«زندگی پشت زندگی» اثری است از کیت اتکینسون (نویسندهی اهل انگلیس، متولد ۱۹۵۱) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این رمان داستان زنی به نام اورسولا تاد است که بارها میمیرد و دوباره متولد میشود تا نشان دهد چگونه انتخابها و حوادث کوچک میتوانند سرنوشت فرد و حتی تاریخ را تغییر دهند.
دربارهی زندگی پشت زندگی
رمان زندگی پشت زندگی (Life After Life) نوشتهی کیت اتکینسون یکی از آثار برجستهی ادبیات معاصر است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و به سرعت توجه منتقدان و خوانندگان را به خود جلب کرد. این کتاب با ساختاری نوآورانه و موضوعی فلسفی، مرز میان داستان تاریخی و خیالپردازی را در هم میشکند و تجربهای متفاوت از روایت به دست میدهد. اتکینسون در این اثر با زبانی گیرا و فضایی تأملبرانگیز، خواننده را به پرسش از سرنوشت، انتخاب و تکرار زندگی دعوت میکند.
داستان کتاب حول محور شخصیتی به نام اورسولا تاد میچرخد که در سال ۱۹۱۰ در انگلستان متولد میشود. اما زندگی او برخلاف یک خط مستقیم، بارها قطع و دوباره آغاز میشود. او بارها در لحظهی تولد یا در کودکی میمیرد و دوباره همان زندگی را از نو تجربه میکند. این چرخهی پایانناپذیر زندگی و مرگ، امکان بازاندیشی در مورد تقدیر و نقش انتخابها را برای خواننده فراهم میسازد.
ویژگی برجستهی این رمان در همین بازگشتهای پیدرپی و بازآفرینی زندگی است. اتکینسون نشان میدهد که چگونه کوچکترین تغییر در یک تصمیم یا اتفاق میتواند مسیری کاملاً متفاوت برای زندگی رقم بزند. گاه نجات یک کودک، گاه انتخاب یک دوست، و گاه تصمیمی ساده در میانهی جنگ، سرنوشت اورسولا و حتی جهان پیرامون او را تغییر میدهد.
رمان از دل فضای تاریخی پرآشوب قرن بیستم میگذرد. دو جنگ جهانی، بمباران لندن، و تغییرات اجتماعی و فرهنگی آن دوران در بستر روایت حضور پررنگی دارند. اتکینسون از این زمینهی تاریخی بهره میگیرد تا نشان دهد که زندگی فردی هرچند کوچک باشد، میتواند در پیوندی ناگسستنی با جریانهای بزرگ تاریخی قرار گیرد.
از سوی دیگر، رمان تنها به تاریخ و جنگ محدود نمیشود، بلکه به مسائل بنیادین فلسفی و انسانی میپردازد. پرسشهایی چون «اگر بتوانیم زندگیمان را دوباره آغاز کنیم، چه تغییری خواهیم داد؟» یا «آیا ما اسیر سرنوشتیم یا میتوانیم با انتخابهایمان آینده را تغییر دهیم؟» در تار و پود داستان تنیده شدهاند.
اتکینسون در روایت خود سبکی سیال و انعطافپذیر به کار میگیرد. او به شکلی هنرمندانه میان واقعیت و خیال حرکت میکند و با وجود پیچیدگی ساختار، داستان را روان و قابلدرک پیش میبرد. همین مهارت روایی سبب شده است که خوانندگان، حتی با وجود مرگ و زندگیهای مکرر اورسولا، درگیر سردرگمی نشوند و با کنجکاوی مسیر را دنبال کنند.
شخصیت اورسولا بهعنوان محور داستان، نمادی از استقامت و جستوجوی معناست. او با هر بار زندگی دوباره، چیزی بیشتر میآموزد و به تدریج به آگاهی عمیقتری از خود و جهان میرسد. این تکرارها نه تنها ملالآور نیستند، بلکه فرصتی برای رشد و کشف حقیقتهای تازهاند.
یکی از نکات برجستهی کتاب، نگاه انسانی و احساسی آن به روابط خانوادگی است. خانوادهی تاد، با تمام کشمکشها، عشقها و تلخیهایش، بستر اصلی زندگی اورسولا را شکل میدهد. خواننده در خلال این روایت، با لحظههای ناب صمیمیت و همچنین با تراژدیهای از دست دادن و جدایی همراه میشود.
رمان زندگی پشت زندگی در حقیقت نوعی آزمایش ذهنی است که بهصورت ادبی بیان شده است. اتکینسون میکوشد نشان دهد که زندگی تنها یک خط مستقیم نیست، بلکه شبکهای از احتمالات است که هر انتخاب و هر حادثه میتواند آن را به جهتی تازه سوق دهد. این ایده، هم فلسفی است و هم عمیقاً انسانی.
اثر اتکینسون از نظر ساختار روایی با استقبال گستردهی منتقدان مواجه شد و بسیاری آن را یکی از نوآورانهترین رمانهای قرن بیستویکم دانستند. ترکیب روایت تاریخی، عناصر خیالپردازی و تأملات فلسفی، جایگاه این کتاب را در ادبیات معاصر تثبیت کرده است.
خواندن این رمان تجربهای شبیه به نگریستن به زندگی از زوایای گوناگون است. هر بار که اورسولا به دنیا بازمیگردد، ما نیز فرصتی برای بازاندیشی در ارزش لحظهها و تصمیمها پیدا میکنیم. شاید همین ویژگی است که زندگی پشت زندگی را به کتابی تأثیرگذار و ماندگار بدل کرده است.
در نهایت، میتوان گفت کیت اتکینسون در زندگی پشت زندگی داستانی نوشته که هم به دل مینشیند و هم ذهن را به چالش میکشد. این رمان نهتنها بازتابی از تاریخ و سرنوشت فردی است، بلکه دعوتی است به تأمل دربارهی معنا و امکانهای بیپایان زندگی انسانی.
رمان زندگی پشت زندگی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۸ با بیش از ۲۳۸ هزار رای و ۲۷۰۰۰ نقد و نظر است.این کتاب در ایران با ترجمههایی از سعید کلاتی، معصومه حیدری و گروه مترجمان زیر نظر علی معصومی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان زندگی پشت زندگی
اورسولا تاد در سال ۱۹۱۰ در یک شب برفی در انگلستان به دنیا میآید. در نخستین روایت، او در همان لحظهی تولد میمیرد، اما روایت بعدی نشان میدهد که او زنده میماند. این آغاز چرخهای است که بارها و بارها در طول رمان تکرار میشود؛ مرگهای ناگهانی و تولدهای دوباره که هر کدام مسیری تازه برای زندگی او رقم میزنند.
کودکی اورسولا پر از این مرگها و بازگشتهاست. او گاهی در حوادث کوچک مثل افتادن از پشتبام جان میدهد و گاهی از بیماریهایی مانند آنفلوانزا. اما با هر بار بازگشت، بهنوعی ناخودآگاه از تجربههای گذشته چیزی با خود میآورد و همین باعث میشود که مسیر زندگیاش اندک اندک تغییر کند.
با ورود اورسولا به نوجوانی، روابط خانوادگی اهمیت بیشتری پیدا میکند. خانوادهی تاد، با همهی عشقها و تضادهایش، نقش مهمی در شکلگیری شخصیت او دارد. رابطهی عاطفی با مادرش سیلویا، حضور خواهرش پاملا و برادرش موریس، همگی در زندگیهای مختلف اورسولا شکلهای متفاوتی به خود میگیرند.
جوانی اورسولا هم بارها بازآفرینی میشود. در یک زندگی او گرفتار خشونت یک مرد میشود و سرنوشت تلخی پیدا میکند، اما در زندگی دیگر بهکمک حس درونی و تجربهی تکرارشده از خطر، از آن موقعیت میگریزد. این تفاوتها نشان میدهند که کوچکترین تصمیم میتواند نتیجهای عظیم در زندگی او داشته باشد.
با شروع جنگ جهانی دوم، مسیر زندگی اورسولا پیچیدهتر میشود. او در برخی روایتها در بمباران لندن کشته میشود، در برخی دیگر به امدادرسانی مشغول است، و در یکی از زندگیها حتی در آلمان هیتلری حضور دارد. جنگ و خشونت، همچون نیرویی اجتنابناپذیر، بارها سرنوشت اورسولا را رقم میزند.
یکی از خطوط داستانی مهم، زندگیای است که اورسولا به آلمان سفر میکند و بهطور مستقیم با اوا براون و حتی هیتلر برخورد دارد. در این روایت، امکان تغییر تاریخ مطرح میشود؛ آیا اورسولا میتواند با کشتن هیتلر مسیر جهان را تغییر دهد؟ این بخش از داستان به پرسشی فلسفی و اخلاقی بدل میشود.
در دیگر روایتها، اورسولا در لندنِ بمبارانشده باقی میماند. او بهعنوان نیروی امدادی، با صحنههای دلخراش مرگ و ویرانی مواجه میشود. این تجربهها از او انسانی مقاوم و عمیقتر میسازند. در این روایتهاست که مفهوم همدلی، ازخودگذشتگی و معنای واقعی زندگی برجستهتر میشود.
رابطههای عاشقانه و انسانی در زندگیهای اورسولا به شکلهای مختلف بروز میکنند. گاهی او عشق را تجربه میکند، گاهی تنها میماند، و گاهی هم درگیر روابطی ناسالم میشود. این تفاوتها بیش از آنکه صرفاً تغییر داستان باشند، به کاوشی در ماهیت عشق و انتخاب بدل میشوند.
با گذر از جنگ و سالهای بعد، اورسولا در برخی زندگیها به آرامش نسبی میرسد و در برخی دیگر سرنوشتش باز هم به مرگ زودهنگام ختم میشود. اما در همهی آنها یک حس مشترک وجود دارد: جستوجوی مداوم برای یافتن معنای زندگی و یافتن راهی بهتر برای ادامه دادن.
پایان رمان پاسخی قطعی به پرسشهای فلسفیاش نمیدهد. چرخهی مرگ و زندگی اورسولا همچنان ادامه مییابد و خواننده با این پرسش تنها میماند که آیا انسان میتواند واقعاً سرنوشتش را تغییر دهد یا تنها در تکرارهای بیپایان سرگردان است. اما همین بیپاسخ ماندن، زیبایی و قدرت رمان را دوچندان میکند.
بخشهایی از زندگی پشت زندگی
اورسولا گفت: «برایت این پرسش پیش نمی آید که چه می شد اگر یک چیز کوچک در گذشته تغییر کرده بود. اگر هیتلر روز تولدش مرده بود، یا اگر وقتی بچه بود، یکی او را دزدیده و بزرگش کرده بود، مثلا در یک خانواده ی کویکر، بی شک اتفاق ها یک جور دیگر می شدند.»
…………………
اما هیچ کس نمی داند چه رویدادهایی در پیش است و به هر حال، شاید باز هم همان فرد می شد، چه کویکر و چه غیر کویکر. شاید ناچار می شدند به جای دزدیدن، او را بکشند. می توان این کار را کرد؟ می توان بچه ای را کشت؟ با تفنگ؟ یا اگر تفنگ نبود، با دست های خالی؟ با خونسردی؟
…………………..
اورسولا اندیشید که آیا این باعث در امان بودن تدی می شد؟ البته، نه فقط تدی، بلکه همه ی دنیا. تدی روز بعد از اعلام جنگ، در نیروی هوایی سلطنتی نام نویسی کرده بود. او داشت در مزرعه ی کوچکی در سوفوک کار می کرد. بعد از دانشگاه آکسفورد، یک سال را در کالج کشاورزی گذرانده بود و بعد روی زمین ها و مزرعه های مختلفی در منطقه کار کرده بود.
……………………
برف همچنان میبارید. خانه در سکوتی سنگین فرو رفته بود. اورسولا نفس عمیقی کشید و برای لحظهای احساس کرد که این آغاز است؛ آغاز چیزی که شاید بارها تجربهاش کرده بود و باز هم تجربه خواهد کرد.
………………
گاهی حس میکرد آینده مانند کتابی است که پیشتر خوانده، اما صفحاتش از یادش رفتهاند. تصویری مبهم از خطری در کمین، صدایی در گوشش، یا لرزشی در تنش او را به عقب میکشید. و درست در همان لحظه، یک تصمیم کوچک همهچیز را تغییر میداد.
……………….
در دل لندنِ بمبارانشده، او با چشمانی پر از خاکستر و دودی که آسمان را میپوشاند، ایستاده بود. مرگ در هر گوشه پرسه میزد، اما او زنده مانده بود. چرا؟ شاید برای اینکه هنوز کاری ناتمام داشت، یا شاید چون زندگی همواره فرصتی دوباره به او میبخشید.
اگر به کتاب زندگی پشت زندگی علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
5 شهریور 1404
زندگی پشت زندگی
«زندگی پشت زندگی» اثری است از کیت اتکینسون (نویسندهی اهل انگلیس، متولد ۱۹۵۱) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این رمان داستان زنی به نام اورسولا تاد است که بارها میمیرد و دوباره متولد میشود تا نشان دهد چگونه انتخابها و حوادث کوچک میتوانند سرنوشت فرد و حتی تاریخ را تغییر دهند.
دربارهی زندگی پشت زندگی
رمان زندگی پشت زندگی (Life After Life) نوشتهی کیت اتکینسون یکی از آثار برجستهی ادبیات معاصر است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و به سرعت توجه منتقدان و خوانندگان را به خود جلب کرد. این کتاب با ساختاری نوآورانه و موضوعی فلسفی، مرز میان داستان تاریخی و خیالپردازی را در هم میشکند و تجربهای متفاوت از روایت به دست میدهد. اتکینسون در این اثر با زبانی گیرا و فضایی تأملبرانگیز، خواننده را به پرسش از سرنوشت، انتخاب و تکرار زندگی دعوت میکند.
داستان کتاب حول محور شخصیتی به نام اورسولا تاد میچرخد که در سال ۱۹۱۰ در انگلستان متولد میشود. اما زندگی او برخلاف یک خط مستقیم، بارها قطع و دوباره آغاز میشود. او بارها در لحظهی تولد یا در کودکی میمیرد و دوباره همان زندگی را از نو تجربه میکند. این چرخهی پایانناپذیر زندگی و مرگ، امکان بازاندیشی در مورد تقدیر و نقش انتخابها را برای خواننده فراهم میسازد.
ویژگی برجستهی این رمان در همین بازگشتهای پیدرپی و بازآفرینی زندگی است. اتکینسون نشان میدهد که چگونه کوچکترین تغییر در یک تصمیم یا اتفاق میتواند مسیری کاملاً متفاوت برای زندگی رقم بزند. گاه نجات یک کودک، گاه انتخاب یک دوست، و گاه تصمیمی ساده در میانهی جنگ، سرنوشت اورسولا و حتی جهان پیرامون او را تغییر میدهد.
رمان از دل فضای تاریخی پرآشوب قرن بیستم میگذرد. دو جنگ جهانی، بمباران لندن، و تغییرات اجتماعی و فرهنگی آن دوران در بستر روایت حضور پررنگی دارند. اتکینسون از این زمینهی تاریخی بهره میگیرد تا نشان دهد که زندگی فردی هرچند کوچک باشد، میتواند در پیوندی ناگسستنی با جریانهای بزرگ تاریخی قرار گیرد.
از سوی دیگر، رمان تنها به تاریخ و جنگ محدود نمیشود، بلکه به مسائل بنیادین فلسفی و انسانی میپردازد. پرسشهایی چون «اگر بتوانیم زندگیمان را دوباره آغاز کنیم، چه تغییری خواهیم داد؟» یا «آیا ما اسیر سرنوشتیم یا میتوانیم با انتخابهایمان آینده را تغییر دهیم؟» در تار و پود داستان تنیده شدهاند.
اتکینسون در روایت خود سبکی سیال و انعطافپذیر به کار میگیرد. او به شکلی هنرمندانه میان واقعیت و خیال حرکت میکند و با وجود پیچیدگی ساختار، داستان را روان و قابلدرک پیش میبرد. همین مهارت روایی سبب شده است که خوانندگان، حتی با وجود مرگ و زندگیهای مکرر اورسولا، درگیر سردرگمی نشوند و با کنجکاوی مسیر را دنبال کنند.
شخصیت اورسولا بهعنوان محور داستان، نمادی از استقامت و جستوجوی معناست. او با هر بار زندگی دوباره، چیزی بیشتر میآموزد و به تدریج به آگاهی عمیقتری از خود و جهان میرسد. این تکرارها نه تنها ملالآور نیستند، بلکه فرصتی برای رشد و کشف حقیقتهای تازهاند.
یکی از نکات برجستهی کتاب، نگاه انسانی و احساسی آن به روابط خانوادگی است. خانوادهی تاد، با تمام کشمکشها، عشقها و تلخیهایش، بستر اصلی زندگی اورسولا را شکل میدهد. خواننده در خلال این روایت، با لحظههای ناب صمیمیت و همچنین با تراژدیهای از دست دادن و جدایی همراه میشود.
رمان زندگی پشت زندگی در حقیقت نوعی آزمایش ذهنی است که بهصورت ادبی بیان شده است. اتکینسون میکوشد نشان دهد که زندگی تنها یک خط مستقیم نیست، بلکه شبکهای از احتمالات است که هر انتخاب و هر حادثه میتواند آن را به جهتی تازه سوق دهد. این ایده، هم فلسفی است و هم عمیقاً انسانی.
اثر اتکینسون از نظر ساختار روایی با استقبال گستردهی منتقدان مواجه شد و بسیاری آن را یکی از نوآورانهترین رمانهای قرن بیستویکم دانستند. ترکیب روایت تاریخی، عناصر خیالپردازی و تأملات فلسفی، جایگاه این کتاب را در ادبیات معاصر تثبیت کرده است.
خواندن این رمان تجربهای شبیه به نگریستن به زندگی از زوایای گوناگون است. هر بار که اورسولا به دنیا بازمیگردد، ما نیز فرصتی برای بازاندیشی در ارزش لحظهها و تصمیمها پیدا میکنیم. شاید همین ویژگی است که زندگی پشت زندگی را به کتابی تأثیرگذار و ماندگار بدل کرده است.
در نهایت، میتوان گفت کیت اتکینسون در زندگی پشت زندگی داستانی نوشته که هم به دل مینشیند و هم ذهن را به چالش میکشد. این رمان نهتنها بازتابی از تاریخ و سرنوشت فردی است، بلکه دعوتی است به تأمل دربارهی معنا و امکانهای بیپایان زندگی انسانی.
رمان زندگی پشت زندگی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۸ با بیش از ۲۳۸ هزار رای و ۲۷۰۰۰ نقد و نظر است.این کتاب در ایران با ترجمههایی از سعید کلاتی، معصومه حیدری و گروه مترجمان زیر نظر علی معصومی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان زندگی پشت زندگی
اورسولا تاد در سال ۱۹۱۰ در یک شب برفی در انگلستان به دنیا میآید. در نخستین روایت، او در همان لحظهی تولد میمیرد، اما روایت بعدی نشان میدهد که او زنده میماند. این آغاز چرخهای است که بارها و بارها در طول رمان تکرار میشود؛ مرگهای ناگهانی و تولدهای دوباره که هر کدام مسیری تازه برای زندگی او رقم میزنند.
کودکی اورسولا پر از این مرگها و بازگشتهاست. او گاهی در حوادث کوچک مثل افتادن از پشتبام جان میدهد و گاهی از بیماریهایی مانند آنفلوانزا. اما با هر بار بازگشت، بهنوعی ناخودآگاه از تجربههای گذشته چیزی با خود میآورد و همین باعث میشود که مسیر زندگیاش اندک اندک تغییر کند.
با ورود اورسولا به نوجوانی، روابط خانوادگی اهمیت بیشتری پیدا میکند. خانوادهی تاد، با همهی عشقها و تضادهایش، نقش مهمی در شکلگیری شخصیت او دارد. رابطهی عاطفی با مادرش سیلویا، حضور خواهرش پاملا و برادرش موریس، همگی در زندگیهای مختلف اورسولا شکلهای متفاوتی به خود میگیرند.
جوانی اورسولا هم بارها بازآفرینی میشود. در یک زندگی او گرفتار خشونت یک مرد میشود و سرنوشت تلخی پیدا میکند، اما در زندگی دیگر بهکمک حس درونی و تجربهی تکرارشده از خطر، از آن موقعیت میگریزد. این تفاوتها نشان میدهند که کوچکترین تصمیم میتواند نتیجهای عظیم در زندگی او داشته باشد.
با شروع جنگ جهانی دوم، مسیر زندگی اورسولا پیچیدهتر میشود. او در برخی روایتها در بمباران لندن کشته میشود، در برخی دیگر به امدادرسانی مشغول است، و در یکی از زندگیها حتی در آلمان هیتلری حضور دارد. جنگ و خشونت، همچون نیرویی اجتنابناپذیر، بارها سرنوشت اورسولا را رقم میزند.
یکی از خطوط داستانی مهم، زندگیای است که اورسولا به آلمان سفر میکند و بهطور مستقیم با اوا براون و حتی هیتلر برخورد دارد. در این روایت، امکان تغییر تاریخ مطرح میشود؛ آیا اورسولا میتواند با کشتن هیتلر مسیر جهان را تغییر دهد؟ این بخش از داستان به پرسشی فلسفی و اخلاقی بدل میشود.
در دیگر روایتها، اورسولا در لندنِ بمبارانشده باقی میماند. او بهعنوان نیروی امدادی، با صحنههای دلخراش مرگ و ویرانی مواجه میشود. این تجربهها از او انسانی مقاوم و عمیقتر میسازند. در این روایتهاست که مفهوم همدلی، ازخودگذشتگی و معنای واقعی زندگی برجستهتر میشود.
رابطههای عاشقانه و انسانی در زندگیهای اورسولا به شکلهای مختلف بروز میکنند. گاهی او عشق را تجربه میکند، گاهی تنها میماند، و گاهی هم درگیر روابطی ناسالم میشود. این تفاوتها بیش از آنکه صرفاً تغییر داستان باشند، به کاوشی در ماهیت عشق و انتخاب بدل میشوند.
با گذر از جنگ و سالهای بعد، اورسولا در برخی زندگیها به آرامش نسبی میرسد و در برخی دیگر سرنوشتش باز هم به مرگ زودهنگام ختم میشود. اما در همهی آنها یک حس مشترک وجود دارد: جستوجوی مداوم برای یافتن معنای زندگی و یافتن راهی بهتر برای ادامه دادن.
پایان رمان پاسخی قطعی به پرسشهای فلسفیاش نمیدهد. چرخهی مرگ و زندگی اورسولا همچنان ادامه مییابد و خواننده با این پرسش تنها میماند که آیا انسان میتواند واقعاً سرنوشتش را تغییر دهد یا تنها در تکرارهای بیپایان سرگردان است. اما همین بیپاسخ ماندن، زیبایی و قدرت رمان را دوچندان میکند.
بخشهایی از زندگی پشت زندگی
اورسولا گفت: «برایت این پرسش پیش نمی آید که چه می شد اگر یک چیز کوچک در گذشته تغییر کرده بود. اگر هیتلر روز تولدش مرده بود، یا اگر وقتی بچه بود، یکی او را دزدیده و بزرگش کرده بود، مثلا در یک خانواده ی کویکر، بی شک اتفاق ها یک جور دیگر می شدند.»
…………………
اما هیچ کس نمی داند چه رویدادهایی در پیش است و به هر حال، شاید باز هم همان فرد می شد، چه کویکر و چه غیر کویکر. شاید ناچار می شدند به جای دزدیدن، او را بکشند. می توان این کار را کرد؟ می توان بچه ای را کشت؟ با تفنگ؟ یا اگر تفنگ نبود، با دست های خالی؟ با خونسردی؟
…………………..
اورسولا اندیشید که آیا این باعث در امان بودن تدی می شد؟ البته، نه فقط تدی، بلکه همه ی دنیا. تدی روز بعد از اعلام جنگ، در نیروی هوایی سلطنتی نام نویسی کرده بود. او داشت در مزرعه ی کوچکی در سوفوک کار می کرد. بعد از دانشگاه آکسفورد، یک سال را در کالج کشاورزی گذرانده بود و بعد روی زمین ها و مزرعه های مختلفی در منطقه کار کرده بود.
……………………
برف همچنان میبارید. خانه در سکوتی سنگین فرو رفته بود. اورسولا نفس عمیقی کشید و برای لحظهای احساس کرد که این آغاز است؛ آغاز چیزی که شاید بارها تجربهاش کرده بود و باز هم تجربه خواهد کرد.
………………
گاهی حس میکرد آینده مانند کتابی است که پیشتر خوانده، اما صفحاتش از یادش رفتهاند. تصویری مبهم از خطری در کمین، صدایی در گوشش، یا لرزشی در تنش او را به عقب میکشید. و درست در همان لحظه، یک تصمیم کوچک همهچیز را تغییر میداد.
……………….
در دل لندنِ بمبارانشده، او با چشمانی پر از خاکستر و دودی که آسمان را میپوشاند، ایستاده بود. مرگ در هر گوشه پرسه میزد، اما او زنده مانده بود. چرا؟ شاید برای اینکه هنوز کاری ناتمام داشت، یا شاید چون زندگی همواره فرصتی دوباره به او میبخشید.
اگر به کتاب زندگی پشت زندگی علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، کیت اتکینسون، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب