هفت‌گانه

«هفت‌گانه» اثری است از یون فوسه (نویسنده‌ی نروژی، متولد ۱۹۵۹) که در سه جلد در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ منتشر شده است. این رمان داستان نقاشی سالخورده‌ است که در آستانه‌ی مرگ، از طریق بازتاب‌های درونی‌ با نسخه‌ای دیگر از خود، و پرسش‌هایی درباره‌ی ایمان، هنر، زندگی و مرگ روبه‌رو می‌شود.

درباره‌ی هفت‌گانه

رمان بلند هفت‌گانه (Septology) نوشته‌ی یون فوسه، نویسنده و نمایشنامه‌نویس نروژی، یکی از درخشان‌ترین و پیچیده‌ترین آثار ادبیات معاصر است که در قالب سه کتاب به هم پیوسته نوشته شده: نام دیگر (The Other Name)، من آن دیگری‌ام (I is Another) و نامی تازه (A New Name). این سه کتاب به‌رغم تقسیم‌بندی‌شان، در اصل یک کل منسجم را تشکیل می‌دهند؛ روایتی یگانه، آرام، موج‌دار و عمیق که با کمترین کنش بیرونی، بیشترین حجم از اندیشه، ایمان، ترس، تردید و خلأ را پیش روی خواننده می‌گذارد.

یون فوسه در این اثر، در ادامه‌ی مسیر ادبی منحصربه‌فرد خود، از زبانی شاعرانه و تکرارشونده بهره می‌گیرد. ساختار جمله‌های او گسسته نیست، بلکه در جریان بی‌پایانی از سیالیت ذهن، مانند امواج دریا، به جلو می‌رود. در تمام این سه‌گانه، خواننده با نقطه‌گذاری متعارف روبه‌رو نمی‌شود؛ هیچ نقطه‌ی پایانی وجود ندارد، همان‌گونه که در ذهن انسان، افکار و واهمه‌ها هرگز به نقطه‌ای مطلق ختم نمی‌شوند.

در کتاب اول، نام دیگر، ما با شخصیت اصلی داستان آشنا می‌شویم: یک نقاش بازنشسته به نام آسل، که در شهری ساحلی در نروژ زندگی می‌کند. روایت از زبان آسل نقل می‌شود، اما به‌تدریج درمی‌یابیم که شخصیتی دیگر با همین نام، زندگی‌ای موازی و متفاوت را زیسته است؛ نوعی آینه یا دوقلو، که به‌نوعی می‌تواند بازتابی از زندگی‌ای باشد که می‌توانست باشد و نیست. تقابل میان این دو نسخه از خود، بذر پرسش‌های فلسفی مهمی را در دل داستان می‌کارد: اگر مسیر زندگی‌مان را کمی متفاوت انتخاب می‌کردیم، چه می‌شد؟ آیا من همانم که هستم؟ یا آنم که می‌توانستم باشم؟

کتاب دوم، من آن دیگری‌ام، بیش از پیش در مرز میان واقعیت و خیال، بین زندگی فعلی و زندگی بالقوه، در نوسان است. این جلد، با تمرکز بیشتر بر هنر، ایمان، گناه و یادآوری، فضای عرفانی‌تر و درونی‌تری به خود می‌گیرد. شخصیت آسل (یا آسل‌ها) در تأملاتی بی‌پایان غوطه‌ور است: درباره‌ی ایمان مسیحی، مرگ همسر، اعتیاد به الکل، از دست دادن فرزند، و خلأیی که در پی این همه تجربه، در جان او نهادینه شده است. در این بخش، نقاشی دیگر فقط یک شغل نیست، بلکه راهی است برای بازسازی معنا، برای رسیدن به رستگاری یا دست‌کم یافتن آرامش در برابر آشوب هستی.

در نامی تازه، کتاب سوم، بار دیگر به همان روز آغازین بازمی‌گردیم؛ روزی که آسل باید برای مراسم کریسمس آماده شود. اما این بار روایت از زاویه‌ای عمیق‌تر و تاریک‌تر گسترش می‌یابد. ما با فرسایش جسمی و روحی آسل روبه‌رو می‌شویم؛ لحظه‌هایی که او با نزدیک‌شدن به مرگ، بیش از همیشه به چرایی زندگی‌اش می‌اندیشد. نامی تازه یعنی تلاش برای نو شدن، برای رهایی، برای داشتن فرصتی دوباره در دل آن‌چه شاید دیر شده باشد. اما آیا نو شدن ممکن است وقتی که گذشته هنوز سنگینی می‌کند؟

سه‌گانه هفت‌گانه پر است از موتیف‌هایی که در سراسر کار تکرار می‌شوند و به‌جای خسته کردن مخاطب، همچون زمزمه‌ای موزون، عمیق‌تر در ذهن او نفوذ می‌کنند: سکوت، نور، بازتاب، آینه، آب، قایق، دست‌خط، دعا. این تکرارها مثل تار و پود قالی‌ای است که به آرامی شکل نهایی‌اش را پیدا می‌کند، بدون آن‌که حتی یک گره بیش از حد یا کمتر از حد باشد. ریتم روایت نه‌تنها واژگانی است، بلکه موسیقایی است، چیزی میان گفتار و نیایش.

یون فوسه در این سه‌گانه، به‌جای روایت خطی و پرتعلیق، ما را درونی‌تر و عمیق‌تر به دل ذهن شخصیتش می‌برد. گفت‌وگوهای طولانی او با خود، با نسخه دیگر خود، با خاطره‌ها و با سکوت خداوند، بازتابی از جست‌وجوی معنا در دنیای پسامدرن است؛ دنیایی که در آن نه امید قطعی هست، نه ایمان کامل، و نه انکار مطلق. تنها چیزی که هست، حضور است: بودن در لحظه، با تمام وزن دردها و خاطره‌ها.

با وجود آن‌که در کل رمان تقریباً هیچ رویداد بیرونی بزرگی رخ نمی‌دهد، تنش درونی و آرامش مرموز کتاب، آن را به اثری بسیار قدرتمند تبدیل می‌کند. خواننده با خود می‌گوید: چگونه ممکن است یک روز، یک نقاش تنها، یک ذهن مضطرب، این‌همه موضوع برای درنگ و تماشای درون داشته باشد؟ اما فوسه اثبات می‌کند که هست.

در پس این ساختار ساده و واژگان اندک، فلسفه‌ای پیچیده و ژرف نهفته است. هفت‌گانه درباره‌ی مرزهای وجود است؛ درباره‌ی ایمان و بی‌ایمانی، درباره‌ی جست‌وجوی خدا، نه در کلیسا یا کتاب مقدس، بلکه در درون دل انسان، جایی که خدا غایب است و با این حال، سکوتش پررنگ‌ترین حضور است.

این رمان، در عین سادگی ظاهری، اثری بسیار دشوار برای خواندن است. اما اگر مخاطب خود را به ریتم آرام و متفکرانه‌ی آن بسپارد، در انتها با تجربه‌ای مواجه می‌شود که نه فقط خواندن یک داستان، بلکه عبور از مرزهای زبان و زمان و رفتن به قلب تاریکی و نور است.

مجموعه‌ی هفت‌گانه، چکیده‌ای از تمام آن چیزی است که یون فوسه را به نویسنده‌ای بزرگ و متفاوت تبدیل کرده: سکوت‌هایی که بیشتر از کلمات سخن می‌گویند، تکرارهایی که یادآور دعا و مراقبه‌اند، و جهانی که در آن هنر، مرگ، خاطره و ایمان، همگی در یک نقطه‌ی لرزان گرد آمده‌اند.

رمان هفت‌گانه در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۴۹ است.

خلاصه‌ی داستان‌های هفت‌گانه

مجموعه‌ی هفت‌گانه نوشته‌ی یون فوسه شامل سه بخش اصلی با عناوین نام دیگر، من آن دیگری‌ام، و نامی تازه است. هر سه کتاب در قالب جریان سیال ذهن روایت می‌شوند و ماجراهای یک روز از زندگی نقاشی سالخورده به نام «آسل» را بازتاب می‌دهند. اما در پس این روز ظاهراً ساده، سفری عمیق به درون ذهن، حافظه، ایمان، تردید و هستی نهفته است. در ادامه، خلاصه‌ای از محتوای این سه کتاب را به تفکیک ارائه می‌کنم.

در بخش نخست، نام دیگر، داستان از زاویه‌ی دید آسل، نقاشی منزوی و سالخورده روایت می‌شود که در شهر ساحلی الدوی در نروژ زندگی می‌کند. او در حال آماده شدن برای شرکت در مراسم کریسمس با همکار قدیمی‌اش، بیورگ، است. در همین حین، افکار او سرگردان به گذشته‌ها و تصمیم‌هایی که زندگی‌اش را شکل داده‌اند بازمی‌گردد.

در خلال روایت، شخصیت دیگری نیز با نام آسل ظاهر می‌شود که نسخه‌ای دیگر از خودِ اوست؛ کسی که مسیری متفاوت در زندگی پیموده، ازدواج کرده، گرفتار الکل شده و فرزندی از دست داده است. کتاب با تأمل بر تقابل این دو آسل، و احساس گناه و فقدان مشترک‌شان پیش می‌رود.

در همین کتاب، خاطراتی از دوران کودکی و جوانی، نقاش شدن آسل، ترک ایمان و سپس بازگشت تدریجی به دین، و تأملات او بر معنای زندگی و هنر نیز طرح می‌شوند. او به آرامی احساس می‌کند که شاید زندگی‌اش باید به گونه‌ای دیگر پیش می‌رفته است، اما در عین حال، پذیرشی تلخ از آن‌چه که هست در وجودش شکل می‌گیرد. در این جلد، رابطه‌ی او با بیورگ نیز شکلی نمادین از دوستی، تفاوت دیدگاه‌ها، و نوعی تضاد میان شکاکیت و ایمان است.

بخش دوم، من آن دیگری‌ام، روایت را به‌صورت عمیق‌تری ادامه می‌دهد. آسل این‌بار با شوریدگی بیشتری به درون ذهنش فرو می‌رود. او با نسخه‌ی دیگر خودش، یعنی آسل دوم، گفت‌وگوهای درونی دارد. این دو شخصیت، در عین شباهت‌هایشان، تفاوت‌های بنیادینی دارند: یکی در انزوا و سکوت زندگی کرده و سعی کرده از آلایش دنیا دوری کند، دیگری به زندگی پرآشوب‌تری تن داده، ازدواج کرده، فرزند داشته، اما در نهایت در تنهایی و ویرانی غرق شده است.

در این بخش، اعتیاد آسل دوم به الکل، مرگ همسرش، و از همه دردناک‌تر، غرق‌شدن فرزندش، به صورت پیوسته در ذهن راوی مرور می‌شود. در ضمن، انگیزه‌های هنری نیز پررنگ‌تر می‌شوند: آسل با خود می‌اندیشد که آیا هنر می‌تواند راهی برای نجات باشد؟ یا فقط وسیله‌ای برای به تأخیر انداختن نابودی؟ تلاش برای ترسیم نقاشی نهایی، یک «نقاشی از خدا»، به صورت تمی مهم در روایت جلوه می‌کند.

کتاب دوم بیش از پیش آغشته به مضامین دینی و عرفانی می‌شود. راوی، در عین فاصله‌داشتن از کلیسا و مذهب رسمی، احساس می‌کند که چیزی فراتر از خودش در جهان هست. او با شک و ایمان، ترس و تسلیم، به دل تاریکی و سکوت نزدیک می‌شود و از خودش می‌پرسد: آیا می‌شود از نو شروع کرد؟ آیا می‌توان از سنگینی گذشته رها شد؟ او به نوعی به دنبال راهی است برای آشتی با خویشتن.

در بخش سوم، نامی تازه، ما دوباره به روز اول بازمی‌گردیم؛ صبح همان روزی که قرار بود آسل برای دیدار با بیورگ آماده شود. اما حالا روایت به لحظاتی پایانی‌تر، تاریک‌تر و شخصی‌تر کشیده می‌شود. آسل به‌وضوح در مرز میان زندگی و مرگ است. تنهایی او سنگین‌تر شده و روایت حالتی مکاشفه‌گونه پیدا می‌کند. خواننده حس می‌کند که این کتاب، وصیت‌نامه‌ای نانوشته، یا نوعی توبه‌نامه‌ی ذهنی است.

در این بخش، روایت به‌شکلی تأمل‌برانگیز و فلسفی به پایان می‌رسد. آسل، یا آن‌که از او باقی مانده، با خاطرات، با فقدان‌ها، و با امیدهای کوچکی که دیگر تاب تداوم ندارند، مواجه می‌شود. نقاشی ناتمام، آینه‌ای است از زندگی ناتمام. و «نامی تازه» به معنای امکانی است برای تولد دوباره، برای یافتن خودی دیگر در دل همین خود پر از اندوه.

با وجود تکرار صحنه‌ها، مضامین و افکار در این سه بخش، هر کتاب لایه‌ی عمیق‌تری از شخصیت راوی را آشکار می‌کند. آن‌چه در ابتدا صرفاً گفت‌وگویی ذهنی به‌نظر می‌رسد، در ادامه تبدیل به تجربه‌ای عرفانی می‌شود: نوعی عبور تدریجی از خودِ فانی به سوی نوری هفت‌گانه ، که در پایان کتاب، همچون وعده‌ای بی‌کلام، ظاهر می‌شود.

در پایان نامی تازه، روایت به سطحی بسیار شاعرانه و لطیف می‌رسد. مرز میان راوی و خدا، میان خود و دیگری، میان بودن و نبودن، به‌گونه‌ای حل می‌شود که واژه‌ها توان توصیفش را ندارند. آن‌چه باقی می‌ماند، نوعی سکوت نهایی‌ست؛ سکوتی که به‌مراتب رساتر از تمام کلمات سه‌گانه است.

بخش‌هایی از هفت‌گانه

و من در آستانه در ایستاده‌ام و بیرون را نگاه می‌کنم، به جاده‌ی باریکی که از میان درختان پایین می‌رود، به درختان بدون برگ، به درختان زمستانی، و برف روی شاخه‌ها، برف روی زمین، نور خاکستری سردی در آسمان، و من فکر می‌کنم که دوباره باید نقاشی کنم، شاید همان نقاشی همیشگی یا شاید این‌بار چیزی تازه، اما می‌دانم که همان خواهد شد، مثل همیشه، و می‌دانم که این خوب است، حتی اگر تکرار باشد، چون همین تکرار، همین وفاداری به آن‌چه هست، یعنی من هنوز هستم، یعنی هنوز می‌توانم ببینم، هنوز می‌توانم بر بوم چیزی بگذارم، چیزی که از درونم می‌آید.

…………..

و او چیزی نمی‌گوید، فقط به من نگاه می‌کند، طوری که انگار من را نمی‌شناسد، یا شاید طوری که انگار من همان او هستم، و در سکوتش چیزی هست که مرا از خودم می‌ترساند، چون اگر او همان من باشد، پس من چه کسی‌ام؟ و اگر من آن کسی باشم که او می‌توانست باشد، پس زندگی‌ام دروغ بوده؟ یا زندگی او اشتباه بوده؟ و این سؤال‌ها، بی‌آن‌که پاسخی

داشته باشند، مرا دنبال می‌کنند، مثل سایه‌ای که در روزهای ابری هم ناپدید نمی‌شود.

……………………..

و من دعا می‌کنم، نه با واژه‌هایی خاص، بلکه با همان چیزی که در درونم می‌گذرد، با اضطراب، با سکوت، با نوعی نیاز، انگار که بخواهم چیزی را پیدا کنم که نمی‌دانم چیست، اما حس می‌کنم آنجاست، جایی بیرون از من، یا شاید در ژرفای خودم، جایی که حتی فکر هم به آن نمی‌رسد، و شاید خدا همانجاست، شاید خدا همین است: همین حس نبودن و در عین حال بودن، همین نیاز به بودن، به حضور، به معنا.

…………………….

و حالا که به پایان این روز می‌رسم، می‌بینم که چیزی در من آرام گرفته، نه چون جوابی یافته‌ام، بلکه چون دیگر نیازی به یافتن پاسخ ندارم، فقط بودن کافی‌ست، همین نشستن در تاریکی، همین نگاه‌کردن به نور ضعیف شمع، همین شنیدن نفس‌هایم، همین حس‌کردن سکوت، که دیگر تهی نیست، بلکه پر است، پر از همه‌چیزهایی که گفته نشده، پر از آن‌چه بود، آن‌چه می‌توانست باشد، و آن‌چه هست.

 

اگر به کتاب هفت‌گانه علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتاب‌های فلسفی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا می‌سازد.