شعله‌ی رام‌شده

«شعله‌ی رام‌شده» اثری است از تریسا پیمر (نویسنده‌ی اهل کانادا، متولد ۱۹۷۲) که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده است. این رمان داستان عاشقانه‌ای است که در دنیایی سلطنتی رخ می‌دهد، جایی که دو شخصیت اصلی برای بقا، قدرت و حفاظت از سرزمینشان باید با توطئه‌ها، دشمنان و سرنوشت تحمیلی خود مبارزه کنند.

درباره‌ی شعله‌ی رام‌شده

یک داستان عاشقانه پر از ماجرا و توطئه، در دنیایی که عشق و سرنوشت به‌گونه‌ای پیچیده به یکدیگر گره خورده‌اند. شعله‌ی رام‌شده (Taming Flame) روایتگر مسیری است که شخصیت‌های اصلی برای بقا، قدرت و احساسات خود طی می‌کنند. در این دنیای پرتنش، پیمان‌ها و پیوندها نه‌تنها سرنوشت عاشقان را رقم می‌زنند، بلکه بر آینده‌ی یک سرزمین تأثیر می‌گذارند.

اورلیا، زنی که انتخابی ندارد، خود را در قلب ماجرایی می‌یابد که از عشق فراتر می‌رود. پیوند ژنتیکی او با شاهزاده فلامینیوس نه‌تنها او را به سمت ازدواجی ناگهانی می‌کشاند، بلکه مسئولیتی عظیم را نیز بر دوشش می‌گذارد. درحالی‌که زندگی دربار با زرق‌وبرق و سیاست‌های پنهان همراه است، خطرهایی در سایه‌ها کمین کرده‌اند.

فلامینیوس، مردی که پیش‌تر در آزادی بی‌قید خود غرق بود، ناگهان با چالشی مواجه می‌شود که او را از خوش‌گذرانی‌های گذشته جدا می‌کند. اورلیا نه‌تنها همسر او، بلکه شریک سرنوشتش است. با ظهور دشمنان و توطئه‌هایی که از هر سو آن‌ها را احاطه کرده‌اند، او باید تصمیم بگیرد که چطور از تاج و تخت و از زنی که حالا قلبش را در اختیار دارد، محافظت کند.

اما دربار پادشاهی جایی نیست که بتوان به‌سادگی در آن زنده ماند. مادر فلامینیوس، زنی زیرک و بی‌رحم، برای حفظ قدرت خود از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کند. او در سایه‌ها حرکت می‌کند، نقشه می‌ریزد و آماده است تا هرکسی را که مانع راهش باشد، از سر راه بردارد. اورلیا و فلامینیوس باید برای مقابله با این نیروی خطرناک آماده باشند.

در میان این نبردهای درونی و بیرونی، عشق اورلیا و فلامینیوس به آزمایش گذاشته می‌شود. آیا می‌توانند به یکدیگر اعتماد کنند؟ آیا این پیوند، چیزی فراتر از یک الزام ژنتیکی است؟ آیا آتش سوزانی که میان آن‌ها زبانه می‌کشد، به‌مرور خاموش خواهد شد یا آن‌ها را قوی‌تر خواهد کرد؟

در کنار بازی‌های سیاسی، مشکلی جدید سر برمی‌آورد: مرگ‌های مشکوکی که یکی پس از دیگری رخ می‌دهند. افراد کلیدی که مسئول برقراری تعادل در این سرزمین هستند، به طرز عجیبی جان خود را از دست می‌دهند. آیا این فقط یک تصادف است یا دسیسه‌ای بزرگ‌تر در جریان است؟

همچنین تهدیدی مرگبارتر در حال ظهور است: فرقه‌ی اوراداگرا، گروهی افراطی که به برتری نژادی و پاکی خون اعتقاد دارند. اعضای این فرقه حاضرند برای رسیدن به هدف خود، دست به هر جنایتی بزنند. اورلیا و فلامینیوس باید راهی برای مقابله با آن‌ها بیابند، پیش از آنکه کشورشان به هرج‌ومرج کشیده شود.

در دل این ناآرامی‌ها، سفر عاشقانه‌ی این زوج با لحظاتی از صمیمیت، کشمکش و فداکاری درهم تنیده شده است. هر نگاه، هر لمس و هر کلامی میان آن‌ها، بار معنایی عمیقی دارد. اما آیا عشقی که با اجبار آغاز شده، می‌تواند به پیوندی حقیقی تبدیل شود؟

جذابیت داستان نه‌تنها در روابط پرکشش شخصیت‌ها، بلکه در دنیاسازی غنی و توصیف‌های قدرتمندی است که خواننده را به قلب این جهان خیالی می‌کشاند. هر مکان، هر شخصیت، هر اتفاق، با دقت و جزئیات ترسیم شده است، تا تجربه‌ای فراموش‌نشدنی برای خواننده خلق کند.

شعله‌ی رام‌شده داستانی است که در آن عشق و سیاست، وفاداری و خیانت، قدرت و ضعف در هم می‌آمیزند. شخصیت‌های آن با تصمیمات دشواری روبه‌رو هستند و مسیرشان همواره مشخص نیست. آن‌ها در جهانی زندگی می‌کنند که هر لحظه ممکن است سرنوشتشان تغییر کند.

درنهایت، این کتاب نه‌تنها یک رمان عاشقانه، بلکه سفری است به دل ماجراهایی که مفهوم عشق، تعهد و قدرت را به چالش می‌کشند. خواننده در هر صفحه، میان تنش‌ها و احساسات گرفتار می‌شود و تا پایان داستان، نمی‌تواند کتاب را زمین بگذارد.

شعله‌ی رام‌شده از آن دست رمان‌هایی است که شعله‌هایش در ذهن خواننده خاموش نمی‌شود. این داستان نه‌تنها روایت‌گر یک عشق غیرمنتظره است، بلکه نشان می‌دهد که گاهی، قدرت واقعی در تسلیم شدن به چیزی است که از آن هراس داریم: عشقی که می‌تواند ما را تغییر دهد.

رمان شعله‌ی رام‌شده در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۹ با بیش از ۱۷۲۰۰ رای و ۶۱ نقد و نظر است.

داستان شعله‌ی رام‌شده

در دنیایی که ازدواج و پیوندهای ژنتیکی نقشی اساسی در بقای ملت‌ها دارند، اورلیا ناخواسته درگیر سرنوشتی می‌شود که هرگز برای آن آماده نبوده است. او تنها زنی است که می‌تواند با فلامینیوس، شاهزاده‌ی وارث آرخنوت، نسل آینده‌ی این سرزمین را تضمین کند. برای او، این پیوند چیزی جز یک اجبار نیست، اما برای فلامینیوس، که همیشه از مسئولیت‌های سلطنتی فراری بوده، همه‌چیز ناگهان تغییر می‌کند.

پس از ازدواجی شتاب‌زده، اورلیا و فلامینیوس وارد ماه‌عسلی پرشور می‌شوند که شعله‌های احساسی میان آن‌ها را شعله‌ورتر می‌کند. اما این آرامش زودگذر است؛ چراکه پس از بازگشت به دربار، توطئه‌ها و خطرات یکی پس از دیگری آن‌ها را تهدید می‌کند. اولین نشانه‌ی این تهدید زمانی ظاهر می‌شود که یک سوءقصد به جان آن‌ها انجام می‌گیرد، اما این تازه آغاز ماجراست.

در پس این حمله، ملکه‌ی مادر، زنی حسابگر و بی‌رحم، قرار دارد که برای حفظ قدرت خود حاضر است دست به هر اقدامی بزند. او نمی‌خواهد قدرت را به پسرش واگذار کند و از حضور اورلیا به عنوان ملکه‌ی آینده ناراضی است. این در حالی است که دشمنان داخلی و خارجی نیز در حال دسیسه‌چینی برای نابودی پادشاهی هستند.

در کنار مشکلات دربار، بحرانی بزرگ‌تر آشکار می‌شود: افراد کلیدی در فرآیند پیوندهای ژنتیکی یکی پس از دیگری به طرز مرموزی کشته می‌شوند. این قتل‌های زنجیره‌ای می‌تواند تعادل جامعه‌ی آن‌ها را به هم بزند. اورلیا و فلامینیوس باید هرچه زودتر راز این قتل‌ها را کشف کنند، چراکه ادامه‌ی این وضعیت، نسل آینده‌ی آرخنوت را به خطر می‌اندازد.

اما تهدیدی حتی مخوف‌تر در حال شکل‌گیری است؛ گروهی افراطی به نام اوراداگرا که به پاکی نژادی و برتری خون اعتقاد دارند، قصد دارند تا نظم موجود را از بین ببرند. آن‌ها معتقدند که پیوندهای ژنتیکی به شکلی که در آرخنوت انجام می‌شود، اشتباه است و باید با روش‌های خودشان نسل جدید را شکل دهند. این فرقه‌ی خطرناک آماده‌ی هرگونه خشونتی است تا به هدفش برسد.

در میان این بحران‌ها، رابطه‌ی فلامینیوس و اورلیا نیز تحت فشار قرار می‌گیرد. اگرچه پیوند اولیه‌ی آن‌ها بر پایه‌ی اجبار بود، اما به مرور احساسات واقعی میانشان شکل می‌گیرد. فلامینیوس که روزگاری زندگی بی‌مسئولیتی را ترجیح می‌داد، حالا خود را در برابر عشق و وظایفی سنگین می‌بیند. اورلیا نیز درمی‌یابد که شاید این سرنوشت تحمیلی، فرصتی برای یافتن معنای جدیدی در زندگی‌اش باشد.

با نزدیک شدن به حقیقت، آن‌ها درمی‌یابند که تهدیدی که پادشاهی را در معرض نابودی قرار داده، نه‌تنها از سوی اوراداگرا یا دشمنان خارجی است، بلکه توطئه‌ای از درون دربار در حال شکل‌گیری است. اورلیا و فلامینیوس باید به یکدیگر اعتماد کنند، نیروهای خود را متحد سازند و برای بقای سرزمینشان بجنگند. اما آیا عشق آن‌ها می‌تواند در برابر این طوفان ایستادگی کند؟

در نهایت، شعله‌ی رام‌شده داستانی است درباره‌ی عشق، قدرت، خیانت و مبارزه برای بقا. فلامینیوس و اورلیا در مسیر پرخطری قرار گرفته‌اند که نه‌تنها بر سرنوشت خود، بلکه بر آینده‌ی یک تمدن تأثیر خواهد گذاشت. آن‌ها باید یاد بگیرند که گاهی، رام کردن شعله‌ای که در درونشان می‌سوزد، تنها راه نجات است.

بخش‌هایی از شعله‌ی رام‌شده

اورلیا نگاهش را از آینه‌ی بلند قدی برداشت و به لباس فاخر عروسی که بر تن داشت، خیره شد. پارچه‌ی نقره‌ای‌رنگ با نور شمع‌ها درخشش خاصی داشت، اما در چشمان او تنها نشانی از بندی طلایی بود که او را به سرنوشتی نامعلوم گره زده بود. او این ازدواج را انتخاب نکرده بود؛ سرنوشت برایش انتخاب کرده بود.

در آن سوی سالن، فلامینیوس ایستاده بود، با چشمانی که نوری از کنجکاوی و شیطنت در آن می‌درخشید. او شاهزاده‌ای بود که تا دیروز هیچ مسئولیتی را جدی نمی‌گرفت، اما امروز، با دیدن زنی که قرار بود ملکه‌ی آینده‌اش باشد، چیزی در درونش تغییر کرد. شاید برای اولین بار در زندگی‌اش، چیزی بیشتر از لذت و قدرت برایش اهمیت داشت.

شب زفاف برایشان حکم یک میدان نبرد را داشت، نه یک جشن عاشقانه. اورلیا، که همیشه استقلالش را حفظ کرده بود، در برابر این پیوند تحمیلی گارد گرفته بود. اما نگاه‌های عمیق و حرارت ناگفته‌ای که میانشان ردوبدل می‌شد، حقیقت دیگری را آشکار می‌کرد. آیا این رابطه چیزی فراتر از یک پیمان ژنتیکی بود؟

چند هفته نگذشته بود که واقعیت تلخ دربار خود را نشان داد. توطئه‌ها، زمزمه‌های خطرناک و سایه‌هایی که در تاریکی حرکت می‌کردند، زندگی آن‌ها را تهدید می‌کردند. فلامینیوس به سمت اورلیا برگشت و آرام گفت: «در این قصر هیچ‌کس به‌جز ما دو نفر به فکر بقایمان نیست. اگر می‌خواهیم زنده بمانیم، باید به هم اعتماد کنیم.»

اورلیا نگاهی طولانی به او انداخت. اعتماد؟ چیزی که در این دنیا کم‌یاب‌تر از هر جواهری بود. اما شاید، فقط شاید، این مردی که زمانی سبک‌سر به نظر می‌رسید، تنها کسی بود که می‌توانست پشتش را به او گرم کند. «پس بگذار ببینیم چطور باید در این بازی برنده شویم، اعلیحضرت.»

…………………..

اورلیا نفس عمیقی کشید و به پنجره‌ی اتاقش نگاه کرد. نور ملایم ماه بر روی زمین پخش شده بود و سایه‌ها در میان درختان جنگل حرکت می‌کردند. همه‌چیز آرام به نظر می‌رسید، اما در درونش هیچ‌چیز آرام نبود. انتخاب او نه یک تصمیم شخصی، بلکه یک اجبار بود. تنها یک نفر می‌توانست سرنوشت ملتشان را تغییر دهد، و او باید همراه با فلامینیوس این بار سنگین را به دوش می‌کشید.

فلامینیوس کنار تخت ایستاده بود و با چشمانی که به نظر می‌رسید درون آن‌ها دنیای وسیعی از افکار در جریان بود، اورلیا را می‌نگریست. شاید تا دیروز هیچ‌چیز برایش مهم نبود، اما حالا همه‌چیز تغییر کرده بود. سرنوشت او، سلطنتش و حتی عشق میان او و اورلیا به هم گره خورده بود. یک جنگ داخلی که نه تنها برای بقا، بلکه برای اثبات قدرت و وفاداری به یکدیگر در جریان بود.

آن‌ها از مشکلاتی بزرگ‌تر از قتل‌های مشکوک و تهدیدات دشمنان بیرونی آگاه شدند. اما تهدید واقعی از جایی دیگر می‌آمد. سرنوشتی که شاید هیچ‌کدام از آن‌ها قادر به پیش‌بینی‌اش نبودند، در انتظار آن‌ها بود. چیزی عمیق‌تر از یک دشمن خارجی؛ تهدیدی که از دل خود دربار بیرون می‌زد.

«ما باید بر سر همه‌چیز آگاه باشیم، اورلیا». صدای فلامینیوس پر از جدیت بود. او دیگر مردی نبود که به راحتی درگیر بازی‌های سیاسی شود. این‌بار، او باید به چیزی بیشتر از تاج و تخت فکر می‌کرد: به زندگی کسانی که پشت سرشان باقی می‌ماندند و دنیای پیچیده‌ای که حالا باید برای حفظ آن می‌جنگید.

 

اگر به کتاب شعله‌ی رام‌شده علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستان‌های تخیلی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا می‌سازد.