«سایهی شکنجهگر» اثری است از جین وولف (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۳۱ تا ۲۰۱۹) که در سال ۱۹۸۰ منتشر شده است. این رمان داستان سفر درونی و بیرونی شاگردی تبعیدشده از انجمن شکنجهگران است که در جهانی زوالیافته به جستجوی حقیقت، عشق و رستگاری برمیخیزد.
دربارهی سایهی شکنجهگر
رمان سایهی شکنجهگر (The Shadow of the Torturer) نوشتهی جین وولف یکی از آثار درخشان و پیچیدهی ادبیات فانتزی علمی است که مرز میان اسطوره، علم، و خیال را در هم میشکند. این کتاب نخستین جلد از مجموعهی چهاربخشی کتاب خورشید نو است، اثری که بسیاری از منتقدان آن را در شمار شاهکارهای قرن بیستم قرار دادهاند. وولف در این اثر نهتنها جهانی تازه میآفریند، بلکه به زبانی تازه برای روایت، به ساختاری نو برای داستانگویی، و به روشی عمیق برای اندیشیدن دربارهی حافظه، حقیقت و ایمان دست مییابد.
در ظاهر، سایهی شکنجهگر داستانی است از شاگردی به نام ساوریان که در انجمن شکنجهگران پرورش یافته و سرنوشتش او را به تبعید و سفری پرخطر میکشاند. اما زیر این سطح روایی، لایههایی از معنا، فلسفه و رمزگویی پنهان است. وولف در واقع از یک آیندهی بسیار دور سخن میگوید؛ آیندهای که در آن زمین، که اکنون «اورث» نام دارد، به جهانی فرسوده و زوالزده بدل شده است، جایی که تکنولوژی به جادو شبیه شده و تمدنهای کهن در خاطرهها فرورفتهاند.
قدرت بزرگ این رمان در ترکیب نبوغوار دو ژانر است: فانتزی و علمیتخیلی. وولف نه به سبک تالکین جهانی اسطورهای میسازد، و نه مانند آسیموف جهانی مبتنی بر علم؛ بلکه جهانی پدید میآورد که در آن مرز میان افسانه و علم محو شده است. شمشیر و ستاره، ایمان و دانش، و مرگ و رستگاری در کنار یکدیگر حضور دارند.
زبان کتاب خود یکی از مهمترین عناصر آن است. جین وولف به عنوان نویسندهای که هم مهندس بوده و هم نثرنویسی چیرهدست، با دقتی وسواسگونه واژگان را برمیگزیند. او از زبان راوی، ساوریان، بهره میگیرد تا جهانی کهنه اما پر رمز و راز را توصیف کند. نثرش گاه کهننما و پرابهام است، گاه شاعرانه و عارفانه، و در هر جمله ردی از اندیشه و تاریخ نهفته است.
وولف در این اثر از خواننده انتظار مشارکت دارد. او هیچ چیز را ساده بیان نمیکند، هیچ معمایی را بیپاسخ نمیگذارد، اما پاسخها را پنهان میکند تا خواننده در جستجوی معنا شریک شود. در واقع، خواندن سایهی شکنجهگر خود به نوعی تجربهی معنوی تبدیل میشود؛ تجربهای که در آن باید میان واژهها، خاطرات و نشانهها سفر کرد.
شخصیت ساوریان نیز از جمله پیچیدهترین و رازآمیزترین شخصیتهای ادبیات مدرن است. او هم قربانی است و هم گناهکار، هم شاهد است و هم عامل. مسیر او از شاگردی تا آگاهی، از شکنجهگر تا شفادهنده، یادآور مسیر قهرمانان اسطورهای است؛ اما در عین حال، با نگاهی فلسفی و اگزیستانسیالیستی بازآفرینی شده است.
در پس روایت این سفر، اندیشههایی دربارهی زمان، حافظه، گناه، نجات، و ماهیت حقیقت جریان دارد. وولف با الهام از الهیات مسیحی و سنتهای عرفانی، جهانی را میسازد که در آن رستگاری معنایی همزمان جسمانی و کیهانی دارد. سایهی شکنجهگر، نه تنها عنوان کتاب، بلکه استعارهای است از سایهی گناهی که بر بشر و تاریخ سنگینی میکند.
کتاب پر است از ارجاعات پنهان، نمادهای چندلایه و ساختارهای آیینی. هر مکان، هر شخصیت و هر نام در آن حامل مفهومی دیگر است. حتی ساختار روایی کتاب، که به شکل خاطرات نوشته شده، خود بر مسئلهی حافظه و بازسازی گذشته تأکید دارد. ساوریان نهتنها روایتگر ماجراست، بلکه بازسازندهی جهان خویش است؛ و از این منظر، روایت او به آفرینش شباهت دارد.
وولف در نگارش این اثر از سنتهای ادبی بزرگی تأثیر گرفته است: از کمدی الهی دانته گرفته تا دُنکیشوت سروانتس و در جستوجوی زمان از دسترفته پروست. در هر صفحه میتوان پژواکی از ادبیات کهن و در عین حال حس تازهای از ابداع را یافت. او با مهارتی استادانه، گذشتهی ادبی را در آیندهی خیالی بازمیسازد.
دنیای سایهی شکنجهگر جهانی تاریک و زوالیافته است، اما در دل آن نوری هست؛ نوری که گاه به شکل خورشید، گاه در چهرهی عشق، و گاه در ایمان به بازگشت روشنایی ظاهر میشود. این ترکیب از تاریکی و امید، اثر را از یک داستان صرفاً علمیتخیلی فراتر میبرد و آن را به نوعی تمثیل دینی و فلسفی بدل میکند.
منتقدان بارها اشاره کردهاند که وولف در این رمان نهفقط داستانی فانتزی، بلکه اثری دربارهی خود ادبیات نوشته است. حافظه، بازگویی، و معنا در این اثر همان نقش را دارند که آفرینش و جهانآفرینی در اسطورهها دارند. از این رو، سایهی شکنجهگر را میتوان متنی در باب قدرت کلمه دانست.
در نهایت، این کتاب خواننده را به سفری میبرد که در آن پاسخها کمتر از پرسشها اهمیت دارند. وولف به ما یادآوری میکند که جستوجو برای حقیقت، خود نوعی نجات است؛ و در دنیایی که روشنایی در حال افول است، انسان هنوز میتواند با روایت، با ایمان، و با حافظه، شعلهای کوچک از خورشید نو را زنده نگه دارد.
رمان سایهی شکنجهگر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۴ با بیش از ۳۴۵۰۰ رای و ۲۸۰۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان سایهی شکنجهگر
داستان سایهی شکنجهگر در آیندهای بسیار دور و بر روی زمینی که اکنون «اورث» نام دارد رخ میدهد؛ جهانی فرسوده و محتضر که خورشیدش در حال خاموشی است و تمدن انسان به شکلی نیمهفراموششده و شبهقرونوسطایی بازگشته است. راوی داستان، ساوریان، شاگرد جوانی است در «انجمن شکنجهگران» ــ گروهی که وظیفهی اجرای مجازات و بازجویی از مجرمان را بر عهده دارند. او از کودکی در قلعهی تاریک و سنگی «ماتارشئون» بزرگ شده و هیچ چیز بیرون از آن نمیداند.
در آغاز، ساوریان به همراه دوستانش در قبرستان قدیمی شهر به بازی و کاوش مشغولاند که در آنجا زنی مرموز به نام «تلیا» را میبینند. حضور تلیا و گفتوگوهایش با ساوریان در او حس تازهای برمیانگیزد؛ چیزی میان کنجکاوی و شفقت، که با روحیهی خشک و بیرحم انجمنش سازگار نیست. اندکی بعد، ساوریان در اجرای یکی از شکنجهها دل به تلیا میبازد، زنی اشرافزاده که به دلیل خیانت سیاسی در سیاهچال زندانی است.
عشق به تلیا، سرنوشت ساوریان را تغییر میدهد. او هنگام شکنجهی او دل نمیکند که دستور را بهطور کامل اجرا کند و با این کار، سوگند حرفهای خود را میشکند. نافرمانیاش آشکار میشود و شورای انجمن، او را از مقام خود خلع و به تبعید محکوم میکند. با اینهمه، به او اجازه میدهند شمشیر مقدسی به نام ترمیناوس است (Terminus Est) را همراه ببرد و در شهری دوردست به نام «تراس» خدمت خود را به عنوان جلاد ادامه دهد.
از اینجا سفر ساوریان آغاز میشود؛ سفری در میان خرابههای تمدن، در شهرها و دشتهایی که پر از سایههای گذشته است. در طول راه، او با انسانها و موجوداتی شگفت روبهرو میشود: بازیگرانی که در نمایشهای خیابانی به دنبال معنا میگردند، جنگجویانی که برای شرافت میجنگند، و جادوگرانی که دانش باستانی را چون جادو به کار میبرند. هر دیدار، بخشی از جهان اورث را روشنتر و شخصیت ساوریان را پیچیدهتر میکند.
در یکی از این ماجراها، ساوریان با دختری به نام «آگیا» آشنا میشود که به ظاهر مهربان است، اما او را به دوئلی مرگبار میکشاند. ساوریان از این نبرد جان سالم به در میبرد، اما درمییابد که در جهانی زندگی میکند که پر از فریب و نیرنگ است. او در جستجوی معنا، عشق، و حقیقت ادامه میدهد، در حالی که خاطرهی تلیا همچنان در ذهنش زنده است.
در ادامه، ساوریان به مردمانی برخورد میکند که از دانش باستانی آگاهاند، کسانی که از او به عنوان حامل نوری تازه سخن میگویند. نشانههایی از تقدیر در مسیرش پدیدار میشود؛ گویی او برای هدفی بزرگتر از شکنجه و مرگ برگزیده شده است. در خلال روایت، اشاراتی به مفاهیم رستاخیز، گناه نخستین، و نجات انسان از تاریکی دیده میشود.
در یکی از صحنههای بهیادماندنی، ساوریان شاهد مرگ تلیا است؛ اما در عین حال نشانههایی از باززندهشدن او نیز دیده میشود، چنانکه مرگ در این جهان معنای قطعی ندارد. او درمییابد که رنج و عشق، دو روی یک سکهاند، و انسان تنها از خلال درد میتواند به روشنایی نزدیک شود.
پایان کتاب، گشوده و رازآلود است. ساوریان به راه خود ادامه میدهد تا به مقصدی برسد که نه خود دقیقاً میشناسد و نه خواننده. آنچه مسلم است، این است که او دیگر همان شاگرد سادهی شکنجهگران نیست. او به انسانی بدل شده که میان سایه و نور، میان گناه و رستگاری سرگردان است.
جین وولف در این رمان نهتنها داستانی از سفر و تحول فردی را روایت میکند، بلکه جهانی را به تصویر میکشد که در آن زمان، تاریخ و باور در هم تنیدهاند. سفر ساوریان نماد جستجوی حقیقت در جهانی پر از ابهام است، جهانی که در آن دانش همان اندازه خطرناک است که جهل.
در انتها، سایهی شکنجهگر ما را با پرسشی بزرگ تنها میگذارد: آیا انسان میتواند در دنیایی که نورش رو به خاموشی است، خود به خورشید نو بدل شود؟ پاسخ وولف شاید در ادامهی مجموعه، و شاید در درون خود خواننده نهفته باشد.
بخشهایی از سایهی شکنجهگر
ما آنقدر در دالانهای تاریک زیسته بودیم که خورشید برایمان همچون اسطورهای بود، چیزی که پیران از آن سخن میگفتند بیآنکه خود دیده باشند. هنگامی که نخستینبار نور صبح را دیدم، چنان بود که گویی دیوارهای درونم فرو ریخت. من دانستم که جهان تنها آنچه ما میسازیم نیست، بلکه چیزی است که منتظر ماست تا به آن ایمان بیاوریم.
……………………..
در انجمن ما، عشق همانقدر ممنوع بود که ترحم. اما من آموخته بودم که هیچ شکنجهای بیعشق کامل نیست. زیرا عشق است که رنج را معنا میبخشد؛ و بیعشق، رنج تنها پژواکی پوچ در تالارهای سرد وجدان است.
……………………….
تلیا در سکوت به من نگریست، با چشمانی که گویی در آنها تمام خورشیدهای مرده میدرخشیدند. گفت: «هر کس که درد را میفهمد، بخشی از نور را در خود دارد.» من آن روز نمیدانستم که این جمله همچون زخم تا ابد بر جانم خواهد ماند.
………………………..
در سفرم، شهرهایی دیدم که چون خاطرهای نیمهفراموششده در غبار فرو رفته بودند. مردمانی دیدم که تاریخشان را به خواب میدیدند و در بیداری انکارش میکردند. گویی زمین خود در حال رؤیا دیدن بود، و ما تنها خیالهایی بودیم که در ذهن او شکل میگرفتیم.
……………………….
من به گذشته مینگرم و درمییابم که حافظه، دشمن حقیقت است. هر بار که چیزی را به یاد میآوریم، آن را دوباره میسازیم، و هر بازسازی، دروغی کوچک است که بر چهرهی حقیقت مینشیند. اما شاید همین دروغها هستند که ما را انسان میکنند.
……………………….
گفتهاند خورشید خواهد مرد، اما من دیدهام که حتی در تاریکترین سلول، نوری از دل انسان میتابد. شاید خورشید نو از درون ما برخیزد، نه از آسمان.
……………………….
اگر مرگ پایان باشد، پس چرا جهان تا این اندازه به یاد میماند؟ چرا سنگها خاطرهی گامها را نگه میدارند، و باد هنوز نامهای ما را تکرار میکند؟ من باور دارم که هر سایه، نشانهای از نوری پنهان است، و هیچ شکنجهای بیپاسخ در زمان باقی نمیماند.
اگر به کتاب سایهی شکنجهگر علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
22 مهر 1404
سایهی شکنجهگر
«سایهی شکنجهگر» اثری است از جین وولف (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۳۱ تا ۲۰۱۹) که در سال ۱۹۸۰ منتشر شده است. این رمان داستان سفر درونی و بیرونی شاگردی تبعیدشده از انجمن شکنجهگران است که در جهانی زوالیافته به جستجوی حقیقت، عشق و رستگاری برمیخیزد.
دربارهی سایهی شکنجهگر
رمان سایهی شکنجهگر (The Shadow of the Torturer) نوشتهی جین وولف یکی از آثار درخشان و پیچیدهی ادبیات فانتزی علمی است که مرز میان اسطوره، علم، و خیال را در هم میشکند. این کتاب نخستین جلد از مجموعهی چهاربخشی کتاب خورشید نو است، اثری که بسیاری از منتقدان آن را در شمار شاهکارهای قرن بیستم قرار دادهاند. وولف در این اثر نهتنها جهانی تازه میآفریند، بلکه به زبانی تازه برای روایت، به ساختاری نو برای داستانگویی، و به روشی عمیق برای اندیشیدن دربارهی حافظه، حقیقت و ایمان دست مییابد.
در ظاهر، سایهی شکنجهگر داستانی است از شاگردی به نام ساوریان که در انجمن شکنجهگران پرورش یافته و سرنوشتش او را به تبعید و سفری پرخطر میکشاند. اما زیر این سطح روایی، لایههایی از معنا، فلسفه و رمزگویی پنهان است. وولف در واقع از یک آیندهی بسیار دور سخن میگوید؛ آیندهای که در آن زمین، که اکنون «اورث» نام دارد، به جهانی فرسوده و زوالزده بدل شده است، جایی که تکنولوژی به جادو شبیه شده و تمدنهای کهن در خاطرهها فرورفتهاند.
قدرت بزرگ این رمان در ترکیب نبوغوار دو ژانر است: فانتزی و علمیتخیلی. وولف نه به سبک تالکین جهانی اسطورهای میسازد، و نه مانند آسیموف جهانی مبتنی بر علم؛ بلکه جهانی پدید میآورد که در آن مرز میان افسانه و علم محو شده است. شمشیر و ستاره، ایمان و دانش، و مرگ و رستگاری در کنار یکدیگر حضور دارند.
زبان کتاب خود یکی از مهمترین عناصر آن است. جین وولف به عنوان نویسندهای که هم مهندس بوده و هم نثرنویسی چیرهدست، با دقتی وسواسگونه واژگان را برمیگزیند. او از زبان راوی، ساوریان، بهره میگیرد تا جهانی کهنه اما پر رمز و راز را توصیف کند. نثرش گاه کهننما و پرابهام است، گاه شاعرانه و عارفانه، و در هر جمله ردی از اندیشه و تاریخ نهفته است.
وولف در این اثر از خواننده انتظار مشارکت دارد. او هیچ چیز را ساده بیان نمیکند، هیچ معمایی را بیپاسخ نمیگذارد، اما پاسخها را پنهان میکند تا خواننده در جستجوی معنا شریک شود. در واقع، خواندن سایهی شکنجهگر خود به نوعی تجربهی معنوی تبدیل میشود؛ تجربهای که در آن باید میان واژهها، خاطرات و نشانهها سفر کرد.
شخصیت ساوریان نیز از جمله پیچیدهترین و رازآمیزترین شخصیتهای ادبیات مدرن است. او هم قربانی است و هم گناهکار، هم شاهد است و هم عامل. مسیر او از شاگردی تا آگاهی، از شکنجهگر تا شفادهنده، یادآور مسیر قهرمانان اسطورهای است؛ اما در عین حال، با نگاهی فلسفی و اگزیستانسیالیستی بازآفرینی شده است.
در پس روایت این سفر، اندیشههایی دربارهی زمان، حافظه، گناه، نجات، و ماهیت حقیقت جریان دارد. وولف با الهام از الهیات مسیحی و سنتهای عرفانی، جهانی را میسازد که در آن رستگاری معنایی همزمان جسمانی و کیهانی دارد. سایهی شکنجهگر، نه تنها عنوان کتاب، بلکه استعارهای است از سایهی گناهی که بر بشر و تاریخ سنگینی میکند.
کتاب پر است از ارجاعات پنهان، نمادهای چندلایه و ساختارهای آیینی. هر مکان، هر شخصیت و هر نام در آن حامل مفهومی دیگر است. حتی ساختار روایی کتاب، که به شکل خاطرات نوشته شده، خود بر مسئلهی حافظه و بازسازی گذشته تأکید دارد. ساوریان نهتنها روایتگر ماجراست، بلکه بازسازندهی جهان خویش است؛ و از این منظر، روایت او به آفرینش شباهت دارد.
وولف در نگارش این اثر از سنتهای ادبی بزرگی تأثیر گرفته است: از کمدی الهی دانته گرفته تا دُنکیشوت سروانتس و در جستوجوی زمان از دسترفته پروست. در هر صفحه میتوان پژواکی از ادبیات کهن و در عین حال حس تازهای از ابداع را یافت. او با مهارتی استادانه، گذشتهی ادبی را در آیندهی خیالی بازمیسازد.
دنیای سایهی شکنجهگر جهانی تاریک و زوالیافته است، اما در دل آن نوری هست؛ نوری که گاه به شکل خورشید، گاه در چهرهی عشق، و گاه در ایمان به بازگشت روشنایی ظاهر میشود. این ترکیب از تاریکی و امید، اثر را از یک داستان صرفاً علمیتخیلی فراتر میبرد و آن را به نوعی تمثیل دینی و فلسفی بدل میکند.
منتقدان بارها اشاره کردهاند که وولف در این رمان نهفقط داستانی فانتزی، بلکه اثری دربارهی خود ادبیات نوشته است. حافظه، بازگویی، و معنا در این اثر همان نقش را دارند که آفرینش و جهانآفرینی در اسطورهها دارند. از این رو، سایهی شکنجهگر را میتوان متنی در باب قدرت کلمه دانست.
در نهایت، این کتاب خواننده را به سفری میبرد که در آن پاسخها کمتر از پرسشها اهمیت دارند. وولف به ما یادآوری میکند که جستوجو برای حقیقت، خود نوعی نجات است؛ و در دنیایی که روشنایی در حال افول است، انسان هنوز میتواند با روایت، با ایمان، و با حافظه، شعلهای کوچک از خورشید نو را زنده نگه دارد.
رمان سایهی شکنجهگر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۴ با بیش از ۳۴۵۰۰ رای و ۲۸۰۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان سایهی شکنجهگر
داستان سایهی شکنجهگر در آیندهای بسیار دور و بر روی زمینی که اکنون «اورث» نام دارد رخ میدهد؛ جهانی فرسوده و محتضر که خورشیدش در حال خاموشی است و تمدن انسان به شکلی نیمهفراموششده و شبهقرونوسطایی بازگشته است. راوی داستان، ساوریان، شاگرد جوانی است در «انجمن شکنجهگران» ــ گروهی که وظیفهی اجرای مجازات و بازجویی از مجرمان را بر عهده دارند. او از کودکی در قلعهی تاریک و سنگی «ماتارشئون» بزرگ شده و هیچ چیز بیرون از آن نمیداند.
در آغاز، ساوریان به همراه دوستانش در قبرستان قدیمی شهر به بازی و کاوش مشغولاند که در آنجا زنی مرموز به نام «تلیا» را میبینند. حضور تلیا و گفتوگوهایش با ساوریان در او حس تازهای برمیانگیزد؛ چیزی میان کنجکاوی و شفقت، که با روحیهی خشک و بیرحم انجمنش سازگار نیست. اندکی بعد، ساوریان در اجرای یکی از شکنجهها دل به تلیا میبازد، زنی اشرافزاده که به دلیل خیانت سیاسی در سیاهچال زندانی است.
عشق به تلیا، سرنوشت ساوریان را تغییر میدهد. او هنگام شکنجهی او دل نمیکند که دستور را بهطور کامل اجرا کند و با این کار، سوگند حرفهای خود را میشکند. نافرمانیاش آشکار میشود و شورای انجمن، او را از مقام خود خلع و به تبعید محکوم میکند. با اینهمه، به او اجازه میدهند شمشیر مقدسی به نام ترمیناوس است (Terminus Est) را همراه ببرد و در شهری دوردست به نام «تراس» خدمت خود را به عنوان جلاد ادامه دهد.
از اینجا سفر ساوریان آغاز میشود؛ سفری در میان خرابههای تمدن، در شهرها و دشتهایی که پر از سایههای گذشته است. در طول راه، او با انسانها و موجوداتی شگفت روبهرو میشود: بازیگرانی که در نمایشهای خیابانی به دنبال معنا میگردند، جنگجویانی که برای شرافت میجنگند، و جادوگرانی که دانش باستانی را چون جادو به کار میبرند. هر دیدار، بخشی از جهان اورث را روشنتر و شخصیت ساوریان را پیچیدهتر میکند.
در یکی از این ماجراها، ساوریان با دختری به نام «آگیا» آشنا میشود که به ظاهر مهربان است، اما او را به دوئلی مرگبار میکشاند. ساوریان از این نبرد جان سالم به در میبرد، اما درمییابد که در جهانی زندگی میکند که پر از فریب و نیرنگ است. او در جستجوی معنا، عشق، و حقیقت ادامه میدهد، در حالی که خاطرهی تلیا همچنان در ذهنش زنده است.
در ادامه، ساوریان به مردمانی برخورد میکند که از دانش باستانی آگاهاند، کسانی که از او به عنوان حامل نوری تازه سخن میگویند. نشانههایی از تقدیر در مسیرش پدیدار میشود؛ گویی او برای هدفی بزرگتر از شکنجه و مرگ برگزیده شده است. در خلال روایت، اشاراتی به مفاهیم رستاخیز، گناه نخستین، و نجات انسان از تاریکی دیده میشود.
در یکی از صحنههای بهیادماندنی، ساوریان شاهد مرگ تلیا است؛ اما در عین حال نشانههایی از باززندهشدن او نیز دیده میشود، چنانکه مرگ در این جهان معنای قطعی ندارد. او درمییابد که رنج و عشق، دو روی یک سکهاند، و انسان تنها از خلال درد میتواند به روشنایی نزدیک شود.
پایان کتاب، گشوده و رازآلود است. ساوریان به راه خود ادامه میدهد تا به مقصدی برسد که نه خود دقیقاً میشناسد و نه خواننده. آنچه مسلم است، این است که او دیگر همان شاگرد سادهی شکنجهگران نیست. او به انسانی بدل شده که میان سایه و نور، میان گناه و رستگاری سرگردان است.
جین وولف در این رمان نهتنها داستانی از سفر و تحول فردی را روایت میکند، بلکه جهانی را به تصویر میکشد که در آن زمان، تاریخ و باور در هم تنیدهاند. سفر ساوریان نماد جستجوی حقیقت در جهانی پر از ابهام است، جهانی که در آن دانش همان اندازه خطرناک است که جهل.
در انتها، سایهی شکنجهگر ما را با پرسشی بزرگ تنها میگذارد: آیا انسان میتواند در دنیایی که نورش رو به خاموشی است، خود به خورشید نو بدل شود؟ پاسخ وولف شاید در ادامهی مجموعه، و شاید در درون خود خواننده نهفته باشد.
بخشهایی از سایهی شکنجهگر
ما آنقدر در دالانهای تاریک زیسته بودیم که خورشید برایمان همچون اسطورهای بود، چیزی که پیران از آن سخن میگفتند بیآنکه خود دیده باشند. هنگامی که نخستینبار نور صبح را دیدم، چنان بود که گویی دیوارهای درونم فرو ریخت. من دانستم که جهان تنها آنچه ما میسازیم نیست، بلکه چیزی است که منتظر ماست تا به آن ایمان بیاوریم.
……………………..
در انجمن ما، عشق همانقدر ممنوع بود که ترحم. اما من آموخته بودم که هیچ شکنجهای بیعشق کامل نیست. زیرا عشق است که رنج را معنا میبخشد؛ و بیعشق، رنج تنها پژواکی پوچ در تالارهای سرد وجدان است.
……………………….
تلیا در سکوت به من نگریست، با چشمانی که گویی در آنها تمام خورشیدهای مرده میدرخشیدند. گفت: «هر کس که درد را میفهمد، بخشی از نور را در خود دارد.» من آن روز نمیدانستم که این جمله همچون زخم تا ابد بر جانم خواهد ماند.
………………………..
در سفرم، شهرهایی دیدم که چون خاطرهای نیمهفراموششده در غبار فرو رفته بودند. مردمانی دیدم که تاریخشان را به خواب میدیدند و در بیداری انکارش میکردند. گویی زمین خود در حال رؤیا دیدن بود، و ما تنها خیالهایی بودیم که در ذهن او شکل میگرفتیم.
……………………….
من به گذشته مینگرم و درمییابم که حافظه، دشمن حقیقت است. هر بار که چیزی را به یاد میآوریم، آن را دوباره میسازیم، و هر بازسازی، دروغی کوچک است که بر چهرهی حقیقت مینشیند. اما شاید همین دروغها هستند که ما را انسان میکنند.
……………………….
گفتهاند خورشید خواهد مرد، اما من دیدهام که حتی در تاریکترین سلول، نوری از دل انسان میتابد. شاید خورشید نو از درون ما برخیزد، نه از آسمان.
……………………….
اگر مرگ پایان باشد، پس چرا جهان تا این اندازه به یاد میماند؟ چرا سنگها خاطرهی گامها را نگه میدارند، و باد هنوز نامهای ما را تکرار میکند؟ من باور دارم که هر سایه، نشانهای از نوری پنهان است، و هیچ شکنجهای بیپاسخ در زمان باقی نمیماند.
اگر به کتاب سایهی شکنجهگر علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان، علمی، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات آمریکا، ادبیات جهان، جین وولف، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب