«به آسپیدیستراها رسیدگی کن» اثری است از جورج اورول (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۵۰) که در سال ۱۹۳۶ منتشر شده است. این کتاب داستان کشمکش درونی یک شاعر فقیر با جامعهای پولمحور است که میان آرمانگرایی ادبی و فشارهای واقعیت اقتصادی گرفتار آمده است.
دربارهی به آسپیدیستراها رسیدگی کن
رمان به آسپیدیستراها رسیدگی کن (Keep the Aspidistra Flying) نوشتهی جورج اورول، اثری کمتر شناختهشده اما بسیار تأملبرانگیز از نویسندهای است که بیشتر با رمانهای سیاسی و ضدآرمانشهریاش مانند ۱۹۸۴ و مزرعه حیوانات شناخته میشود. این رمان در سال ۱۹۳۶ منتشر شد و روایتگر کشمکشهای درونی مردی است که درگیر تنش میان ایدهآلگرایی ادبی و فشارهای اقتصادی و اجتماعی دوران خود است.
قهرمان داستان، گوردون کامستاک، شاعری جوان و فرهیخته است که در مقابل ارزشهای بورژوایی جامعه، بهویژه پرستش پول و منزلت اجتماعی، طغیان میکند. او شغل نسبتاً پردرآمد خود را رها میکند و به کاری پست در یک کتابفروشی محقر پناه میبرد تا به آزادی فکری و هنری دست یابد؛ اما خیلی زود درمییابد که فقر نه تنها آزادی نمیآورد، بلکه خود نوعی بند است، بندی خاموش و تحقیرآمیز.
رمان در بستری از لندن میاندوجنگ روایت میشود، زمانی که طبقه متوسط شهری در تقلایی دائم برای حفظ ظاهر، پایگاه اجتماعی، و «احترام» است. آسپیدیسترا، گلدانی محبوب در خانههای طبقه متوسط، در این رمان به نمادی از همین تلاش بیپایان برای ظاهرسازی تبدیل میشود؛ نشانهای از زندگی منضبط، متوسط، اما تهی از شور و معنا.
اورول در این کتاب، با زبانی تیز و صادق، از تردیدها، سرخوردگیها و خشمهای قهرمان خود پرده برمیدارد. گوردون در جنگی دائمی با خود و جهان پیرامون است؛ از یک سو میل به هنر و حقیقت، و از سوی دیگر نیاز به امنیت، ثبات، و حتی پذیرش اجتماعی. این تضاد در تمام ابعاد زندگی او سایه انداخته: در روابطش با معشوقهاش، در تلاشش برای نوشتن شعر، و در نگاهش به خانواده و جامعه.
به آسپیدیستراها رسیدگی کن برخلاف دیگر آثار مشهور اورول، رمانی صمیمی، شخصیتمحور و از دروننگر است. اورول در آن، نه فقط نقدی بر ساختارهای قدرت و سیاست، بلکه بازتابی از تجربیات شخصی خود را ارائه میدهد. تجربه فقر، ناکامی ادبی، و مبارزه با اخلاقیات بورژوایی، همگی از زندگی خود نویسنده سرچشمه گرفتهاند.
در مرکز داستان، این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان در جهانی که ارزشها با پول سنجیده میشوند، بینیاز از ثروت و جایگاه اجتماعی، انسانی اصیل و صادق باقی ماند؟ گوردون سعی میکند به این پرسش پاسخ دهد، اما پاسخ او همواره در تردید و شکست غوطهور است. او هم فقر را تحملناپذیر مییابد و هم تن دادن به ارزشهای جامعه را خیانت به روح خود میداند.
اورول با خلق شخصیت گوردون، خواننده را به سفری درونی میبرد؛ سفری که در آن آرمانگرایی در برابر واقعگرایی شکست میخورد، و شور ادبی در برابر واقعیتهای زندگی روزمره رنگ میبازد. اما با همهی تلخیها، این رمان سراسر نومیدی نیست؛ بلکه لحظاتی از طنز تلخ، بینش ژرف، و حتی امید نیز در آن موج میزند.
سبک نگارش در این کتاب صریح و بیپرده است، بی آنکه به دام اغراق یا سانتیمانتالیسم بیفتد. زبان اورول همچون همیشه دقیق، انتقادی، و سرشار از مشاهدههای تیزبینانه است. او محیطهای کوچک، چهرهها و دیالوگها را با دقت و صداقتی توصیف میکند که از تجربه زیستهی نویسنده حکایت دارند.
اگرچه این رمان به اندازه دیگر آثار اورول در کانون توجه قرار نگرفته، اما درک آن برای شناخت کلیتر از جهانبینی و دغدغههای شخصی او بسیار مهم است. این کتاب را میتوان حلقهای میانی در مسیر فکری و هنری اورول دانست؛ از تجربههای فردی تا نقدهای کلان اجتماعی و سیاسی.
عنوان کتاب بهگونهای طعنهآمیز است؛ گویی رسیدگی به آسپیدیسترا، این گیاه بیروح خانگی، نماد تسلیم به زندگی روزمره و بیحادثه است. اما در واقع، همین رسیدگی به نمادهای کوچک زندگی، ممکن است نشان از تسلیم یا شاید پذیرش واقعیت باشد. این ابهام، رمان را به اثری چندلایه و تفکربرانگیز بدل میسازد.
در نهایت، به آسپیدیستراها رسیدگی کن داستان شکست نیست، بلکه روایت تلاشی است برای یافتن معنایی در دل آشفتگی، فقری تحقیرآمیز، و جامعهای که هنر و آزادگی را قربانی مصلحت میکند. این کتاب، دعوتی است به اندیشیدن در باب نسبت فرد و جامعه، آزادی و مسئولیت، و مرز باریک میان آرمان و سازش.
رمان به آسپیدیستراها رسیدگی کن در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۹ با بیش از ۲۴۰۰۰ رای و ۱۹۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از رضا فاطمی و تحت عنوان «همه جا پای پول در میان است» به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان به آسپیدیستراها رسیدگی کن
گوردون کامستاک، شاعر جوان و بااستعدادی است که در جامعهای مصرفزده و بورژوایی زندگی میکند و از صمیم قلب از «فرهنگ پولمحور» متنفر است. او زمانی در یک آژانس تبلیغاتی شغل آبرومند و نسبتاً پردرآمدی داشته، اما برای حفظ آرمانهای ادبی خود و دوری از زندگی متوسط و بیروح، آن شغل را رها کرده و اکنون در یک کتابفروشی کوچک و کمدرآمد کار میکند. این تصمیم، آغازگر افولی تدریجی در وضعیت مالی و روانی او میشود، اما گوردون با لجاجت از پذیرش ارزشهای جامعهای که آن را فاسد میداند، سر باز میزند.
با گذشت زمان، وضعیت مالی گوردون وخیمتر میشود. اتاقی که در آن زندگی میکند سرد و نمور است، غذا و لباس درستوحسابی ندارد و حتی پول خرید کاغذ برای نوشتن شعرهایش را هم ندارد. همین فقر باعث میشود رابطهاش با رز، دختری که دوستش دارد، پرتنش و گاه سرد شود. رز از لجاجت و بیعملی گوردون خسته است، اما در عین حال به او وفادار میماند و امیدوار است که روزی از این بحران خارج شود.
در میان این فقر و فشار، گوردون همچنان به شعر نوشتن ادامه میدهد و مجموعه شعری با عنوان موش کور لندن آماده میکند. او امیدوار است با انتشار این مجموعه بتواند جایگاهی ادبی پیدا کند، اما ناشران علاقهای به چاپ آثار او ندارند. این ناکامیها، حس شکست و بیارزشی را در گوردون تشدید میکند و او را به سمت بدبینی، بدخلقی و حتی نوعی خودویرانگری سوق میدهد.
گوردون گاه و بیگاه با دوست صمیمیاش، فیلیپ رِوِنسون، دیدار میکند. فیلیپ برخلاف گوردون، مردی عملگرا و پذیرفتهشده در نظام اجتماعی است. این تضاد، بر رنج درونی گوردون میافزاید، چون هر بار با دیدن موفقیتهای دیگران، بیشتر به بیکفایتی و ناکامی خود پی میبرد. او از یک سو نمیخواهد به زندگی «متوسط» تن دهد، اما از سوی دیگر توان تحمل فقر را نیز ندارد.
در یکی از نقاط بحرانی داستان، گوردون پس از مشاجرهای با رز، شب را در خیابانها سر میکند، مست میشود و نهایتاً دستگیر و زندانی میشود. این سقوط نمادین، نقطهای تعیینکننده در زندگی اوست؛ گویی سقوط از آرمان به واقعیت، یا از توهم آزادی به اجبار زندگی عادی. پس از آزادی، او در نهایت تصمیم میگیرد به همان آژانس تبلیغاتی بازگردد و کار قبلیاش را از سر گیرد.
گوردون همچنین میفهمد که رز باردار شده است. این خبر، اگرچه در ابتدا او را دچار بحران میکند، اما در نهایت به پذیرش شرایط میانجامد. او تصمیم میگیرد با رز ازدواج کند، به سر کار بازگردد و زندگیای «معمولی» را از نو آغاز کند. این تصمیم را میتوان یا بهمثابه شکست آرمانگراییاش دانست یا بهمثابه پذیرش بلوغ و مسئولیت.
در پایان رمان، گوردون در کنار رز و با درآمدی باثبات، در آپارتمانی زندگی میکند که در آن یک گلدان آسپیدیسترا قرار دارد. این گیاه، که در تمام طول رمان نماد زندگی محافظهکار و متوسط طبقه بورژوا بوده، حالا بخشی از زندگی گوردون شده است. پایان داستان، تلخ یا شیرین نیست؛ بلکه نگاهی واقعبینانه به انتخابهایی است که انسان در برابر فشارهای زمانهاش ناچار به انجام آنهاست.
بخشهایی از به آسپیدیستراها رسیدگی کن
نفرین به پول! پول همهچیز را خراب میکند. آدمها را میخرد، هنر را میبلعد، عشق را فاسد میکند، و حتی خدا را هم به بازی میگیرد. گاهی فکر میکردم اگر پول وجود نداشت، دنیا جایی بهتر بود؛ اما همان لحظه گرسنگی یادم میانداخت که خیالپردازی بس است.
…………….
او شاعر بود، یا دستکم میخواست باشد. اما وقتی پول برای خرید کاغذ و جوهر نداشته باشی، چطور میتوانی شعر بگویی؟ شعر گفتن وقتی ممکن است که شکم سیر باشد و تن گرم.
………………
رز میگفت: «تو فقط حرف میزنی، هیچ کاری نمیکنی. همهاش از صداقت و هنر و فقر حرف میزنی، اما حتی بلد نیستی یک زندگی ساده و آرام را بسازی.» من چیزی نگفتم. چون میدانستم حق با اوست.
………………
آسپیدیسترا … همیشه سبز، همیشه ایستاده، همیشه همانطور. گلدانی که در هر خانهی طبقهی متوسطی هست، مثل لبخند ساختگی، مثل شومینههای خاموش، مثل پدرهایی که شبها روزنامه میخوانند و به هیچچیز گوش نمیدهند.
………………
شکست، مثل سایهای دنبالم بود. حتی وقتی لبخند میزدم، صدای خرد شدن غرورم را میشنیدم. فقر بهتدریج روح آدم را میتراشد، تا جایی که فقط پوستهای از او باقی بماند؛ پوستهای که فقط بلد است بگوید: بله قربان.
……………..
دوست داشت فکر کند که زیر دنیای پول یک جهان زیرزمینی پست و آزاد وجود دارد، جایی که شکست و موفقیت معنایی ندارند؛ مثل پادشاهی ارواح که همه در آن برابرند.
……………..
در این لحظه او از تمام کتابها بیزار بود، بیشتر از رمانها. وحشتناک بود که تمام آن آشغالهای شلخته و ناتمام در یکجا جمع شده باشند.
……………..
شب هنگام همهی گربهها خاکستریاند.
اگر به کتاب به آسپیدیستراها رسیدگی کن علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای جوروج اورول در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
23 خرداد 1404
به آسپیدیستراها رسیدگی کن
«به آسپیدیستراها رسیدگی کن» اثری است از جورج اورول (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۵۰) که در سال ۱۹۳۶ منتشر شده است. این کتاب داستان کشمکش درونی یک شاعر فقیر با جامعهای پولمحور است که میان آرمانگرایی ادبی و فشارهای واقعیت اقتصادی گرفتار آمده است.
دربارهی به آسپیدیستراها رسیدگی کن
رمان به آسپیدیستراها رسیدگی کن (Keep the Aspidistra Flying) نوشتهی جورج اورول، اثری کمتر شناختهشده اما بسیار تأملبرانگیز از نویسندهای است که بیشتر با رمانهای سیاسی و ضدآرمانشهریاش مانند ۱۹۸۴ و مزرعه حیوانات شناخته میشود. این رمان در سال ۱۹۳۶ منتشر شد و روایتگر کشمکشهای درونی مردی است که درگیر تنش میان ایدهآلگرایی ادبی و فشارهای اقتصادی و اجتماعی دوران خود است.
قهرمان داستان، گوردون کامستاک، شاعری جوان و فرهیخته است که در مقابل ارزشهای بورژوایی جامعه، بهویژه پرستش پول و منزلت اجتماعی، طغیان میکند. او شغل نسبتاً پردرآمد خود را رها میکند و به کاری پست در یک کتابفروشی محقر پناه میبرد تا به آزادی فکری و هنری دست یابد؛ اما خیلی زود درمییابد که فقر نه تنها آزادی نمیآورد، بلکه خود نوعی بند است، بندی خاموش و تحقیرآمیز.
رمان در بستری از لندن میاندوجنگ روایت میشود، زمانی که طبقه متوسط شهری در تقلایی دائم برای حفظ ظاهر، پایگاه اجتماعی، و «احترام» است. آسپیدیسترا، گلدانی محبوب در خانههای طبقه متوسط، در این رمان به نمادی از همین تلاش بیپایان برای ظاهرسازی تبدیل میشود؛ نشانهای از زندگی منضبط، متوسط، اما تهی از شور و معنا.
اورول در این کتاب، با زبانی تیز و صادق، از تردیدها، سرخوردگیها و خشمهای قهرمان خود پرده برمیدارد. گوردون در جنگی دائمی با خود و جهان پیرامون است؛ از یک سو میل به هنر و حقیقت، و از سوی دیگر نیاز به امنیت، ثبات، و حتی پذیرش اجتماعی. این تضاد در تمام ابعاد زندگی او سایه انداخته: در روابطش با معشوقهاش، در تلاشش برای نوشتن شعر، و در نگاهش به خانواده و جامعه.
به آسپیدیستراها رسیدگی کن برخلاف دیگر آثار مشهور اورول، رمانی صمیمی، شخصیتمحور و از دروننگر است. اورول در آن، نه فقط نقدی بر ساختارهای قدرت و سیاست، بلکه بازتابی از تجربیات شخصی خود را ارائه میدهد. تجربه فقر، ناکامی ادبی، و مبارزه با اخلاقیات بورژوایی، همگی از زندگی خود نویسنده سرچشمه گرفتهاند.
در مرکز داستان، این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان در جهانی که ارزشها با پول سنجیده میشوند، بینیاز از ثروت و جایگاه اجتماعی، انسانی اصیل و صادق باقی ماند؟ گوردون سعی میکند به این پرسش پاسخ دهد، اما پاسخ او همواره در تردید و شکست غوطهور است. او هم فقر را تحملناپذیر مییابد و هم تن دادن به ارزشهای جامعه را خیانت به روح خود میداند.
اورول با خلق شخصیت گوردون، خواننده را به سفری درونی میبرد؛ سفری که در آن آرمانگرایی در برابر واقعگرایی شکست میخورد، و شور ادبی در برابر واقعیتهای زندگی روزمره رنگ میبازد. اما با همهی تلخیها، این رمان سراسر نومیدی نیست؛ بلکه لحظاتی از طنز تلخ، بینش ژرف، و حتی امید نیز در آن موج میزند.
سبک نگارش در این کتاب صریح و بیپرده است، بی آنکه به دام اغراق یا سانتیمانتالیسم بیفتد. زبان اورول همچون همیشه دقیق، انتقادی، و سرشار از مشاهدههای تیزبینانه است. او محیطهای کوچک، چهرهها و دیالوگها را با دقت و صداقتی توصیف میکند که از تجربه زیستهی نویسنده حکایت دارند.
اگرچه این رمان به اندازه دیگر آثار اورول در کانون توجه قرار نگرفته، اما درک آن برای شناخت کلیتر از جهانبینی و دغدغههای شخصی او بسیار مهم است. این کتاب را میتوان حلقهای میانی در مسیر فکری و هنری اورول دانست؛ از تجربههای فردی تا نقدهای کلان اجتماعی و سیاسی.
عنوان کتاب بهگونهای طعنهآمیز است؛ گویی رسیدگی به آسپیدیسترا، این گیاه بیروح خانگی، نماد تسلیم به زندگی روزمره و بیحادثه است. اما در واقع، همین رسیدگی به نمادهای کوچک زندگی، ممکن است نشان از تسلیم یا شاید پذیرش واقعیت باشد. این ابهام، رمان را به اثری چندلایه و تفکربرانگیز بدل میسازد.
در نهایت، به آسپیدیستراها رسیدگی کن داستان شکست نیست، بلکه روایت تلاشی است برای یافتن معنایی در دل آشفتگی، فقری تحقیرآمیز، و جامعهای که هنر و آزادگی را قربانی مصلحت میکند. این کتاب، دعوتی است به اندیشیدن در باب نسبت فرد و جامعه، آزادی و مسئولیت، و مرز باریک میان آرمان و سازش.
رمان به آسپیدیستراها رسیدگی کن در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۹ با بیش از ۲۴۰۰۰ رای و ۱۹۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از رضا فاطمی و تحت عنوان «همه جا پای پول در میان است» به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان به آسپیدیستراها رسیدگی کن
گوردون کامستاک، شاعر جوان و بااستعدادی است که در جامعهای مصرفزده و بورژوایی زندگی میکند و از صمیم قلب از «فرهنگ پولمحور» متنفر است. او زمانی در یک آژانس تبلیغاتی شغل آبرومند و نسبتاً پردرآمدی داشته، اما برای حفظ آرمانهای ادبی خود و دوری از زندگی متوسط و بیروح، آن شغل را رها کرده و اکنون در یک کتابفروشی کوچک و کمدرآمد کار میکند. این تصمیم، آغازگر افولی تدریجی در وضعیت مالی و روانی او میشود، اما گوردون با لجاجت از پذیرش ارزشهای جامعهای که آن را فاسد میداند، سر باز میزند.
با گذشت زمان، وضعیت مالی گوردون وخیمتر میشود. اتاقی که در آن زندگی میکند سرد و نمور است، غذا و لباس درستوحسابی ندارد و حتی پول خرید کاغذ برای نوشتن شعرهایش را هم ندارد. همین فقر باعث میشود رابطهاش با رز، دختری که دوستش دارد، پرتنش و گاه سرد شود. رز از لجاجت و بیعملی گوردون خسته است، اما در عین حال به او وفادار میماند و امیدوار است که روزی از این بحران خارج شود.
در میان این فقر و فشار، گوردون همچنان به شعر نوشتن ادامه میدهد و مجموعه شعری با عنوان موش کور لندن آماده میکند. او امیدوار است با انتشار این مجموعه بتواند جایگاهی ادبی پیدا کند، اما ناشران علاقهای به چاپ آثار او ندارند. این ناکامیها، حس شکست و بیارزشی را در گوردون تشدید میکند و او را به سمت بدبینی، بدخلقی و حتی نوعی خودویرانگری سوق میدهد.
گوردون گاه و بیگاه با دوست صمیمیاش، فیلیپ رِوِنسون، دیدار میکند. فیلیپ برخلاف گوردون، مردی عملگرا و پذیرفتهشده در نظام اجتماعی است. این تضاد، بر رنج درونی گوردون میافزاید، چون هر بار با دیدن موفقیتهای دیگران، بیشتر به بیکفایتی و ناکامی خود پی میبرد. او از یک سو نمیخواهد به زندگی «متوسط» تن دهد، اما از سوی دیگر توان تحمل فقر را نیز ندارد.
در یکی از نقاط بحرانی داستان، گوردون پس از مشاجرهای با رز، شب را در خیابانها سر میکند، مست میشود و نهایتاً دستگیر و زندانی میشود. این سقوط نمادین، نقطهای تعیینکننده در زندگی اوست؛ گویی سقوط از آرمان به واقعیت، یا از توهم آزادی به اجبار زندگی عادی. پس از آزادی، او در نهایت تصمیم میگیرد به همان آژانس تبلیغاتی بازگردد و کار قبلیاش را از سر گیرد.
گوردون همچنین میفهمد که رز باردار شده است. این خبر، اگرچه در ابتدا او را دچار بحران میکند، اما در نهایت به پذیرش شرایط میانجامد. او تصمیم میگیرد با رز ازدواج کند، به سر کار بازگردد و زندگیای «معمولی» را از نو آغاز کند. این تصمیم را میتوان یا بهمثابه شکست آرمانگراییاش دانست یا بهمثابه پذیرش بلوغ و مسئولیت.
در پایان رمان، گوردون در کنار رز و با درآمدی باثبات، در آپارتمانی زندگی میکند که در آن یک گلدان آسپیدیسترا قرار دارد. این گیاه، که در تمام طول رمان نماد زندگی محافظهکار و متوسط طبقه بورژوا بوده، حالا بخشی از زندگی گوردون شده است. پایان داستان، تلخ یا شیرین نیست؛ بلکه نگاهی واقعبینانه به انتخابهایی است که انسان در برابر فشارهای زمانهاش ناچار به انجام آنهاست.
بخشهایی از به آسپیدیستراها رسیدگی کن
نفرین به پول! پول همهچیز را خراب میکند. آدمها را میخرد، هنر را میبلعد، عشق را فاسد میکند، و حتی خدا را هم به بازی میگیرد. گاهی فکر میکردم اگر پول وجود نداشت، دنیا جایی بهتر بود؛ اما همان لحظه گرسنگی یادم میانداخت که خیالپردازی بس است.
…………….
او شاعر بود، یا دستکم میخواست باشد. اما وقتی پول برای خرید کاغذ و جوهر نداشته باشی، چطور میتوانی شعر بگویی؟ شعر گفتن وقتی ممکن است که شکم سیر باشد و تن گرم.
………………
رز میگفت: «تو فقط حرف میزنی، هیچ کاری نمیکنی. همهاش از صداقت و هنر و فقر حرف میزنی، اما حتی بلد نیستی یک زندگی ساده و آرام را بسازی.» من چیزی نگفتم. چون میدانستم حق با اوست.
………………
آسپیدیسترا … همیشه سبز، همیشه ایستاده، همیشه همانطور. گلدانی که در هر خانهی طبقهی متوسطی هست، مثل لبخند ساختگی، مثل شومینههای خاموش، مثل پدرهایی که شبها روزنامه میخوانند و به هیچچیز گوش نمیدهند.
………………
شکست، مثل سایهای دنبالم بود. حتی وقتی لبخند میزدم، صدای خرد شدن غرورم را میشنیدم. فقر بهتدریج روح آدم را میتراشد، تا جایی که فقط پوستهای از او باقی بماند؛ پوستهای که فقط بلد است بگوید: بله قربان.
……………..
دوست داشت فکر کند که زیر دنیای پول یک جهان زیرزمینی پست و آزاد وجود دارد، جایی که شکست و موفقیت معنایی ندارند؛ مثل پادشاهی ارواح که همه در آن برابرند.
……………..
در این لحظه او از تمام کتابها بیزار بود، بیشتر از رمانها. وحشتناک بود که تمام آن آشغالهای شلخته و ناتمام در یکجا جمع شده باشند.
……………..
شب هنگام همهی گربهها خاکستریاند.
اگر به کتاب به آسپیدیستراها رسیدگی کن علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای جوروج اورول در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، جورج اورول، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب