تاریخ جهانی بدنامی

«تاریخ جهانی بدنامی» اثری است از خورخه لوئیس بورخس (نویسنده‌ی آرژانتینی، از ۱۸۹۹ تا ۱۹۸۶) که در سال ۱۹۳۵ منتشر شده است. این کتاب مجموعه‌ای از روایت‌های کوتاه درباره‌ی شخصیت‌های بدنام و جنایتکاران تاریخی است که بورخس با نگاهی ادبی و خیال‌پردازانه آن‌ها را بازآفرینی می‌کند.

درباره‌ی تاریخ جهانی بدنامی

کتاب «تاریخ جهانی بدنامی» (A Universal History of Infamy) یکی از نخستین آثار خورخه لوئیس بورخس است که در سال ۱۹۳۵ منتشر شد و نقطه عطفی در مسیر ادبی او به‌شمار می‌آید. این اثر مجموعه‌ای از روایت‌های کوتاه درباره شخصیت‌های بدنام، جنایتکاران، دزدان دریایی و ماجراجویان تاریخی است که بورخس با نگاهی خاص و نثری شاعرانه آن‌ها را بازآفرینی کرده است.

بورخس در این کتاب نه‌تنها به بازگویی زندگی افراد بدنام می‌پردازد، بلکه با استفاده از تخیل، طنز و سبک خاص خود، مرز میان واقعیت و افسانه را در هم می‌شکند. او از منابع مختلف تاریخی، ادبی و عامیانه بهره می‌گیرد و با بازنویسی خلاقانه، داستان‌هایی خلق می‌کند که هم سرگرم‌کننده‌اند و هم تأمل‌برانگیز.

یکی از ویژگی‌های برجسته این کتاب، شیوه روایت بورخس است که با زبانی فشرده، پرمایه و گاه کنایه‌آمیز، شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد که در تاریخ به‌عنوان نماد شرارت یا فریب شناخته شده‌اند. با این حال، بورخس به‌جای قضاوت، آن‌ها را در بستر فرهنگی و انسانی‌شان بررسی می‌کند.

در «تاریخ جهانی بدنامی»، بورخس به‌نوعی تاریخ‌نگاری بدیل دست می‌زند؛ تاریخی که نه از زاویه قدرت و افتخار، بلکه از منظر حاشیه‌نشینان، قانون‌شکنان و طردشدگان روایت می‌شود. این نگاه، خواننده را به بازاندیشی در مفهوم «بدنامی» و مرزهای اخلاقی دعوت می‌کند.

داستان‌های این مجموعه، هرچند کوتاه‌اند، اما سرشار از جزئیات، پیچیدگی‌های روان‌شناختی و ارجاعات فرهنگی‌اند. بورخس با مهارت، شخصیت‌هایی را می‌سازد که در عین بدنامی، جذاب و گاه حتی قابل‌همدردی‌اند.

این کتاب همچنین نشان‌دهنده علاقه بورخس به ادبیات عامه‌پسند، داستان‌های جنایی و ماجراجویانه است. او با الهام از این ژانرها، اثری خلق کرده که هم ادبی و هنری است و هم سرگرم‌کننده و پرکشش.

«تاریخ جهانی بدنامی» را می‌توان تمرینی برای سبک‌های روایی بورخس در آثار بعدی‌اش دانست. بسیاری از مضامین و تکنیک‌هایی که بعدها در «الف» و «فیکشن‌ها» به اوج می‌رسند، در این کتاب ریشه دارند.

در این اثر، بورخس به‌جای تمرکز بر قهرمانان، ضدقهرمان‌ها را در مرکز توجه قرار می‌دهد. این انتخاب، نه‌تنها ساختار روایی را دگرگون می‌کند، بلکه نگاه اخلاقی خواننده را نیز به چالش می‌کشد.

زبان بورخس در این کتاب، هرچند هنوز به پختگی آثار بعدی‌اش نرسیده، اما نشانه‌هایی از سبک منحصربه‌فرد او را در خود دارد: جمله‌های موجز، ارجاعات بینامتنی، و بازی‌های ذهنی با واقعیت و خیال.

خواندن «تاریخ جهانی بدنامی» تجربه‌ای است که هم لذت ادبی دارد و هم تأمل فلسفی. بورخس با نگاهی انسانی و گاه شوخ‌طبع، تاریخ را از زاویه‌ای تازه بازمی‌نگرد و خواننده را به سفری در دنیای تاریک اما پررمز و راز شخصیت‌های بدنام می‌برد.

این کتاب نه‌تنها برای علاقه‌مندان به ادبیات بورخس، بلکه برای کسانی که به تاریخ، روان‌شناسی جنایت و روایت‌های غیرمتعارف علاقه دارند، اثری خواندنی و الهام‌بخش است.

در نهایت، «تاریخ جهانی بدنامی» را می‌توان نقطه آغاز جهان روایی بورخس دانست؛ جهانی که در آن مرز میان حقیقت و خیال، اخلاق و بی‌اخلاقی، و شهرت و بدنامی همواره در حال جابه‌جایی است.

کتاب تاریخ جهانی بدنامی در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۰ با بیش از ۱۱۵۰۰ رای و ۹۴۸ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از سپاس ریوندی و سعید متین به بازار عرضه شده است.

فهرست و خلاصه‌ی داستان‌های تاریخ جهانی بدنامی

کتاب «تاریخ جهانی بدنامی» نخستین مجموعه داستانی خورخه لوئیس بورخس است که در سال ۱۹۳۵ منتشر شد. این کتاب شامل روایت‌هایی کوتاه از زندگی شخصیت‌های بدنام، جنایتکاران، دزدان دریایی، فریبکاران و ماجراجویان واقعی یا افسانه‌ای است که بورخس با نگاهی ادبی، طنزآمیز و گاه فلسفی آن‌ها را بازآفرینی کرده است. او در این اثر مرز میان تاریخ و داستان را محو می‌کند و با نثری شاعرانه، واقعیت را با خیال درمی‌آمیزد.

در این مجموعه، بورخس از منابع تاریخی، سفرنامه‌ها، افسانه‌ها و متون مذهبی الهام گرفته و با بازنویسی خلاقانه، داستان‌هایی ساخته که هم بازتابی از واقعیت‌اند و هم بازتابی از ذهن خیال‌پرداز نویسنده. او در مقدمه کتاب اشاره می‌کند که این داستان‌ها «بازآفرینی‌هایی آزاد» از منابع مختلف‌اند، نه ترجمه یا نقل‌قول صرف.

یکی از داستان‌های مشهور این مجموعه «مردی از شجاعت» است که درباره یک شمشیرزن ژاپنی به نام تزوکاهارا بوکو است. بورخس در این داستان، تضاد میان شجاعت و خشونت را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه مفاهیم اخلاقی در فرهنگ‌های مختلف می‌توانند معانی متفاوتی داشته باشند.

در داستان «مردی از شجاعت»، بورخس به‌جای تمرکز بر اعمال خشونت‌آمیز، به درون شخصیت می‌نگرد و انگیزه‌های او را بررسی می‌کند. این نگاه روان‌شناختی به شخصیت‌های بدنام، یکی از ویژگی‌های برجسته کتاب است که آن را از روایت‌های صرفاً تاریخی متمایز می‌کند.

داستان «مردی که در رنگ‌ها زندگی می‌کرد» درباره یک جادوگر و فریبکار هندی است که با استفاده از توهم و رنگ، مردم را فریب می‌دهد. این داستان، بازتابی از علاقه بورخس به مفاهیم وهم، فریب و واقعیت است و نشان می‌دهد که چگونه مرز میان حقیقت و دروغ می‌تواند لغزنده باشد.

در «زن قاتل از ناپل»، بورخس داستان زنی را روایت می‌کند که با زهر شوهران خود را می‌کشد. این داستان، همزمان هم ترسناک است و هم طنزآمیز، و نشان می‌دهد که چگونه بورخس می‌تواند با زبانی شاعرانه، خشونت را به‌گونه‌ای روایت کند که هم جذاب باشد و هم تأمل‌برانگیز.

یکی دیگر از داستان‌های جالب این مجموعه «مردی که بهشت را دید» است که درباره یک راهب اسپانیایی است که به دنبال یافتن بهشت زمینی به سفر می‌رود. این داستان، آمیزه‌ای از عرفان، خیال و طنز است و به‌نوعی نقدی بر جست‌وجوی حقیقت مطلق در جهان مادی است.

در داستان «دزدان دریایی از مالابار»، بورخس به روایت زندگی دزدان دریایی هندی می‌پردازد که با بی‌رحمی و مهارت، کشتی‌ها را غارت می‌کردند. او در این داستان، نه‌تنها به شرح اعمال آن‌ها می‌پردازد، بلکه به ساختار اجتماعی و فرهنگی آن دوران نیز اشاره می‌کند.

فهرست داستان‌های کتاب در نسخه اصلی اسپانیایی شامل موارد زیر است:

  • مردی از شجاعت
  • مردی که در رنگ‌ها زندگی می‌کرد
  • زن قاتل از ناپل
  • مردی که بهشت را دید
  • دزدان دریایی از مالابار
  • مردی که هیچ‌گاه نمی‌خندید
  • داستان‌های دیگر

در مجموع، «تاریخ جهانی بدنامی» نه‌تنها مجموعه‌ای از داستان‌های جذاب و پرکشش است، بلکه تمرینی در سبک روایی، زبان و نگاه فلسفی بورخس نیز به‌شمار می‌آید. این کتاب، آغازگر مسیری است که بورخس در آثار بعدی‌اش با عمق و پیچیدگی بیشتری ادامه می‌دهد.

بخش‌هایی از تاریخ جهانی بدنامی

از آن شلیک خجسته، بیلی‌کوچیکه‌ی قهرمان (در چهارده‌سالگی) متولد شد و بیل هریگنِ مخفی مرد. جوانک گنداب‌راه‌ها و مخروبه‌ها خود را تا مرتبه‌ی مرد مرزنشین برکشید. سوارکار شد. یاد گرفت صاف روی اسب بنشیند، به سبک وایومینگ و تگزاس؛ نه مایل به عقب، به‌سبک اورگون و کالیفرنیا. هرگز به‌تمامی شبیه افسانه‌اش نشد، ولی رفته‌رفته به آن نزدیک شد. چیزی از آن لات بی‌سروپای نیویورکی در وجود کابوی ماند: نفرتی را که قبلاً سیاه‌ها در او برمی‌انگیختند، نثار مکزیکی‌ها کرد؛ ولی آخرین کلمه‌هایی که بر زبان آورد، کلماتی (زشت) به ‌اسپانیایی بود. هنر جابه‌جاکردن گله را آموخت. هنر دیگری را نیز آموخت، دشوارتر از آن‌یکی. هنر فرمان‌دادن به آدم‌ها. این دو یاری‌اش کردند تا گله‌دزد قابلی شود.

گاهی گیتارها و بعضی‌جاها او را جذب می‌کردند. با هشیاری هراس‌آورِ ناشی از بی‌خوابی، مجالس عیش‌وعشرت شلوغی ترتیب می‌داد که چهار شبانه‌روز به طول می‌انجامید. سرانجام، با دل‌زدگی، صورت‌حساب را به‌ضرب گلوله می‌پرداخت. تا زمانی که انگشت ماشه‌کشی‌اش به او روی خوش نشان می‌داد، خوف‌انگیزترین (و شاید هیچ‌ترین و تنهاترین) مرد آن قلمرو بود. دوستش، گَرِت کلانتر، که بعدها او را کشت، یک بار به او گفت: «من برای تمرین هدف‌گیری کلی بوفالو کشته‌ام.» بیلی به‌نرمی پاسخ داد: «من بیشتر تمرین کرده‌ام. منتها با کشتن آدم‌ها.»

دسترسی به جزئیاتِ دقیقِ آمار امکان‌پذیر نیست، ولی می‌دانیم که خون بیست‌ویک نفر به گردنش بود- «بدون احتساب مکزیکی‌ها». درطول هفت سالِ بسیار خطیر، گشاده‌دستانه به آن امر اشتغال داشت: تهور.

………………..

او زنی بود با چشمانی تیره و نگاهی که در آن نه ترحم بود و نه تردید. کشتی‌ها را چون پرندگان شکار می‌کرد و دریا را خانه‌ی خود می‌دانست.

………………….

بوکو شمشیر می‌کشید نه برای کشتن، بلکه برای اثبات اینکه مرگ، تنها سایه‌ای است که از زندگی می‌گریزد.

………………….

او آن‌قدر در نقش خود غرق شد که دیگر نمی‌دانست کدام چهره‌اش واقعی‌ست: آن‌که در آینه می‌دید یا آن‌که مردم باور کرده بودند.

…………………

در دل قرن نوزدهم، مردی به نام آرتور اورتون، با چهره‌ای ساده‌دل و اندامی سنگین، تصمیم گرفت زندگی‌اش را از نو بسازد، اما نه با کار، بلکه با دروغ. او خود را به‌جای یک اشراف‌زاده گمشده جا زد: سر راجر تیچبورن، وارث ثروتی بزرگ که در دریا ناپدید شده بود. مردم، مشتاق معجزه و بازگشت، به او باور آوردند. مادر پیر تیچبورن، با چشمانی خسته از انتظار، او را در آغوش گرفت و گفت: «پسرم بازگشته.»

اما این بازگشت، بیش از آن‌که حقیقت باشد، نمایش بود. تام کاسترو، همان آرتور اورتون، در نقش خود غرق شد. او با اعتمادبه‌نفس، خاطراتی ساخت، لهجه‌ای تقلید کرد، و گذشته‌ای را بازسازی نمود که هرگز از آنِ او نبود. بورخس، با نگاهی تیزبین، این فریب را نه صرفاً دروغ، بلکه نوعی آفرینش می‌بیند—آفرینشی که مرز میان واقعیت و خیال را در هم می‌شکند.

در دادگاه، حقیقت به چالش کشیده شد. شاهدان، مدارک، و حافظه‌ها در برابر هم صف کشیدند. اما پرسش اصلی باقی ماند: آیا حقیقت آن چیزی‌ست که بوده، یا آن‌چه مردم باور دارند؟ بورخس با طنزی تلخ، نشان می‌دهد که گاه دروغ، چنان با مهارت گفته می‌شود که از حقیقت پیشی می‌گیرد.

تام کاسترو، در پایان، نه به‌عنوان یک جنایتکار، بلکه به‌عنوان یک شخصیت ادبی در ذهن خواننده باقی می‌ماند، نمادی از میل انسان به بازآفرینی خویش، حتی اگر به بهای فریب باشد.

 

اگر به کتاب تاریخ جهانی بدنامی علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار خورخه لوئیس بورخس در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را باسایر آثار این نویسنده نیز آشنا می‌کند.