«اِما» اثری است از جین آستن (نویسندهی انگلیسی، از ۱۷۷۵ تا ۱۸۱۷) که در سال ۱۸۱۵ منتشر شده است. این رمان نیز مانند سایر داستانهای این نویسنده به روایت ماجراهای عاشقانهی زنان انگلیسی در دورهی جورجی میپردازد.
دربارهی اِما
این کتاب دربارهی برداشت نادرست از دلباختگی نوشته شدهاست. مانند دیگر رمانهایش، آستن در این داستان هم به درگیریها و دلبستگیهای زنان در دوره جورجی انگلستان میپردازد.
پیش از نوشتن داستان آستن نوشت «میخواهم قهرمان زنی بیاورم که هیچکس جز از خودم خیلی دوستش نخواهد داشت». در نخستین بند داستان، کاراکتر نامی رمان را اینگونه نگاشته میکند: «دوشیزه اِما وودهاوس دختری زیبا، باهوش و پولدار». البته اما شاید اندکی لوس باشد، خودش را در پیوند دادن زوجها خیلی دست بالا میگیرد، از پیامدهای سوسه دواندن در کارهای دیگران ناآگاه است و رفتار دیگران را نیز بد برداشت میکند. این داستان گونهای از رمان تربیتی است.
رمان اِما در سه جلد نگاشته و منتشر شده است. اقبال بینندگان از تماشای آثار جین آستن باعث توجه فیلمسازان به آنها شده است. فیلم اِما در سال ۱۹۹۶ بر اساس همین رمان عاشقانه به کارگردانی «دیارمود لارنس» ساخته شد. در سال ۲۰۰۹ نیز مینی سریالی بر اساس این رمان توسط شبکهی بیبیسی ساخته شد که حال و هوای رمان عاشقانهی اِما را به خوبی منعکس میکند.
«جی. کی. رولینگ» نویسندهی سری کتابهای «هری پاتر» از طرفداران اِما است و دربارهی آن گفته است: « جین آستن نویسنده محبوب همه زمانها است. من بارها و بارها کتابهای آستن را ورق زدهام. اِما را حداقل بیست بار خواندهام و کتاب محبوب من است.»
«سر والتر اسکات»، رماننویس، شاعر و مورخ اسکاتلندی و پدر رمان تاریخی جهان دربارهی اما گفته است: « اِما نسبت به رمانهای قبلی آستن داستانی با طرحی ساده دارد. دانش نویسنده از جهان همراه با طنزی محسورکننده که در شرح شخصیتها ارائه میدهد و باعث میشود خواننده طوری شخصیتها را بشناسد که گویی کسی آنها را برایشان نقاشی کرده باشد.»
این رمان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۳ با بیش از ۷۶۶ هزار رای و حدود ۲۵ هزار نقد و نظر است. این رمان را رضا رضایی به فارسی برگرداننده است و نشر نی آن را به چاپ رساندهاست.
داستان اِما
دوشیزه اِما وودهاوس دختری زیبا، باهوش و پولدار بیست و یک سال دارد. او در خانه بزرگ اربابی در هارتفیلد، در نزدیکی روستای بزرگ هایبری با پدر پیر و خودبیمارانگارش زندگی میکند. آقای نایتلی که برادر بزرگ جان نایتلی شوهر خواهر بزرگتر اما، جین است در همسایگی آنان خانه اربابی بزرگی در نزدیکی نیایشکده دان ول دارد.
ازدواج خانم تیلور، دایه اما با آقای وستون ارباب پولدار و زن مرده این فکر را به سر دوشیزه اما میاندازد که گویا در پیشبینی این پیوند نقشی داشته و براستی با هوش سرشارش الهامبخش و نویددهنده در پیوند دلها و ازدواجهاست. برای گذران روز و تنها نماندن، اما میکوشد تا برای هریت اسمیت زیبا که چندی است در دل آقای رابرت مارتین جوان زمیندارِ ساده و روستایی جای دارد، شوهر مناسبتری پیدا کند.
نخست بایستی از دل این جوان بدرش آورد و آنگاه او را در دل آقای التون جای دهد. آقای التون که دلباخته خود اِما شده، به همۀ خواستههای دوشیزه اِما در شادمان کردن هریت اسمیت پاسخ مناسب میدهد.
آقای وستون برای سال نو میهمانی شامی براه میاندازد. سر میز شام، آقای التون در نبود هریت که بیمار شده، بسیار پرشور و شاد است و با دوشیزه اِما بسیار شوخی میکند. آقای وستون به اِما میگوید پسرش فرانک در دومین هفتۀ ماه ژانویه خواهد آمد. به هنگام بازگشت آقای نایتلی با کاسکه دیگر میرود و اِما را با آقای التون در کاسکهای تنها میگذارد. التون ابراز دلباختگی میکند و اِما خشمگین او را با سردی از خود میراند. سرانجام فرانک بنا به قرار نمیآید.
بخشی از اِما
درهمینلحظه، مهمانی وارد شد. او آقای جرج نایتلی؛ دوست قدیم خانوادگی بود و بهدلیل وصلت برادرش با ایزابلا؛ خواهر بزرگتر اِما، احساس نزدیکی خاصی با این خانواده داشت. آقای نایتلی در دوکیلومتری منزل آنان زندگی میکرد و اغلب به ملاقات اِما و پدرش میرفت.
آقای وودهاوس دربارهی «طفلکی ایزابلا» و بچههایش سؤالهای زیادی پرسید و بعد از شنیدن پاسخ تمام سؤالهایش گفت: «خیلی لطف کردید این موقع شب به دیدن ما اومدید. لابد راه سختی رو طی کردید».
«بههیچوجه آقا. شب مهتابی قشنگیه. هوا هم اونقدر گرمه که باید از شومینهٔ شما فاصله بگیرم».
«حتماً حسابی خیس و کثیف شدید. امیدوارم سرما نخورید».
«کثیف! آقا! به کفشهام نگاه کنید! حتی لک هم نمیبینید»
«خب! عجیبه، چون اینجا حسابی بارون اومد، بههمینخاطر از میس تیلور و آقای وستن خواستیم که عروسی رو به زمان دیگهای موکول کنند. طفلکی میس تیلور».
«این نظر شما و دوشیزه وودهاوسه، اما من بههیچوجه نمیتونم بگم طفلکی میس تیلور، چون اون حتماً خوشبخته که با مردی به خوبی آقای وستن ازدواج کرده. بههرحال راضینگهداشتن یک نفر آسونتر از دو نفره».
اِما بهشوخی گفت: «بهخصوص وقتیکه یکی از اون دو نفر، موجود خیالبافی باشه. میدونم اگه پدرم اینجا نبود، حتماً این جمله رو هم اضافه میکردید».
آقای وودهاوس گفت: «حقیقته عزیزم، متأسفانه من اغلب خیالباف و دردسرسازم».
«آه! نه پدر عزیزم، منظورم شما نبودی. منظورم کسی نبود جز خودم. میدونی که آقای نایتلی دوست داره همیشه عیبوایرادی توی من پیدا کنه. همهش شوخیه»
آقای نایتلی گفت: «اِما میدونه که خیلی کم تعریفش رو میکنم، اما واقعاً منظورم شخص خاصی نبود. میس تیلور قبلاً باید دو نفر رو راضی و خوشحال میکرد، ولی حالا باید فقط یک نفر رو راضی نگه داره»
در صورتی که به رمان «اِما» علاقه دارید، میتوانید برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی آثار جین آستن در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید. به علاوه، در بخش معرفی داستانهای عاشقانه میتوانید نمونههای دیگری از این داستانها را ببینید.
11 تیر 1401
اِما
«اِما» اثری است از جین آستن (نویسندهی انگلیسی، از ۱۷۷۵ تا ۱۸۱۷) که در سال ۱۸۱۵ منتشر شده است. این رمان نیز مانند سایر داستانهای این نویسنده به روایت ماجراهای عاشقانهی زنان انگلیسی در دورهی جورجی میپردازد.
دربارهی اِما
این کتاب دربارهی برداشت نادرست از دلباختگی نوشته شدهاست. مانند دیگر رمانهایش، آستن در این داستان هم به درگیریها و دلبستگیهای زنان در دوره جورجی انگلستان میپردازد.
پیش از نوشتن داستان آستن نوشت «میخواهم قهرمان زنی بیاورم که هیچکس جز از خودم خیلی دوستش نخواهد داشت». در نخستین بند داستان، کاراکتر نامی رمان را اینگونه نگاشته میکند: «دوشیزه اِما وودهاوس دختری زیبا، باهوش و پولدار». البته اما شاید اندکی لوس باشد، خودش را در پیوند دادن زوجها خیلی دست بالا میگیرد، از پیامدهای سوسه دواندن در کارهای دیگران ناآگاه است و رفتار دیگران را نیز بد برداشت میکند. این داستان گونهای از رمان تربیتی است.
رمان اِما در سه جلد نگاشته و منتشر شده است. اقبال بینندگان از تماشای آثار جین آستن باعث توجه فیلمسازان به آنها شده است. فیلم اِما در سال ۱۹۹۶ بر اساس همین رمان عاشقانه به کارگردانی «دیارمود لارنس» ساخته شد. در سال ۲۰۰۹ نیز مینی سریالی بر اساس این رمان توسط شبکهی بیبیسی ساخته شد که حال و هوای رمان عاشقانهی اِما را به خوبی منعکس میکند.
«جی. کی. رولینگ» نویسندهی سری کتابهای «هری پاتر» از طرفداران اِما است و دربارهی آن گفته است: « جین آستن نویسنده محبوب همه زمانها است. من بارها و بارها کتابهای آستن را ورق زدهام. اِما را حداقل بیست بار خواندهام و کتاب محبوب من است.»
«سر والتر اسکات»، رماننویس، شاعر و مورخ اسکاتلندی و پدر رمان تاریخی جهان دربارهی اما گفته است: « اِما نسبت به رمانهای قبلی آستن داستانی با طرحی ساده دارد. دانش نویسنده از جهان همراه با طنزی محسورکننده که در شرح شخصیتها ارائه میدهد و باعث میشود خواننده طوری شخصیتها را بشناسد که گویی کسی آنها را برایشان نقاشی کرده باشد.»
این رمان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۳ با بیش از ۷۶۶ هزار رای و حدود ۲۵ هزار نقد و نظر است. این رمان را رضا رضایی به فارسی برگرداننده است و نشر نی آن را به چاپ رساندهاست.
داستان اِما
دوشیزه اِما وودهاوس دختری زیبا، باهوش و پولدار بیست و یک سال دارد. او در خانه بزرگ اربابی در هارتفیلد، در نزدیکی روستای بزرگ هایبری با پدر پیر و خودبیمارانگارش زندگی میکند. آقای نایتلی که برادر بزرگ جان نایتلی شوهر خواهر بزرگتر اما، جین است در همسایگی آنان خانه اربابی بزرگی در نزدیکی نیایشکده دان ول دارد.
ازدواج خانم تیلور، دایه اما با آقای وستون ارباب پولدار و زن مرده این فکر را به سر دوشیزه اما میاندازد که گویا در پیشبینی این پیوند نقشی داشته و براستی با هوش سرشارش الهامبخش و نویددهنده در پیوند دلها و ازدواجهاست. برای گذران روز و تنها نماندن، اما میکوشد تا برای هریت اسمیت زیبا که چندی است در دل آقای رابرت مارتین جوان زمیندارِ ساده و روستایی جای دارد، شوهر مناسبتری پیدا کند.
نخست بایستی از دل این جوان بدرش آورد و آنگاه او را در دل آقای التون جای دهد. آقای التون که دلباخته خود اِما شده، به همۀ خواستههای دوشیزه اِما در شادمان کردن هریت اسمیت پاسخ مناسب میدهد.
آقای وستون برای سال نو میهمانی شامی براه میاندازد. سر میز شام، آقای التون در نبود هریت که بیمار شده، بسیار پرشور و شاد است و با دوشیزه اِما بسیار شوخی میکند. آقای وستون به اِما میگوید پسرش فرانک در دومین هفتۀ ماه ژانویه خواهد آمد. به هنگام بازگشت آقای نایتلی با کاسکه دیگر میرود و اِما را با آقای التون در کاسکهای تنها میگذارد. التون ابراز دلباختگی میکند و اِما خشمگین او را با سردی از خود میراند. سرانجام فرانک بنا به قرار نمیآید.
بخشی از اِما
درهمینلحظه، مهمانی وارد شد. او آقای جرج نایتلی؛ دوست قدیم خانوادگی بود و بهدلیل وصلت برادرش با ایزابلا؛ خواهر بزرگتر اِما، احساس نزدیکی خاصی با این خانواده داشت. آقای نایتلی در دوکیلومتری منزل آنان زندگی میکرد و اغلب به ملاقات اِما و پدرش میرفت.
آقای وودهاوس دربارهی «طفلکی ایزابلا» و بچههایش سؤالهای زیادی پرسید و بعد از شنیدن پاسخ تمام سؤالهایش گفت: «خیلی لطف کردید این موقع شب به دیدن ما اومدید. لابد راه سختی رو طی کردید».
«بههیچوجه آقا. شب مهتابی قشنگیه. هوا هم اونقدر گرمه که باید از شومینهٔ شما فاصله بگیرم».
«حتماً حسابی خیس و کثیف شدید. امیدوارم سرما نخورید».
«کثیف! آقا! به کفشهام نگاه کنید! حتی لک هم نمیبینید»
«خب! عجیبه، چون اینجا حسابی بارون اومد، بههمینخاطر از میس تیلور و آقای وستن خواستیم که عروسی رو به زمان دیگهای موکول کنند. طفلکی میس تیلور».
«این نظر شما و دوشیزه وودهاوسه، اما من بههیچوجه نمیتونم بگم طفلکی میس تیلور، چون اون حتماً خوشبخته که با مردی به خوبی آقای وستن ازدواج کرده. بههرحال راضینگهداشتن یک نفر آسونتر از دو نفره».
اِما بهشوخی گفت: «بهخصوص وقتیکه یکی از اون دو نفر، موجود خیالبافی باشه. میدونم اگه پدرم اینجا نبود، حتماً این جمله رو هم اضافه میکردید».
آقای وودهاوس گفت: «حقیقته عزیزم، متأسفانه من اغلب خیالباف و دردسرسازم».
«آه! نه پدر عزیزم، منظورم شما نبودی. منظورم کسی نبود جز خودم. میدونی که آقای نایتلی دوست داره همیشه عیبوایرادی توی من پیدا کنه. همهش شوخیه»
آقای نایتلی گفت: «اِما میدونه که خیلی کم تعریفش رو میکنم، اما واقعاً منظورم شخص خاصی نبود. میس تیلور قبلاً باید دو نفر رو راضی و خوشحال میکرد، ولی حالا باید فقط یک نفر رو راضی نگه داره»
در صورتی که به رمان «اِما» علاقه دارید، میتوانید برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی آثار جین آستن در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید. به علاوه، در بخش معرفی داستانهای عاشقانه میتوانید نمونههای دیگری از این داستانها را ببینید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، جین آستن، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب