«برهنه در باد» اثری است از محمد محمدعلی (نویسندهی زادهی تهران، از ۱۳۱۷ تا ۱۴۰۲) که در سال ۱۳۷۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان کارمندی میپردازد که تمام فکر و ذکرش نوشتن یک رمان است.
دربارهی برهنه در باد
کتاب برهنه در باد نوشتهی محمد محمدعلی است و نشر مرکز آن را در سال ۱۳۷۹ منتشر کرده است. این رمان به مهمترین برههی تاریخی ایران، انقلاب و جنگ میپردازد.
«برهنه در باد» را از منظری میتوان قصه جستوجوی حقیقت در مقطعی از تاریخ دانست که در آن همه چیز دستخوش جابهجاییها و تغییرات سریع و سرگیجهآور است و در چنین سرگیجهای، طبیعتا، چنین جستوجویی به فرجامی که در آغاز مورد انتظار جستوجوگر است ختم نمیشود؛ چراکه واقعیت مدام جاخالی میدهد، نقاب عوض میکند و جستوجوگر را به بازی میگیرد و این عنصر بازی، در «برهنه در باد» به یکی از عناصر اصلی تبدیل شده است.
منصور بیتل ، شخصیت اصلی این رمان، اهل انواع بازیهاست و سرهنگ، پدر زن راوی، نیز میبینیم که بازیگردان قهاری است. البته بازیگردانی که خود نیز گرفتار بازی منصور بیتل شده است، همانطور که منصور گرفتار بازی پلیسی اوست. بچههای راوی در ویلا به بازی مشغولند و «کیوکیوکنان و بنگ بنگ گویان» همهجا سرک میکشند.
در واقع میتوان گفت که محمدعلی با انتخاب «منصور مرعشی پاچناری» به عنوان چهره مرکزی رمان، امکان تبدیل کردن رمان به یک میدان بازی را به خوبی فراهم آورده است. میدانی که البته در آن بازیها گاه مرگبار و تراژیک میشوند و منصور، خود میشود میدانی که تاریخ از او عبور میکند و او، خود دستخوش بازی بزرگتری میشود.
کتاب برهنه در باد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۴ با بیش از ۸۰ رای است.
داستان برهنه در باد
کتاب برهنه در باد داستان مردی به نام مهرعلی است که کارمند دولت است. تمام فکر و ذکر او نوشتن یک رمان و چاپ آن است. مهرعلی مدام به یاد دوران سربازی خود و ستوانی به نام منصور مرعشی میافتد و دوست دارد در مورد او بنویسد؛ یک ستوان لات و دور از انضباط، اهل قمار اما پر دل و جرئت که مقامات بالا نیز هوای او را دارند.
در همین حین مهرعلی متوجه میشود پروندهای که زیر دست اوست، مربوط به همان ستوان است. ناگهان ستوان مرعشی به عنوان اربابرجوع در همان روز به او مراجعه میکند. آنها با یکدیگر همسفر میشوند. مرعشی از فلسفه و غیره میگوید. وقتی به خانه میرسند متوجه میشوند که پدرزن مهرعلی نیز در حال نوشتن فیلمنامهای در مورد منصور مرعشی است؛ اما از نگاه او، مرعشی یک قاتل بیرحم است.
اینجاست که همهی داستانها در هم گره میخورد: قصهپردازیهای مرعشی، خاطرات مهرعلی، داستان مهرعلی، فیلمنامهی سرهنگ، نامهی مادرزن مرعشی و غیره. داستانهای تو در تو در کنار هم قرار میگیرند تا خواننده در مورد خط سیر واقعی تصمیم نهایی را بگیرد.
بخشهایی از برهنه در باد
او سرهنگ است و کیهانی و بزرگتر ما و احتـرامش واجـب. من که دامادم، جوانمردم و شاید سر سوزنی آدم. همسـرم حـوّا نیست، فرشته است، فرزند کیهانـی و آذرمیدختـی. آن که ستون داستـان است، منصور بیتل اسـت یا منصور مرعشی پاچناری؛ افسر سابق ارتش و آگاهی و … با توست که بگویی برآمده از روشنایی یا تاریکی؟ یا هر نامـی دیگر که برازنـدهی شخصیت اول یک اثر پلیسـی غیرمتعـارف باشد.
دیگران هم در این گیرودار خواهند بود. هرکس به صدا و نقشی که خود اختیار کند. یا در اختیارش بگذارند در این لـوح کـه داسـتـان زندگیاش نـامنـد. داستـان عبـرت میآموزد و سبـب دیرپاییاش آن که نوبهنو شود در هر عصر و به مقتضیـات زمانـه. شـاید نام کیان و مهران (بعداً مـهـرانـه) گوشـهی چشمـی باشد به مَشی و مَشیانه یا اعقـاب شیـث، که پهلـو میزند به انسـانهای پس از انسانهای نخستین. کسی چه میداند نسلی که از آنان پس اُفتـد به چـه اندام و خُلق و خو باشد. فقط خدای عزّ و جلّ عالم است به هر دو جهان.
……………………
جلدی سرخ و عنابی دارد، با نخِ پرک سفید، محکم بسته شده تا شیرازهاش از هم نپاشد. حداقل ده سال است که از بو و شکلشان میفهمم آسانند یا پُردستانداز. مُردّدم نخ دورش را باز کنم یا بگذارمش برای صبح شنبه …
امروز، چهارشنبه، بعد از ناهار میروم چالوس پیش خانم و بچهها و صبح شنبه برمیگردم، ولی بعید نیست یکی دو ساعت دیر برسم یا طوری بشود که حال و حوصله هیچ کاری … حتماً یکی دو تای دیگر هم میآورند که آن وقت مصیبت عظماست.
انگار که بخواهم به چیزی ناخنک بزنم، اول پشت و روش میکنم. یک بار دیگر و … مشخصات پرسنلی با ماژیک سورمهای … منصور مرعشی … متولد … تهران … کارمندِ مشمول قانون استخدام کشوری … نخ دورش را باز میکنم …
با عِطر سیگار به مقابله بوی نفسگیر خاک بایگانی گمرک میروم … اسم آشناست … آیا بین فامیل و دوستان … از خودم بیزارم، به طور غمانگیزی گرفتار این زندگی و مشغلههای مسخرهاش شدهام … بین همکاران سابق اداری … بچههای محله هم نیست. یادم میآید … آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم … منصور مرعشی پاچناری … ستوان ژاندارمری کل کشور … تنها کسی که تو دوره نظاموظیفه، گاهی از من سراغ رمان و داستان میگرفت. البته از نوع پلیسی و پُرآنتریکش … زیاد نمیخواند، ولی … ولی چه؟ هیچی، فقط …
چنانچه به کتاب برهنه در باد علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای ایرانی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
25 شهریور 1402
برهنه در باد
«برهنه در باد» اثری است از محمد محمدعلی (نویسندهی زادهی تهران، از ۱۳۱۷ تا ۱۴۰۲) که در سال ۱۳۷۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان کارمندی میپردازد که تمام فکر و ذکرش نوشتن یک رمان است.
دربارهی برهنه در باد
کتاب برهنه در باد نوشتهی محمد محمدعلی است و نشر مرکز آن را در سال ۱۳۷۹ منتشر کرده است. این رمان به مهمترین برههی تاریخی ایران، انقلاب و جنگ میپردازد.
«برهنه در باد» را از منظری میتوان قصه جستوجوی حقیقت در مقطعی از تاریخ دانست که در آن همه چیز دستخوش جابهجاییها و تغییرات سریع و سرگیجهآور است و در چنین سرگیجهای، طبیعتا، چنین جستوجویی به فرجامی که در آغاز مورد انتظار جستوجوگر است ختم نمیشود؛ چراکه واقعیت مدام جاخالی میدهد، نقاب عوض میکند و جستوجوگر را به بازی میگیرد و این عنصر بازی، در «برهنه در باد» به یکی از عناصر اصلی تبدیل شده است.
منصور بیتل ، شخصیت اصلی این رمان، اهل انواع بازیهاست و سرهنگ، پدر زن راوی، نیز میبینیم که بازیگردان قهاری است. البته بازیگردانی که خود نیز گرفتار بازی منصور بیتل شده است، همانطور که منصور گرفتار بازی پلیسی اوست. بچههای راوی در ویلا به بازی مشغولند و «کیوکیوکنان و بنگ بنگ گویان» همهجا سرک میکشند.
در واقع میتوان گفت که محمدعلی با انتخاب «منصور مرعشی پاچناری» به عنوان چهره مرکزی رمان، امکان تبدیل کردن رمان به یک میدان بازی را به خوبی فراهم آورده است. میدانی که البته در آن بازیها گاه مرگبار و تراژیک میشوند و منصور، خود میشود میدانی که تاریخ از او عبور میکند و او، خود دستخوش بازی بزرگتری میشود.
کتاب برهنه در باد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۴ با بیش از ۸۰ رای است.
داستان برهنه در باد
کتاب برهنه در باد داستان مردی به نام مهرعلی است که کارمند دولت است. تمام فکر و ذکر او نوشتن یک رمان و چاپ آن است. مهرعلی مدام به یاد دوران سربازی خود و ستوانی به نام منصور مرعشی میافتد و دوست دارد در مورد او بنویسد؛ یک ستوان لات و دور از انضباط، اهل قمار اما پر دل و جرئت که مقامات بالا نیز هوای او را دارند.
در همین حین مهرعلی متوجه میشود پروندهای که زیر دست اوست، مربوط به همان ستوان است. ناگهان ستوان مرعشی به عنوان اربابرجوع در همان روز به او مراجعه میکند. آنها با یکدیگر همسفر میشوند. مرعشی از فلسفه و غیره میگوید. وقتی به خانه میرسند متوجه میشوند که پدرزن مهرعلی نیز در حال نوشتن فیلمنامهای در مورد منصور مرعشی است؛ اما از نگاه او، مرعشی یک قاتل بیرحم است.
اینجاست که همهی داستانها در هم گره میخورد: قصهپردازیهای مرعشی، خاطرات مهرعلی، داستان مهرعلی، فیلمنامهی سرهنگ، نامهی مادرزن مرعشی و غیره. داستانهای تو در تو در کنار هم قرار میگیرند تا خواننده در مورد خط سیر واقعی تصمیم نهایی را بگیرد.
بخشهایی از برهنه در باد
او سرهنگ است و کیهانی و بزرگتر ما و احتـرامش واجـب. من که دامادم، جوانمردم و شاید سر سوزنی آدم. همسـرم حـوّا نیست، فرشته است، فرزند کیهانـی و آذرمیدختـی. آن که ستون داستـان است، منصور بیتل اسـت یا منصور مرعشی پاچناری؛ افسر سابق ارتش و آگاهی و … با توست که بگویی برآمده از روشنایی یا تاریکی؟ یا هر نامـی دیگر که برازنـدهی شخصیت اول یک اثر پلیسـی غیرمتعـارف باشد.
دیگران هم در این گیرودار خواهند بود. هرکس به صدا و نقشی که خود اختیار کند. یا در اختیارش بگذارند در این لـوح کـه داسـتـان زندگیاش نـامنـد. داستـان عبـرت میآموزد و سبـب دیرپاییاش آن که نوبهنو شود در هر عصر و به مقتضیـات زمانـه. شـاید نام کیان و مهران (بعداً مـهـرانـه) گوشـهی چشمـی باشد به مَشی و مَشیانه یا اعقـاب شیـث، که پهلـو میزند به انسـانهای پس از انسانهای نخستین. کسی چه میداند نسلی که از آنان پس اُفتـد به چـه اندام و خُلق و خو باشد. فقط خدای عزّ و جلّ عالم است به هر دو جهان.
……………………
جلدی سرخ و عنابی دارد، با نخِ پرک سفید، محکم بسته شده تا شیرازهاش از هم نپاشد. حداقل ده سال است که از بو و شکلشان میفهمم آسانند یا پُردستانداز. مُردّدم نخ دورش را باز کنم یا بگذارمش برای صبح شنبه …
امروز، چهارشنبه، بعد از ناهار میروم چالوس پیش خانم و بچهها و صبح شنبه برمیگردم، ولی بعید نیست یکی دو ساعت دیر برسم یا طوری بشود که حال و حوصله هیچ کاری … حتماً یکی دو تای دیگر هم میآورند که آن وقت مصیبت عظماست.
انگار که بخواهم به چیزی ناخنک بزنم، اول پشت و روش میکنم. یک بار دیگر و … مشخصات پرسنلی با ماژیک سورمهای … منصور مرعشی … متولد … تهران … کارمندِ مشمول قانون استخدام کشوری … نخ دورش را باز میکنم …
با عِطر سیگار به مقابله بوی نفسگیر خاک بایگانی گمرک میروم … اسم آشناست … آیا بین فامیل و دوستان … از خودم بیزارم، به طور غمانگیزی گرفتار این زندگی و مشغلههای مسخرهاش شدهام … بین همکاران سابق اداری … بچههای محله هم نیست. یادم میآید … آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم … منصور مرعشی پاچناری … ستوان ژاندارمری کل کشور … تنها کسی که تو دوره نظاموظیفه، گاهی از من سراغ رمان و داستان میگرفت. البته از نوع پلیسی و پُرآنتریکش … زیاد نمیخواند، ولی … ولی چه؟ هیچی، فقط …
چنانچه به کتاب برهنه در باد علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای ایرانی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، جنایی و پلیسی، داستان ایرانی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، محمد محمدعلی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب