داستان کودک گمشده

«داستان کودک گمشده» اثری است از النا فرانته (نویسنده‌ی ایتالیایی، متولد ۱۹۴۳) که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. این رمان درباره‌ی پیچیدگی‌های رابطه‌ی دو دوست قدیمی، النا و لیلای، و چالش‌های زندگی آن‌ها در میانسالی، همراه با موضوعاتی مانند هویت، مادری، خیانت و جست‌وجوی معنا در زندگی است.

درباره‌ی داستان کودک گمشده

کتاب داستان کودک گمشده نوشته النا فرانته، چهارمین و آخرین جلد از مجموعه مشهور و تحسین‌شده ناپلی‌ها است. این مجموعه که با کتاب دوست شگفت‌انگیز آغاز شد، به زندگی دو دوست به نام‌های النا و لیلای می‌پردازد و روایت پیچیده و عمیق رابطه آن‌ها را در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی ایتالیای قرن بیستم دنبال می‌کند. النا فرانته، با نام مستعار، توانسته است در این مجموعه تصویری زنده و پرجزئیات از زندگی شخصیت‌هایش ارائه دهد و خواننده را با دنیای درونی آن‌ها آشنا کند.

داستان کودک گمشده به عنوان آخرین جلد این مجموعه، نقطه پایانی بر داستان پر فراز و نشیب النا و لیلاست. این کتاب نه تنها به بررسی ادامه زندگی این دو شخصیت می‌پردازد، بلکه بسیاری از گره‌های داستانی که در جلدهای پیشین ایجاد شده بود را باز می‌کند. فرانته در این جلد، با مهارت خاصی، به عمیق‌ترین لایه‌های روابط انسانی و پیچیدگی‌های عاطفی میان شخصیت‌ها می‌پردازد.

در این کتاب، النا و لیلای که اکنون به میانسالی رسیده‌اند، با چالش‌های جدیدی روبرو می‌شوند. زندگی آن‌ها پر از فراز و نشیب‌هایی است که نه تنها بر خودشان، بلکه بر خانواده‌ها و دوستانشان نیز تأثیر می‌گذارد. فرانته در این جلد، به طور خاص به موضوعاتی مانند مادری، هویت، خیانت و جست‌وجوی معنا در زندگی می‌پردازد. این موضوعات با ظرافت و عمق خاصی بررسی می‌شوند و خواننده را به تفکر وادار می‌کنند.

یکی از نقاط قوت داستان کودک گمشده توانایی فرانته در خلق شخصیت‌های چندبعدی و واقع‌گراست. النا و لیلای شخصیت‌هایی هستند که با تمام نقاط قوت و ضعفشان، به شکلی عمیق و ملموس تصویر شده‌اند. خواننده به راحتی می‌تواند با آن‌ها همذات‌پنداری کند و در فراز و نشیب‌های زندگی‌شان شریک شود. این ویژگی، کتاب را به اثری جذاب و تأثیرگذار تبدیل می‌کند.

فرانته در این جلد همچنین به بررسی تأثیرات زمان و تغییرات اجتماعی بر زندگی شخصیت‌ها می‌پردازد. ایتالیای قرن بیستم، با تمام تحولات سیاسی و فرهنگی‌اش، به عنوان پس‌زمینه‌ای قدرتمند برای داستان عمل می‌کند. این بستر تاریخی نه تنها به داستان عمق می‌بخشد، بلکه خواننده را با جنبه‌های مختلف تاریخ معاصر ایتالیا نیز آشنا می‌کند.

داستان کودک گمشده همچنین به موضوعاتی مانند هنر، ادبیات و نقش آن‌ها در شکل‌گیری هویت فردی و اجتماعی می‌پردازد. النا، که در این جلد به عنوان یک نویسنده موفق معرفی می‌شود، با چالش‌های مربوط به خلاقیت و بیان خود روبرو است. این موضوعات به داستان بعدی فلسفی و هنری می‌بخشند و آن را از یک روایت ساده فراتر می‌برند.

یکی از جنبه‌های جذاب این کتاب، نحوه پرداخت فرانته به رابطه میان النا و لیلاست. این رابطه که در طول چهار جلد مجموعه ناپلی‌ها دستخوش تغییرات بسیاری شده است، در این جلد به اوج پیچیدگی خود می‌رسد. فرانته با مهارت خاصی، نشان می‌دهد که چگونه دوستی‌ها می‌توانند همزمان مایه قدرت و ضعف باشند و چگونه عشق و رقابت می‌توانند در کنار هم وجود داشته باشند.

در داستان کودک گمشده، فرانته همچنین به موضوع از دست دادن و سوگ می‌پردازد. شخصیت‌ها با از دست دادن عزیزانشان روبرو می‌شوند و این تجربیات، تأثیر عمیقی بر زندگی و دیدگاه آن‌ها می‌گذارد. این موضوعات با حساسیت و عمق خاصی بررسی می‌شوند و خواننده را به تأمل در مورد ماهیت زندگی و مرگ وامیدارند.

فرانته در این جلد، همچون جلدهای پیشین، از زبانی ساده و در عین حال قدرتمند استفاده می‌کند. نثر او روان و جذاب است و به راحتی خواننده را در دنیای داستان غرق می‌کند. این ویژگی، همراه با ساختار منسجم و روایت پیچیده، کتاب را به اثری ماندگار و تأثیرگذار تبدیل می‌کند.

داستان کودک گمشده نه تنها به عنوان پایان‌بندی مجموعه ناپلی‌ها، بلکه به عنوان اثری مستقل نیز قابل تحسین است. این کتاب به تنهایی می‌تواند خواننده را با دنیای النا و لیلای آشنا کند و او را درگیر داستان پرکشش و پراحساس آن‌ها کند. با این حال، خواندن جلدهای پیشین مجموعه، به درک بهتر و عمیق‌تر از روابط و وقایع این جلد کمک می‌کند.

در نهایت، داستان کودک گمشده اثری است که نه تنها به زندگی شخصیت‌هایش می‌پردازد، بلکه خواننده را به تفکر در مورد زندگی خود وادار می‌کند. فرانته با مهارت خاصی، نشان می‌دهد که چگونه تجربیات فردی و جمعی می‌توانند بر یکدیگر تأثیر بگذارند و چگونه انسان‌ها در جست‌وجوی معنا و هویت، با چالش‌های بسیاری روبرو می‌شوند. این کتاب، به عنوان پایان‌بندی مجموعه ناپلی‌ها، اثری است که تا مدتها پس از خواندن، در ذهن خواننده باقی می‌ماند.

رمان داستان کودک گمشده در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۴۵ با بیش از ۱۵۶ هزار رای و ۱۲۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از سودابه قیصری، روح الله صادقی و فریده گوینده به بازار عرضه شده است.

جوایز و افتخارات کتاب داستان کودک گمشده

  • حضور در فهرست نهایی جایزه‌ی بین‌المللی من بوکرِ سال ۲۰۱۶؛
  • برنده‌ی مدال طلای ایندیپندنت پاپلیشر بوک در سال ۲۰۱۶؛
  • کتاب پرفروش نیویورک تایمز؛
  • نامزد جایزه‌ی BTBA برای بهترین کتاب ترجمه‌شده‌ی داستانی؛
  • نامزد جایزه‌ی Premio Strega؛
  • نامزد جایزه‌ی صنعت کتاب استرالیا؛
  • حضور در فهرست «۱۰ کتاب برتر سال ۲۰۱۵» به انتخاب مجله‌ی تایم؛
  • یکی از ۳۰ رمان پرفروش سال به انتخاب اینترتینمنت ویکلی؛
  • حضور در فهرست ۱۵ کتاب‌ برتر مجله‌ی وال استریت ژورنال.

خلاصه‌ی داستان کودک گمشده

کتاب داستان کودک گمشده نوشته النا فرانته، چهارمین و آخرین جلد از مجموعه ناپلی‌ها، به زندگی النا گرکو و لیلای سرپوره می‌پردازد و روابط پیچیده و پرتنش آن‌ها را در میانسالی بررسی می‌کند. النا، که اکنون نویسنده‌ای موفق است، و لیلای، که همچنان در محله فقیرنشین ناپل زندگی می‌کند، با چالش‌های جدیدی در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود روبرو می‌شوند. داستان با بازگشت النا به ناپل و مواجهه‌اش با گذشته‌اش آغاز می‌شود و خواننده را به عمق رابطه این دو دوست قدیمی می‌برد.

در این جلد، لیلای با مشکلات خانوادگی و مالی زیادی دست و پنجه نرم می‌کند. او که همیشه زنی قوی و مستقل بوده، اکنون تحت فشارهای ناشی از زندگی در محله‌ای پر از جرم و فساد قرار دارد. رابطه او با پسرش رینو، که به فردی خشن و بی‌ثبات تبدیل شده، یکی از نقاط کانونی داستان است. لیلای تلاش می‌کند تا از خانواده‌اش محافظت کند، اما به نظر می‌رسد که کنترل اوضاع از دستش خارج است.

از سوی دیگر، النا که اکنون در فلورانس زندگی می‌کند، با موفقیت‌های حرفه‌ای خود به عنوان نویسنده و روشنفکر، از زندگی گذشته‌اش در ناپل فاصله گرفته است. با این حال، او همچنان تحت تأثیر رابطه‌اش با لیلای قرار دارد و احساس می‌کند که هویت او به نوعی با لیلای گره خورده است. النا در این جلد با بحران‌های شخصی و خلاقانه‌ای روبرو می‌شود که او را به بازنگری در زندگی‌اش وامیدارد.

یکی از محورهای اصلی داستان، ناپدید شدن تینا، دختر کوچک لیلای، است. این اتفاق زندگی لیلای و النا را تحت تأثیر قرار می‌دهد و آن‌ها را به جست‌وجوی حقیقت وامیدارد. ناپدید شدن تینا نه تنها یک تراژدی شخصی است، بلکه نمادی از از دست دادن و جست‌وجوی معنا در زندگی است. این واقعه باعث می‌شود که النا و لیلای بار دیگر به گذشته‌شان بازگردند و رابطه‌شان را از نو بررسی کنند.

در طول داستان، فرانته به موضوعاتی مانند مادری، هویت، خیانت و رقابت می‌پردازد. رابطه النا و لیلای، که همیشه ترکیبی از عشق و رقابت بوده، در این جلد به اوج پیچیدگی خود می‌رسد. آن‌ها با وجود تمام تفاوت‌ها و تنش‌ها، همچنان به یکدیگر وابسته هستند و این وابستگی تأثیر عمیقی بر زندگی هر دو می‌گذارد.

فرانته همچنین به تأثیرات زمان و تغییرات اجتماعی بر زندگی شخصیت‌ها می‌پردازد. ایتالیای قرن بیستم، با تمام تحولات سیاسی و فرهنگی‌اش، به عنوان پس‌زمینه‌ای قدرتمند برای داستان عمل می‌کند. این بستر تاریخی نه تنها به داستان عمق می‌بخشد، بلکه خواننده را با جنبه‌های مختلف تاریخ معاصر ایتالیا نیز آشنا می‌کند.

در پایان داستان، النا و لیلای با واقعیت‌های زندگی‌شان روبرو می‌شوند و باید با گذشته‌شان کنار بیایند. فرانته پایان‌بندی باز و مبهمی را برای داستان انتخاب می‌کند که خواننده را به تفکر وامیدارد. این پایان‌بندی نه تنها به زندگی شخصیت‌ها احترام می‌گذارد، بلکه نشان‌دهنده پیچیدگی و ابهام زندگی واقعی است.

داستان کودک گمشده به عنوان پایان‌بندی مجموعه ناپلی‌ها، اثری است که نه تنها به زندگی شخصیت‌هایش می‌پردازد، بلکه خواننده را به تفکر در مورد زندگی خود وادار می‌کند. فرانته با مهارت خاصی، نشان می‌دهد که چگونه تجربیات فردی و جمعی می‌توانند بر یکدیگر تأثیر بگذارند و چگونه انسان‌ها در جست‌وجوی معنا و هویت، با چالش‌های بسیاری روبرو می‌شوند. این کتاب، اثری است که تا مدتها پس از خواندن، در ذهن خواننده باقی می‌ماند.

بخش‌هایی از داستان کودک گمشده

او معتقد بود به خاطر طبیعت جنگجویی که داشتم، مشکلی برایم پیش نمی آید. این ایده بر دلم نشست و به من کمک کرد تا خودم را باور کنم. تصمیم گرفتم تا ثابت کنم حق با اوست. دوباره تصمیم گرفتم مراقب خودم باشم. دوباره از هر زمان کوتاه برای نوشتن و خواندن استفاده می کردم.

………………..

 اما حالا آن آدم دیگر، انگار مستقیما از درون زمین متلاطم بیرون آمده بود؛ او دیگر به دوستی که چند دقیقه قبل به او به خاطر توانایی اش در انتخاب عامدانه ی کلمات، حسادت می کردم، شباهتی نداشت، حتی در ظاهر هم شباهتی به آن دوست نداشت، و قیافه اش از شدت اضطراب از شکل افتاده بود.

به هیچ وجه نمی توانستم چنین تغییر شکل ناگهانی را تحمل کنم، انضباط فردی من باثبات بود، دنیا در اطرافم وجود داشت، همچنان طبیعی، حتی در وحشتناک ترین لحظه ها.

……………….

او مدتی طولانی حرف زد. این اولین و آخرین باری بود که سعی کرد احساسش را از دنیایی که در آن زندگی می‌کرد برایم توضیح دهد. گفت که تابه‌حال _و این‌جا من حرف‌هایش را با بیان خودم خلاصه می‌کنم_ فکر می‌کردم قضیه لحظه‌های بدی بود که می‌آمدند و می‌رفتند، مثل بیماری دوران بچگی.

جشن شب سال نو ۱۹۵۸ را به‌خاطر می‌آوری، وقتی سولاراها به‌سوی ما شلیک کردند؟ آن شلیک‌ها بخش کمتر ترسناک قضیه بودند. اول، حتی قبل از آن‌که شلیک را آغاز کنند، ترسم از این بود که رنگ‌های وسایل آتش‌بازی تندوتیز بودند – سبز و بنفش، مثل تیغ برنده- که می‌توانستند ما را بکشند.

 و ردّ فشفشه‌هایی که مثل سوهان بر تن برادرم کشیده می‌شد و گوشتش را پاره می‌کرد، باعث شد برادر نفرت‌انگیز دیگری از درون او بیرون بیاید که می‌بایست فوری دوباره آن وجود نفرت‌انگیز را سرجایش، درون رینو برگردانم – درون ظاهر همیشگی‌اش- وگرنه به من حمله می‌کرد و به من آسیب می‌رسانید. لنو، من در تمام زندگی‌ام هیچ کاری جز این‌که جلو چنین لحظاتی را بگیرم نکرده‌ام.

مارچلو مرا ترساند و من از طریق استفانو از خود محافظت کردم. استفانو مرا ترساند و من از طریق میکله از خود محافظت کردم. میکله مرا ترساند و من از طریق نینو از خود محافظت کردم. نینو مرا ترساند و من از طریق انزو از خود محافظت کردم. اما این واژه‌ی محافظت چه معنایی دارد؟ فقط یک کلمه است.

………………..

سعی کردم مرگ مادرم را بپذیرم. گرچه حتی یک قطره اشک هم نریختم، این درد مدت‌ها با من بود و شاید هرگز از بین نرود. او را زن قوی و محکمی می‌دانستم، از او می‌ترسیدم و فرار می‌کردم. بعد از مراسم گیج بودم، درست مثل حسی که ناگهان باران ببارد و به اطراف نگاه کنی و هیچ سرپناهی پیدا نکنی.

تا چند هفته همه جا او را می‌دیدم و شب و روز صدایش را می‌شنیدم. در ذهن من مثل شمعی بود که بدون شعله می‌سوخت. روزهایی که با هم در بیمارستان بودیم را فراموش کردم، خاطرات خوب بچگی و جوانی‌ام را مرور می‌کردم. احساس گناهی نسبت به او داشتم. در کشوی میزم یکی از گل سرهایش، یک دستمال و یک جفت قیچی او را گذاشته بودم تا با دیدنش به یادش بیفتم،

اما چه فایده. حتی دستبند هم بی ارزش بود. خونریزیم ادامه داشت و تولد ایما هم آن را تسکین نداده بود، به همین دلیل تصمیم گرفتم به دیدن دکتر بروم و بگویم همه بدنم درد می‌کند.

کلماتی که به من گفت – تو خودت هستی، مطمئنم- تا مدت‌ها در گوشم بود. او معتقد بود به خاطر طبیعت جنگجویی که داشتم، مشکلی برایم پیش نمی‌آید. این ایده بر دلم نشست و به من کمک کرد تا خودم را باور کنم. تصمیم گرفتم تا ثابت کنم حق با اوست. دوباره تصمیم گرفتم مراقب خودم باشم.

دوباره از هر زمان کوتاه برای نوشتن و خواندن استفاده می‌کردم. کمترین علاقه‌ی خود به مسائل سیاسی را از دست دادم – نمی‌توانستم از دسیسه‌های پنج جناح حاکم و درگیری آن‌ها با کمونیست‌ها، که نینو حالا مشارکت فعال داشت، هیجان زده شوم – اما به پیگیری و بررسی فساد و خشونت در کشور پرداختم. نوشته‌های طرفداران حقوق زنان را جمع آوری کردم، مقاله‌هایی را به مجلات جدیدی در مورد زنان پشنهاد دادم. اما باید اضافه کنم، بیشترین بخش انرژی من روی متقاعد کردن ناشرم متمرکز شد که قرار بود رمان جدیدی بنویسم.

 

اگر به کتاب داستان کودک گمشده علاقه دارید، برای آشنا شدن با جلدهای قبلی این کتاب و هم‌چنین سایر آثار این نویسنده، به بخش معرفی آثار النا فرانته در وب‌سایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.