قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب

«قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» اثری است ماندگار از مهدی آذریزدی (نویسنده‌ی اهل یزد و معروف به پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران، از ۱۳۰۰ تا ۱۳۸۸) که در ۸ جلد منتشر شده است. اولین جلد این مجموعه در سال ۱۳۳۵ به بازار روانه شد. این کتاب به بیان داستان‌های کهن در قالب و زبانی مناسب کودکان و نوجوانان می‌پردازد.

درباره‌ی قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب

 مهدی آذریزدی اولین کتاب از مجموعه‌ی ۸ جلدی قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب را در سال ۱۳۳۵توسط مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر منتشر کرد. او برای این اثر در سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۷ میلادی)، برنده‌ی جایزه‌ی یونسکو شد و سال ۱۳۴۵ نیز، جایز‌ه‌ی سلطنتی کتاب سال را از آن خود کرد. برخی از کتاب‌های این مجموعه، از سوی شورای کتاب کودک به عنوان کتاب برگزیده‌ی سال پذیرفته شده‌اند. این اثر به زبان‌های اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده‌است.

این مجموعه تاکنون، ۶۴ بار تجدید چاپ شده‌است و تمام کودکان ایرانی این کتاب‌ها را به عنوان کتاب‌هایی شیرین و خواندنی می شناسند.

باید اشاره کرد که به پاس آثار ارزشمند مهدی آذریزدی در حوزه‌ی کتاب کودک، روز درگذشت او به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نام‌گذاری شده‌است.

این مجموعه در وب‌سایت  goodreadsدارای امتیاز ۴.۱۹ است.

محتوای مجموعه

هر یک از جلد‌های این مجموعه به بیان داستان‌هایی از یکی از منابع قدیمی داستان‌های ایرانی می‌پردازد. عناوین این جلدها به شرح زیر است (امتیاز هر کتاب در وب‌سایت goodreads روبروی آن آورده شده است):

  • جلد اول: کلیله و دمنه (۴.۱۹): این کتاب جلد اول از مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب است که دارای ۲۵ داستان از قصه های کلیله و دمنه می باشد.
  • جلد دوم: مرزبان نامه (۴.۳۴): بیست و یک قصه از قصه های خیلی خوب کتاب مرزبان نامه انتخاب و بازنویسی شده اند که از میان آن ها می توان به چند تا از بهترین‌های آن مانند«آواز بزغاله»، «پیاده و سوار»، «شغال خرسوار»، «مرغ آتش خوار»، «روباه و خروس» و «الاغ سواددار» اشاره کرد.
  • جلد سوم: سندبادنامه و قابوسنامه (۳.۷۵): جلد سوم از محموعه قصه های خوب برای بچه های خوب شامل ۱۳ داستان از سند باد نامه و ۲ داستان از قابوسنامه می باشد. قابوسنامه و سند باد نامه دارای انشا قدیمی و بسیار دشوار می باشند که نویسنده سعی کرده این داستان ها را در قالب ساده بیان کند.
  • جلد چهارم: مثنوی (۳.۷۹): این کتاب برای گروه سنی «ج» (چهارم و پنجم دبستان) و «د» (دوره ی راهنمایی) و شامل ۲۴ داستان کامل و مجزا، برگرفته از حکایت های شیرین و آموزنده ی «مثنوی مولوی» است.
  • جلد پنجم: قرآن (۴.۲۱): این کتاب جلد پنجم از مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب می باشد که دارای ۱۸ قصه قرآنی است. این قصه ها بیشتر شامل قصه های پیامبران است.
  • جلد ششم: شیخ عطار (۳.۸۰): این کتاب از مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب دارای ۲۱ داستان برگزیده از آثار شیخ عطار است که به بیان ساده و قابل فهم برای کودکان نوشته شده است.
  • جلد هفتم: گلستان و ملستان (۴.۲۸): این کتاب که جلد هفتم از مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب است، دارای داستان هایی از گلستان سعدی و مجموعه هایی که بعد از گلستان نوشته شده و بسیار شبیه گلستان سعدی می‌باشد، در بر می گیرد.
  • جلد هشتم: چهارده معصوم (۳.۸۶): جلد هشتم از مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب شامل قصه هایی از زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام می باشد که از کتب مختلفی جمع آوری شده است.

بخشی از کتاب

روزی بود و روزگاری بود.یک مرد بود که کارش جامه فروشی در روستاها بود.هرچند وقت یک بار از شهر جامه های گوناگون می خرید و به روستاهای اطراف شهر می برد و می فروخت و باز به شهر می آمد.یک روز که این فروشنده ی دوره گرد از یک ده به ده دیگر می رفت و به راه بیابانی رسید.سر راه مردی اسب سوار برخورد که آهسته آهسته از میان راه می رفت.

مرد جامه فروش که بسته ی پارچه ها را بر دوش داشت بسیار خسته شده بود.وقتی دید اسب سوار هم آرام آرام می رود و می توانند باهم همراهی کنند به سوار گفت:من خیلی خسته شده ام و این کوله بارهم بر دوشم سنگینی میکند.حالا که ما هردو از یک راه می رویم اگر ممکن باشد این بسته را نیم ساعتی روی اسب جلو خودت بگیری تا من از خستگی در بیایم از جوانمردی تو خوشحال و دعا گو خواهم شد.

سوار جواب داد:نمی دانم عذری که دارم چطور بگویم،حق باتو است که کمک کردن به همنوع کار پسندیده ای است؛اما از این نگرانم که اسب من دیشب کاه و جو هر روزی خود را نخورده و چون تاب و توان راه رفتن ندارد بار زیاد گذاشتن روی او از بی انصافی است و میترسم خدا را خوش نیاید.

دوره گرد گفت:بله،حق با شماست.

ودیگر حرفی نزد همین که چندقدم دیگر پیش رفتند ناگهان از زیر یک بوته ی خار کنارجاده خرگوشی بیرون دویدو پا به فرار گذاشت و دورتر نشست.اسب سوار وقتی خرگوش را دیداسب خود را هی زد و بنا کرد دنبال خرگوش تاختن؛او از جلو و اسب سوار از دنبال او رفتند تا صدها قدم از مرد پارچه فروش دور شدند.

مرد جامه فروش وقتی دویدن اسب را دید به فکر افتاد و در دل گفت:چه خوب شد که سوار کوله بار مرا نگرفت و گرنه وقتی میخواست با اسبش بتازد من نمی توانستم پیاده همراه او برم و ممکن بود سوارهم به فکر بدی بیفتد و دارایی مرا ببردو دیگر دستم به او نرسد.

اتفاقا اسب سوار هم پس از اینکه مقداری رفته بود به همین فکر افتاد و با خود گفت:اسبی به این خوبی دارم که هیچ سواری هم نمی تواند به او برسد،خوب بود بسته بار را می گرفتم و برمی داشتم و میزدم به بیابان و می رفتم…

سوار این فکر را کرد و سر اسب را برگرداند و آهسته آهسته برگشت تا به نزدیک مرد جامه فروش رسید و به او گفت:خیلی معذرت می خواهم،تو را تنها گذاشتم و رفتم خرگوش بگیرم،آن هم قسمت نیود و نشد،راستی چون هنوز تا آبادی خیلی راه داریم دلم راضی نشد تنها بروم.

راستش دیدم خدا را خوش نمی آید که تو پیاده و خسته باشی و من هم اسب داشته باشم و به تو کمک نکنم،حالا بسته ی جامه ها بده برایت بیاورم تا از خستگی در بیایی.اسب هم برای این ده من بار نمی میرد.به منزل می رسد و جو می خورد و خستگی از تنش در می رود.

برای آشنایی با دیگر کتاب‌های ویژه‌ نوجوانان، از بخش معرفی معرفی کتاب‌های نوجوانان در وب‌سایت هر روز یک کتاب بازدید کنید.