«زبالههای اروپایی» اثری است از کریستین کراخت (نویسندهی سوئیسی، متولد ۱۹۶۶) که در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است. این رمان دربارهی سفر جادهای یک نویسنده و مادر سالخوردهاش در سرتاسر سوئیس است که در پسِ ظاهر طنزآمیزش، جستوجویی تلخ برای معنا، بخشش و مواجهه با زوال اخلاقی و تاریخی اروپا را روایت میکند.
دربارهی زبالههای اروپایی
کتاب زبالههای اروپایی (Eurotrash) نوشتهی کریستین کراخت، یکی از درخشانترین آثار ادبیات معاصر سوئیس است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد و بازتاب گستردهای در میان منتقدان اروپایی یافت. کراخت که از پیشگامان ادبیات پستمدرن آلمانیزبان به شمار میرود، در این رمان با زبانی گزنده و طنزی سیاه، تصویری از اروپا و بحرانهای هویتی نسل پس از رفاه را ترسیم میکند. او در قالب داستانی ظاهراً ساده دربارهی سفر یک پسر و مادرش در سوئیس، پرسشهای ژرفی دربارهی معنای تعلق، گناه، ثروت و زوال اخلاقی مطرح میسازد.
رمان از زاویهی دید اولشخص روایت میشود و راوی که خود نویسندهای به نام «کریستین کراخت» است، پس از سالها دوری از خانواده، به ملاقات مادر پیر و بیمار خود میرود. مادر او زنی ثروتمند، مشروبخوار و غیرقابل پیشبینی است که تصمیم میگیرد همراه پسرش سفری در سراسر سوئیس آغاز کند. در ظاهر، این سفر تلاشی است برای بازگشت به گذشته و آشتی با خاطرات، اما در عمق، نوعی سفر درونی به سوی حقیقتی تلخ دربارهی خانواده و تاریخ اروپاست.
در مسیر سفر، مادر و پسر با مناظری از زیبایی و زوال روبهرو میشوند: شهرهای تمیز اما بیروح، هتلهای مجلل اما پر از خاطرههای پوسیده، و انسانهایی که زیر لایهای از مادیگرایی، پوچی و گمگشتگی پنهان کردهاند. کراخت در این توصیفات، از طنز و نیشخند بهعنوان سلاحی برای افشاگری استفاده میکند؛ طنزی که در ظاهر لطیف و سرگرمکننده است اما در واقع عمیقاً تلخ و فلسفی است.
زبالههای اروپایی در ادامهی مسیر آثاری چون Faserland و Imperium قرار میگیرد، جایی که نویسنده با نگاهی خودبازتابانه، به بررسی نقش نویسنده و هویت اروپایی در دنیای پسامدرن میپردازد. او در این رمان مرز میان واقعیت و تخیل را عمداً مبهم نگه میدارد تا خواننده نتواند تشخیص دهد کدام بخش از روایت بازتاب زندگی شخصی اوست و کدام بخش، زادهی تخیل و استعاره است.
یکی از نکات درخشان کتاب، بازنمایی رابطهی پیچیده و متناقض میان مادر و پسر است. مادر نماد نسلی است که در رفاه بعد از جنگ جهانی دوم بزرگ شد و به مصرفگرایی، غرور طبقاتی و بیتفاوتی اخلاقی خو کرد. پسر اما نمایندهی نسلی است که در پی یافتن معنا در جهانی تهی از ارزشهاست. گفتوگوهای این دو گاه به مضحکه میماند و گاه به اعترافنامهای تلخ از گناه جمعی اروپا.
کراخت در این رمان، نگاهی شدیداً انتقادی به طبقهی بورژوازی سوئیس دارد؛ همان جامعهای که در ظاهر مهد نظم و ثبات است اما در باطن، بر پایهی ریاکاری و خودفریبی بنا شده. او با اشاره به پولهای پنهان، حسابهای بانکی مخفی و سکوت اخلاقی مردم نسبت به گذشتهی استعماری و فاشیستی قاره، چهرهای دیگر از «اروپا» را آشکار میکند؛ اروپایی که ثروتش از رنج دیگران آمده و اکنون در حال پوسیدن در زیر لایهای از تجمل است.
زبان کراخت در زبالههای اروپایی موجز، دقیق و بهشدت تصویری است. او با مهارتی شاعرانه از استعارهها استفاده میکند و با حذف جزئیات غیرضروری، فضاهایی خلق میکند که در عین سادگی، سرشار از ابهاماند. نثر او گاه یادآور سبک هولبک است؛ سرد، بیرحم و در عین حال مملو از طنز گزندهای که از یأس عمیق سرچشمه میگیرد.
در لایهای دیگر، این کتاب سفری درونگرایانه به حافظه و احساس گناه است. مادر در مسیر سفر مدام به گذشته بازمیگردد؛ به جنگ، به مردانی که از دست داده، به پولهایی که اندوخته، و به رازهایی که هرگز بازگو نکرده است. این خاطرات، چنانکه کراخت نشان میدهد، تنها خاطرات فردی نیستند بلکه بخشهایی از حافظهی جمعی یک ملتاند که هنوز با سایههای تاریخ خود کنار نیامده است.
خواننده در طول رمان پیوسته میان خنده و اندوه در نوسان است. طنز سیاه کراخت نه برای خنداندن، بلکه برای بیدار کردن است. او میخواهد نشان دهد چگونه تمدنی که خود را نماد پیشرفت و عقلانیت میداند، در درونش آکنده از زبالههای اخلاقی، فکری و احساسی است. عنوان کتاب نیز از همین تضاد میآید: درخشش ظاهری و فساد پنهان.
زبالههای اروپایی را میتوان نوعی «جاده-رمان» دانست، اما برخلاف رمانهای کلاسیک این ژانر، مقصدی در کار نیست. سفر مادر و پسر بیشتر به یک دور باطل میماند؛ چرخشی بیپایان در میان خاطرات، خودفریبیها و ناامیدیها. در پایان، هیچ کاتارسیسی رخ نمیدهد، بلکه تنها درکی تلخ از بیهودگی و تنهایی باقی میماند.
این رمان در اروپا با تحسین منتقدان روبهرو شد و برخی آن را مهمترین اثر کریستین کراخت دانستند. منتقدان از آن بهعنوان «آینهای برای اروپای امروز» یاد کردند؛ اروپایی که دیگر نمیداند چه چیز ارزش حفظ کردن دارد و چه چیز باید دور ریخته شود. درواقع، کراخت با طنزی سیاه، نشان میدهد شاید خود اروپا همان زبالهای باشد که از بازسازیاش ناتوان مانده است.
در نهایت، زبالههای اروپایی کتابی است دربارهی سقوط ظاهراً آرام تمدن. دربارهی شکاف میان ظاهر و باطن، میان نظم و فساد، و میان عشق و انزجار. اثری است که هم خواننده را میخنداند و هم میلرزاند، و در ذهنش تصویری از سفری به جایی آشنا و در عین حال ترسناک باقی میگذارد. برای کسانی که به ادبیات فلسفی، طنز اجتماعی و جستوجوی حقیقت در دل پوچی علاقه دارند، این کتاب تجربهای فراموشنشدنی است.
رمان زبالههای اروپایی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۹ با بیش از ۸۲۰۰ رای و ۹۶۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان زبالههای اروپایی
رمان زبالههای اروپایی با دیدار غیرمنتظرهی راوی با مادرش آغاز میشود. او، نویسندهای میانسال و کمی افسرده، پس از سالها بیخبری، به خانهی مادرش در زوریخ میرود. مادر، زنی ثروتمند، پرخاشگر و الکلی است که در میان لایهای از تجمل و انزوا زندگی میکند. او تصمیم میگیرد همراه پسرش سفری در سراسر سوئیس داشته باشد، سفری که از ابتدا تا انتها میان طنز و تلخی در نوسان است و به مرور به سفری درونی و اعترافآمیز بدل میشود.
در آغاز سفر، مادر چمدانی پر از پول نقد همراه دارد؛ پولی که معلوم نیست از کجا آمده و قرار است آن را به افراد مختلفی در مسیر اهدا کند. این چمدان به نمادی از گناه، ثروت و فساد تبدیل میشود. راوی ابتدا بیمیل است، اما به تدریج در این سفرِ بیهدف گرفتار میشود و درمییابد که مادرش چیزی فراتر از یک زن عجیبوغریب است: او آینهای از اروپای مدرن است، قارهای ثروتمند، پرزرقوبرق و در عین حال تهی از معنا.
سفر آنها از زوریخ آغاز میشود و از شهرها و روستاهای مختلف میگذرد: ژنو، برن، و درههای دورافتادهی آلپ. در هر توقف، چهرهای از سوئیسِ پنهان آشکار میشود—کشوری که زیر ظاهر پاکیزه و منظمش، سایههایی از حرص، خودخواهی و احساس گناه تاریخی پنهان است. در یکی از صحنهها، مادر تصمیم میگیرد مقدار زیادی از پول را به مردی ناشناس ببخشد، بیآنکه بداند او کیست. این عمل نماد تلاشی برای رهایی از بار گناه است، اما کراخت با طعنه نشان میدهد که چنین رهاییای ممکن نیست.
در طول مسیر، گفتوگوهای مادر و پسر به جدالهای فلسفی و روانی بدل میشود. مادر از گذشتهاش میگوید؛ از پدران نظامی، دوستان نازی و سالهایی که اروپا در تب بازسازی میسوخت. راوی در مقابل، از بیمعنایی زمانهی خود حرف میزند و از اینکه نمیداند چه بر سر اخلاق، هنر و انسانیت آمده است. این تضاد میان نسلها، در حقیقت تقابل دو نوع اروپا است: اروپای جنگزده و اروپای پسارخداد، هر دو درگیر گناه و پوچی.
در چندین صحنهی مهم، طنز سیاه کراخت به اوج میرسد. مادر گاه رفتارهایی کودکانه دارد، مثل پوشیدن لباسهای مضحک، یا قاطیکردن دارو و الکل، اما در میان همین حرکات، جملاتی عمیق و تأملبرانگیز بر زبان میآورد. او میگوید که پول هرگز درد را از بین نمیبرد و همهی ثروتهای سوئیس از رنج دیگران ساخته شده است. این سخنان، راوی را به تأملی دربارهی گذشتهی خانوادگی و جایگاه خودش در جامعهی ثروتمند اما بیروح کنونی وادار میکند.
در یکی از بخشهای تأثیرگذار، آن دو به زادگاه پدر خانواده میروند. در اینجا گذشتهی خانوادگی با گذشتهی ملی درمیآمیزد؛ پدر خانواده، مردی بوده که در دوران جنگ، روابطی مشکوک با رژیم نازی داشته است. این کشف، مانند زبالهای از زیر خاک بیرون میآید و تمام تصویر را فرو میپاشد. مادر در برابر این حقیقت واکنشی دوگانه دارد: از یکسو خشمگین میشود، از سوی دیگر بیتفاوتی خود را توجیه میکند.
در پایان سفر، مادر و پسر به جایی میرسند که دیگر مقصدی در پیش نیست. چمدان پول تقریباً خالی است و گفتوگوهایشان به سکوت میانجامد. مادر در هتلی در دل کوهستان بستری میشود و راوی احساس میکند به پایان چیزی رسیده است؛ شاید پایان رابطهشان، یا شاید پایان آن اروپایی که روزگاری معنایی داشت. کراخت این صحنه را بدون نتیجهگیری روشن رها میکند، همانگونه که سفر بیپایان اروپا را رها میکند.
در واپسین صفحات، راوی در تنهاییاش به خود مینگرد و درمییابد که خود نیز بخشی از همان زبالههای اروپایی است که از آنها بیزار است. هیچکس از این چرخه بیرون نیست. ثروت، ادبیات، اخلاق و خانواده، همه در بازی پوچی و ریا حل شدهاند.
زبالههای اروپایی با همین ابهام به پایان میرسد: نه با نجات، نه با سقوط، بلکه با پذیرش نوعی بیمعنایی آگاهانه. سفر مادر و پسر، سفری در جغرافیای سوئیس بود، اما در واقع سفری در تاریخ اروپا و درون ذهن انسان مدرن بود؛ ذهنی پر از زرقوبرق، اما پر از زباله.
بخشهایی از زبالههای اروپایی
دیگر نمیدانم اروپا یعنی چه. شاید فقط واژهای است که با آن تنهاییمان را باشکوه جلوه میدهیم.
……………….
مادرم گفت میخواهد یک بار دیگر سوئیس را ببیند، پیش از آنکه همهچیز بالاخره بپوسد.
………………
از میان شهرهای تمیزی گذشتیم که بوی مواد ضدعفونیکننده و ناامیدی میدادند.
………………..
پول، او گفت، تنها چیزی است که هرگز عذرخواهی نمیکند.
…………………..
در نهایت، هر دوی ما دنبال یک چیز بودیم: دلیلی برای بخشیدنِ خودمان.
اگر به کتاب زبالههای اروپایی علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ادبیات سوئیس در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.









