«فداکاری مظنون ایکس» اثری است از کیگو هیگاشینو (نویسندهی ژاپنی، متولد ۱۹۵۸) که در سال ۲۰۰۵ منتشر شده است. این رمان داستان یک ریاضیدان نابغه است که برای محافظت از زنی که دوستش دارد، با فداکاری و از خودگذشتگی نقشهای بینقص برای پنهان کردن قتلی ناخواسته طراحی میکند.
دربارهی فداکاری مظنون ایکس
کتاب فداکاری مظنون ایکس اثر کیگو هیگاشینو، یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ژاپن در ژانر معمایی و جنایی است. این کتاب با تلفیق داستانی پرکشش و بررسی عمیق روابط انسانی، تحسین منتقدان و مخاطبان را در سراسر جهان به خود جلب کرده است. هیگاشینو، که به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان ژانر جنایی در آسیا شناخته میشود، در این اثر از سبک نوشتاری دقیق و روان خود بهره برده تا داستانی هیجانانگیز و در عین حال تأملبرانگیز خلق کند.
در مرکز داستان، ما با ریاضیدانی به نام ایشیگامی روبهرو میشویم که زندگی آرام و منزویای دارد. او که به تدریس ریاضیات در مدرسه مشغول است، شیفته همسایه خود، یاسوکو، زنی تنها و مستقل میشود. این شیفتگی، زمانی که یاسوکو مرتکب قتلی ناخواسته میشود، به نقطه اوج خود میرسد. ایشیگامی تصمیم میگیرد با استفاده از هوش بینظیر خود، تمامی سرنخها را از بین ببرد و نقشهای بینقص برای گمراه کردن پلیس طراحی کند.
یکی از ویژگیهای برجسته این کتاب، شخصیتپردازی عمیق و پیچیده آن است. هیگاشینو بهجای تمرکز صرف بر جنبههای جنایی، به بررسی روانشناختی شخصیتها میپردازد. او در خلال روایت، تنشهای درونی و انگیزههای پیچیده آنها را آشکار میکند. این امر باعث میشود که مخاطب نهتنها با معماهای داستان درگیر شود، بلکه از منظر احساسی نیز با شخصیتها ارتباط برقرار کند.
داستان به شکلی استادانه پیش میرود و خواننده را در هر لحظه به فکر وامیدارد. هیگاشینو با ایجاد تنش و تعلیق، لحظهای به مخاطب اجازه نمیدهد که کتاب را زمین بگذارد. او با بهرهگیری از زبانی ساده و در عین حال دقیق، فضایی میآفریند که مخاطب بتواند خود را در متن داستان حس کند و هر صحنه را بهطور زنده در ذهنش تصور کند.
فداکاری مظنون ایکس تنها یک داستان معمایی نیست؛ بلکه تأملی بر عشق، فداکاری، اخلاقیات و پیچیدگیهای انتخابهای انسانی است. هیگاشینو در این کتاب بهشکلی هنرمندانه تضاد میان عقل و احساس را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه مرزهای میان درست و نادرست میتوانند در شرایط مختلف تغییر کنند.
کتاب همچنین با طرح مسائل فلسفی، فراتر از یک داستان سرگرمکننده میرود. پرسشهایی همچون «فداکاری تا کجا میتواند پیش برود؟» و «آیا میتوان با دروغ، حقیقتی بزرگتر را حفظ کرد؟» بهصورت ضمنی در خلال روایت مطرح میشوند. این جنبهها به داستان عمقی تازه میبخشند و آن را از سایر آثار این ژانر متمایز میکنند.
یکی دیگر از نقاط قوت این اثر، ساختار داستانی پیچیده و هوشمندانه آن است. هیگاشینو بهگونهای روایت را طراحی کرده که هر جزئیاتی که ممکن است در ابتدا بیاهمیت به نظر برسد، در نهایت به قطعهای از پازل بزرگتر تبدیل میشود. این رویکرد، تجربه خواندن را به یک سفر فکری تبدیل میکند.
رابطه میان ایشیگامی و یاسوکو، هسته اصلی داستان است. این رابطه نهتنها جنبههای عاطفی و روانشناختی را پوشش میدهد، بلکه نقش کلیدی در پیشبرد روایت دارد. عشق بیچون و چرای ایشیگامی به یاسوکو، او را به اتخاذ تصمیماتی سوق میدهد که در مرزهای اخلاقی قرار دارند و همین امر به جذابیت داستان میافزاید.
فداکاری مظنون ایکس با استقبال گستردهای مواجه شد و جوایز متعددی را کسب کرد، از جمله جایزه معتبر نائوکی. همچنین این اثر به زبانهای مختلفی ترجمه شده و در سطح بینالمللی به موفقیتهای چشمگیری دست یافته است. اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی متعددی نیز از این کتاب ساخته شدهاند که همگی نشان از تأثیرگذاری آن در فرهنگ عامه دارند.
این کتاب نمونهای برجسته از ادبیات جنایی ژاپن است که بهخوبی نشان میدهد چگونه میتوان ژانر معمایی را با موضوعات انسانی و فلسفی درآمیخت. هیگاشینو با مهارت خاص خود داستانی خلق کرده که در عین پیچیدگی، مخاطب را با خود همراه میسازد و او را تا پایان شگفتزده نگه میدارد.
فداکاری مظنون ایکس نهتنها طرفداران داستانهای جنایی، بلکه هر کسی را که به داستانهای پرمغز و تأثیرگذار علاقه دارد، جذب میکند. این اثر بیتردید یکی از خواندنیترین کتابهایی است که میتواند ساعتها ذهن خواننده را به خود مشغول کند.
رمان فداکاری مظنون ایکس در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۷ با بیش از ۶۷۴۰۰ رای و ۹۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محمد عباس آبادی به بازار عرضه شده است.
داستان فداکاری مظنون ایکس
داستان فداکاری مظنون ایکس با معرفی یاسوکو هانائوکا، زنی تنها که همراه دختر نوجوانش میساکی زندگی میکند، آغاز میشود. یاسوکو زندگی آرامی دارد و در یک رستوران غذاخوری مشغول به کار است، اما سایه گذشتهاش همچنان او را تعقیب میکند. او از همسر سابق خود، توگاشی، جدا شده است، اما توگاشی همچنان به آزار و اذیت او ادامه میدهد.
یک روز، توگاشی به خانه یاسوکو میآید و تلاش میکند از او پول بگیرد. درگیری میان آنها شدت میگیرد و یاسوکو و میساکی در دفاع از خود، ناخواسته توگاشی را به قتل میرسانند. در همین حین، ایشیگامی، همسایه یاسوکو که یک ریاضیدان نابغه است، وارد ماجرا میشود و پیشنهاد میدهد به آنها کمک کند تا جسد را پنهان کنند و پلیس را گمراه سازند.
ایشیگامی نقشهای بینقص طراحی میکند تا تمامی شواهد و سرنخهای احتمالی را از بین ببرد. او جسد توگاشی را در یک مکان مخفی میسوزاند و تمام جزئیات داستانی را که یاسوکو باید به پلیس بگوید، بهدقت تعیین میکند. به نظر میرسد نقشه او بدون نقص است و پلیس به یاسوکو و میساکی مشکوک نمیشود.
در این میان، کوساگی، یک کارآگاه باتجربه، پرونده را بررسی میکند و از طرفی، یوکاوا، یک فیزیکدان و دوست قدیمی ایشیگامی، به طور غیرمستقیم درگیر ماجرا میشود. یوکاوا که به نبوغ ایشیگامی آگاه است، شروع به تحقیق درباره رفتار غیرعادی او میکند و به تدریج متوجه نقش او در پنهان کردن قتل میشود.
با پیشرفت داستان، یوکاوا حقیقت را کشف میکند و درمییابد که ایشیگامی با طراحی نقشهای دقیق، پلیس را گمراه کرده است. با این حال، یک پیچش غیرمنتظره در پایان داستان رخ میدهد: مشخص میشود که ایشیگامی برای محافظت از یاسوکو، از همان ابتدا جسد دیگری را جایگزین جسد توگاشی کرده و خود را آماده کرده تا مسئولیت قتل را بر عهده بگیرد.
ایشیگامی در نهایت دستگیر میشود و اعتراف میکند که تمام این کارها را تنها به خاطر عشق و فداکاری برای یاسوکو انجام داده است. این پایان غمانگیز نشاندهنده عمق احساسات ایشیگامی و ازخودگذشتگی اوست، در حالی که یاسوکو با بار سنگین گناه و حقیقت مواجه میشود.
داستان با بازتابی از پیامدهای اخلاقی، احساسی و انسانی این وقایع پایان مییابد، اما تمرکز اصلی همچنان بر فداکاری و نبوغ بینظیر ایشیگامی باقی میماند که مرزهای عقل و عشق را در هم میشکند.
بخشهایی از فداکاری مظنون ایکس
اسمش ایشیگامی بود. یاسکو شبی که اسباب کشی کرده بود برای معرفی خودش به آپارتمان او رفته بود. همان موقع بود که فهمید معلم است. مرد درشت هیکلی بود، با صورتی بزرگ و گرد که چشمان ریزش را مثل نخ باریک نشان می داد.
موهای کوتاه و کم پشتی داشت که او را حدودا پنجاه ساله نشان می داد، هرچند ممکن بود خیلی جوان تر باشد. زیاد توجهی به مد نداشت و همیشه یک جور لباس می پوشید. زمستان امسال، وقتی برای خرید ناهارش آمده بود، همان پالتو را روی پلیوری قهوه ای به تن داشت.
با این حال آنطور که از وجود گهگاه یک جارختی در بالکن کوچکش معلوم بود، خودش لباس هایش را می شست. مجرد بود و طبق حدس یاسکو نه طلاق گرفته بود، نه زنش مرده بود.
………………….
به گذشته اندیشید و سعی کرد به خاطر بیاورد که چه چیزی ممکن بوده ایشیگامی را به او علاقه مند کرده باشد، ولی چیزی به ذهنش نرسید. او برایش حکم ترک دیوار آپارتمانش را داشت. می دانست که وجود دارد، ولی هیچ وقت توجه زیادی به آن نکرده بود. ارزش توجه کردن را نداشت.
…………………
نمیتوانست یوکاوا را «دوست» خود بنامد، ولی از آن لحظه به بعد، هروقت به طور اتفاقی در راهرو به هم برمیخوردند، همیشه میایستادند و چند کلمهای با هم حرف میزدند. یوکاوا خیلی اهل مطالعه بود و در مورد رشتههایی غیر از ریاضی و فیزیک معلومات زیادی داشت.
حتی میتوانست در گفتوگویی راجع به ادبیات یا هنر هم قوی ظاهر شود موضوعاتی که ایشیگامی در دل از آنها متنفر بود. البته از آنجایی که ایشیگامی هیچ مبنایی برای مقایسه نداشت، نمیدانست معلومات او در چنین زمینههایی چقدر عمیق است. در ضمن، طولی نکشید که یوکاوا متوجه بیعلاقگی ایشیگامی به هر چیزی غیر از ریاضی شد و دامنه گفتوگوهایشان به سرعت محدود شد.
با وجود این، یوکاوا اولین نفر در دانشگاه بود که ایشیگامی حس میکرد میتواند با او صحبت علمی بکند و برای تواناییهایش احترام قائل باشد.
اما به مرور زمان برخوردهای اتفاقیشان کمتروکمتر شد. مسیرهایشان آنها را به جهتهای متفاوت سوق داد؛ یکی به دانشکده ریاضی رفت و دیگری فیزیک. دانشجوهایی که معدل تحصیلی مشخصی را حفظ میکردند مجاز به تغییر دانشکده بودند، ولی هیچیک از آنها تمایلی به چنین تغییری نداشتند.
ایشیگامی با خودش فکر میکرد: انتخاب مناسب برای هر دوی ما همینه. هرکدوم در مسیری که بیشتر بهش میخوره. تمایل مشترکی به شرح دنیای اطرافشان با استفاده از فرضیات داشتند، ولی رویکردهایشان برای این کار در دو قطب مخالف بود.
ایشیگامی فرضیات خودش را با فرمولهای پیچیده ریاضی شکل میداد، درحالیکه یوکاوا همهچیز را با مشاهدات عینی شروع میکرد. وقتی معمایی پیدا میکرد، شروع میکرد به تجزیهوتحلیل آن. ایشیگامی شبیهسازی را ترجیح میداد؛ یوکاوا عاشق آزمایشهای عملی بود.
اگر به کتاب فداکاری مظنون ایکس علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین داستانهایی جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
16 دی 1403
فداکاری مظنون ایکس
«فداکاری مظنون ایکس» اثری است از کیگو هیگاشینو (نویسندهی ژاپنی، متولد ۱۹۵۸) که در سال ۲۰۰۵ منتشر شده است. این رمان داستان یک ریاضیدان نابغه است که برای محافظت از زنی که دوستش دارد، با فداکاری و از خودگذشتگی نقشهای بینقص برای پنهان کردن قتلی ناخواسته طراحی میکند.
دربارهی فداکاری مظنون ایکس
کتاب فداکاری مظنون ایکس اثر کیگو هیگاشینو، یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ژاپن در ژانر معمایی و جنایی است. این کتاب با تلفیق داستانی پرکشش و بررسی عمیق روابط انسانی، تحسین منتقدان و مخاطبان را در سراسر جهان به خود جلب کرده است. هیگاشینو، که به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان ژانر جنایی در آسیا شناخته میشود، در این اثر از سبک نوشتاری دقیق و روان خود بهره برده تا داستانی هیجانانگیز و در عین حال تأملبرانگیز خلق کند.
در مرکز داستان، ما با ریاضیدانی به نام ایشیگامی روبهرو میشویم که زندگی آرام و منزویای دارد. او که به تدریس ریاضیات در مدرسه مشغول است، شیفته همسایه خود، یاسوکو، زنی تنها و مستقل میشود. این شیفتگی، زمانی که یاسوکو مرتکب قتلی ناخواسته میشود، به نقطه اوج خود میرسد. ایشیگامی تصمیم میگیرد با استفاده از هوش بینظیر خود، تمامی سرنخها را از بین ببرد و نقشهای بینقص برای گمراه کردن پلیس طراحی کند.
یکی از ویژگیهای برجسته این کتاب، شخصیتپردازی عمیق و پیچیده آن است. هیگاشینو بهجای تمرکز صرف بر جنبههای جنایی، به بررسی روانشناختی شخصیتها میپردازد. او در خلال روایت، تنشهای درونی و انگیزههای پیچیده آنها را آشکار میکند. این امر باعث میشود که مخاطب نهتنها با معماهای داستان درگیر شود، بلکه از منظر احساسی نیز با شخصیتها ارتباط برقرار کند.
داستان به شکلی استادانه پیش میرود و خواننده را در هر لحظه به فکر وامیدارد. هیگاشینو با ایجاد تنش و تعلیق، لحظهای به مخاطب اجازه نمیدهد که کتاب را زمین بگذارد. او با بهرهگیری از زبانی ساده و در عین حال دقیق، فضایی میآفریند که مخاطب بتواند خود را در متن داستان حس کند و هر صحنه را بهطور زنده در ذهنش تصور کند.
فداکاری مظنون ایکس تنها یک داستان معمایی نیست؛ بلکه تأملی بر عشق، فداکاری، اخلاقیات و پیچیدگیهای انتخابهای انسانی است. هیگاشینو در این کتاب بهشکلی هنرمندانه تضاد میان عقل و احساس را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه مرزهای میان درست و نادرست میتوانند در شرایط مختلف تغییر کنند.
کتاب همچنین با طرح مسائل فلسفی، فراتر از یک داستان سرگرمکننده میرود. پرسشهایی همچون «فداکاری تا کجا میتواند پیش برود؟» و «آیا میتوان با دروغ، حقیقتی بزرگتر را حفظ کرد؟» بهصورت ضمنی در خلال روایت مطرح میشوند. این جنبهها به داستان عمقی تازه میبخشند و آن را از سایر آثار این ژانر متمایز میکنند.
یکی دیگر از نقاط قوت این اثر، ساختار داستانی پیچیده و هوشمندانه آن است. هیگاشینو بهگونهای روایت را طراحی کرده که هر جزئیاتی که ممکن است در ابتدا بیاهمیت به نظر برسد، در نهایت به قطعهای از پازل بزرگتر تبدیل میشود. این رویکرد، تجربه خواندن را به یک سفر فکری تبدیل میکند.
رابطه میان ایشیگامی و یاسوکو، هسته اصلی داستان است. این رابطه نهتنها جنبههای عاطفی و روانشناختی را پوشش میدهد، بلکه نقش کلیدی در پیشبرد روایت دارد. عشق بیچون و چرای ایشیگامی به یاسوکو، او را به اتخاذ تصمیماتی سوق میدهد که در مرزهای اخلاقی قرار دارند و همین امر به جذابیت داستان میافزاید.
فداکاری مظنون ایکس با استقبال گستردهای مواجه شد و جوایز متعددی را کسب کرد، از جمله جایزه معتبر نائوکی. همچنین این اثر به زبانهای مختلفی ترجمه شده و در سطح بینالمللی به موفقیتهای چشمگیری دست یافته است. اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی متعددی نیز از این کتاب ساخته شدهاند که همگی نشان از تأثیرگذاری آن در فرهنگ عامه دارند.
این کتاب نمونهای برجسته از ادبیات جنایی ژاپن است که بهخوبی نشان میدهد چگونه میتوان ژانر معمایی را با موضوعات انسانی و فلسفی درآمیخت. هیگاشینو با مهارت خاص خود داستانی خلق کرده که در عین پیچیدگی، مخاطب را با خود همراه میسازد و او را تا پایان شگفتزده نگه میدارد.
فداکاری مظنون ایکس نهتنها طرفداران داستانهای جنایی، بلکه هر کسی را که به داستانهای پرمغز و تأثیرگذار علاقه دارد، جذب میکند. این اثر بیتردید یکی از خواندنیترین کتابهایی است که میتواند ساعتها ذهن خواننده را به خود مشغول کند.
رمان فداکاری مظنون ایکس در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۷ با بیش از ۶۷۴۰۰ رای و ۹۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محمد عباس آبادی به بازار عرضه شده است.
داستان فداکاری مظنون ایکس
داستان فداکاری مظنون ایکس با معرفی یاسوکو هانائوکا، زنی تنها که همراه دختر نوجوانش میساکی زندگی میکند، آغاز میشود. یاسوکو زندگی آرامی دارد و در یک رستوران غذاخوری مشغول به کار است، اما سایه گذشتهاش همچنان او را تعقیب میکند. او از همسر سابق خود، توگاشی، جدا شده است، اما توگاشی همچنان به آزار و اذیت او ادامه میدهد.
یک روز، توگاشی به خانه یاسوکو میآید و تلاش میکند از او پول بگیرد. درگیری میان آنها شدت میگیرد و یاسوکو و میساکی در دفاع از خود، ناخواسته توگاشی را به قتل میرسانند. در همین حین، ایشیگامی، همسایه یاسوکو که یک ریاضیدان نابغه است، وارد ماجرا میشود و پیشنهاد میدهد به آنها کمک کند تا جسد را پنهان کنند و پلیس را گمراه سازند.
ایشیگامی نقشهای بینقص طراحی میکند تا تمامی شواهد و سرنخهای احتمالی را از بین ببرد. او جسد توگاشی را در یک مکان مخفی میسوزاند و تمام جزئیات داستانی را که یاسوکو باید به پلیس بگوید، بهدقت تعیین میکند. به نظر میرسد نقشه او بدون نقص است و پلیس به یاسوکو و میساکی مشکوک نمیشود.
در این میان، کوساگی، یک کارآگاه باتجربه، پرونده را بررسی میکند و از طرفی، یوکاوا، یک فیزیکدان و دوست قدیمی ایشیگامی، به طور غیرمستقیم درگیر ماجرا میشود. یوکاوا که به نبوغ ایشیگامی آگاه است، شروع به تحقیق درباره رفتار غیرعادی او میکند و به تدریج متوجه نقش او در پنهان کردن قتل میشود.
با پیشرفت داستان، یوکاوا حقیقت را کشف میکند و درمییابد که ایشیگامی با طراحی نقشهای دقیق، پلیس را گمراه کرده است. با این حال، یک پیچش غیرمنتظره در پایان داستان رخ میدهد: مشخص میشود که ایشیگامی برای محافظت از یاسوکو، از همان ابتدا جسد دیگری را جایگزین جسد توگاشی کرده و خود را آماده کرده تا مسئولیت قتل را بر عهده بگیرد.
ایشیگامی در نهایت دستگیر میشود و اعتراف میکند که تمام این کارها را تنها به خاطر عشق و فداکاری برای یاسوکو انجام داده است. این پایان غمانگیز نشاندهنده عمق احساسات ایشیگامی و ازخودگذشتگی اوست، در حالی که یاسوکو با بار سنگین گناه و حقیقت مواجه میشود.
داستان با بازتابی از پیامدهای اخلاقی، احساسی و انسانی این وقایع پایان مییابد، اما تمرکز اصلی همچنان بر فداکاری و نبوغ بینظیر ایشیگامی باقی میماند که مرزهای عقل و عشق را در هم میشکند.
بخشهایی از فداکاری مظنون ایکس
اسمش ایشیگامی بود. یاسکو شبی که اسباب کشی کرده بود برای معرفی خودش به آپارتمان او رفته بود. همان موقع بود که فهمید معلم است. مرد درشت هیکلی بود، با صورتی بزرگ و گرد که چشمان ریزش را مثل نخ باریک نشان می داد.
موهای کوتاه و کم پشتی داشت که او را حدودا پنجاه ساله نشان می داد، هرچند ممکن بود خیلی جوان تر باشد. زیاد توجهی به مد نداشت و همیشه یک جور لباس می پوشید. زمستان امسال، وقتی برای خرید ناهارش آمده بود، همان پالتو را روی پلیوری قهوه ای به تن داشت.
با این حال آنطور که از وجود گهگاه یک جارختی در بالکن کوچکش معلوم بود، خودش لباس هایش را می شست. مجرد بود و طبق حدس یاسکو نه طلاق گرفته بود، نه زنش مرده بود.
………………….
به گذشته اندیشید و سعی کرد به خاطر بیاورد که چه چیزی ممکن بوده ایشیگامی را به او علاقه مند کرده باشد، ولی چیزی به ذهنش نرسید. او برایش حکم ترک دیوار آپارتمانش را داشت. می دانست که وجود دارد، ولی هیچ وقت توجه زیادی به آن نکرده بود. ارزش توجه کردن را نداشت.
…………………
نمیتوانست یوکاوا را «دوست» خود بنامد، ولی از آن لحظه به بعد، هروقت به طور اتفاقی در راهرو به هم برمیخوردند، همیشه میایستادند و چند کلمهای با هم حرف میزدند. یوکاوا خیلی اهل مطالعه بود و در مورد رشتههایی غیر از ریاضی و فیزیک معلومات زیادی داشت.
حتی میتوانست در گفتوگویی راجع به ادبیات یا هنر هم قوی ظاهر شود موضوعاتی که ایشیگامی در دل از آنها متنفر بود. البته از آنجایی که ایشیگامی هیچ مبنایی برای مقایسه نداشت، نمیدانست معلومات او در چنین زمینههایی چقدر عمیق است. در ضمن، طولی نکشید که یوکاوا متوجه بیعلاقگی ایشیگامی به هر چیزی غیر از ریاضی شد و دامنه گفتوگوهایشان به سرعت محدود شد.
با وجود این، یوکاوا اولین نفر در دانشگاه بود که ایشیگامی حس میکرد میتواند با او صحبت علمی بکند و برای تواناییهایش احترام قائل باشد.
اما به مرور زمان برخوردهای اتفاقیشان کمتروکمتر شد. مسیرهایشان آنها را به جهتهای متفاوت سوق داد؛ یکی به دانشکده ریاضی رفت و دیگری فیزیک. دانشجوهایی که معدل تحصیلی مشخصی را حفظ میکردند مجاز به تغییر دانشکده بودند، ولی هیچیک از آنها تمایلی به چنین تغییری نداشتند.
ایشیگامی با خودش فکر میکرد: انتخاب مناسب برای هر دوی ما همینه. هرکدوم در مسیری که بیشتر بهش میخوره. تمایل مشترکی به شرح دنیای اطرافشان با استفاده از فرضیات داشتند، ولی رویکردهایشان برای این کار در دو قطب مخالف بود.
ایشیگامی فرضیات خودش را با فرمولهای پیچیده ریاضی شکل میداد، درحالیکه یوکاوا همهچیز را با مشاهدات عینی شروع میکرد. وقتی معمایی پیدا میکرد، شروع میکرد به تجزیهوتحلیل آن. ایشیگامی شبیهسازی را ترجیح میداد؛ یوکاوا عاشق آزمایشهای عملی بود.
اگر به کتاب فداکاری مظنون ایکس علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین داستانهایی جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات جهان، کیگو هیگاشینو، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب