و سپس هیچکس نبود

«و سپس هیچکس نبود» که با عنوان «ده کاکاسیاه کوچک» نیز شناخته می‌شود، یکی از آثار آگاتا کریستی (نویسنده‌ی انگلیسی، از ۱۸۹۰ تا ۱۹۷۶) است که در سال ۱۹۳۹ در ۲۷۲ صفحه منتشر شده است. این کتاب به گفته‌ی خود آگاتا کریستی و با تایید بسیاری از منتقدان و علاقمندان به داستان‌های جنایی، سخت‌ترین و بهترین اثر ایشان است و در نوع خود یک شاهکار در ادبیات داستان‌های جنایی به شمار می‌رود.

در ایران این کتاب با نام «ده‌ بچه زنگی»، «ده سیاه‌پوست کوچولو»، «و سپس هیچ‌کدام باقی نماندند» و «و آنگاه هیچکس نماند» هم شناخته می‌شود و مترجمان متعددی اقدام به ترجمه آن کرده و ناشران مختلفی منتشرش کرده‌اند.

خلاصه‌ی داستان «و سپس هیچکس نبود»

ده نفر، هفت مرد و سه زن، توسط افرادی به ظاهر مختلف دعوت می‌شوند که تعطیلات خود را در جزیره‌ای دورافتاده به نام «جزیره‌ی زنگی» بگذرانند. بعضی از آن‌ها قبلاً همدیگر را سر موضوعی می‌شناخته‌اند؛ ولی بیشترشان قبل از رفتن به جزیره هیچ‌گاه یکدیگر را ندیده بوده‌اند. این ده نفر هر کدام به گونه‌ای در گذشته‌ی خود باعث قتل یک فرد شده‌اند.

پس از گذشت مدتی در جزیره، آن‌ها متوجه می‌شوند که همه از سوی یک فرد به آن جا دعوت شده‌اند. فردی که با این که در جزیره نیست از راز همه‌ی آن‌ها آگاه است؛ و اوضاع مغشوش می‌شود؛ وقتی که این فرد شروع به قتل رساندن تک‌تک آن‌ها به روشی عجیب می‌کند. او قربانیان خود را با اقتباس از یک شعر کودکانه به نام ده کاکاسیاه کوچک به قتل می‌رساند.

برای این که بفهمید چه بر سر این ده نفر خواهد آمد و قاتل ایشان چه کسی است، حتماً باید کتاب «و سپس هیچکس نبود» را مطالعه کنید.

کتاب «و سپس هیچکس نبود» در وب‌سایت معتبر goodreads دارای امتیاز ۴.۲۷ با بیش از یک میلیون رای و بیش از ۴۵ هزار نقد و نظر است. این امتیاز نشان‌دهنده‌ی کیفیت بالای این کتاب و علاقه‌ی خوانندگان و کتاب‌دوستان به آن است.

بخشی از کتاب «و سپس هیچکس نبود»

آقای قاضی وارگریو که به تازگی از مسند قضا بازنشسته شده بود در گوشه ای از واگن درجه یک مخصوص سیگاری ها نشسته بود به سیگار پک می زند و نگاه مشتاقانه ای به اخبار سیاسی روزانه تایمز می انداخت. روزنامه را پایین گذاشت و از پنجره به بیرون نگریست حالا داشتند از سامرست می گذشتند.

 او به ساعتش نگاهی انداخت. هنوز دو ساعت به پایان سفر مانده بود. در ذهنش تمام چیزهایی را که روزنامه ها درباره جزیره نیگر آیلند نوشته بودند مرور کرد. اول میلیونری آمریکایی که عاشق قایق سواری بود آن را خرید و خانه باشکوهی در آن که در نزدیکی ساحل دون قرار داشت ساخت.

این واقعیت شوم که جدیدترین همسر میلیونر آمریکایی -که سومینشان محسوب می شد- قایقران خوبی نبود باعث شد تا بخواهد جزیره و خانه را بفروشد. چند آگهی تبلیغاتی هیجان انگیز در روزنامه ها به چاپ رسید. بعد رک و راست گفته شد که آقای اوون نامی آن را خریده است. از آن پس بود که نویسندگان شایعه پرداز به شایعه پردازی پرداختند.

فیلیپ لومبارد که چشمانش به سرعت حرکت می‌کرد، دختری که در مقابلش نشسته بود را ورانداز کرد و با خود گفت: «دختر جذابی است و اندکی شبیه معلم‌های مدرسه است. به نظر مشتری خوبی می‌آمد و کسی که می‌توانست در عشق و جنگ خویشتن‌دار باشد. بدش نمی‌آمد که از او…

لومبارد اخم کرد. نه! اکنون وقت این حرف‌ها نیست. فعلاً باید به کسب‌وکارش رسیدگی کند. باید تمرکزش روی شغلش باشد.

از خودش پرسید چه چیزی در انتظار اوست. آن مرد، خیلی مرموز عمل کرده است.

«کاپیتان لومبارد، می‌خواهی بخواه و نمی‌خواهی نخواه»

و لومبارد با حالتی متفکرانه پاسخ داده بود:

«صد گینه، درست است؟»

چنان با حالت بی‌تفاوتی این جمله را گفته بود که گویی صد گینه پولی برای او به حساب نمی‌آید. این در حالی بود که او حتی پول یک وعده غذای درست و حسابی را هم نداشت! البته با خودش تصور می‌کرد آن مرد فریب نمی‌خورد و این حقیقتی دربارهٔ آن مرد بود که هرگز نمی‌توان او را در مورد مسائل مالی فریب داد، چون همه چیز را در این زمینه می‌داند. با همان لحن بی‌تفاوت گفت: «و نمی‌توانی اطلاعات بیشتری به من بدهی؟»

آقای ایزاک موریس سر کوچک و بی‌مویش را به نشانهٔ تأیید تکان داد و گفت: «نه، کاپیتان لومبارد! همه چیز در آنجا مشخص خواهد شد. موکّل من تو را انسان شرافتمندی می‌داند. من اجازه دارم در مقابل کاری که به خاطرش به استیکِل‌هِیوِن در دیوِن می‌روی، صد گینه به تو پرداخت کنم. نزدیک‌ترین ایستگاه قطار به آنجا، اُوک‌بریج است. در آنجا به دنبالت خواهند آمد و با اتومبیل به استیکِل‌هِیوِن و از آنجا با قایق به جزیرهٔ سُلجِر منتقل خواهی شد. آنجا موکل من در اختیار تو خواهد بود.»

لومبارد ناگهان گفت: «تا چه مدت زمانی در آنجا خواهم بود؟»

«حداکثر یک هفته».

کاپیتان لومبارد سبیل خود را با انگشتانش چرخاند و گفت: «می‌دانید که من نمی‌توانم کار غیرقانونی انجام دهم.»

اگر به کتاب‌های جنایی مانند «و سپس هیچکس نبود» علاقه دارید، می‌توانید با برخی از آن‌ها از طریق دسته‌ی کتاب‌های جنایی و پلیسی در وب‌سایت هر روز یک کتاب آشنا شوید. به علاوه، با استفاده از برچسب آگاتا کریستی می‌توانید با سایر کتاب‌های این نویسنده‌ی مشهور آشنا شوید.