«یادداشتهای یک دیوانه» اثری است از نیکلای گوگول (نویسنده و طنزپرداز روسی، از ۱۸۰۹ تا ۱۸۵۲) که در سال ۱۸۳۵ منتشر شده است. این کتاب شامل داستانهایی دربارهی تنهایی، بیعدالتی اجتماعی و فروپاشی انسان در دل بوروکراسی و پوچی زندگی شهری است.
دربارهی یادداشتهای یک دیوانه
کتاب «یادداشتهای یک دیوانه» (Diary of a Madman and Other Stories) نوشته نیکلای گوگول یکی از درخشانترین نمونههای داستانهای کوتاه روسی در قرن نوزدهم است که هم جنبهای روانشناختی دارد و هم اجتماعی. این اثر به عنوان بخشی از مجموعه داستانهای پترزبورگی او شناخته میشود؛ آثاری که در آنها شهر سنپترزبورگ نه فقط پسزمینه، بلکه عنصری زنده و تأثیرگذار بر زندگی شخصیتهاست. گوگول در این داستان با قلمی تیز و نگاهی نافذ، خواننده را به جهان ذهنی انسانی تنها و شکستخورده میبرد که در تلاش برای یافتن معنا و جایگاه خود در جامعه است.
داستان از زاویه دید اول شخص روایت میشود؛ راوی کارمندی ساده و بیاهمیت در دستگاه اداری است که به تدریج دچار هذیان و جنون میشود. این زاویه دید محدود و ذهنی باعث میشود که خواننده گامبهگام در تاریکی و پیچیدگی روانی او غرق شود. گوگول با مهارتی بینظیر، مرز میان واقعیت و توهم را محو میکند و تجربهای عمیق و تکاندهنده از سقوط روانی به دست میدهد.
عنوان داستان بهخوبی گویا است: «یادداشتهای یک دیوانه». این یادداشتها به صورت قطعاتی پراکنده، گاهی آشفته و گاهی به ظاهر منطقی ارائه میشوند. همین سبک روایی شکسته و گسسته، با روحیه و وضعیت ذهنی شخصیت اصلی هماهنگ است و به خواننده حسی از بیثباتی و لغزش میدهد. این انتخاب ساختاری، به خودی خود، نوعی نوآوری ادبی در زمانه گوگول به شمار میآمد.
یکی از نکات کلیدی در این داستان، نقد نظام بوروکراتیک روسیه در قرن نوزدهم است. گوگول نشان میدهد که چگونه کارمندی کوچک، که در سلسلهمراتب اداری هیچ ارزش و منزلتی ندارد، به مرور عزت نفس و هویت انسانیاش را از دست میدهد. ناکامیهای پیدرپی او در عشق، در کار، و در تعاملات اجتماعی، نهایتاً او را به سوی جنون سوق میدهد.
گوگول با نگاهی طنزآمیز اما تلخ، پوچی و بیرحمی ساختار اجتماعی را به تصویر میکشد. شخصیت اصلی، که در ابتدا تنها انسانی ساده و معصوم جلوه میکند، در نهایت به فردی فروریخته و از همپاشیده تبدیل میشود. این تغییر تدریجی بهقدری طبیعی و باورپذیر روایت شده که خواننده ناگزیر خود را در مسیر سقوط او شریک مییابد.
جنبه طنز در این اثر بسیار ظریف است. گوگول با استفاده از اغراق و موقعیتهای کمیک، فضای داستان را از یک تراژدی صرف خارج میکند و به آن لایهای تازه میافزاید. با این حال، همین طنز، عمق فاجعه را بیشتر نمایان میسازد؛ زیرا خندهای که خواننده تجربه میکند، در نهایت به تلخی و اندوه بدل میشود.
داستان در عین حال دارای ابعاد روانشناختی است. گوگول با دقتی که یادآور روانشناسان مدرن است، روند از دست رفتن عقل و انسجام ذهنی را به تصویر میکشد. شخصیت اصلی ابتدا دچار وسواسهای کوچک و خیالپردازیهای بیضرر است، اما رفتهرفته این وسواسها شدت میگیرند تا جایی که او به کلی از واقعیت جدا میشود و در دنیایی خیالی فرو میرود.
عنصر عشق ناکام نیز در این داستان حضوری پررنگ دارد. دلبستگی کارمند ساده به دختر مقام بالاتر، و ناتوانی او در دستیابی به این عشق، یکی از محرکهای اصلی سقوط روانی اوست. گوگول با این روایت، تضاد میان طبقات اجتماعی و بیعدالتیهای ناشی از آن را آشکار میسازد.
در پایان داستان، شخصیت اصلی خود را پادشاه اسپانیا میپندارد. این اوج جنون او، در عین حال نمادی است از آرزوهای سرکوبشده و حقارتهایی که او در زندگی واقعی تجربه کرده است. به این ترتیب، توهم شاهبودن تنها پوششی است بر شکستها و زخمهای عمیق روحی او.
«یادداشتهای یک دیوانه» را میتوان اثری پیشگام در زمینه ادبیات روانشناختی دانست. گوگول در زمانی که هنوز علم روانپزشکی در ابتدای راه خود بود، توانست با نگاهی موشکافانه تجربههای ذهنی و هذیانی یک بیمار روانی را بازنمایی کند. این موضوع باعث شده که داستان او هنوز هم برای پژوهشگران ادبیات و روانشناسی جذاب باشد.
این اثر همچنین الهامبخش نویسندگان بزرگی چون داستایوفسکی بوده است. توجه گوگول به ریزهکاریهای روانی، نمایش شهر به عنوان نماد بیگانگی و فساد، و پیوند میان طنز و تراژدی، بعدها در آثار بسیاری از نویسندگان روسی و غیرروسی دنبال شد.
در نهایت، «یادداشتهای یک دیوانه» نه فقط داستانی کوتاه، بلکه آینهای از روح انسان در برابر فشارهای اجتماعی و فردی است. این اثر نشان میدهد که چگونه نادیدهگرفتن انسانیت و بیاعتنایی به شأن فردی میتواند او را به مرز فروپاشی برساند. به همین دلیل است که این داستان همچنان تازگی و نیرویی تکاندهنده دارد و خواندن آن تجربهای ماندگار برای هر دوستدار ادبیات به شمار میآید.
کتاب یادداشتهای یک دیوانه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۷ با بیش از ۲۱۶۰۰ رای و ۱۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از خشایار دیهیمی به بازار عرضه شده است.
فهرست و خلاصه داستانهای یادداشتهای یک دیوانه
۱. یادداشتهای یک دیوانه (Diary of a Madman): داستانی روانشناختی درباره کارمندی جزء که به تدریج دچار جنون میشود. او ابتدا به عشق دختر مقام بالاتری دل میبندد و بعد از شکست در این عشق و تحقیرهای اجتماعی، هویت خود را از دست میدهد. در پایان خود را «پادشاه اسپانیا» میپندارد.
۲. دماغ (The Nose): یکی از طنزآمیزترین آثار گوگول که در آن یک مرد ناگهان دماغش را از دست میدهد و دماغ به شکل یک مقام بلندپایه ظاهر میشود و زندگی مستقلی آغاز میکند. این داستان نماد پوچی، ازخودبیگانگی و بوروکراسی بیمنطق است.
۳. شنل (The Overcoat): داستانی تکاندهنده درباره کارمندی فقیر که تمام زندگیاش را صرف پسانداز برای خرید یک شنل نو میکند. وقتی شنل تازهاش دزدیده میشود و هیچکس به او کمک نمیکند، او از غم و سرما میمیرد. «شنل» یکی از تأثیرگذارترین داستانهای ادبیات روسیه است که داستایفسکی دربارهاش گفت: «همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم.»
۴. بلوار نیفسکی (Nevsky Prospekt): داستانی درباره خیابان مشهور سنپترزبورگ و زندگی مردم در آن. گوگول ابتدا با لحنی شاعرانه و پرزرقوبرق این خیابان را توصیف میکند، اما سپس ماهیت دروغین و فریبنده آن را آشکار میسازد. او هشدار میدهد که «هرگز به بلوار نیفسکی ایمان نیاورید.»
۵. پرتره (The Portrait): روایتی درباره نقاشی که پرترهای عجیب از مردی مرموز میکشد. این پرتره قدرتی اهریمنی دارد و زندگی نقاش را به بیراهه میکشاند. داستان آمیزهای از نقد اجتماعی، عناصر ماورایی و پرسشهای اخلاقی درباره هنر و پول است.
۶. کالسکه (The Carriage): داستانی کوتاه و طنزآمیز درباره افسری که برای فخر فروختن، ادعا میکند کالسکهای دارد. وقتی مهمانان برای دیدن کالسکه نزد او میآیند، حقیقت آشکار میشود و موقعیت خندهدار و رسوایی به وجود میآید.
گاهی در کنار این داستان، چند اثر دیگر از گوگول مانند «شبهای دفترکده» یا «یادداشتهای پترزبورگی» هم قرار داده میشود که همگی فضای بوروکراتیک و تلخـطنز شهر را بازنمایی میکنند.
بخشهایی از یادداشتهای یک دیوانه
لعنت! بیش از این دیگر نمی توانم تحمل کنم… همیشه اشراف زاده ها یا ژنرال ها. تمام چیزهای خوب این دنیا همیشه نصیب اشراف زاده ها یا ژنرال ها می شود. مردم طبقه ی ما به زحمت مایه ی دلخوشی کوچکی فراهم می کنند و درست هنگامی که می خواهند از این شادی نصیب ببرند، یک اشراف زاده یا ژنرال از راه می رسد و این شادی کوچک را هم از دستشان می قاپد. به جهنم! دوست داشتم یک ژنرال بودم، نه فقط به خاطر تصاحب سوفی و بقیه قضایا، بلکه دوست دارم ببینم که این آقایان با تمام لطیفه های درباری شان دنبال من چهار دست و پا می خزند.
…………………
بلوار نیفسکی همه ی روز را به فریب و نیرنگ مشغول است، اما بدتر از همه شب هاست، آن زمانی که تاریکی همچون فرشی بر آن گسترده می شود و تنها دیوارهای زرد و سفید ساختمان ها قابل تشخیص اند، زمانی که همه ی شهر، تیمارستانی از هیاهو و نور می شود، زمانی که ده ها هزار کالسکه از پل ها عبور می کنند، کالسکه چی ها فریاد می زنند و اسب ها را هی می کنند و زمانی که شیطان خودش بیرون می خزد و چراغ های خیابان را روشن می کند، تنها بدین منظور که همه چیز را با جلوه ای دگرگونه به نمایش درآورد.
…………………….
سرگرد کاوالیوف برای گرفتن پستی مناسب شأنش به پترزبورگ آمده بود. اگر خوش شانسی می آورد، می توانست معاونت یک اداره ی دولتی را به دست آورد، اما اگر چنین توفیقی نصیبش نمی شد، شغلی نظیر منشی وزارتخانه در یکی از ادارات مهم دولتی به او واگذار می شد. سرگرد کاوالیوف بی میل نبود ازدواج کند، اما فقط با کسی که حداقل دویست هزار روبل جهیزیه داشته باشد. حال خواننده می تواند تصور کند که احساس این مرد، وقتی به جای دماغی زیبا و با اندازه کاملا طبیعی چیزی جز سطحی صاف و غیر طبیعی ندید، چه بود.
………………….
امروز اتفاق عجیبی افتاد. وقتی به سر کار میرفتم، ناگهان دو سگ را دیدم که به آرامی با هم صحبت میکردند. یکی از آنها سگ سرکار خانم مدیرکل بود. نمیدانم چرا همه چیز برایم روشن شد؛ سگها هم مثل آدمها زبان دارند و میتوانند نامه بنویسند. اگر مردم بخواهند، همه چیز ممکن است.
……………………
کوفیاکوف با وحشت به آینه نگریست. دست بر صورت کشید و ناگهان دریافت که جای دماغش صاف و خالی است! به لرزه افتاد. دماغش کجا رفته بود؟ و چگونه ممکن بود کسی بیدماغ سر کند؟ اما از همه شگفتتر این بود که همان دماغ را بعدتر دید؛ دماغش با لباسی فاخر در کالسکهای نشسته و چون یک مقام عالیرتبه به اطراف دستور میداد.
……………………
آکاکی آکاکیویچ سرانجام توانست پس از ماهها قناعت و گرسنگی، شنلی نو سفارش دهد. وقتی آن را پوشید، احساس کرد زندگی تازهای آغاز شده است؛ گویی خود او دیگر همان آدم سابق نیست. اما شادیاش دیری نپایید؛ در شبی سرد شنل را از تنش دزدیدند و هیچکس، نه پلیس و نه دوستانش، یاریاش نکرد. چندی بعد، سرما و اندوه جانش را گرفت.
…………………….
هیچ جایی زیباتر و فریبندهتر از بلوار نیفسکی در سنپترزبورگ نیست. اما آگاه باشید! همه چیز در آنجا دروغ است؛ هر نگاه، هر لبخند، هر جلوه. حتی خود خیابان هم با زرق و برقش آدمی را میفریبد. پس هرگز به بلوار نیفسکی ایمان نیاورید.
………………………..
نقاش با ترس به چهره مردی که بر بوم نقش بسته بود نگاه کرد. به نظر میرسید چشمهای تصویر زندهاند و او را دنبال میکنند. در دل احساس کرد این چهره نفرینی است؛ پرترهای که میتواند زندگیاش را نابود کند.
اگر به کتاب یادداشتهای یک دیوانه علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار نیکلای گوگول در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
29 مرداد 1404
یادداشتهای یک دیوانه
«یادداشتهای یک دیوانه» اثری است از نیکلای گوگول (نویسنده و طنزپرداز روسی، از ۱۸۰۹ تا ۱۸۵۲) که در سال ۱۸۳۵ منتشر شده است. این کتاب شامل داستانهایی دربارهی تنهایی، بیعدالتی اجتماعی و فروپاشی انسان در دل بوروکراسی و پوچی زندگی شهری است.
دربارهی یادداشتهای یک دیوانه
کتاب «یادداشتهای یک دیوانه» (Diary of a Madman and Other Stories) نوشته نیکلای گوگول یکی از درخشانترین نمونههای داستانهای کوتاه روسی در قرن نوزدهم است که هم جنبهای روانشناختی دارد و هم اجتماعی. این اثر به عنوان بخشی از مجموعه داستانهای پترزبورگی او شناخته میشود؛ آثاری که در آنها شهر سنپترزبورگ نه فقط پسزمینه، بلکه عنصری زنده و تأثیرگذار بر زندگی شخصیتهاست. گوگول در این داستان با قلمی تیز و نگاهی نافذ، خواننده را به جهان ذهنی انسانی تنها و شکستخورده میبرد که در تلاش برای یافتن معنا و جایگاه خود در جامعه است.
داستان از زاویه دید اول شخص روایت میشود؛ راوی کارمندی ساده و بیاهمیت در دستگاه اداری است که به تدریج دچار هذیان و جنون میشود. این زاویه دید محدود و ذهنی باعث میشود که خواننده گامبهگام در تاریکی و پیچیدگی روانی او غرق شود. گوگول با مهارتی بینظیر، مرز میان واقعیت و توهم را محو میکند و تجربهای عمیق و تکاندهنده از سقوط روانی به دست میدهد.
عنوان داستان بهخوبی گویا است: «یادداشتهای یک دیوانه». این یادداشتها به صورت قطعاتی پراکنده، گاهی آشفته و گاهی به ظاهر منطقی ارائه میشوند. همین سبک روایی شکسته و گسسته، با روحیه و وضعیت ذهنی شخصیت اصلی هماهنگ است و به خواننده حسی از بیثباتی و لغزش میدهد. این انتخاب ساختاری، به خودی خود، نوعی نوآوری ادبی در زمانه گوگول به شمار میآمد.
یکی از نکات کلیدی در این داستان، نقد نظام بوروکراتیک روسیه در قرن نوزدهم است. گوگول نشان میدهد که چگونه کارمندی کوچک، که در سلسلهمراتب اداری هیچ ارزش و منزلتی ندارد، به مرور عزت نفس و هویت انسانیاش را از دست میدهد. ناکامیهای پیدرپی او در عشق، در کار، و در تعاملات اجتماعی، نهایتاً او را به سوی جنون سوق میدهد.
گوگول با نگاهی طنزآمیز اما تلخ، پوچی و بیرحمی ساختار اجتماعی را به تصویر میکشد. شخصیت اصلی، که در ابتدا تنها انسانی ساده و معصوم جلوه میکند، در نهایت به فردی فروریخته و از همپاشیده تبدیل میشود. این تغییر تدریجی بهقدری طبیعی و باورپذیر روایت شده که خواننده ناگزیر خود را در مسیر سقوط او شریک مییابد.
جنبه طنز در این اثر بسیار ظریف است. گوگول با استفاده از اغراق و موقعیتهای کمیک، فضای داستان را از یک تراژدی صرف خارج میکند و به آن لایهای تازه میافزاید. با این حال، همین طنز، عمق فاجعه را بیشتر نمایان میسازد؛ زیرا خندهای که خواننده تجربه میکند، در نهایت به تلخی و اندوه بدل میشود.
داستان در عین حال دارای ابعاد روانشناختی است. گوگول با دقتی که یادآور روانشناسان مدرن است، روند از دست رفتن عقل و انسجام ذهنی را به تصویر میکشد. شخصیت اصلی ابتدا دچار وسواسهای کوچک و خیالپردازیهای بیضرر است، اما رفتهرفته این وسواسها شدت میگیرند تا جایی که او به کلی از واقعیت جدا میشود و در دنیایی خیالی فرو میرود.
عنصر عشق ناکام نیز در این داستان حضوری پررنگ دارد. دلبستگی کارمند ساده به دختر مقام بالاتر، و ناتوانی او در دستیابی به این عشق، یکی از محرکهای اصلی سقوط روانی اوست. گوگول با این روایت، تضاد میان طبقات اجتماعی و بیعدالتیهای ناشی از آن را آشکار میسازد.
در پایان داستان، شخصیت اصلی خود را پادشاه اسپانیا میپندارد. این اوج جنون او، در عین حال نمادی است از آرزوهای سرکوبشده و حقارتهایی که او در زندگی واقعی تجربه کرده است. به این ترتیب، توهم شاهبودن تنها پوششی است بر شکستها و زخمهای عمیق روحی او.
«یادداشتهای یک دیوانه» را میتوان اثری پیشگام در زمینه ادبیات روانشناختی دانست. گوگول در زمانی که هنوز علم روانپزشکی در ابتدای راه خود بود، توانست با نگاهی موشکافانه تجربههای ذهنی و هذیانی یک بیمار روانی را بازنمایی کند. این موضوع باعث شده که داستان او هنوز هم برای پژوهشگران ادبیات و روانشناسی جذاب باشد.
این اثر همچنین الهامبخش نویسندگان بزرگی چون داستایوفسکی بوده است. توجه گوگول به ریزهکاریهای روانی، نمایش شهر به عنوان نماد بیگانگی و فساد، و پیوند میان طنز و تراژدی، بعدها در آثار بسیاری از نویسندگان روسی و غیرروسی دنبال شد.
در نهایت، «یادداشتهای یک دیوانه» نه فقط داستانی کوتاه، بلکه آینهای از روح انسان در برابر فشارهای اجتماعی و فردی است. این اثر نشان میدهد که چگونه نادیدهگرفتن انسانیت و بیاعتنایی به شأن فردی میتواند او را به مرز فروپاشی برساند. به همین دلیل است که این داستان همچنان تازگی و نیرویی تکاندهنده دارد و خواندن آن تجربهای ماندگار برای هر دوستدار ادبیات به شمار میآید.
کتاب یادداشتهای یک دیوانه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۷ با بیش از ۲۱۶۰۰ رای و ۱۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از خشایار دیهیمی به بازار عرضه شده است.
فهرست و خلاصه داستانهای یادداشتهای یک دیوانه
۱. یادداشتهای یک دیوانه (Diary of a Madman): داستانی روانشناختی درباره کارمندی جزء که به تدریج دچار جنون میشود. او ابتدا به عشق دختر مقام بالاتری دل میبندد و بعد از شکست در این عشق و تحقیرهای اجتماعی، هویت خود را از دست میدهد. در پایان خود را «پادشاه اسپانیا» میپندارد.
۲. دماغ (The Nose): یکی از طنزآمیزترین آثار گوگول که در آن یک مرد ناگهان دماغش را از دست میدهد و دماغ به شکل یک مقام بلندپایه ظاهر میشود و زندگی مستقلی آغاز میکند. این داستان نماد پوچی، ازخودبیگانگی و بوروکراسی بیمنطق است.
۳. شنل (The Overcoat): داستانی تکاندهنده درباره کارمندی فقیر که تمام زندگیاش را صرف پسانداز برای خرید یک شنل نو میکند. وقتی شنل تازهاش دزدیده میشود و هیچکس به او کمک نمیکند، او از غم و سرما میمیرد. «شنل» یکی از تأثیرگذارترین داستانهای ادبیات روسیه است که داستایفسکی دربارهاش گفت: «همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم.»
۴. بلوار نیفسکی (Nevsky Prospekt): داستانی درباره خیابان مشهور سنپترزبورگ و زندگی مردم در آن. گوگول ابتدا با لحنی شاعرانه و پرزرقوبرق این خیابان را توصیف میکند، اما سپس ماهیت دروغین و فریبنده آن را آشکار میسازد. او هشدار میدهد که «هرگز به بلوار نیفسکی ایمان نیاورید.»
۵. پرتره (The Portrait): روایتی درباره نقاشی که پرترهای عجیب از مردی مرموز میکشد. این پرتره قدرتی اهریمنی دارد و زندگی نقاش را به بیراهه میکشاند. داستان آمیزهای از نقد اجتماعی، عناصر ماورایی و پرسشهای اخلاقی درباره هنر و پول است.
۶. کالسکه (The Carriage): داستانی کوتاه و طنزآمیز درباره افسری که برای فخر فروختن، ادعا میکند کالسکهای دارد. وقتی مهمانان برای دیدن کالسکه نزد او میآیند، حقیقت آشکار میشود و موقعیت خندهدار و رسوایی به وجود میآید.
گاهی در کنار این داستان، چند اثر دیگر از گوگول مانند «شبهای دفترکده» یا «یادداشتهای پترزبورگی» هم قرار داده میشود که همگی فضای بوروکراتیک و تلخـطنز شهر را بازنمایی میکنند.
بخشهایی از یادداشتهای یک دیوانه
لعنت! بیش از این دیگر نمی توانم تحمل کنم… همیشه اشراف زاده ها یا ژنرال ها. تمام چیزهای خوب این دنیا همیشه نصیب اشراف زاده ها یا ژنرال ها می شود. مردم طبقه ی ما به زحمت مایه ی دلخوشی کوچکی فراهم می کنند و درست هنگامی که می خواهند از این شادی نصیب ببرند، یک اشراف زاده یا ژنرال از راه می رسد و این شادی کوچک را هم از دستشان می قاپد. به جهنم! دوست داشتم یک ژنرال بودم، نه فقط به خاطر تصاحب سوفی و بقیه قضایا، بلکه دوست دارم ببینم که این آقایان با تمام لطیفه های درباری شان دنبال من چهار دست و پا می خزند.
…………………
بلوار نیفسکی همه ی روز را به فریب و نیرنگ مشغول است، اما بدتر از همه شب هاست، آن زمانی که تاریکی همچون فرشی بر آن گسترده می شود و تنها دیوارهای زرد و سفید ساختمان ها قابل تشخیص اند، زمانی که همه ی شهر، تیمارستانی از هیاهو و نور می شود، زمانی که ده ها هزار کالسکه از پل ها عبور می کنند، کالسکه چی ها فریاد می زنند و اسب ها را هی می کنند و زمانی که شیطان خودش بیرون می خزد و چراغ های خیابان را روشن می کند، تنها بدین منظور که همه چیز را با جلوه ای دگرگونه به نمایش درآورد.
…………………….
سرگرد کاوالیوف برای گرفتن پستی مناسب شأنش به پترزبورگ آمده بود. اگر خوش شانسی می آورد، می توانست معاونت یک اداره ی دولتی را به دست آورد، اما اگر چنین توفیقی نصیبش نمی شد، شغلی نظیر منشی وزارتخانه در یکی از ادارات مهم دولتی به او واگذار می شد. سرگرد کاوالیوف بی میل نبود ازدواج کند، اما فقط با کسی که حداقل دویست هزار روبل جهیزیه داشته باشد. حال خواننده می تواند تصور کند که احساس این مرد، وقتی به جای دماغی زیبا و با اندازه کاملا طبیعی چیزی جز سطحی صاف و غیر طبیعی ندید، چه بود.
………………….
امروز اتفاق عجیبی افتاد. وقتی به سر کار میرفتم، ناگهان دو سگ را دیدم که به آرامی با هم صحبت میکردند. یکی از آنها سگ سرکار خانم مدیرکل بود. نمیدانم چرا همه چیز برایم روشن شد؛ سگها هم مثل آدمها زبان دارند و میتوانند نامه بنویسند. اگر مردم بخواهند، همه چیز ممکن است.
……………………
کوفیاکوف با وحشت به آینه نگریست. دست بر صورت کشید و ناگهان دریافت که جای دماغش صاف و خالی است! به لرزه افتاد. دماغش کجا رفته بود؟ و چگونه ممکن بود کسی بیدماغ سر کند؟ اما از همه شگفتتر این بود که همان دماغ را بعدتر دید؛ دماغش با لباسی فاخر در کالسکهای نشسته و چون یک مقام عالیرتبه به اطراف دستور میداد.
……………………
آکاکی آکاکیویچ سرانجام توانست پس از ماهها قناعت و گرسنگی، شنلی نو سفارش دهد. وقتی آن را پوشید، احساس کرد زندگی تازهای آغاز شده است؛ گویی خود او دیگر همان آدم سابق نیست. اما شادیاش دیری نپایید؛ در شبی سرد شنل را از تنش دزدیدند و هیچکس، نه پلیس و نه دوستانش، یاریاش نکرد. چندی بعد، سرما و اندوه جانش را گرفت.
…………………….
هیچ جایی زیباتر و فریبندهتر از بلوار نیفسکی در سنپترزبورگ نیست. اما آگاه باشید! همه چیز در آنجا دروغ است؛ هر نگاه، هر لبخند، هر جلوه. حتی خود خیابان هم با زرق و برقش آدمی را میفریبد. پس هرگز به بلوار نیفسکی ایمان نیاورید.
………………………..
نقاش با ترس به چهره مردی که بر بوم نقش بسته بود نگاه کرد. به نظر میرسید چشمهای تصویر زندهاند و او را دنبال میکنند. در دل احساس کرد این چهره نفرینی است؛ پرترهای که میتواند زندگیاش را نابود کند.
اگر به کتاب یادداشتهای یک دیوانه علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار نیکلای گوگول در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان کوتاه، داستان کوتاه خارجی، روانشناسی، طنز
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ادبیات روسیه، معرفی کتاب، نیکلای گوگول، هر روز یک کتاب