آذرمیدخت

«آذرمیدخت» با نام کامل «آذرمیدخت: آخرین پادشاه زن ایران» اثری است از فواد فاروقی (نویسنده‌ی اهل بستک لارستان فارس، متولد ۱۳۲۳) که در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی و مرگ آخرین پادشاه زن ایران قبل از اسلام می‌پردازد.

درباره‌ی آذرمیدخت

آذرمیدخت که در شاهنامه از او به‌ نام آزرم یاد شده، دختر آخرین شاه ایران، خسرو دوم یعنی همان خسرو پرویز بود و آخرین ملکه زن ایران باستان بود.

تاریخ‌نگاران او را زنی «بنشسته بر تخت، پیراهن گلدوزی‌شده به رنگ سرخ و شلواری به رنگ آسمان به تن، در دست راستش تبرزینی زرین و در دست چپش شمشیری ظریف گرفته» معرفی کرد‌ه‌اند که زنی بسیار زیبا و ملقب به دادگر بوده است.

شاید سخت باشد تصور کنیم که یک زن، آن‌هم حدود هزاروپانصد سال پیش، بر این سرزمین پهناور پادشاهی می‌کرده و توانسته تمام ارتش و درباریان را که شامل مردان قدرتمند می‌شدند، زیر سلطه خود درآورد.

فؤاد فاروقی، در کتاب آذرمیدخت، زندگی این پادشاه زن ایرانی را در قالب رمانی بسیار زیبا و خواندنی نوشته و آنچه را که بر آذرمیدخت و ایران گذشته، روایت کرده است. در ابتدای این کتاب، ماجرای برتخت‌نشستن آذرمیدخت و حوادث و رویدادهای مربوط آن دوران گفته شده است.

بخش دیگر به اواخر دوران پادشاهی خسرو پرویز و روایت زنان حرمسرای او پرداخته که در همین بخش، به موسیقی‌دانان برجسته آن دوران، مانند باربد و سرکش اشاره شده است. در ادامه، جزئیات پادشاهی آذرمیدخت و دلدادگی مشاورش، آریامرد به او، همچنین چگونگی به‌قتل‌رسیدن او و دیگر وقایع زندگی آذرمیدخت گفته می‌شود.

داستان آذرمیدخت

آذرمیدخت یا آزرم در شاهنامه، ملکه ایران ساسانی (بانبشن) از سال ۶۳۰ تا ۶۳۱ میلادی بود. او دختر خسرو پرویز (حکومت از ۵۹۰ تا ۶۲۸) و دومین ملکه ساسانی بود. خواهرش بوران‌دخت پیش و پس از او حکومت کرد. آزرمی‌دخت پس از برکناری پسر عمه‌اش شاپور شهروراز فرزند شهربراز توسط انجمن پارسیگ به رهبری پیروز خسرو، به قدرت رسید. گرچه او سال بعد توسط رستم فرخ‌زاد به تلافی کشته شدن پدرش، کشته شد. سپس خواهرش بوران‌دخت جانشین او شد.

آذرمیدخت یکی از سه زنی در تاریخ ایران است که توانسته بر ایران حکومت کند. خواهرش بوران‌دخت (حکومت در دو دوره در ۶۳۰ و همچنین از ۶۳۱ تا ۶۳۲ میلادی) و موزا، ملکه اشکانی (حکومت از ۲ پیش از میلاد تا ۴ میلادی)، دو زن دیگر هستند.

آذرمیدخت دختر واپسین شاه برجسته‌ی ایران، خسرو دوم، معروف به خسرو پرویز است که در سال ۶۲۸ توسط پسر خود شیرویه (قباد دوم) سرنگون و اعدام شد. شیرویه همچنین اقدام به کشتن همه برادران تنی و برادران ناتنی خویش، از جمله ولی‌عهد، مردانشاه، کرد.

این کار چنان ضربه سنگینی به امپراتوری وارد کرد که امپراتوری دیگر هرگز نتوانست دوباره به پا خیزد. گفته می‌شود که آذرمیدخت و خواهرش بوران‌دخت از اقدامات وحشیانه شیرویه انتقاد کرده و او را سرزنش کرده‌اند و او در آخر از کارهایش ابراز پشیمانی کرده‌است.

سقوط خسرو پرویز با یک جنگ داخلی به مدت چهار سال به اوج خود رسید که با استقلال کامل خاندان‌های ممتاز مقتدر و ایجاد دولت‌های تازه‌ای همراه بود. در این میان، درگیری‌ها میان خاندان‌های ممتاز پارسی (پارسیگ) و پارتی (پهلو) نیز از سر گرفته شد که باعث بدتر شدن اوضاع شد.

چند ماه بعد، طاعونی ویرانگر استان‌های غربی ساسانیان را فرا گرفت و نیمی از جمعیت آن مناطق را از جمله شیرویه، به کشتن داد. پس از شیرویه پسر هشت ساله‌اش، اردشیر سوم، جانشین وی شد، اما او نیز دو سال بعد توسط شهربراز، سپهبد برجسته‌ی ایرانی، کشته شد که خود او نیز چهل روز بعد در کودتایی به رهبری فرخ‌هرمز، رهبر پهلوها، به قتل رسید.

فرخ‌هرمز به بوران‌دخت کمک کرد تا بر تخت سلطنت بنشیند. اما او نیز سال بعد از سلطنت خلع شد و پسر عمه‌اش شاپور شهروراز (که او نیز پسر شهربراز بود) جانشین او شد. حکومت او حتی کوتاه‌تر از فرمانروای پیش از خود بود و او نیز کمتر از یک سال توسط انجمن پارسیگ به رهبری پیروز خسرو از قدرت برکنار شد و آزرمی‌دخت به جای او بر تخت سلطنت نشست.

آذرمیدخت هنگامی که ملکه ایران شد بیان کرد که مدیریت کشور همانند مدیریت پدرش، خسرو پرویز، خواهد بود. آنگاه فرخ‌هرمز برای تقویت اقتدار خود و ایجاد یک قرار موقت میان پهلوها و پارسیگ‌ها، به آزرمی‌دخت (که از پارسیگ‌ها بود) درخواست ازدواج داد. اگرچه آزرمی‌دخت این درخواست را رد کرد. فرخ‌هرمز پس از رد پیشنهادش دیگر عدم تمایل خود را به سلطنت نشان نداد و اعلام کرد «امروز من رهبر مردم و ستون کشور ایران هستم».

وی همچنین به همان شیوه‌ی سلطنتی شروع به ضرب سکه، به ویژه در استخر پارس و نهاوند در ماد، کرد. ظاهراً آزرمی‌دخت برای مقابله با فرخ‌هرمز، با سیاوخش از خاندان مهران، که نوه بهرام چوبین، سپهبد و شاه کوتاه‌مدت ایران بود، متحد شد. آزرمی‌دخت با کمک سیاوخش توانست بر فرخ‌هرمز غلبه کند و او را از بین ببرد.

رستم فرخ‌هرمز (فرخزاد)، فرزند فرخ‌هرمز، که در آن زمان در منطقه شمال شرقی خراسان مستقر بود، جانشین فرخ‌هرمز به عنوان رهبر پهلوها شد. وی به خون‌خواهی پدرش، خود را به تیسفون، پایتخت امپراتوری ساسانی، رسانید و در راه هر ارتشی از آزرمی‌دخت را که دید، شکست داد. وی سپس نیروهای سیاوخش را در تیسفون شکست داد و شهر را تصرف کرد.

رستم فرخ‌هرمز اندکی پس از تصرف تیسفون، آزرمی‌دخت را کور و سپس به قتل رسانید. به گفته‌ی تئوفانس او ۷ ماه، به گفته‌ی فردوسی ۶ ماه و طبق نظر سبئوس ۲ سال حکومت کرده‌است. بیشتر منابع بر کشته شدن او اتفاق نظر دارند اما طبق نظر طبری او به دلیل بیماری از دنیا رفته‌است.

پس از مرگ آذرمیدخت، بوران‌دخت دوباره به تخت بازگردانده‌شد و مرکز قدرت امپراتوری احتمالاً به سمت شمال شرقی کشور پیش رفت؛ جایی که سرزمین مادری پهلوها بود و یزدگرد سوم، واپسین شاهنشاه ساسانی، برای کمک یافتن علیه حمله اعراب به ایران، بدان‌جا فرار کرده بود.

بخش‌هایی از آذرمیدخت

 جنگ های طولانی و بی نتیجه یی که خسروپرویز به راه انداخته بود، سبب شد سلسله چند صد ساله ساسانی، رو به قهقرا برود و در آستانه سقوط قرار گیرد. این شاه هزینه های هنگفتی را به ملت و دولت ایران تحمیل کرد. به طوری که خزانه شاهی به کلی تهی شد و فقر و آشفتگی گریبان همگان را گرفت.

……………….

زن‌ها یا عاشق روی مردی می‌شوند یا عاشق خوی خوشش!… من به خوبی می‌دانم مرا از این امتیازها هیچ بهره‌یی نیست. لبخندی معنادار بر لبان آزرمیدخت نقش گرفت: من زن‌ها را بهتر از تو می‌شناسم… با روحیه‌شان آشناترم… زنان عاشق مردان قدرتمندو بانفوذ و دارای صلابت مردانه را می‌ستایند و خشونت را دوست می‌دارند.

تو عاری از این خصلت‌ها نیستی… و او را به واقعیتی توجه داد: من یک دختر عادی نیستم که بتوانم به همسری هر مردی درآیم… خون ساسانیان در رگهایم جریان دارد. من باید با مردی از خاندانم ازدواج کنم. مردی که همپایه‌ام باشد.

 

اگر به کتاب آذرمیدخت علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های تاریخی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.