ننه دلاور و فرزندان او

«ننه دلاور و فرزندان او» نمایش‌نامه‌ای است از برتولت برشت (نویسنده و کارگردان آلمانی، از ۱۸۹۸ تا ۱۹۵۶) که در سال ۱۹۳۹ نوشته شده است. این نمایش‌نامه به ماجراهای یک فروشنده‌ی دوره‌گرد زن می‌پردازد.

درباره‌ی ننه دلاور و فرزندان او

کتاب ننه دلاور و فرزندان او نوشته برتولت برشت است. او این نمایشنامه را بین سال‌های ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ نوشت و این نمایشنامه برای نخستین بار در سال ۱۹۴۱ در زوریخ به روی صحنه رفت. مصطفی رحیمی در ابتدای کتاب درباره‌ی این اثر می‌نویسند: «ننه دلاور و فرزندان او یکی از مشهورترین نمایشنامه‌های برشت است. این اثر را پاره‌ای از منتقدان «چکیده افکار برشت» و بعضی شاهکار او دانسته‌اند. عده‌ای نیز با عنوان «بزرگ‌ترین نمایشنامه ضد جنگ» از آن یادکرده‌اند.

او همچنین درباره‌ی جنگ‌های سی‌ساله می‌نویسد: «اشاعه افکار جدید از طرفی، که فن چاپ کمک شایانی به آن کرد، و فساد کشیشان و روحانیان از طرف دیگر، موجب شد که در قرن شانزدهم میلادی وحدت جهان مسیحی متزلزل شود و مذاهب جدیدی در دین مسیح پدید آید. این امر دو نتیجه مختلف به بار آورد.

نخست گروهی از دهقانان به تصور این‌که مذاهب تازه پشتیبان آن‌هاست بر ضد ستمگران عصر شوریدند، اما رهبران مذاهب جدید به‌نوبه خود پاپ‌های دیگری شدند و از مردم روی برتافتند. چنان‌که لوتر اصلاح‌کننده دین مسیح فتوا داد که اگر زبردستان زشت‌کار و بیدادگر هم باشند، زیردستان نباید سرکشی کنند. و نیز می‌گفت که دهقان‌های شورشی را، به هر وسیله‌ای که پیش آید، باید از میان برداشت و قتل عام کرد؛ زیرا هیچ‌چیز مسموم‌کننده‌تر و زیان‌بارتر و شیطانی‌تر از یک فرد شورشی وجود ندارد.

لوتر می‌گفت که قتل دهقانان سرکش چون کشتن سگ هار امری واجب است، زیرا اگر چنین کسی نابود نشود به آدمیان حمله خواهد کرد و زمین‌ها را متصرف خواهد شد. نتیجه آن شد که تنها در ایالت آلزاس هیجده هزار دهقان به دست ستمکاران خفه شدند. نتیجه دیگر تفرقه مذهبی، جنگ طویلی بود که در اوایل قرن هفدهم در اروپا به وجود آمد. این جنگ که از سال ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۷ به طول انجامید به جنگ‌های سی‌ساله مشهور است.»

کتاب ننه دلاور و فرزندان او در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۴ با بیش از ۱۹ هزار رای و حدود ۵۰۰ نقد و نظر است.

داستان ننه دلاور و فرزندان او

داستان ننه دلاور و فرزندان او درباره‌ی فروشنده‌ی دوره‌گردی است که هر چیزی را که دستش بیاید می‌خرد و می‌فروشد به‌ویژه اسباب و وسایلی که به درد سربازها می‌خورد. ننه دلاور بر این باور است که سربازان نمی‌توانند راحت ازاینجا به آنجا بروند و به همین دلیل مشتریان خوبی برای او به‌حساب می‌آیند. ننه دلاور سه فرزند هم دارد که این فرزندان باوجوداینکه از پدر متفاوت هستند کنار مادرشان زندگی می‌کنند و او را کمک می‌کنند.

این نمایشنامه در قرن هفدهم در اروپا و در طول جنگ سی ساله می گذرد. افسر استخدام و گروهبان معرفی می شوند که هر دو از دشواری جذب سربازان برای جنگ شکایت دارند. آنا فیرلینگ (ننه دلاور) با کشیدن گاری حاوی آذوقه برای فروش به سربازان وارد می شود و فرزندانش ایلیف، کاترین و شوایزرکاس («پنیر سوئیسی») را معرفی می کند. گروهبان با مادر شجاع مذاکره می کند در حالی که ایلیف توسط افسر استخدام سرباز می گیرد.

دو سال بعد، ننه دلاور با آشپز یک ژنرال پروتستان بر سر یک کاپون بحث می کند و ژنرال به ایلیف به خاطر کشتن دهقانان و سلاخی گاوهایشان تبریک می گوید. ایلیف و مادرش «زن ماهی و سرباز» را می خوانند. ننه دلاور پسرش را به خاطر به خطر انداختن خودش سرزنش می کند.

بخشی از ننه دلاور و فرزندان او

سرجوخه: نمی‌شناسمش برای چه اسمش را گذاشته‌اند دلاور؟

هر دو پسر:(با هم) برای این اسمش را گذاشته‌اند دلاور که ترسیده دارایی‌اش را از دست بدهد و با پنجاه‌تا قرص نان که توی گاری‌اش بوده، از خط آتش توپخانه گذشته است.

ننه دلاور: نان‌ها داشت کیک می‌زد. وقت هم کم بود. چاره‌ای غیرازاین نداشتم.

سرجوخه: شوخی موقوف! ورقه‌هایت را بیاور بیرون.

دلاور:(داخل یک قوطی فلزی را می‌کاود و از گاری پایین می‌آید.) بفرمایید! این هم تمام ورقه‌های من، سرکار. این یکی یک کتاب دعاست، سالم و بی‌عیب، برای پیچیدن خیار. این‌یکی هم نقشه ولایت مراوی. خدا کند روزی گذارم بیفتد به آنجا، والا نقشه به درد موش‌ها می‌خورد. این نوشته لاک و مهرشده هم نشان می‌دهد که اسبم مشمشه ندارد. حیوان زبان بسته مرد. پانزده «فلورن» می‌ارزید، مال خودم نبود. خدا را شکر. این ورقه‌ها بس است؟

سرجوخه: الکی نخواه به من قالب بکنی. حقت را کف دستت می‌گذارم. خوب می‌دانی که باید ورقه عبور داشته باشی.

دلاور: با من مؤدب صحبت کنید. جلو روی بچه هام که هنوز از دهانشان بوی شیر می‌آید، به من نگویید که می‌خواهم به شما قالب کنم. من با جنابعالی طرف نیستم. در هنگ دوم من فقط یک ورقه عبور دارم، آن هم قیافه نجیب و معصومم است. حالا اگر شما نمی‌توانید این خط را بخوانید، تقصیر من نیست. برای خاطر شما نمی‌توانم مهر به صورتم بزنم.

مأمور سربازگیری: سرکار، گمان می‌کنم این زن از آن ماجراجوها باشد. تو قشون انضباط می‌خواهند.

دلاور: خیر، تو قشون آش می‌خواهند!

سرجوخه: اسمت چیه؟

دلاور: آنا فیرلینگ.

سرجوخه: خیلی خوب. پس اسم خانوادگی همه اینها فیرلینگ است؟

دلاور: برای چی؟ اسم خانوادگی من فیرلینگ است. نه آن‌ها.

سرجوخه: گمان کردم این‌ها بچه‌های تو هستند.

دلاور: کاملاً درست است. ولی این مطلب دلیل نمی‌شود که همه آن‌ها یک اسم خانوادگی داشته باشند.

 

برای آشنایی با دیگر آثار مشابه ننه دلاور و فرزندان او، بخش معرفی برترین فیلم‌نامه‌ها و نمایش‌نامه‌ها را در وب‌سایت هر روز یک کتاب دنبال کنید.