31 مرداد 1401
از صید ماهی تا پادشاهی
«از صید ماهی تا پادشاهی» کتابی است از حمزه سردادور (نویسندهی اهل تبریز، از ۱۲۷۵ تا ۱۳۴۹) که در سال ۱۳۴۷ منتشر شده است. این کتاب در قالب داستانی جذاب به روایت چگونگی شکلگیری سلسلهی آلبویه در ایران میپردازد.
دربارهی از صید ماهی تا پادشاهی
از جذابترین رمانهای تاریخی نوشتهی حمزه سردادور میتوان به کتاب از صید ماهی تا پادشاهی اشاره کرد. سردادور برای خلقِ رمانهای خود همواره حوادث تاریخی دورههای مختلف را با تخیل درآمیخته و روایتهایی جذاب و پرکشش برای خوانندگان خود تدارک میدید. نثر او در عین برخورداری از لغات بعضاً کهنه (متناسب با مضمون تاریخی این آثار)، روان و استوار است و این به خاطر احاطهای است که به زبان فارسی و نوشتن نثر فارسی دارد.
در این رمان تاریخی نیز بستری را برای شرح داستانی پر افتوخیز، ماجراجویانه و در عین حال عاشقانه قرار داده و اثری سرگرمکننده را پیش روی مخاطب گذاشته است. شرح ماجراهایی که حول محور بلندپروازیهای جوانان در عهد آلبویه شکل میگیرد و با مایههای عاشقانه درمیآمیزد. در واقع این رمان شرح به قدرت رسیدن خاندان آلبویه است که خود را از تبار ساسانیان دانسته و در عین ماهیگیری در فکر کسب قدرت هستند.
در حقیقت رمان از صید ماهی تا پادشاهی شرح به قدرت رسیدن خاندان آلبویه است که خود را از تبار ساسانیان دانسته و در عین ماهیگیری در فکر کسب قدرت هستند.
کتاب از صید ماهی تا پادشاهی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۰ است.
داستان از صید ماهی تا پادشاهی
از صید ماهی تا پادشاهی داستانی تاریخی همراه با هیجانات و عاشقانههای زیبا است. در این کتاب، سه جوان به نام های علی، حسن، احمد در یکی از آبادی های خطه ی دیلم زندگی می کنند و اغلب روزها مشغول ماهیگیری هستند، پدر آنها از طریق فروش ماهی ها خرج خود و خانواده اش را در می آورد؛ بعد از مرگ مادر و پس از بیان تعبیر خواب پدر توسط مرد منجم و دانشمند، سه جوان تصمیم می گیرند برای رسیدن به آمال و تحقق تعبیر خواب پدر، ماهیگیری را رها کنند و وارد سپاهیگری شوند.
بخشهایی از صید ماهی تا پادشاهی
در یکی از آبادی های خطه دیلم سرزمینی که در جوار گیلان و دامنه سلسله البرز واقع بود. سه برادر نوجوان به نام های علی، حسن و احمد غالب روزها برای صید ماهی به کنار دریا می رفتند و ماهی های صید شده را به پدر خود ابوشجاع بویه تحویل می دادند، او هم با فروش آن ها بخور و نمیری فراهم می ساخت.
…………….
قابوس مردی دانشمند بود و از فضلا، ادبا، و شعرای بزرگ دوران به شمار میرفت. او تالیفات گرانبهایی از خود به یادگار گذاشته است. در شعر و شاعری صاحب قریحه بود. اشعار زیادی به زبانهای عربی و فارسی سروده که در تذکرهها ضبط است. اما با این همه محسنات، یک عیب داشت که تمام اوصاف حمیده او را تحتالشعاع قرار میداد. این مرد با همه عدل و داد و امر و نهی و علاقه به دین و مذهب و آشنایی با تاریخ و سرنوشت گذشتگان، ذاتا آدمی سفاک و خونریز بود. تو گویی از ریختن خون همنوعان لذت میبرد.
…………….
خورشید که برای اثبات علاقه و وفاداری خود نسبت به علی از هر فرصتی استفاده می کرد، گفت:
– خبر داری؟ خواستگار تازه پیدا کرده ام، پدر و مادرم از شادی در پوست نمی گنجند. دیشب از پشت در به صحبت هایشان گوش می دادم، می گفتند این جوان بزرگ زاده را نباید از دست داد و باید هرچه زودتر بساط عروسی را راه انداخت. به هم می گفتند که اقبال خورشید بلند است که جوانی بدین اسم و رسم و مال و منال خواهانش شده، عرش برین را سیر خواهد کرد. دیگر خبر ندارند که تا آنها بیایند و به خود بجنبند، خورشید با علی عزیزش در یک ولایت دور افتاده کنار هم نشسته، به افکار آنها خواهند خندید!
برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده، بخش معرفی آثار حمزه سردادور را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید. همچنین در بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی میتوانید نمونههای دیگری از این نوع آثار را مشاهده کنید.
بهترین کتابی که خوندم