذار است.
در مجموع، النور و پارک یک رمان نوجوانان است که به بررسی مسائل پیچیده عاطفی و اجتماعی در دنیای نوجوانان میپردازد. این کتاب، با وجود نقدهایی که ممکن است به آن وارد باشد، از نظر عمق عاطفی و شخصیتپردازی موفق عمل کرده است و توانسته است به شکلی صادقانه و واقعی، زندگی دو نوجوان با مشکلات متفاوت را به تصویر بکشد. رینبو راول در این اثر توانسته است اثری برجسته خلق کند که هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان جذاب است.
رمان النور و پارک در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۱.۲۲ میلیون رای و ۷۹۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سمانه پرهیزکاری، مهرزاد جعفری و فرح بهبهانی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان النور و پارک
النور و پارک داستان دو نوجوان به نامهای النور و پارک است که در سال ۱۹۸۶ در اوماها، نبراسکا، با یکدیگر آشنا میشوند. النور دختری با موهای قرمز فرفری و لباسهای عجیب است که به تازگی به مدرسه جدیدی آمده و از همان ابتدا مورد تمسخر دیگر دانشآموزان قرار میگیرد. او در خانوادهای پر از مشکلات زندگی میکند؛ مادرش در یک رابطه خشونتآمیز با ناپدریاش قرار دارد و النور تحت فشارهای زیادی در خانه است. از طرف دیگر، پارک پسری نیمهکرهای و آرام است که در خانوادهای نسبتاً پایدار زندگی میکند. او فردی ساکت است که به موسیقی و کتابهای کمیک علاقه دارد.
آشنایی النور و پارک از زمانی آغاز میشود که النور در اتوبوس مدرسه جایی برای نشستن پیدا نمیکند و پارک که ابتدا از نشستن او کنار خود اکراه دارد، در نهایت اجازه میدهد که او کنارش بنشیند. در ابتدا بین آنها هیچ صحبتی رد و بدل نمیشود، اما کمکم پارک متوجه میشود که النور به کمیکهایی که او میخواند علاقه نشان میدهد. او شروع به قرض دادن کتابهایش به النور میکند و کمکم با او صحبت میکند. ارتباط آنها بهتدریج از طریق علاقه مشترک به موسیقی و کتاب عمیقتر میشود.
با گذر زمان، النور و پارک به یکدیگر نزدیکتر میشوند و رابطهای عاطفی میان آنها شکل میگیرد. پارک به النور حس امنیت میدهد و برای نخستین بار در زندگیاش، النور کسی را پیدا میکند که به او اهمیت میدهد. اما زندگی خانوادگی النور همچنان دشوار است. ناپدریاش فردی خشن و بدرفتار است و مادرش در برابر او هیچ قدرتی ندارد. النور همیشه در خانه احساس ناامنی میکند و مجبور است برای حفظ امنیت خود و خواهر و برادرهایش محتاطانه رفتار کند.
با شدت گرفتن رابطه آنها، پارک تصمیم میگیرد به النور کمک کند تا از وضعیت سخت خانهاش فرار کند. اما النور به دلیل ترس از ناپدریاش نمیتواند آزادانه با پارک ارتباط داشته باشد. وقتی ناپدری او متوجه رابطهاش با پارک میشود، شرایط برای النور خطرناکتر میشود. در نهایت، النور مجبور میشود شبانه از خانه فرار کند. پارک که نمیخواهد او را تنها بگذارد، او را با ماشین به خانه یکی از اقوامش در شهر دیگری میبرد و از او خداحافظی میکند.
پس از فرار النور، پارک برای مدتی سعی میکند با او در ارتباط بماند، اما النور از او فاصله میگیرد و دیگر جواب نامهها و پیامهایش را نمیدهد. پارک که دلشکسته شده است، سعی میکند با نبود او کنار بیاید، اما خاطراتشان همچنان او را آزار میدهد. او به زندگی روزمرهاش بازمیگردد، اما همچنان به النور فکر میکند و امیدوار است که دوباره خبری از او بشنود.
مدتها بعد، پارک نامهای از النور دریافت میکند که در آن فقط سه کلمه نوشته شده است. محتوای دقیق این سه کلمه در داستان مشخص نمیشود، اما نشان میدهد که النور هنوز به پارک فکر میکند. این پایان باز، خواننده را در حالتی از امید و اندوه رها میکند، بدون آنکه مشخص شود آیا آنها دوباره یکدیگر را خواهند دید یا نه.
بخشهایی از النور و پارک
دختره خیلی اوضاع ناجوری داشت. او نه تنها تازه وارد بود، بلکه گنده و زمخت هم بود، با موهای قرمز شلخته و فرفری. طوری لباس پوشیده بود که انگار… انگار دلش می خواست مردم نگاهش کنند. شاید هم از این سر و وضع افتضاح خوشش می آمد.
یک تی شرت شطرنجی مردانه پوشیده بود و چند تا گردنبند عجیب غریب هم انداخته بود دور گردنش و مچ دست هایش را هم هم با دستمال پوشانده بود. او پارک را یاد مترسک می انداخت؛ یا مثلا یکی از آن عروسک های بدریختی که مادرش روی میز آرایش اش می گذاشت. دختر تازه وارد شبیه چیزی بود که در طبیعت جان سالم به در نمی برد.
………………..
کاملا مطمئن بود که به او [ برای نجات زندگی اش ] یک تشکر بدهکار است. نه فقط دیروز، بلکه تمام روزهایی که از آشنایی شان گذشته بود… و این باعث می شد حس کند خنگ ترین و ضعیف ترین دختر دنیاست. اگر کسی نتواند زندگی خودش را نجات دهد، آیا زندگی اش اصلا ارزش نجات دادن دارد؟
سعی کرد به او بگوید تو زندگی مرا نجات دادی، نه تا ابد، نه برای همیشه… احتمالا فقط به طور موقت. ولی زندگی مرا نجات دادی… پس حالا به تو تعلق دارم. منی که اکنون هستم، متعلق به توست. برای همیشه.
………………..
اتوبوس دوباره توقف کرد و چند بچه ی دیگر سوار شدند. آن ها دختر تازه وارد را هل دادند، از او رد شدند و رفتند روی صندلی هاشان نشستند. پارک به دختر تازه وارد نگاه کرد. او هنوز آن جا ایستاده بود. راننده ی اتوبوس داد زد: «هی دختر! بشین!»
دختر راه افتاد سمت انتهای اتوبوس، درست سمت آن وحشی ها. پارک با خودش گفت «وای خدایا! وایسا! برگرد سر جات!» می دانست که الان آب از لب ولوچه ی استیو و میکی سرازیر شده. پارک سعی کرد جای دیگری را نگاه کند.
…………………..
«مراقب باش کلهکَلَم!»
تینا با خشونت النور را هُل داد و سوار اتوبوس شد.
او و همه کسانی که در کلاس ژیمناستیک بودند، النور را «گُندهبَک» صدا میکردند، ولی تینا سراغ کلمات دیگری هم رفته بود: نکلهکلم» و «بلادیمری»! او امروز توی رختکن توضیح میداد: «چون انگاری کُل کلهتو با یه مشت پارچهی کهنه پیچیدی!»
منطقی بود که تینا هم توی کلاس ژیمناستیکِ النور حضور داشته باشد، چون باشگاه ژیمناستیک درست وسط جهنم بود و تینا هم قطعاً یک شیطان، لااقل نمونهی کوچکی از یک شیطان ترسناک، مثل شیطان عروسکی یا یک خفاش خونآشام. او دستهای از شیطانهای کوچک هم دور و برش داشت که همگی لباس مخصوص ژیمناستیک پوشیده بودند.
البته همه لباس مخصوص ژیمناستیک میپوشیدند.
النور توی مدرسه قبلیاش فکر میکرد خیلی مسخره است که شورت ژیمناستیک بپوشند (او بیشتر از سایر اعضای بدنش، از پاهایش متنفر بود) ولی در نورت ملزم به پوشیدن سِتِ لباس ژیمناستیک بودند، لباسهای پلیاستری با دکمهی قرمز که رویش نوار قرمز و سفید بود و جلویش زیپ داشت.
اولینباری که النور لباس مخصوص ژیمناستیک را پوشید، تینا گفت: «قرمز رنگ تو نیست گندهبَک!» و همهی دخترها خندیدند، حتا دخترهای سیاهپوستی که از تینا متنفر بودند.
خندیدن به النور یک جور تفریح بود.
بعد از اینکه تینا او را هُل داد تا سوار اتوبوس شود، النور آرام و بیعجله سوار اتوبوس شد، اما بااینحال قبل از آن پسرِ آسیاییِ احمق روی صندلی نشست، و این یعنی باید بلند میشد تا پسر کنار پنجره بنشیند ـ که آزاردهنده بود ـ چون هر وقت اتوبوس به دستاندازی چیزی میخورد، النور عملاً روی پسر میافتاد.
شاید اگر هر کسِ دیگری توی اتوبوس بود، بهخاطر این مسأله مدرسه را ول میکرد یا میمُرد یا کار دیگری میکرد تا بتواند دور شود.
خوبیاش این بود که آن پسر اصلاً با او حرف هم نمیزد، یا حتا نگاهش نمیکرد.
اگر به کتاب النور و پارک علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
25 بهمن 1403
النور و پارک
«النور و پارک» اثری است از رینبو راول (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۷۳) که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این رمان داستان عاشقانهای دربارهی دو نوجوان با پیشینههای متفاوت است که در دهه ۱۹۸۰ از طریق موسیقی و کتابهای کمیک با هم پیوند میخورند و در برابر مشکلات خانوادگی و اجتماعیشان ایستادگی میکنند.
دربارهی النور و پارک
کتاب النور و پارک نوشته رینبو راول، یک رمان مخصوص نوجوانان و جوانان است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و به سرعت توانست محبوبیت زیادی در بین نوجوانان و بزرگسالان پیدا کند. این داستان عاشقانه و غمگین، روایتگر زندگی دو نوجوان است که در دهه ۱۹۸۰ در شهر اوماها، نبراسکا، زندگی میکنند. کتاب به بررسی مسائلی چون پذیرش، تفاوتهای اجتماعی و خانوادگی، و مشکلات نوجوانان در یک دنیای پر از تغییرات پرداخته است. رابطه بین النور و پارک، دو شخصیت کاملاً متفاوت از یکدیگر، محور اصلی داستان است که به شکلی حساس و عمیق روایت میشود.
النور، دختر غمگین و افسردهای است که از خانوادهای آشفته و پرمشکل میآید. او به شدت تحت تأثیر رفتارهای بد مادرش و رفتارهای خشونتآمیز پدرش قرار دارد و همیشه در تلاش است تا از مشکلات خانوادگیاش فرار کند. در مقابل، پارک، پسری است با اصالتی کرهای و خانوادهای که در مقایسه با خانواده النور، بیشتر به او محبت میکنند. پارک با وجود اینکه بهطور کلی در مدرسه و جامعه مورد پذیرش است، خود را از بسیاری جهات در یک دنیا جدا از دیگران مییابد. این دو شخصیت در ابتدا به دلیل تفاوتهای فرهنگی و اجتماعیشان از یکدیگر دور هستند، اما به تدریج رابطهای عاطفی و عمیق میان آنها شکل میگیرد.
یکی از نقاط قوت این کتاب، شخصیتپردازی آن است. هر دو شخصیت اصلی، النور و پارک، به خوبی ترسیم شدهاند. نویسنده توانسته است دنیای درونی و کشمکشهای روحی هر یک از آنها را به گونهای قابل لمس و واقعی نشان دهد. خواننده میتواند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کند و در شرایط دشوارشان شریک شود. این دو شخصیت برخلاف بسیاری از رمانهای عاشقانه، هیچکدام شبیه به قهرمانان ایدهآل و بینقص نیستند، بلکه هرکدام دارای معایب و مشکلات خاص خود هستند. این ویژگی باعث میشود که داستان بسیار انسانی و واقعی به نظر برسد.
کتاب همچنین بهخوبی به مسائل اجتماعی و فرهنگی پرداخته است. نژاد و تفاوتهای فرهنگی در رابطه میان النور و پارک تأثیر زیادی دارد. پارک که از خانوادهای آسیاییتبار است، در جامعهای سفیدپوست به دنیا آمده و همواره با احساسات درونی مربوط به تفاوتهای نژادی مواجه است. این امر باعث میشود که پارک در جستجوی هویتی باشد که هم با خانوادهاش و هم با جامعه هماهنگ باشد. در عین حال، النور به دلیل شرایط خانوادگی و ظاهر خاص خود، همواره از سوی دیگران مورد تمسخر قرار میگیرد و برای یافتن جایگاه اجتماعی خود به سختی میجنگد.
در سطح عاطفی، کتاب بسیار تاثیرگذار است. نویسنده توانسته است به زیبایی و ظرافت، عمق احساسات نوجوانانه را در قالب داستانی پیچیده و جذاب نشان دهد. خواننده با هر بار برگشت به صفحات بعدی، به راحتی با تغییرات عاطفی و احساسی شخصیتها همراه میشود. این ویژگی باعث میشود که کتاب به یک تجربه احساسی عمیق تبدیل شود. بهویژه در بخشهای پایانی کتاب، وقتی که شرایط بحرانیتر میشود، احساسات خواننده به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
اما یکی از نقدهایی که به کتاب وارد است، کندی در پیشبرد برخی بخشهای داستان است. در قسمتهایی از کتاب، داستان ممکن است به نظر برسد که بیش از حد به مسائل فرعی پرداخته شده و تنش اصلی داستان کمی کمرنگ میشود. همچنین، در برخی نقاط، روند تحول شخصیتها و پیشرفت داستان ممکن است پیشبینیپذیر باشد و برخی از خوانندگان احساس کنند که کتاب به اندازه کافی پیچیده و نوآورانه نیست.
علاوه بر این، پایان کتاب ممکن است برای برخی خوانندگان قابل قبول نباشد. پایان داستان به گونهای است که نمیتوان به طور قطع گفت که خوشبینانه یا بدبینانه است. این پایان باز، که بیشتر به درک شخصی خواننده وابسته است، برخی را راضی میکند، در حالی که دیگران ممکن است انتظار یک نتیجه روشنتر داشته باشند.
از سوی دیگر، یکی از نقاط قوت کتاب، استفاده از موسیقی و فرهنگ دهه ۸۰ است. بهطور خاص، نویسنده با استفاده از موزیکهای آن دوره، دنیای شخصیتها را بهخوبی شکل داده و در ایجاد فضای زمانی و مکانی موفق عمل کرده است. این استفاده از فرهنگ موسیقی دهه ۸۰ به عنوان یک عامل پیونددهنده میان شخصیتها و همچنین به عنوان ابزاری برای بیان احساسات آنها بسیار تاثیرگذار است.
در مجموع، النور و پارک یک رمان نوجوانان است که به بررسی مسائل پیچیده عاطفی و اجتماعی در دنیای نوجوانان میپردازد. این کتاب، با وجود نقدهایی که ممکن است به آن وارد باشد، از نظر عمق عاطفی و شخصیتپردازی موفق عمل کرده است و توانسته است به شکلی صادقانه و واقعی، زندگی دو نوجوان با مشکلات متفاوت را به تصویر بکشد. رینبو راول در این اثر توانسته است اثری برجسته خلق کند که هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان جذاب است.
رمان النور و پارک در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۱.۲۲ میلیون رای و ۷۹۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سمانه پرهیزکاری، مهرزاد جعفری و فرح بهبهانی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان النور و پارک
النور و پارک داستان دو نوجوان به نامهای النور و پارک است که در سال ۱۹۸۶ در اوماها، نبراسکا، با یکدیگر آشنا میشوند. النور دختری با موهای قرمز فرفری و لباسهای عجیب است که به تازگی به مدرسه جدیدی آمده و از همان ابتدا مورد تمسخر دیگر دانشآموزان قرار میگیرد. او در خانوادهای پر از مشکلات زندگی میکند؛ مادرش در یک رابطه خشونتآمیز با ناپدریاش قرار دارد و النور تحت فشارهای زیادی در خانه است. از طرف دیگر، پارک پسری نیمهکرهای و آرام است که در خانوادهای نسبتاً پایدار زندگی میکند. او فردی ساکت است که به موسیقی و کتابهای کمیک علاقه دارد.
آشنایی النور و پارک از زمانی آغاز میشود که النور در اتوبوس مدرسه جایی برای نشستن پیدا نمیکند و پارک که ابتدا از نشستن او کنار خود اکراه دارد، در نهایت اجازه میدهد که او کنارش بنشیند. در ابتدا بین آنها هیچ صحبتی رد و بدل نمیشود، اما کمکم پارک متوجه میشود که النور به کمیکهایی که او میخواند علاقه نشان میدهد. او شروع به قرض دادن کتابهایش به النور میکند و کمکم با او صحبت میکند. ارتباط آنها بهتدریج از طریق علاقه مشترک به موسیقی و کتاب عمیقتر میشود.
با گذر زمان، النور و پارک به یکدیگر نزدیکتر میشوند و رابطهای عاطفی میان آنها شکل میگیرد. پارک به النور حس امنیت میدهد و برای نخستین بار در زندگیاش، النور کسی را پیدا میکند که به او اهمیت میدهد. اما زندگی خانوادگی النور همچنان دشوار است. ناپدریاش فردی خشن و بدرفتار است و مادرش در برابر او هیچ قدرتی ندارد. النور همیشه در خانه احساس ناامنی میکند و مجبور است برای حفظ امنیت خود و خواهر و برادرهایش محتاطانه رفتار کند.
با شدت گرفتن رابطه آنها، پارک تصمیم میگیرد به النور کمک کند تا از وضعیت سخت خانهاش فرار کند. اما النور به دلیل ترس از ناپدریاش نمیتواند آزادانه با پارک ارتباط داشته باشد. وقتی ناپدری او متوجه رابطهاش با پارک میشود، شرایط برای النور خطرناکتر میشود. در نهایت، النور مجبور میشود شبانه از خانه فرار کند. پارک که نمیخواهد او را تنها بگذارد، او را با ماشین به خانه یکی از اقوامش در شهر دیگری میبرد و از او خداحافظی میکند.
پس از فرار النور، پارک برای مدتی سعی میکند با او در ارتباط بماند، اما النور از او فاصله میگیرد و دیگر جواب نامهها و پیامهایش را نمیدهد. پارک که دلشکسته شده است، سعی میکند با نبود او کنار بیاید، اما خاطراتشان همچنان او را آزار میدهد. او به زندگی روزمرهاش بازمیگردد، اما همچنان به النور فکر میکند و امیدوار است که دوباره خبری از او بشنود.
مدتها بعد، پارک نامهای از النور دریافت میکند که در آن فقط سه کلمه نوشته شده است. محتوای دقیق این سه کلمه در داستان مشخص نمیشود، اما نشان میدهد که النور هنوز به پارک فکر میکند. این پایان باز، خواننده را در حالتی از امید و اندوه رها میکند، بدون آنکه مشخص شود آیا آنها دوباره یکدیگر را خواهند دید یا نه.
بخشهایی از النور و پارک
دختره خیلی اوضاع ناجوری داشت. او نه تنها تازه وارد بود، بلکه گنده و زمخت هم بود، با موهای قرمز شلخته و فرفری. طوری لباس پوشیده بود که انگار… انگار دلش می خواست مردم نگاهش کنند. شاید هم از این سر و وضع افتضاح خوشش می آمد.
یک تی شرت شطرنجی مردانه پوشیده بود و چند تا گردنبند عجیب غریب هم انداخته بود دور گردنش و مچ دست هایش را هم هم با دستمال پوشانده بود. او پارک را یاد مترسک می انداخت؛ یا مثلا یکی از آن عروسک های بدریختی که مادرش روی میز آرایش اش می گذاشت. دختر تازه وارد شبیه چیزی بود که در طبیعت جان سالم به در نمی برد.
………………..
کاملا مطمئن بود که به او [ برای نجات زندگی اش ] یک تشکر بدهکار است. نه فقط دیروز، بلکه تمام روزهایی که از آشنایی شان گذشته بود… و این باعث می شد حس کند خنگ ترین و ضعیف ترین دختر دنیاست. اگر کسی نتواند زندگی خودش را نجات دهد، آیا زندگی اش اصلا ارزش نجات دادن دارد؟
سعی کرد به او بگوید تو زندگی مرا نجات دادی، نه تا ابد، نه برای همیشه… احتمالا فقط به طور موقت. ولی زندگی مرا نجات دادی… پس حالا به تو تعلق دارم. منی که اکنون هستم، متعلق به توست. برای همیشه.
………………..
اتوبوس دوباره توقف کرد و چند بچه ی دیگر سوار شدند. آن ها دختر تازه وارد را هل دادند، از او رد شدند و رفتند روی صندلی هاشان نشستند. پارک به دختر تازه وارد نگاه کرد. او هنوز آن جا ایستاده بود. راننده ی اتوبوس داد زد: «هی دختر! بشین!»
دختر راه افتاد سمت انتهای اتوبوس، درست سمت آن وحشی ها. پارک با خودش گفت «وای خدایا! وایسا! برگرد سر جات!» می دانست که الان آب از لب ولوچه ی استیو و میکی سرازیر شده. پارک سعی کرد جای دیگری را نگاه کند.
…………………..
«مراقب باش کلهکَلَم!»
تینا با خشونت النور را هُل داد و سوار اتوبوس شد.
او و همه کسانی که در کلاس ژیمناستیک بودند، النور را «گُندهبَک» صدا میکردند، ولی تینا سراغ کلمات دیگری هم رفته بود: نکلهکلم» و «بلادیمری»! او امروز توی رختکن توضیح میداد: «چون انگاری کُل کلهتو با یه مشت پارچهی کهنه پیچیدی!»
منطقی بود که تینا هم توی کلاس ژیمناستیکِ النور حضور داشته باشد، چون باشگاه ژیمناستیک درست وسط جهنم بود و تینا هم قطعاً یک شیطان، لااقل نمونهی کوچکی از یک شیطان ترسناک، مثل شیطان عروسکی یا یک خفاش خونآشام. او دستهای از شیطانهای کوچک هم دور و برش داشت که همگی لباس مخصوص ژیمناستیک پوشیده بودند.
البته همه لباس مخصوص ژیمناستیک میپوشیدند.
النور توی مدرسه قبلیاش فکر میکرد خیلی مسخره است که شورت ژیمناستیک بپوشند (او بیشتر از سایر اعضای بدنش، از پاهایش متنفر بود) ولی در نورت ملزم به پوشیدن سِتِ لباس ژیمناستیک بودند، لباسهای پلیاستری با دکمهی قرمز که رویش نوار قرمز و سفید بود و جلویش زیپ داشت.
اولینباری که النور لباس مخصوص ژیمناستیک را پوشید، تینا گفت: «قرمز رنگ تو نیست گندهبَک!» و همهی دخترها خندیدند، حتا دخترهای سیاهپوستی که از تینا متنفر بودند.
خندیدن به النور یک جور تفریح بود.
بعد از اینکه تینا او را هُل داد تا سوار اتوبوس شود، النور آرام و بیعجله سوار اتوبوس شد، اما بااینحال قبل از آن پسرِ آسیاییِ احمق روی صندلی نشست، و این یعنی باید بلند میشد تا پسر کنار پنجره بنشیند ـ که آزاردهنده بود ـ چون هر وقت اتوبوس به دستاندازی چیزی میخورد، النور عملاً روی پسر میافتاد.
شاید اگر هر کسِ دیگری توی اتوبوس بود، بهخاطر این مسأله مدرسه را ول میکرد یا میمُرد یا کار دیگری میکرد تا بتواند دور شود.
خوبیاش این بود که آن پسر اصلاً با او حرف هم نمیزد، یا حتا نگاهش نمیکرد.
اگر به کتاب النور و پارک علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان، عاشقانه، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، رینبو راول، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب