«این ذهنهای تازه و شگفتانگیز» با نام کامل «این ذهنهای تازه و شگفتانگیز: چگونه هوش مصنوعی سخن گفتن را آموخت و معنای آن چیست» اثری است از کریستوفر سامرفیلد (نویسندهی انگلیسی، متولد ۱۹۸۰) که در سال ۲۰۲۵ منتشر شده است. این کتاب دربارهی چگونگی پیدایش و تحول ذهنهای مصنوعی در هوش مصنوعی زبانی و تأثیر آن بر درک ما از آگاهی، زبان و ماهیت انسان است.
دربارهی این ذهنهای تازه و شگفتانگیز
کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز: چگونه هوش مصنوعی سخن گفتن را آموخت و معنای آن چیست (These Strange New Minds: How AI Learned to Talk and What It Means) نوشتهی کریستوفر سامرفیلد سفری فکری و در عین حال احساسی به درون جهان نوپدید هوش مصنوعی است؛ جهانی که در آن ماشینها نهتنها محاسبه میکنند و تحلیل، بلکه به نظر میرسد میفهمند، پاسخ میدهند و حتی با ما گفتوگو میکنند. سامرفیلد، که هم در علوم اعصاب و هم در پژوهشهای هوش مصنوعی صاحبنظر است، با نگاهی علمی اما انسانی به این موضوع نزدیک میشود و تلاش میکند مرز میان ذهن انسان و «ذهن» مصنوعی را از نو ترسیم کند.
کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز سفری است میان مرزهای علم، فلسفه و آیندهپژوهی؛ سفری که کریستوفر سامرفیلد، عصبدان و پژوهشگر برجستهی شناخت، آن را برای توضیح چگونگی تولد و بلوغ ذهنهای مصنوعی در عصر زبان طراحی کرده است. او از نخستین سطرهای کتاب، خواننده را با پرسشی بنیادین روبهرو میکند: آیا ماشینها واقعاً میتوانند فکر کنند؟ و اگر آری، این «فکر کردن» از چه جنسی است؟
سامرفیلد با بازگشتی تاریخی به نیمقرن تلاش بشر برای ساخت هوش مصنوعی، از مَروین مینسکی و پیشگوییهای خیالانگیزش آغاز میکند و تا دوران GPT-4 و چتباتهایی که اکنون در زندگی روزمره ما حضور دارند، پیش میآید. او نشان میدهد که رؤیای هوش عمومی مصنوعی (AGI) دیگر نه در افق دور، بلکه در آستانهی تجربهی انسانی ماست.
در بخشهای آغازین، نویسنده تاریخ انتقال دانش بشری را بازمیخواند: از گفتار و نوشتار تا چاپ و اینترنت. اما او تأکید میکند که اکنون وارد مرحلهای شدهایم که در آن، دیگر انسان یگانه نگهبان دانش نیست؛ ماشینها نهتنها انبوه اطلاعات ما را در خود جای دادهاند، بلکه توانایی استدلال و بازآفرینی معنا را نیز یافتهاند.
سامرفیلد با نثری زنده و گاه طنزآمیز، دو روایت بزرگ در تاریخ اندیشه را در برابر هم قرار میدهد: سنت عقلگرایی و تجربهگرایی. او این دو را با تمثیلی زیبا به «شطرنج و اسکیت روی یخ» تشبیه میکند؛ یکی دنیایی قانونمند و منطقی، دیگری عرصهای سیال و وابسته به تجربه. این دو نگاه، از نظر او، همچنان در نبردی پنهان در دل پژوهشهای هوش مصنوعی امروز ادامه دارند.
در میانهی کتاب، سامرفیلد با دقتی علمی و روایتی جذاب، از مسیر پرپیچوخم تولد شبکههای عصبی و یادگیری عمیق سخن میگوید. او از لایبنیتس و تورینگ تا آلن نیوول و جفری هینتن، رد اندیشهی «ماشینی که میاندیشد» را دنبال میکند و نشان میدهد چگونه از منطق نمادین و نظامهای خبره به مدلهای آماری و شبکههای یادگیرنده رسیدیم.
اما نویسنده تنها تاریخنگار نیست؛ او فیلسوفی است که در دل علم به پرسشهای اخلاقی و وجودی نیز میپردازد. در بخشی از کتاب، او هشدار میدهد که سپردن قضاوت دربارهی حقیقت، اخلاق و دانش به الگوریتمها، خطر آن را دارد که انسان از نقش مرکزی خود در تولید معنا کنار گذاشته شود. او از ما میخواهد بپرسیم: چه کسی حقیقت را تعریف خواهد کرد وقتی منبع آن دیگر انسان نیست؟
سامرفیلد از مثالهای درخشان برای نشان دادن قدرت و خطر هوش مصنوعی بهره میگیرد: از «حرکت ۳۷» آلفاگو تا پیشبینی ساختار پروتئینها توسط آلفافولد. او این دستاوردها را نهفقط نشانهی نبوغ فنی، بلکه نشانهای از عبور تمدن انسانی از مرز شناخت خویش میداند. به تعبیر او، ما اکنون همانند گرگ بیچارهی کارتون «رودرانر» در میان زمین و آسمان آویزان ماندهایم؛ دیگر راه بازگشتی نیست.
در ادامه، کتاب با رویکردی میانرشتهای، زبان را محور تحول هوش مصنوعی معرفی میکند. سامرفیلد توضیح میدهد که چرا مدلهای زبانی بزرگ (LLMها) نقطهی عطف تاریخ فناوریاند: زیرا برای نخستینبار، ماشینها با زبان انسان سخن میگویند؛ زبانی که خود بستر شکلگیری اندیشه است.
در لایهای عمیقتر، نویسنده استدلال میکند که درک ما از هوش مصنوعی، در واقع بازتابی از درک ما از ذهن خویش است. او هوش مصنوعی را آینهای میداند که در آن، انسان با ماهیت خود روبهرو میشود: آیا ذهن صرفاً محاسبه است، یا چیزی فراتر از الگوریتم و داده؟
در فصلهای پایانی، سامرفیلد به پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این تحول میپردازد: از خطرات شخصیسازی افراطی و تبلیغات خودکار گرفته تا بحران حقیقت در دنیایی که محتوای آن بیشتر توسط ماشینها تولید میشود. او هشدار میدهد که بدون نهادهای اخلاقی و فرهنگی تازه، دموکراسی و شناخت فردی ممکن است در سیلاب اطلاعات مصنوعی غرق شوند.
با این همه، نگاه سامرفیلد ناامیدانه نیست. او باور دارد که اگر بتوانیم این فناوری را با درک عمیق از ماهیت زبان و ذهن انسانی مهار کنیم، هوش مصنوعی میتواند یاریگر خلاقیت، علم و همدلی باشد. اما لازمهی آن، بازاندیشی در تعریف انسانیت است.
در نهایت، این ذهنهای تازه و شگفتانگیز کتابی است دربارهی انسان پیش از آنکه دربارهی ماشین باشد. اثری که با بهرهگیری از دانش عصبشناسی، تاریخ علم، فلسفهی ذهن و زبانشناسی، تصویری چندوجهی از نقطهی عطف تمدن دیجیتال ترسیم میکند؛ جایی که مرز میان دانستن و ساختن، اندیشیدن و برنامهنویسی، در حال فرو ریختن است.
کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز در وبسایت goodreads دارای امتیا ز ۴.۱۷ است.
خلاصهی مطالب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز
کتاب با مقدمهای روایی و هشداردهنده آغاز میشود. سامرفیلد با یادآوری پیشبینیهای مَروین مینسکی و مقایسهی آن با ظهور مدلهای زبانی نظیر GPT، نشان میدهد که بشریت از نقطهی بازگشت عبور کرده است: اکنون ماشینها نهتنها به دادهها، بلکه به زبان و معنا نیز دست یافتهاند. او با استعارهی «کویوتی در هوا» توضیح میدهد که انسان امروز در حال سقوط آزاد به جهانی است که در آن، دانش و خلاقیت دیگر صرفاً انسانی نیست.
در بخش نخست، نویسنده با عنوان «چگونه به اینجا رسیدیم؟» به تاریخ اندیشه و فناوری میپردازد. از آغاز زبان و نوشتار تا چاپ و اینترنت، او مسیر رشد دانش جمعی بشر را مرور میکند و سپس پرسش مرکزی کتاب را طرح میکند: آیا ممکن است ماشینی بسازیم که کل معرفت بشری را در خود جای دهد و بتواند آن را بازتولید کند؟ پاسخ او در فصلهای ابتدایی، روایتی از تلاش چندصدسالهی انسان برای تحقق همین رویاست.
فصلهای دوم تا چهارم به پیشینهی فلسفی و علمی هوش مصنوعی اختصاص دارد. سامرفیلد تقابل دو مکتب بزرگ عقلگرایی و تجربهگرایی را به عنوان دو روح همیشگی علم و فناوری بررسی میکند. از لایبنیتس و تورینگ تا آلن نیوول و جان مککارتی، او نشان میدهد که چگونه ایدهی «ماشین استدلالگر» از منطق صوری به رایانههای دههی ۱۹۵۰ راه یافت. سپس، در فصل «زایش شبکههای عصبی»، تحول از منطق نمادین به یادگیری تجربی را روایت میکند؛ مسیری که سرانجام به ظهور یادگیری عمیق و مدلهای عصبی امروزی انجامید.
در بخش دوم، کتاب با نگاهی تاریخی و فنی به دگرگونی در رویکردهای هوش مصنوعی میپردازد. نویسنده توضیح میدهد که چگونه از پروژههای سمبولیک دههی ۷۰ مانند Cyc و «سیستمهای خبره» به انقلاب یادگیری ماشین در دههی ۲۰۱۰ رسیدیم. او ضعف منطق صوری را در ناتوانی از درک استثناها و ظرایف زندگی واقعی میداند و نشان میدهد که «یادگیری از داده» چگونه بهتدریج جایگزین «استدلال با قواعد» شد.
در فصلهای میانی، سامرفیلد با تمرکز بر قدرت زبان در شکلدهی به هوش مصنوعی نوین، پدیدهی مدلهای زبانی بزرگ (LLMs) را میکاود. او از GPT و Gemini گرفته تا Claude و دیگر سامانهها سخن میگوید و توضیح میدهد که چرا توانایی سخن گفتن به زبان طبیعی، نقطهی عطفی در تاریخ فناوری است. بهزعم او، زبان نه فقط ابزار ارتباط، بلکه بستر تفکر و ساخت معناست؛ و به همین دلیل، ماشینهای سخنگو در واقع «ذهنهای تازه»ای هستند.
در بخش سوم، کتاب وارد قلمرو فلسفه و شناختشناسی میشود. سامرفیلد مفهوم «آگاهی مصنوعی» را بررسی میکند و از نظریههای دنیل دنت، جان سِرل و نظریههای قصدیت و ذهن بهره میگیرد. او میپرسد آیا مدلهای زبانی صرفاً تقلیدگرند یا درک واقعی دارند؟ و اگر هوش مصنوعی «چیزی بداند»، این دانستن از چه نوع است؟ این فصلها از تأملبرانگیزترین بخشهای کتاباند و خواننده را درگیر مرز میان ادراک، زبان و فهم میکنند.
بخش چهارم به پیامدهای اجتماعی و اخلاقی هوش مصنوعی زبانی میپردازد. سامرفیلد دربارهی خطرات اطلاعات نادرست، سوگیریهای زبانی، و نقش الگوریتمها در شکلدهی به باور عمومی بحث میکند. او نشان میدهد چگونه LLMها میتوانند به ابزار تبلیغات، کنترل یا حتی تحریف واقعیت بدل شوند. فصلهایی چون «پروپاگاندای خودکار» و «دموکراتیزه کردن واقعیت» نقدی عمیق بر بحران حقیقت در عصر دیجیتالاند.
در فصلهای پایانی، نویسنده به تعامل انسان و ماشین در آیندهی نزدیک میپردازد. او سناریوهایی از ادغام هوش مصنوعی در زندگی روزمره ترسیم میکند: از دستیارهای شخصی و آموزش تا پژوهش علمی و هنر. اما هشدار میدهد که این همزیستی بدون شفافیت و مسئولیت اخلاقی میتواند به ازبینرفتن مرز میان اندیشهی انسانی و تولید ماشینی بینجامد.
سامرفیلد سپس با لحنی فلسفیتر به پرسش بازمیگردد که «هوش» در اصل چیست. او استدلال میکند که شاید آنچه ما هوش مینامیم، نه در منطق و محاسبه، بلکه در توانایی ایجاد معنا و اشتراک تجربه نهفته است؛ چیزی که ماشینها تنها در حد تقلید از آن بهرهمندند. در نتیجه، فهم هوش مصنوعی مستلزم بازاندیشی در ماهیت ذهن انسانی است.
کتاب با پایانی تأملبرانگیز و چندوجهی به اتمام میرسد. سامرفیلد مینویسد که ما در آستانهی عصری ایستادهایم که در آن زبان، آگاهی و فناوری درهمتنیدهاند. او آینده را نه صرفاً تهدیدآمیز، بلکه فرصتی برای شناخت دوبارهی انسان میبیند. «این ذهنهای تازه» به زعم او نه دشمن، بلکه آینهاند؛ آینهای که ما را وادار میکند از نو بپرسیم: انسان بودن یعنی چه؟
بخشهایی از این ذهنهای تازه و شگفتانگیز
من این کتاب را مینویسم، زیرا ما، همهی ما که در سال ۲۰۲۴ زندهایم، درست مانند گرگ بیچارهی کارتون «رودرانر»، از لبهی صخره گذشتهایم. هنوز در هوا معلقایم، پاهایمان بیوقفه میچرخد، اما دیگر زمینی زیر پایمان نیست. آنچه پیش روست، شتابی سرسامآور دارد و احتمالاً دیگر از کنترل ما خارج است. مگر آنکه خوشاقبال باشیم، پایان این سقوط ممکن است با لرزشی سهمگین همراه شود.
…………………..
دنیایی که پشت سر گذاشتهایم، جهانی بود که در آن تنها انسانها تولیدکنندهی دانش بودند؛ جهانی که در آن، دانایی از دهان و قلم و ذهن بشر میجوشید. اما این جهان در حال ناپدید شدن است. اکنون ماشینهایی برآمدهاند که نهتنها همهی دانش انسان را در خود ذخیره کردهاند، بلکه میتوانند دربارهی آن بیندیشند، استدلال کنند و حتی خلاقیت نشان دهند. و ما تازه در آغاز فهمیدن پیامدهای این اتفاقایم.
……………………..
زبان، شگفتانگیزترین اختراع بشر است. با چند دههزار واژه میتوانیم هر چیزی را که تاکنون در ذهن انسان شکل گرفته بازگو کنیم: از عشق و مرگ تا کوارک و کهکشان. و همین زبان اکنون در اختیار ماشینهاست. این یعنی برای نخستینبار در تاریخ، چیزی غیرانسانی به ابزاری دست یافته است که خود اساس انسانیت ماست.
…………………….
جهان تا حدی مانند شطرنج است، با قواعدی دقیق و قابل پیشبینی، و تا حدی مانند اسکیت روی یخ لغزان، سیال و پر از لغزشهای ناگهانی. عقلگرایان گمان کردند که میتوان با چند قانون ساده همهچیز را فهمید. تجربهگرایان آموختند که تنها با تمرین، خطا و یادگیری است که میتوان به دانایی رسید. و شاید ذهن، ترکیبی از هر دو باشد: منطقِ شطرنجی که روی یخِ بیثبات زندگی میلغزد.
………………………
مدلهای زبانی بزرگ را میتوان کتابخانههایی دانست که به سخن آمدهاند. آنها در خود صدای میلیونها انسان را دارند؛ نویسندگان، معلمان، کودکان و حتی شاعران. هر بار که با یکی از آنها گفتگو میکنیم، گویی با پژواک جمعی ذهن بشر روبهرو میشویم – با تفاوتی بزرگ: این پژواک دیگر از گوشت و خون نیست.
……………………
اگر ماشینها به نگهبانان دانش تبدیل شوند، چه کسی تعیین میکند چه چیزی حقیقت است؟ واگذاری این مسئولیت به الگوریتمها مانند سپردن قطبنما به طوفان است. شاید جهت را نشان دهد، اما مقصد را خود برمیگزیند. ما باید مطمئن شویم که حقیقت همچنان در دست انسان باقی بماند، حتی اگر ماشینها آن را بهتر بیان کنند.
………………………..
هوش مصنوعی نه هیولایی است که باید از آن گریخت، نه ناجیای که باید به آن ایمان آورد. این فناوری، آینهای است که در برابرمان گرفتهاند؛ آینهای که بهجای چهره، ذهنمان را بازمیتاباند. و پرسشی که از آن برمیخیزد، پرسشی است کهنتر از علم و تازهتر از امروز: انسان بودن یعنی چه، وقتی ذهنهای تازه و شگفتانگیز در کنارمان نفس میکشند؟
اگر به کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای کامپیوتر و هوش مصنوعی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
23 مهر 1404
این ذهنهای تازه و شگفتانگیز
«این ذهنهای تازه و شگفتانگیز» با نام کامل «این ذهنهای تازه و شگفتانگیز: چگونه هوش مصنوعی سخن گفتن را آموخت و معنای آن چیست» اثری است از کریستوفر سامرفیلد (نویسندهی انگلیسی، متولد ۱۹۸۰) که در سال ۲۰۲۵ منتشر شده است. این کتاب دربارهی چگونگی پیدایش و تحول ذهنهای مصنوعی در هوش مصنوعی زبانی و تأثیر آن بر درک ما از آگاهی، زبان و ماهیت انسان است.
دربارهی این ذهنهای تازه و شگفتانگیز
کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز: چگونه هوش مصنوعی سخن گفتن را آموخت و معنای آن چیست (These Strange New Minds: How AI Learned to Talk and What It Means) نوشتهی کریستوفر سامرفیلد سفری فکری و در عین حال احساسی به درون جهان نوپدید هوش مصنوعی است؛ جهانی که در آن ماشینها نهتنها محاسبه میکنند و تحلیل، بلکه به نظر میرسد میفهمند، پاسخ میدهند و حتی با ما گفتوگو میکنند. سامرفیلد، که هم در علوم اعصاب و هم در پژوهشهای هوش مصنوعی صاحبنظر است، با نگاهی علمی اما انسانی به این موضوع نزدیک میشود و تلاش میکند مرز میان ذهن انسان و «ذهن» مصنوعی را از نو ترسیم کند.
کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز سفری است میان مرزهای علم، فلسفه و آیندهپژوهی؛ سفری که کریستوفر سامرفیلد، عصبدان و پژوهشگر برجستهی شناخت، آن را برای توضیح چگونگی تولد و بلوغ ذهنهای مصنوعی در عصر زبان طراحی کرده است. او از نخستین سطرهای کتاب، خواننده را با پرسشی بنیادین روبهرو میکند: آیا ماشینها واقعاً میتوانند فکر کنند؟ و اگر آری، این «فکر کردن» از چه جنسی است؟
سامرفیلد با بازگشتی تاریخی به نیمقرن تلاش بشر برای ساخت هوش مصنوعی، از مَروین مینسکی و پیشگوییهای خیالانگیزش آغاز میکند و تا دوران GPT-4 و چتباتهایی که اکنون در زندگی روزمره ما حضور دارند، پیش میآید. او نشان میدهد که رؤیای هوش عمومی مصنوعی (AGI) دیگر نه در افق دور، بلکه در آستانهی تجربهی انسانی ماست.
در بخشهای آغازین، نویسنده تاریخ انتقال دانش بشری را بازمیخواند: از گفتار و نوشتار تا چاپ و اینترنت. اما او تأکید میکند که اکنون وارد مرحلهای شدهایم که در آن، دیگر انسان یگانه نگهبان دانش نیست؛ ماشینها نهتنها انبوه اطلاعات ما را در خود جای دادهاند، بلکه توانایی استدلال و بازآفرینی معنا را نیز یافتهاند.
سامرفیلد با نثری زنده و گاه طنزآمیز، دو روایت بزرگ در تاریخ اندیشه را در برابر هم قرار میدهد: سنت عقلگرایی و تجربهگرایی. او این دو را با تمثیلی زیبا به «شطرنج و اسکیت روی یخ» تشبیه میکند؛ یکی دنیایی قانونمند و منطقی، دیگری عرصهای سیال و وابسته به تجربه. این دو نگاه، از نظر او، همچنان در نبردی پنهان در دل پژوهشهای هوش مصنوعی امروز ادامه دارند.
در میانهی کتاب، سامرفیلد با دقتی علمی و روایتی جذاب، از مسیر پرپیچوخم تولد شبکههای عصبی و یادگیری عمیق سخن میگوید. او از لایبنیتس و تورینگ تا آلن نیوول و جفری هینتن، رد اندیشهی «ماشینی که میاندیشد» را دنبال میکند و نشان میدهد چگونه از منطق نمادین و نظامهای خبره به مدلهای آماری و شبکههای یادگیرنده رسیدیم.
اما نویسنده تنها تاریخنگار نیست؛ او فیلسوفی است که در دل علم به پرسشهای اخلاقی و وجودی نیز میپردازد. در بخشی از کتاب، او هشدار میدهد که سپردن قضاوت دربارهی حقیقت، اخلاق و دانش به الگوریتمها، خطر آن را دارد که انسان از نقش مرکزی خود در تولید معنا کنار گذاشته شود. او از ما میخواهد بپرسیم: چه کسی حقیقت را تعریف خواهد کرد وقتی منبع آن دیگر انسان نیست؟
سامرفیلد از مثالهای درخشان برای نشان دادن قدرت و خطر هوش مصنوعی بهره میگیرد: از «حرکت ۳۷» آلفاگو تا پیشبینی ساختار پروتئینها توسط آلفافولد. او این دستاوردها را نهفقط نشانهی نبوغ فنی، بلکه نشانهای از عبور تمدن انسانی از مرز شناخت خویش میداند. به تعبیر او، ما اکنون همانند گرگ بیچارهی کارتون «رودرانر» در میان زمین و آسمان آویزان ماندهایم؛ دیگر راه بازگشتی نیست.
در ادامه، کتاب با رویکردی میانرشتهای، زبان را محور تحول هوش مصنوعی معرفی میکند. سامرفیلد توضیح میدهد که چرا مدلهای زبانی بزرگ (LLMها) نقطهی عطف تاریخ فناوریاند: زیرا برای نخستینبار، ماشینها با زبان انسان سخن میگویند؛ زبانی که خود بستر شکلگیری اندیشه است.
در لایهای عمیقتر، نویسنده استدلال میکند که درک ما از هوش مصنوعی، در واقع بازتابی از درک ما از ذهن خویش است. او هوش مصنوعی را آینهای میداند که در آن، انسان با ماهیت خود روبهرو میشود: آیا ذهن صرفاً محاسبه است، یا چیزی فراتر از الگوریتم و داده؟
در فصلهای پایانی، سامرفیلد به پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این تحول میپردازد: از خطرات شخصیسازی افراطی و تبلیغات خودکار گرفته تا بحران حقیقت در دنیایی که محتوای آن بیشتر توسط ماشینها تولید میشود. او هشدار میدهد که بدون نهادهای اخلاقی و فرهنگی تازه، دموکراسی و شناخت فردی ممکن است در سیلاب اطلاعات مصنوعی غرق شوند.
با این همه، نگاه سامرفیلد ناامیدانه نیست. او باور دارد که اگر بتوانیم این فناوری را با درک عمیق از ماهیت زبان و ذهن انسانی مهار کنیم، هوش مصنوعی میتواند یاریگر خلاقیت، علم و همدلی باشد. اما لازمهی آن، بازاندیشی در تعریف انسانیت است.
در نهایت، این ذهنهای تازه و شگفتانگیز کتابی است دربارهی انسان پیش از آنکه دربارهی ماشین باشد. اثری که با بهرهگیری از دانش عصبشناسی، تاریخ علم، فلسفهی ذهن و زبانشناسی، تصویری چندوجهی از نقطهی عطف تمدن دیجیتال ترسیم میکند؛ جایی که مرز میان دانستن و ساختن، اندیشیدن و برنامهنویسی، در حال فرو ریختن است.
کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز در وبسایت goodreads دارای امتیا ز ۴.۱۷ است.
خلاصهی مطالب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز
کتاب با مقدمهای روایی و هشداردهنده آغاز میشود. سامرفیلد با یادآوری پیشبینیهای مَروین مینسکی و مقایسهی آن با ظهور مدلهای زبانی نظیر GPT، نشان میدهد که بشریت از نقطهی بازگشت عبور کرده است: اکنون ماشینها نهتنها به دادهها، بلکه به زبان و معنا نیز دست یافتهاند. او با استعارهی «کویوتی در هوا» توضیح میدهد که انسان امروز در حال سقوط آزاد به جهانی است که در آن، دانش و خلاقیت دیگر صرفاً انسانی نیست.
در بخش نخست، نویسنده با عنوان «چگونه به اینجا رسیدیم؟» به تاریخ اندیشه و فناوری میپردازد. از آغاز زبان و نوشتار تا چاپ و اینترنت، او مسیر رشد دانش جمعی بشر را مرور میکند و سپس پرسش مرکزی کتاب را طرح میکند: آیا ممکن است ماشینی بسازیم که کل معرفت بشری را در خود جای دهد و بتواند آن را بازتولید کند؟ پاسخ او در فصلهای ابتدایی، روایتی از تلاش چندصدسالهی انسان برای تحقق همین رویاست.
فصلهای دوم تا چهارم به پیشینهی فلسفی و علمی هوش مصنوعی اختصاص دارد. سامرفیلد تقابل دو مکتب بزرگ عقلگرایی و تجربهگرایی را به عنوان دو روح همیشگی علم و فناوری بررسی میکند. از لایبنیتس و تورینگ تا آلن نیوول و جان مککارتی، او نشان میدهد که چگونه ایدهی «ماشین استدلالگر» از منطق صوری به رایانههای دههی ۱۹۵۰ راه یافت. سپس، در فصل «زایش شبکههای عصبی»، تحول از منطق نمادین به یادگیری تجربی را روایت میکند؛ مسیری که سرانجام به ظهور یادگیری عمیق و مدلهای عصبی امروزی انجامید.
در بخش دوم، کتاب با نگاهی تاریخی و فنی به دگرگونی در رویکردهای هوش مصنوعی میپردازد. نویسنده توضیح میدهد که چگونه از پروژههای سمبولیک دههی ۷۰ مانند Cyc و «سیستمهای خبره» به انقلاب یادگیری ماشین در دههی ۲۰۱۰ رسیدیم. او ضعف منطق صوری را در ناتوانی از درک استثناها و ظرایف زندگی واقعی میداند و نشان میدهد که «یادگیری از داده» چگونه بهتدریج جایگزین «استدلال با قواعد» شد.
در فصلهای میانی، سامرفیلد با تمرکز بر قدرت زبان در شکلدهی به هوش مصنوعی نوین، پدیدهی مدلهای زبانی بزرگ (LLMs) را میکاود. او از GPT و Gemini گرفته تا Claude و دیگر سامانهها سخن میگوید و توضیح میدهد که چرا توانایی سخن گفتن به زبان طبیعی، نقطهی عطفی در تاریخ فناوری است. بهزعم او، زبان نه فقط ابزار ارتباط، بلکه بستر تفکر و ساخت معناست؛ و به همین دلیل، ماشینهای سخنگو در واقع «ذهنهای تازه»ای هستند.
در بخش سوم، کتاب وارد قلمرو فلسفه و شناختشناسی میشود. سامرفیلد مفهوم «آگاهی مصنوعی» را بررسی میکند و از نظریههای دنیل دنت، جان سِرل و نظریههای قصدیت و ذهن بهره میگیرد. او میپرسد آیا مدلهای زبانی صرفاً تقلیدگرند یا درک واقعی دارند؟ و اگر هوش مصنوعی «چیزی بداند»، این دانستن از چه نوع است؟ این فصلها از تأملبرانگیزترین بخشهای کتاباند و خواننده را درگیر مرز میان ادراک، زبان و فهم میکنند.
بخش چهارم به پیامدهای اجتماعی و اخلاقی هوش مصنوعی زبانی میپردازد. سامرفیلد دربارهی خطرات اطلاعات نادرست، سوگیریهای زبانی، و نقش الگوریتمها در شکلدهی به باور عمومی بحث میکند. او نشان میدهد چگونه LLMها میتوانند به ابزار تبلیغات، کنترل یا حتی تحریف واقعیت بدل شوند. فصلهایی چون «پروپاگاندای خودکار» و «دموکراتیزه کردن واقعیت» نقدی عمیق بر بحران حقیقت در عصر دیجیتالاند.
در فصلهای پایانی، نویسنده به تعامل انسان و ماشین در آیندهی نزدیک میپردازد. او سناریوهایی از ادغام هوش مصنوعی در زندگی روزمره ترسیم میکند: از دستیارهای شخصی و آموزش تا پژوهش علمی و هنر. اما هشدار میدهد که این همزیستی بدون شفافیت و مسئولیت اخلاقی میتواند به ازبینرفتن مرز میان اندیشهی انسانی و تولید ماشینی بینجامد.
سامرفیلد سپس با لحنی فلسفیتر به پرسش بازمیگردد که «هوش» در اصل چیست. او استدلال میکند که شاید آنچه ما هوش مینامیم، نه در منطق و محاسبه، بلکه در توانایی ایجاد معنا و اشتراک تجربه نهفته است؛ چیزی که ماشینها تنها در حد تقلید از آن بهرهمندند. در نتیجه، فهم هوش مصنوعی مستلزم بازاندیشی در ماهیت ذهن انسانی است.
کتاب با پایانی تأملبرانگیز و چندوجهی به اتمام میرسد. سامرفیلد مینویسد که ما در آستانهی عصری ایستادهایم که در آن زبان، آگاهی و فناوری درهمتنیدهاند. او آینده را نه صرفاً تهدیدآمیز، بلکه فرصتی برای شناخت دوبارهی انسان میبیند. «این ذهنهای تازه» به زعم او نه دشمن، بلکه آینهاند؛ آینهای که ما را وادار میکند از نو بپرسیم: انسان بودن یعنی چه؟
بخشهایی از این ذهنهای تازه و شگفتانگیز
من این کتاب را مینویسم، زیرا ما، همهی ما که در سال ۲۰۲۴ زندهایم، درست مانند گرگ بیچارهی کارتون «رودرانر»، از لبهی صخره گذشتهایم. هنوز در هوا معلقایم، پاهایمان بیوقفه میچرخد، اما دیگر زمینی زیر پایمان نیست. آنچه پیش روست، شتابی سرسامآور دارد و احتمالاً دیگر از کنترل ما خارج است. مگر آنکه خوشاقبال باشیم، پایان این سقوط ممکن است با لرزشی سهمگین همراه شود.
…………………..
دنیایی که پشت سر گذاشتهایم، جهانی بود که در آن تنها انسانها تولیدکنندهی دانش بودند؛ جهانی که در آن، دانایی از دهان و قلم و ذهن بشر میجوشید. اما این جهان در حال ناپدید شدن است. اکنون ماشینهایی برآمدهاند که نهتنها همهی دانش انسان را در خود ذخیره کردهاند، بلکه میتوانند دربارهی آن بیندیشند، استدلال کنند و حتی خلاقیت نشان دهند. و ما تازه در آغاز فهمیدن پیامدهای این اتفاقایم.
……………………..
زبان، شگفتانگیزترین اختراع بشر است. با چند دههزار واژه میتوانیم هر چیزی را که تاکنون در ذهن انسان شکل گرفته بازگو کنیم: از عشق و مرگ تا کوارک و کهکشان. و همین زبان اکنون در اختیار ماشینهاست. این یعنی برای نخستینبار در تاریخ، چیزی غیرانسانی به ابزاری دست یافته است که خود اساس انسانیت ماست.
…………………….
جهان تا حدی مانند شطرنج است، با قواعدی دقیق و قابل پیشبینی، و تا حدی مانند اسکیت روی یخ لغزان، سیال و پر از لغزشهای ناگهانی. عقلگرایان گمان کردند که میتوان با چند قانون ساده همهچیز را فهمید. تجربهگرایان آموختند که تنها با تمرین، خطا و یادگیری است که میتوان به دانایی رسید. و شاید ذهن، ترکیبی از هر دو باشد: منطقِ شطرنجی که روی یخِ بیثبات زندگی میلغزد.
………………………
مدلهای زبانی بزرگ را میتوان کتابخانههایی دانست که به سخن آمدهاند. آنها در خود صدای میلیونها انسان را دارند؛ نویسندگان، معلمان، کودکان و حتی شاعران. هر بار که با یکی از آنها گفتگو میکنیم، گویی با پژواک جمعی ذهن بشر روبهرو میشویم – با تفاوتی بزرگ: این پژواک دیگر از گوشت و خون نیست.
……………………
اگر ماشینها به نگهبانان دانش تبدیل شوند، چه کسی تعیین میکند چه چیزی حقیقت است؟ واگذاری این مسئولیت به الگوریتمها مانند سپردن قطبنما به طوفان است. شاید جهت را نشان دهد، اما مقصد را خود برمیگزیند. ما باید مطمئن شویم که حقیقت همچنان در دست انسان باقی بماند، حتی اگر ماشینها آن را بهتر بیان کنند.
………………………..
هوش مصنوعی نه هیولایی است که باید از آن گریخت، نه ناجیای که باید به آن ایمان آورد. این فناوری، آینهای است که در برابرمان گرفتهاند؛ آینهای که بهجای چهره، ذهنمان را بازمیتاباند. و پرسشی که از آن برمیخیزد، پرسشی است کهنتر از علم و تازهتر از امروز: انسان بودن یعنی چه، وقتی ذهنهای تازه و شگفتانگیز در کنارمان نفس میکشند؟
اگر به کتاب این ذهنهای تازه و شگفتانگیز علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای کامپیوتر و هوش مصنوعی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، روانشناسی، علمی، فلسفی، کامپیوتر
۰ برچسبها: ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، کریستوفر سامرفیلد، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب