به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان

نازنین

اگر به داستان‌هایی با عمق روان‌شناختی و روایت‌های درونی علاقه‌مندید، «نازنین» داستایوفسکی شما را با ذهن یک انسان مواجه شده با عشق، سلطه و پشیمانی روبه‌رو می‌کند. این اثر کوتاه اما تکان‌دهنده، سفری است به تاریک‌ترین زوایای روح انسان که تا مدت‌ها در ذهن‌تان باقی خواهد ماند. برای آشنا شدن با این کتاب، ادامه‌ی مطلب امروز را مطالعه کنید.
نازنین

فهرست مطالب

«نازنین» اثری است از فیودور داستایوفسکی (نویسنده‌ی اهل روسیه، از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱) که در سال ۱۸۷۶ منتشر شده است. این کتاب داستان مردی است که پس از خودکشی همسر جوانش، در خلوت خود به بازنگری رابطه‌شان و ریشه‌های فروپاشی آن می‌پردازد.

درباره‌ی نازنین

کتاب «نازنین» که عنوان اصلی آن به انگلیسی The Gentle Spirit و در برخی ترجمه‌ها A Gentle Creature  است، یکی از آثار کوتاه اما عمیق فیودور داستایوفسکی، نویسنده بزرگ روسی، به شمار می‌رود. این اثر در سال ۱۸۷۶ منتشر شد و به‌رغم حجم اندکش، از نظر روان‌شناختی و فلسفی، یکی از پیچیده‌ترین و تأثیرگذارترین نوشته‌های داستایوفسکی محسوب می‌شود.

داستایوفسکی در این داستان، که به صورت مونولوگ یا تک‌گویی درونی روایت می‌شود، به بررسی روان مردی می‌پردازد که همسر جوانش خودکشی کرده است. او در خلوت خانه‌اش، در حالی که جسد همسرش هنوز در اتاق است، به بازخوانی خاطرات و رفتارهای خود با او می‌پردازد. این روایت اعتراف‌گونه، سرشار از احساس گناه، سردرگمی، و تلاش برای فهمیدن چرایی این تراژدی است.

نام فارسی «نازنین» که برای ترجمه این اثر انتخاب شده، بازتابی از روح لطیف و شکننده شخصیت زن داستان است. این ترجمه، با وجود تفاوت‌هایی با عنوان اصلی، توانسته است بخشی از بار عاطفی و معنایی اثر را منتقل کند. «نازنین» در زبان فارسی، تداعی‌گر لطافت، زیبایی و نوعی بی‌پناهی است که با مضمون داستان هم‌خوانی دارد.

داستایوفسکی در این اثر، همچون دیگر نوشته‌هایش، به کاوش در اعماق روان انسان می‌پردازد. او با نگاهی موشکافانه، به بررسی مفاهیمی چون غرور، سلطه‌طلبی، انزوا، و ناتوانی در برقراری ارتباط عاطفی می‌پردازد. شخصیت مرد داستان، نمادی از انسانی است که در پی کنترل و تملک، عشق را از دست می‌دهد و در نهایت با فقدان و پشیمانی تنها می‌ماند.

«نازنین» از نظر ساختار روایی نیز اثری منحصر به‌فرد است. روایت اول‌شخص و فضای بسته داستان، حس خفقان و انزوا را به خواننده منتقل می‌کند. این شیوه روایت، باعث می‌شود خواننده به درون ذهن راوی نفوذ کند و با پیچیدگی‌های روانی او مواجه شود.

یکی از ویژگی‌های برجسته این اثر، پرداختن به مسئله خودکشی از منظر روان‌شناختی و اخلاقی است. داستایوفسکی با نگاهی فلسفی، به بررسی دلایل و پیامدهای این تصمیم می‌پردازد و آن را نه صرفاً یک حادثه، بلکه نتیجه‌ای از روابط انسانی معیوب و فقدان درک متقابل می‌داند.

شخصیت زن داستان، با وجود آن‌که صدایی ندارد و تنها از نگاه شوهرش روایت می‌شود، حضوری پررنگ و تأثیرگذار دارد. او نمادی از روح لطیف، مظلومیت، و مقاومت خاموش در برابر سلطه‌گری است. سکوت او، فریادی است که در ذهن راوی طنین‌انداز می‌شود و او را به بازنگری در رفتارهایش وامی‌دارد.

داستایوفسکی در «نازنین» نشان می‌دهد که چگونه ناتوانی در ابراز عشق، می‌تواند به فاجعه منجر شود. مرد داستان، با وجود علاقه‌اش به همسرش، نمی‌تواند آن را به شکلی سالم و انسانی بیان کند. او به جای محبت، کنترل و تملک را انتخاب می‌کند و همین امر، فاصله‌ای عمیق میان آن‌ها ایجاد می‌کند.

این اثر، همچنین نقدی بر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی زمانه داستایوفسکی است. زن جوان، که از خانواده‌ای فقیر آمده، در پی یافتن امنیت، به ازدواج با مردی سرد و منزوی تن می‌دهد. اما این ازدواج، نه تنها امنیت نمی‌آورد، بلکه او را به ورطه‌ی ناامیدی و مرگ سوق می‌دهد.

«نازنین» را می‌توان نمونه‌ای از ادبیات روان‌شناختی دانست که در آن، نویسنده به جای روایت رویدادها، به تحلیل ذهن و احساسات شخصیت‌ها می‌پردازد. این سبک، بعدها الهام‌بخش بسیاری از نویسندگان قرن بیستم شد و داستایوفسکی را به عنوان یکی از پیشگامان این نوع ادبیات معرفی کرد.

ترجمه‌های مختلفی از این اثر به زبان فارسی وجود دارد که هر یک، با سبک و زبان خاص خود، تلاش کرده‌اند روح اثر را منتقل کنند. انتخاب عنوان «نازنین» برای ترجمه، اگرچه با عنوان اصلی تفاوت دارد، اما از نظر بار معنایی، انتخابی هوشمندانه و شاعرانه است.

در نهایت، «نازنین» یا The Gentle Spirit، اثری است که خواننده را به تأمل در روابط انسانی، روان انسان، و معنای عشق و فقدان دعوت می‌کند. این داستان کوتاه، با وجود حجم اندکش، تأثیری عمیق و ماندگار بر ذهن و دل خواننده می‌گذارد.

کتاب نازنین در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۰ با بیش از ۲۷۵۰۰ رای و ۳۱۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از یلدا بیدختی نژاد، بهناز ورشوی و مریم ظفری به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی داستان نازنین

داستان «نازنین» (The Gentle Spirit) اثر فیودور داستایوفسکی، روایتی تک‌گویی و روان‌کاوانه از ذهن مردی است که همسر جوانش به تازگی خودکشی کرده است. روایت از زبان این مرد، در حالی که جسد همسرش در اتاق کناری قرار دارد، آغاز می‌شود و به مرور، خاطرات زندگی مشترک آن‌ها را بازگو می‌کند. این ساختار اعتراف‌گونه، بستری برای واکاوی روان مرد و رابطه‌ای است که به تراژدی ختم شده است.

راوی، مردی منزوی، سرد و مغرور است که در ابتدا با دختری جوان و فقیر آشنا می‌شود. دختر، که در شرایط سختی زندگی می‌کند، برای فرار از فقر و فشار خانواده، پیشنهاد ازدواج مرد را می‌پذیرد. مرد، با نگاهی تملکی و نه عاشقانه، او را به خانه‌اش می‌آورد و زندگی مشترک آغاز می‌شود. اما از همان ابتدا، رابطه‌ای ناسالم و فاقد ارتباط عاطفی شکل می‌گیرد.

مرد، به جای ابراز محبت، با سکوت، کنترل و رفتارهای سرد، فاصله‌ای میان خود و همسرش ایجاد می‌کند. او از بیان احساسات ناتوان است و به جای همدلی، به سلطه‌گری و بی‌تفاوتی پناه می‌برد. زن، که روحی لطیف و حساس دارد، به تدریج در این فضای سرد و بی‌روح، دچار افسردگی و ناامیدی می‌شود.

در طول داستان، مرد تلاش می‌کند رفتارهای گذشته‌اش را توجیه کند. او خود را قربانی شرایط، غرور، و ناتوانی در ابراز عشق می‌داند. با این حال، در پس این توجیهات، حس گناه و پشیمانی عمیقی نهفته است. او به تدریج درمی‌یابد که رفتارهایش، زن را به سمت خودکشی سوق داده‌اند، اما این آگاهی، پس از وقوع فاجعه حاصل می‌شود.

زن، در سکوت و انزوا، به تدریج از زندگی فاصله می‌گیرد. او به خواندن کتاب‌های مذهبی و تفکر در مورد مرگ روی می‌آورد. مرد، که متوجه تغییرات او شده، اما همچنان در ابراز احساسات ناتوان است، نمی‌تواند ارتباطی دوباره برقرار کند. در نهایت، زن با پرتاب خود از پنجره، به زندگی‌اش پایان می‌دهد.

پس از مرگ زن، مرد در خلوت خود، با خاطرات و احساساتش مواجه می‌شود. او به نوعی اعتراف می‌رسد، اما این اعتراف، نه برای رهایی، بلکه برای مواجهه با حقیقتی تلخ است: او زنی را که می‌توانست دوستش داشته باشد، با رفتارهایش از دست داده است. این مواجهه، او را به ورطه‌ی جنون و اندوه می‌کشاند.

داستایوفسکی در این داستان، با نگاهی روان‌شناختی، به بررسی رابطه‌ای می‌پردازد که در آن عشق، به جای رشد، در سایه‌ی غرور و سلطه‌طلبی نابود می‌شود. شخصیت مرد، نمادی از انسانی است که نمی‌تواند عشق بورزد، و زن، نمادی از روحی لطیف است که در برابر بی‌مهری، خاموش و شکننده می‌شود.

داستان «نازنین» نه تنها یک روایت تراژیک از یک رابطه شکست‌خورده است، بلکه تأملی عمیق در باب ماهیت عشق، ارتباط انسانی، و مسئولیت فردی در برابر دیگری است. داستایوفسکی با مهارت، نشان می‌دهد که چگونه ناتوانی در همدلی و گفت‌وگو، می‌تواند به فاجعه‌ای غیرقابل جبران منجر شود.

در پایان، مرد با جسد همسرش تنها مانده است، در حالی که ذهنش پر از خاطرات، پشیمانی، و پرسش‌هایی بی‌پاسخ است. این تنهایی، نه فقط فیزیکی، بلکه وجودی است؛ او با حقیقتی روبه‌رو شده که تا ابد با او خواهد ماند: عشق، اگر بیان نشود، می‌میرد.

بخش‌هایی از نازنین

می‌خواستم به خاطر رنجی که کشیده‌ام پیش رویم بایستد و زاری کند و واقعاً ارزشش را داشتم. همیشه مغرور بوده‌ام و همیشه یا تمام یک چیز را می‌خواستم یا هیچ! دقیقاً به همین دلیل است که در مورد سعادت هم به نصفه‌نیمه‌اش راضی نبودم، کل سعادت را می‌خواستم، تمامش را.

برای همین هم آن زمان مجبور شدم چنان رفتاری در پیش بگیرم، یعنی بگویم: خودت حدس بزن و قضاوت کن! قبول کنید که اگر خودم برایش توضیح می‌دادم و سرنخی به دستش می‌رساندم، بی‌تاب می‌شدم و تقاضای احترام می‌کردم، به این معنی بود که دارم محبتش را گدایی می‌کنم… با تمام این‌ها… راستی اصلاً چه دارم می‌گویم؟!.

مزخرف است، چرندیات، هذیان محض! رک‌وراست و بی‌رحمانه (به‌خصوص تأکید دارم که کارم بی‌رحمانه بود) در دو کلمه برایش خلاصه کردم که بزرگواریِ جوانی خیلی جذاب و دل‌فریب است، اما به یک جو نمی‌ارزد. حالا چرا نمی‌ارزد؟ چون ارزان به دست آمده، برای به دست آوردنش تجربه‌ای کسب نشده.

این‌طور بگویم که از مظاهر اولیه‌ی زندگی است. بگذار سختی بکشی، آن وقت بزرگواری‌ات را می‌بینم! بزرگواری‌ای که حاصل تجربه نیست، ارزان است و حتی اگر جانت را در راهش قربانی کنی باز هم ارزشی ندارد چون فقط از سر جوشش جوانی و سرریز نیرو و انرژی است، از روی اشتیاق شدید به زیبایی!

حالا بیایید عمل بزرگوارانه‌ای را در نظر بگیرید که دشوار است، بی‌سروصدا و بی‌زرق‌وبرق، تعریفش به گوش کسی نمی‌رسد، با بهتان و تهمت همراه است، فداکاری زیاد می‌طلبد و ذره‌ای خوش‌نامی در پی ندارد و باعث می‌شود شما که در خوبی همتا ندارید در نظر دیگران پست‌ترین بشر روی زمین جلوه کنید، آن هم در شرایطی که از همه شریف‌ترید. حالا حاضرید چنین کاری را انجام بدهید؟! نه، معلوم است که حاضر نیستید! اما من در تمام طول زندگی‌ام بار چنین کاری را به دوش کشیده‌ام و انجامش داده‌ام.

………………

تمام مدت این شش هفته بیماری ما سه نفر، یعنی من و لوکریا و پرستار مجربی که از بیمارستان آورده بودم، مثل پروانه دورش می‌گشتیم. از پول دریغ نداشتم و حتی دلم می‌خواست بیش‌تر از این‌ها برایش خرج کنم. دکتر شریدِر را خبر کردم و برای هربار ویزیت ده روبل حق‌القدم دادم. وقتی به هوش آمد سعی کردم کم‌تر جلو چشمش باشم. اما آخر چرا دارم این‌ها را تعریف می‌کنم؟!

وقتی دیگر توانست به طور کامل از بستر بلند شود می‌آمد و ساکت و آرام در اتاق من می‌نشست، پشت میزی که همان وقت مخصوص او خریده بودم… بله، درست است، هر دوی ما باز هم به سکوت‌مان ادامه دادیم. البته بعدش شروع به صحبت کردیم، اما فقط حرف‌های معمولی می‌زدیم. من عمداً چیز زیادی نمی‌گفتم اما خیلی خوب متوجه شدم او هم بسیار خوشحال‌تر است که بیش از این حرفی بین‌مان ردوبدل نشود. به نظرم چنین حسی از جانب او کاملاً طبیعی بود.

با خودم می‌گفتم: او به‌قدری در تنش بوده و طوری خُرد و مغلوب شده که مسلماً باید فرصت داشته باشد تا فراموش کند و به این اوضاع خو بگیرد. به این ترتیب سکوت را ادامه دادیم. بااین‌حال هر لحظه داشتم خودم را برای آینده آماده می‌کردم. فکر کردم حتماً او هم همین کار را می‌کند و با اشتیاق عجیبی سعی داشتم حدس بزنم دقیقاً چه در سرش می‌گذرد.

………………….

این دختر زیبای نازنین، این فرشته آسمانی، ملک عذاب من بود، ظالمی تحمل‌ناپذیر، سوهان روح، شکنجه‌گر! اگر این را نگویم به خودم ظلم کرده‌ام! خیال می‌کنید دوستش نداشتم؟! آخر چه کسی می‌تواند بگوید که من دوستش نداشتم؟! خودتان ببینید؛ تمامش طعنه روزگار است، بازی ناجوانمردانه تقدیر و طبیعت! ما نفرین شده‌ایم، کلاً زندگی آدم‌ها نفرین شده است! به‌خصوص زندگی من! حالا فهمیده‌ام که اشتباهم کجا بوده! بله، یک جای کار می‌لنگید. همه‌چیز واضح بود، نقشه من مثل روز روشن بود: خشنم، مغرورم و هیچ نیازی به تسلی خاطر احدی ندارم و در سکوت رنج می‌کشم.

…………………..

همان جا حدس زدم دختر مهربان و صبوری است. این‌جور دخترها زیاد ناز ندارند و، با آن‌که خیلی تودارند و سفره دل‌شان را باز نمی‌کنند، نمی‌توانند کاملاً از صحبت روگردان باشند. کوتاه جواب می‌دهند، اما به‌هرحال جواب می‌دهند و هر چه بیش‌تر با آن‌ها حرف بزنید جواب‌ها طولانی‌تر می‌شود، فقط حواس‌تان باشد که شما نباید تمام‌کننده صحبت باشید. مسلماً همان موقع چیزی از خودش به من نگفت.

جوانی، حتی اگر اواخرش باشد و چیزی به پایانش نمانده باشد، ذاتش بزرگواری و بخشندگی است، حتی اگر بزرگواری‌اش در راه کج و خطا باشد. البته واضح است که دارم فقط‌وفقط از او حرف می‌زنم. مهم‌تر از همه این‌که من همان زمان هم او را متعلق به خودم می‌دیدم و ذره‌ای روی سلطه‌ام شک نداشتم. می‌دانید، وقتی آدم دیگر ذره‌ای شک ندارد وقوف بر این سلطه و اطمینان از آن خیلی شیرین و لذت‌بخش است.

 

اگر به کتاب نازنین علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار فیودور داستایوفسکی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده‌ی خوش‌قریحه، پرطرفدار و پرکار روسی نیز آشنا می‌سازد.

 

0 0 رای
امتیازدهی به این کتاب
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظر
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

عناوین تصادفی

0
نظر شما برای ما مهم است، لطفاً نظر دهید.x