«هتل نیوهمپشایر» اثری است از جان ایروینگ (نویسندهی اهل آمریکا، متولد ۱۹۴۲) که در سال ۱۹۸۱ منتشر شده است. این رمان درباره خانوادهای عجیب و پرماجراست که در مسیر اداره چند هتل، با طنز و تراژدیهای زندگی دستوپنجه نرم میکنند و معنای ادامه دادن را میآموزند.
دربارهی هتل نیوهمپشایر
رمان هتل نیوهمپشایر (The Hotel New Hampshire) اثر جان ایروینگ از جمله آثار برجستهای است که با نگاهی طنزآمیز و در عین حال تلخ، داستان یک خانوادهی عجیب و سرشار از تجربههای نامتعارف را روایت میکند. این اثر در سال ۱۹۸۱ منتشر شد و به سرعت توجه مخاطبان را به خاطر لحن منحصربهفرد و شخصیتپردازی خاص خود جلب کرد. ایروینگ در این کتاب بار دیگر نشان میدهد که چگونه میتواند میان طنز و تراژدی، واقعیت و خیال، تعادل ایجاد کند و داستانی بنویسد که هم سرگرمکننده باشد و هم عمیق.
خانوادهی بری، مرکز روایت این کتاب هستند. پدر و مادر و پنج فرزندشان به شکل نمادین و واقعی، نمادی از رویارویی انسان با فراز و نشیبهای زندگیاند. آنها تصمیم میگیرند هتلداری کنند و همین انتخاب ساده، مسیر سرنوشتشان را به سوی ماجراهای عجیب و گاه غیرقابلباور سوق میدهد. خانوادهای که قرار است در فضای بستهی یک هتل، جهان پرهیاهوی خود را بسازند.
جان ایروینگ در هتل نیوهمپشایر نه فقط قصهی یک خانواده را مینویسد، بلکه تصویری گستردهتر از جامعه، آرزوها، شکستها و رویاهای انسانها به دست میدهد. او با استفاده از جزئیات دقیق، فضایی خلق میکند که هم واقعی به نظر میرسد و هم رنگ و بوی افسانه دارد.
یکی از ویژگیهای شاخص این رمان، طنزی است که در تار و پود داستان تنیده شده. طنزی که گاهی شیرین است و گاهی سیاه، اما همیشه به خواننده کمک میکند تا با سنگینی تراژدیهای زندگی کنار بیاید. همین تلفیق طنز و اندوه است که کتاب را متمایز و ماندگار کرده است.
شخصیتهای کتاب، بسیار خاص و متفاوتاند. هرکدام ویژگیهای منحصربهفردی دارند که همزمان عجیب و باورپذیر به نظر میرسند. از فرزندان خانواده گرفته تا حیوانات خانگیشان، همه در پیشبرد داستان و ایجاد فضایی سوررئال نقش دارند. ایروینگ با نگاهی انسانی و در عین حال کنایهآمیز، این شخصیتها را پرداخته است.
ایدهی هتل، در این کتاب چیزی فراتر از یک ساختمان یا شغل است. هتل به نماد بدل میشود: نمادی از زندگی جمعی، از مرزهای خصوصی و عمومی، از تلاش برای ساختن پناهگاهی در برابر بیثباتی جهان. هر هتلی که خانوادهی بری اداره میکند، مرحلهای تازه در سفر طولانی و پرآشوبشان است.
این رمان در ظاهر داستانی خانوادگی و پرماجراست، اما در لایههای عمیقترش پرسشهایی درباره هویت، عشق، فقدان و معنای زندگی مطرح میکند. شخصیتها مرتب با مرگ، جدایی، ناکامی و حتی خشونت روبهرو میشوند، اما در عین حال طنز و امید را رها نمیکنند.
ایروینگ استادانه توانسته در این کتاب تعلیق و کشش روایی ایجاد کند. خواننده نمیتواند بهراحتی حدس بزند که در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد. از مرگهای ناگهانی گرفته تا تصمیمهای شگفتانگیز شخصیتها، همه چیز غیرمنتظره و جذاب است.
در کنار روایت ماجراجویانه، زبان کتاب نیز نقش مهمی در گیرایی آن دارد. نثر ایروینگ ترکیبی است از سادگی و طنز، که در عین حال لایههایی از فلسفه و اندیشه را در خود جای داده است. همین ویژگی باعث میشود هتل نیوهمپشایر هم برای خوانندگان عام لذتبخش باشد و هم برای کسانی که دنبال معناهای عمیقترند.
این رمان را میتوان سفری درونی و بیرونی دانست. خانوادهی بری مدام در حرکتاند، از هتلی به هتل دیگر، از موقعیتی به موقعیت دیگر، و همزمان هر شخصیت سفری درونی را طی میکند؛ سفری برای شناخت خویشتن، یافتن هویت و درک معنای زندگی.
از نظر نقد ادبی، هتل نیوهمپشایر یکی از بهترین نمونهها در آثار ایروینگ است. او توانسته در این کتاب طنز گزندهاش را با مضامین تراژیک در هم بیامیزد و دنیایی خلق کند که در عین عجیب بودن، بسیار انسانی و نزدیک به تجربهی خواننده است.
در نهایت، این کتاب یادآور این حقیقت است که زندگی، با تمام سختیها و تلخیهایش، پر از لحظاتی است که ارزش خندیدن، دوست داشتن و ادامه دادن دارند. خانوادهی بری با تمام شکستها و مصیبتهایشان، سمبلی از ایستادگی و ادامه دادن هستند. هتل نیوهمپشایر اثری است که پس از خواندن، مدتها در ذهن و قلب خواننده باقی میماند.
رمان هتل نیوهمپشایر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۶۸۰۰۰ رای و ۲۲۰۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان هتل نیوهمپشایر
پدر خانوادهی بری، ویلی، مردی خیالپرداز است که همیشه در جستجوی ماجراجوییهای تازه به سر میبرد. او تصمیم میگیرد به جای یک زندگی عادی، وارد کار هتلداری شود. همین تصمیم، سرآغاز زنجیرهای از حوادث عجیب و غیرقابل پیشبینی برای او، همسرش مری و پنج فرزندشان میشود.
خانوادهی بری ابتدا در نیوهمپشایر صاحب هتلی میشوند که خیلی زود رنگ و بوی ماجراجویانه پیدا میکند. در این هتل اتفاقهای غیرمنتظره رخ میدهد و مهمانانی عجیب رفتوآمد میکنند. کودکان خانواده از همان ابتدا یاد میگیرند که زندگیشان با دیگران فرق دارد و سرنوشتشان قرار نیست معمولی باشد.
فرزندان خانواده هر کدام شخصیت ویژهای دارند: جان، راوی داستان که با نگاهی طنزآمیز و در عین حال اندوهگین همهچیز را روایت میکند؛ فرانک، برادر بزرگتر که گرایشهای متفاوت و روحیهای خاص دارد؛ فری، دختر ورزشکار و قوی؛ لیلی، خواهر کوچک و خجالتی که مدام با قد کوتاهش کلنجار میرود؛ و اگنس، کوچکترین عضو خانواده. حتی سگ بزرگی به نام «سورو» در زندگیشان نقشی اساسی دارد.
با گذشت زمان، خانواده تصمیم میگیرد به اتریش بروند و هتل دیگری را اداره کنند. این تغییر مکان، نقطهی عطف مهمی در داستان است، چراکه آنها با دنیای جدیدی روبهرو میشوند؛ جایی که فرهنگ، زبان و ماجراهای تازهای انتظارشان را میکشد. اما این سفر پرماجرا هم مانند زندگی در نیوهمپشایر خالی از تراژدی و درد نیست.
مرگهای ناگهانی و حوادث تلخ، سایهای سنگین بر سر خانواده میاندازد. برخی اعضا از دست میروند و زخمهای روحی بزرگی بر جان بازماندگان باقی میماند. با این حال، طنز عجیب و فضای غیرعادی زندگیشان باعث میشود که حتی در سختترین لحظات، روزنهای از امید و ادامه دادن وجود داشته باشد.
جان و فری رابطهای عاطفی و پیچیده پیدا میکنند که مرزهای متعارف را میشکند و یکی از جنبههای بحثبرانگیز رمان است. این رابطه، در عین غیرمعمول بودن، بخشی از روح سرکش و متفاوت خانوادهی بری را نشان میدهد.
در ادامه، خانواده دوباره جابهجا میشود و زندگیشان بار دیگر وارد مرحلهای تازه میگردد. هر هتل نماد یک فصل از زندگی آنهاست؛ فصلی پر از آزمونهای دشوار، رویاهای شکسته و تلاش برای یافتن معنایی در میان هرجومرج.
راوی داستان، جان، مدام با پرسشهایی درباره هویت، عشق، و معنای زندگی درگیر است. او تلاش میکند بفهمد که در پس همهی این حوادث عجیب و تراژدیها، چه چیزی باقی میماند و چگونه میتوان همچنان به زیستن ادامه داد.
در پایان، خانوادهی بری با وجود زخمها و تلخیهای فراوان، همچنان پابرجا میمانند. پیام اصلی رمان این است که حتی وقتی جهان بیرحم و سرشار از فقدان است، باز هم میتوان با طنز، عشق و امید، به پیش رفت.
بخشهایی از هتل نیوهمپشایر
پدرم همیشه میگفت: مهم نیست هتل چقدر کهنه یا عجیب باشد، اگر خانوادهات آنجا باشند، خانه است. ما هم یاد گرفته بودیم در هر جایی، حتی اگر بوی نا میداد یا سقفش چکه میکرد، خودمان را با آن وفق بدهیم. مشکل این بود که دنیا بیرون از هتل هیچوقت حاضر نبود با ما کنار بیاید.
………………..
مادرم باور داشت که هیچ حادثهای، حتی مرگ، نمیتواند جلوی خندیدن آدم را بگیرد. گاهی وقتی چیزی فاجعهآمیز اتفاق میافتاد، او طوری میخندید که آدمها فکر میکردند دیوانه است. اما من میدانستم این خنده تنها سلاحی است که او برای مقابله با جهان دارد.
………………..
ما پنج بچه، هر کدام عجیبتر از دیگری بودیم. فرانک با غرایز متفاوتش، فری با بازوهای نیرومندش، لیلی که از قد کوتاهش شرمنده بود و با کلمات جبران میکرد، و من که فقط میخواستم بفهمم در این خانواده چه میگذرد. حتی سگمان، سورو، بیش از هر انسانی در شکل دادن زندگیمان سهم داشت.
……………………
در اتریش، هتلمان بیشتر شبیه پناهگاهی برای آدمهای گمشده بود. هر مهمان با داستانی عجیب میآمد و میرفت، و ما میان آن همه قصهی نیمهتمام، قصهی خودمان را گم کرده بودیم. انگار هیچکدام از ما نمیدانستیم که آیا واقعاً داریم زندگی میکنیم یا فقط در اتاقی از هتلی بینام به انتظار نشستهایم.
…………………….
آنچه زندگی به ما میآموخت، این بود: خانواده مثل یک هتل است. مهمانها میآیند و میروند، بعضی میمانند، بعضی ناگهان ناپدید میشوند. اما اگر چراغی روشن باشد و کسی آمادهی پذیرایی، هنوز میشود ادامه داد. حتی وقتی قلبت شکسته باشد.
………………..
فرانک همیشه میگفت: «زندگی مثل یک هتل است؛ هیچ چیز قابل پیشبینی نیست و همه چیز به میزانی که شما کنترل دارید، بیفایده است.» هیچکس واقعاً نمیدانست منظورش چیست، اما وقتی او صحبت میکرد، همه احساس میکردند بخشی از یک راز بزرگ و عجیب هستند.
……………………
مادرم عاشق نظم و ترتیب بود، اما در هتل ما، هیچ چیز سر جای خودش نبود. حتی قوانین فیزیک هم گاهی به نظر میرسید شکسته شدهاند. او با لبخندی تلخ میگفت: «گاهی زندگی خودش را با قوانینش تطبیق نمیدهد، و ما مجبوریم به جای مبارزه، با آن رقص کنیم.»
……………………
هر هتل که خانوادهی بری اداره میکرد، داستان خودش را داشت. بعضی هتلها با صدای خنده و جیغ پر میشدند، بعضی با سکوت و غم. اما در همهی آنها یک چیز ثابت بود: خانواده، حتی در وسط آشوب و شکست، کنار هم بود.
اگر به کتاب هتل نیوهمپشایر علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای طنز در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
4 شهریور 1404
هتل نیوهمپشایر
«هتل نیوهمپشایر» اثری است از جان ایروینگ (نویسندهی اهل آمریکا، متولد ۱۹۴۲) که در سال ۱۹۸۱ منتشر شده است. این رمان درباره خانوادهای عجیب و پرماجراست که در مسیر اداره چند هتل، با طنز و تراژدیهای زندگی دستوپنجه نرم میکنند و معنای ادامه دادن را میآموزند.
دربارهی هتل نیوهمپشایر
رمان هتل نیوهمپشایر (The Hotel New Hampshire) اثر جان ایروینگ از جمله آثار برجستهای است که با نگاهی طنزآمیز و در عین حال تلخ، داستان یک خانوادهی عجیب و سرشار از تجربههای نامتعارف را روایت میکند. این اثر در سال ۱۹۸۱ منتشر شد و به سرعت توجه مخاطبان را به خاطر لحن منحصربهفرد و شخصیتپردازی خاص خود جلب کرد. ایروینگ در این کتاب بار دیگر نشان میدهد که چگونه میتواند میان طنز و تراژدی، واقعیت و خیال، تعادل ایجاد کند و داستانی بنویسد که هم سرگرمکننده باشد و هم عمیق.
خانوادهی بری، مرکز روایت این کتاب هستند. پدر و مادر و پنج فرزندشان به شکل نمادین و واقعی، نمادی از رویارویی انسان با فراز و نشیبهای زندگیاند. آنها تصمیم میگیرند هتلداری کنند و همین انتخاب ساده، مسیر سرنوشتشان را به سوی ماجراهای عجیب و گاه غیرقابلباور سوق میدهد. خانوادهای که قرار است در فضای بستهی یک هتل، جهان پرهیاهوی خود را بسازند.
جان ایروینگ در هتل نیوهمپشایر نه فقط قصهی یک خانواده را مینویسد، بلکه تصویری گستردهتر از جامعه، آرزوها، شکستها و رویاهای انسانها به دست میدهد. او با استفاده از جزئیات دقیق، فضایی خلق میکند که هم واقعی به نظر میرسد و هم رنگ و بوی افسانه دارد.
یکی از ویژگیهای شاخص این رمان، طنزی است که در تار و پود داستان تنیده شده. طنزی که گاهی شیرین است و گاهی سیاه، اما همیشه به خواننده کمک میکند تا با سنگینی تراژدیهای زندگی کنار بیاید. همین تلفیق طنز و اندوه است که کتاب را متمایز و ماندگار کرده است.
شخصیتهای کتاب، بسیار خاص و متفاوتاند. هرکدام ویژگیهای منحصربهفردی دارند که همزمان عجیب و باورپذیر به نظر میرسند. از فرزندان خانواده گرفته تا حیوانات خانگیشان، همه در پیشبرد داستان و ایجاد فضایی سوررئال نقش دارند. ایروینگ با نگاهی انسانی و در عین حال کنایهآمیز، این شخصیتها را پرداخته است.
ایدهی هتل، در این کتاب چیزی فراتر از یک ساختمان یا شغل است. هتل به نماد بدل میشود: نمادی از زندگی جمعی، از مرزهای خصوصی و عمومی، از تلاش برای ساختن پناهگاهی در برابر بیثباتی جهان. هر هتلی که خانوادهی بری اداره میکند، مرحلهای تازه در سفر طولانی و پرآشوبشان است.
این رمان در ظاهر داستانی خانوادگی و پرماجراست، اما در لایههای عمیقترش پرسشهایی درباره هویت، عشق، فقدان و معنای زندگی مطرح میکند. شخصیتها مرتب با مرگ، جدایی، ناکامی و حتی خشونت روبهرو میشوند، اما در عین حال طنز و امید را رها نمیکنند.
ایروینگ استادانه توانسته در این کتاب تعلیق و کشش روایی ایجاد کند. خواننده نمیتواند بهراحتی حدس بزند که در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد. از مرگهای ناگهانی گرفته تا تصمیمهای شگفتانگیز شخصیتها، همه چیز غیرمنتظره و جذاب است.
در کنار روایت ماجراجویانه، زبان کتاب نیز نقش مهمی در گیرایی آن دارد. نثر ایروینگ ترکیبی است از سادگی و طنز، که در عین حال لایههایی از فلسفه و اندیشه را در خود جای داده است. همین ویژگی باعث میشود هتل نیوهمپشایر هم برای خوانندگان عام لذتبخش باشد و هم برای کسانی که دنبال معناهای عمیقترند.
این رمان را میتوان سفری درونی و بیرونی دانست. خانوادهی بری مدام در حرکتاند، از هتلی به هتل دیگر، از موقعیتی به موقعیت دیگر، و همزمان هر شخصیت سفری درونی را طی میکند؛ سفری برای شناخت خویشتن، یافتن هویت و درک معنای زندگی.
از نظر نقد ادبی، هتل نیوهمپشایر یکی از بهترین نمونهها در آثار ایروینگ است. او توانسته در این کتاب طنز گزندهاش را با مضامین تراژیک در هم بیامیزد و دنیایی خلق کند که در عین عجیب بودن، بسیار انسانی و نزدیک به تجربهی خواننده است.
در نهایت، این کتاب یادآور این حقیقت است که زندگی، با تمام سختیها و تلخیهایش، پر از لحظاتی است که ارزش خندیدن، دوست داشتن و ادامه دادن دارند. خانوادهی بری با تمام شکستها و مصیبتهایشان، سمبلی از ایستادگی و ادامه دادن هستند. هتل نیوهمپشایر اثری است که پس از خواندن، مدتها در ذهن و قلب خواننده باقی میماند.
رمان هتل نیوهمپشایر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۶۸۰۰۰ رای و ۲۲۰۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان هتل نیوهمپشایر
پدر خانوادهی بری، ویلی، مردی خیالپرداز است که همیشه در جستجوی ماجراجوییهای تازه به سر میبرد. او تصمیم میگیرد به جای یک زندگی عادی، وارد کار هتلداری شود. همین تصمیم، سرآغاز زنجیرهای از حوادث عجیب و غیرقابل پیشبینی برای او، همسرش مری و پنج فرزندشان میشود.
خانوادهی بری ابتدا در نیوهمپشایر صاحب هتلی میشوند که خیلی زود رنگ و بوی ماجراجویانه پیدا میکند. در این هتل اتفاقهای غیرمنتظره رخ میدهد و مهمانانی عجیب رفتوآمد میکنند. کودکان خانواده از همان ابتدا یاد میگیرند که زندگیشان با دیگران فرق دارد و سرنوشتشان قرار نیست معمولی باشد.
فرزندان خانواده هر کدام شخصیت ویژهای دارند: جان، راوی داستان که با نگاهی طنزآمیز و در عین حال اندوهگین همهچیز را روایت میکند؛ فرانک، برادر بزرگتر که گرایشهای متفاوت و روحیهای خاص دارد؛ فری، دختر ورزشکار و قوی؛ لیلی، خواهر کوچک و خجالتی که مدام با قد کوتاهش کلنجار میرود؛ و اگنس، کوچکترین عضو خانواده. حتی سگ بزرگی به نام «سورو» در زندگیشان نقشی اساسی دارد.
با گذشت زمان، خانواده تصمیم میگیرد به اتریش بروند و هتل دیگری را اداره کنند. این تغییر مکان، نقطهی عطف مهمی در داستان است، چراکه آنها با دنیای جدیدی روبهرو میشوند؛ جایی که فرهنگ، زبان و ماجراهای تازهای انتظارشان را میکشد. اما این سفر پرماجرا هم مانند زندگی در نیوهمپشایر خالی از تراژدی و درد نیست.
مرگهای ناگهانی و حوادث تلخ، سایهای سنگین بر سر خانواده میاندازد. برخی اعضا از دست میروند و زخمهای روحی بزرگی بر جان بازماندگان باقی میماند. با این حال، طنز عجیب و فضای غیرعادی زندگیشان باعث میشود که حتی در سختترین لحظات، روزنهای از امید و ادامه دادن وجود داشته باشد.
جان و فری رابطهای عاطفی و پیچیده پیدا میکنند که مرزهای متعارف را میشکند و یکی از جنبههای بحثبرانگیز رمان است. این رابطه، در عین غیرمعمول بودن، بخشی از روح سرکش و متفاوت خانوادهی بری را نشان میدهد.
در ادامه، خانواده دوباره جابهجا میشود و زندگیشان بار دیگر وارد مرحلهای تازه میگردد. هر هتل نماد یک فصل از زندگی آنهاست؛ فصلی پر از آزمونهای دشوار، رویاهای شکسته و تلاش برای یافتن معنایی در میان هرجومرج.
راوی داستان، جان، مدام با پرسشهایی درباره هویت، عشق، و معنای زندگی درگیر است. او تلاش میکند بفهمد که در پس همهی این حوادث عجیب و تراژدیها، چه چیزی باقی میماند و چگونه میتوان همچنان به زیستن ادامه داد.
در پایان، خانوادهی بری با وجود زخمها و تلخیهای فراوان، همچنان پابرجا میمانند. پیام اصلی رمان این است که حتی وقتی جهان بیرحم و سرشار از فقدان است، باز هم میتوان با طنز، عشق و امید، به پیش رفت.
بخشهایی از هتل نیوهمپشایر
پدرم همیشه میگفت: مهم نیست هتل چقدر کهنه یا عجیب باشد، اگر خانوادهات آنجا باشند، خانه است. ما هم یاد گرفته بودیم در هر جایی، حتی اگر بوی نا میداد یا سقفش چکه میکرد، خودمان را با آن وفق بدهیم. مشکل این بود که دنیا بیرون از هتل هیچوقت حاضر نبود با ما کنار بیاید.
………………..
مادرم باور داشت که هیچ حادثهای، حتی مرگ، نمیتواند جلوی خندیدن آدم را بگیرد. گاهی وقتی چیزی فاجعهآمیز اتفاق میافتاد، او طوری میخندید که آدمها فکر میکردند دیوانه است. اما من میدانستم این خنده تنها سلاحی است که او برای مقابله با جهان دارد.
………………..
ما پنج بچه، هر کدام عجیبتر از دیگری بودیم. فرانک با غرایز متفاوتش، فری با بازوهای نیرومندش، لیلی که از قد کوتاهش شرمنده بود و با کلمات جبران میکرد، و من که فقط میخواستم بفهمم در این خانواده چه میگذرد. حتی سگمان، سورو، بیش از هر انسانی در شکل دادن زندگیمان سهم داشت.
……………………
در اتریش، هتلمان بیشتر شبیه پناهگاهی برای آدمهای گمشده بود. هر مهمان با داستانی عجیب میآمد و میرفت، و ما میان آن همه قصهی نیمهتمام، قصهی خودمان را گم کرده بودیم. انگار هیچکدام از ما نمیدانستیم که آیا واقعاً داریم زندگی میکنیم یا فقط در اتاقی از هتلی بینام به انتظار نشستهایم.
…………………….
آنچه زندگی به ما میآموخت، این بود: خانواده مثل یک هتل است. مهمانها میآیند و میروند، بعضی میمانند، بعضی ناگهان ناپدید میشوند. اما اگر چراغی روشن باشد و کسی آمادهی پذیرایی، هنوز میشود ادامه داد. حتی وقتی قلبت شکسته باشد.
………………..
فرانک همیشه میگفت: «زندگی مثل یک هتل است؛ هیچ چیز قابل پیشبینی نیست و همه چیز به میزانی که شما کنترل دارید، بیفایده است.» هیچکس واقعاً نمیدانست منظورش چیست، اما وقتی او صحبت میکرد، همه احساس میکردند بخشی از یک راز بزرگ و عجیب هستند.
……………………
مادرم عاشق نظم و ترتیب بود، اما در هتل ما، هیچ چیز سر جای خودش نبود. حتی قوانین فیزیک هم گاهی به نظر میرسید شکسته شدهاند. او با لبخندی تلخ میگفت: «گاهی زندگی خودش را با قوانینش تطبیق نمیدهد، و ما مجبوریم به جای مبارزه، با آن رقص کنیم.»
……………………
هر هتل که خانوادهی بری اداره میکرد، داستان خودش را داشت. بعضی هتلها با صدای خنده و جیغ پر میشدند، بعضی با سکوت و غم. اما در همهی آنها یک چیز ثابت بود: خانواده، حتی در وسط آشوب و شکست، کنار هم بود.
اگر به کتاب هتل نیوهمپشایر علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای طنز در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان، طنز
۰ برچسبها: ادبیات آمریکا، ادبیات جهان، جان ایروینگ، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب