«یک غریبهی کامل» اثری است از دانیل استیل (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۴۷) که در سال ۱۹۸۱ منتشر شده است. این رمان داستان دو فرد داغدیده است که به طور تصادفی با یکدیگر آشنا میشوند و در حالی که با گذشتهی خود درگیرند، میان تردید و امید، فرصتی برای شروعی دوباره در زندگی پیدا میکنند.
دربارهی یک غریبهی کامل
کتاب یک غریبهی کامل نوشتهی دانیل استیل، یکی از آثار برجستهی این نویسندهی پرفروش است که با سبک روایی منحصر به فردش، داستانی عاطفی و پرکشش را ارائه میدهد. این رمان که در زمرهی داستانهای عاشقانه و درام قرار میگیرد، به موضوعاتی همچون عشق، سرنوشت، فقدان و بازسازی زندگی پس از یک بحران پرداخته است. نویسنده در این کتاب تلاش میکند تا پیوند میان گذشته و حال را از زاویهای احساسی و انسانی به تصویر بکشد و نشان دهد که چگونه یک ملاقات ساده میتواند مسیر زندگی انسان را دگرگون کند.
دانیل استیل که به واسطهی تواناییاش در خلق داستانهای احساسی و پرجزئیات شناخته میشود، در یک غریبهی کامل نیز سبک همیشگی خود را حفظ کرده است. او با استفاده از زبانی روان و توصیفاتی دقیق، فضایی میسازد که خواننده به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. شخصیتهای داستان، همگی دارای پیشینهی غنی و احساسات پیچیدهای هستند که باعث میشود روند داستان بهشدت واقعی و باورپذیر به نظر برسد.
در قلب داستان، ما با دو شخصیت اصلی مواجه هستیم که هر دو در برههای از زندگیشان با چالشهای بزرگی دستوپنجه نرم میکنند. یکی از آنها زنی است که به تازگی همسرش را از دست داده و در تلاش است تا مسیر جدیدی برای زندگی خود بیابد، و دیگری مردی است که زندگی حرفهای و شخصیاش به دلایلی دستخوش تغییرات اساسی شده است. تقاطع مسیر این دو نفر و نحوهی شکلگیری رابطهشان، هستهی اصلی روایت را تشکیل میدهد.
از جمله نقاط قوت این کتاب، توانایی نویسنده در خلق لحظات احساسی عمیق و صحنههای توصیفی قوی است. استیل با مهارت، عواطف شخصیتهایش را به خواننده منتقل میکند، به گونهای که حتی سادهترین دیالوگها نیز تأثیرگذار به نظر میرسند. این ویژگی باعث میشود که خواننده با شخصیتها همذاتپنداری کند و خود را درگیر سرنوشت آنها ببیند.
موضوع دیگری که در یک غریبهی کامل مورد توجه قرار گرفته، مفهوم پذیرش و حرکت رو به جلو پس از یک فقدان است. نویسنده با ارائهی روایتی که همزمان هم غمانگیز و هم امیدبخش است، نشان میدهد که چگونه انسان میتواند پس از یک ضربهی روحی، دوباره خود را پیدا کند و به زندگی بازگردد. در این مسیر، نقش ارتباطات انسانی و تأثیر آنها بر تغییر مسیر زندگی، به شکلی پررنگ مورد بررسی قرار گرفته است.
علاوه بر این، استیل در این رمان به مسئلهی تفاوتهای شخصیتی و پسزمینههای اجتماعی پرداخته است. شخصیتهای داستان هر کدام از دنیای متفاوتی میآیند و در ابتدا به نظر میرسد که تفاوتهای آنها مانعی برای ارتباطشان خواهد بود. اما در طول روایت، نویسنده نشان میدهد که چگونه درک متقابل و پذیرش، میتواند پیوندی قویتر از هر تفاوتی ایجاد کند.
یکی از ویژگیهای بارز سبک دانیل استیل در این کتاب، ایجاد تنشهای احساسی تدریجی است. او داستان را با ضربآهنگ مناسبی پیش میبرد، به طوری که خواننده مدام در انتظار اتفاقات بعدی باقی میماند. استفاده از توصیفات جزئی و پرداختن به احساسات درونی شخصیتها، این انتظار را به تجربهای دلنشین تبدیل میکند که خواننده را تا پایان کتاب همراه نگه میدارد.
در کنار جنبههای احساسی و عاشقانه، این کتاب به مسائل خانوادگی نیز میپردازد. چالشهای خانوادگی شخصیتها، تأثیر روابط گذشته بر انتخابهای آینده و تلاش برای ایجاد تعادل میان گذشته و حال، از جمله موضوعاتی هستند که در طول داستان به آنها پرداخته شده است. این رویکرد، به عمق بخشیدن به داستان کمک کرده و آن را از یک روایت عاشقانهی ساده فراتر برده است.
یکی از جذابیتهای دیگر یک غریبهی کامل، فضای داستانی آن است. نویسنده با توصیفات دقیق از مکانها و موقعیتهای مختلف، فضایی خلق کرده که خواننده را مستقیماً به دنیای داستان میکشاند. چه در صحنههای شهری و چه در لحظات خصوصی میان شخصیتها، استیل از فضاسازی بهره برده تا تجربهی احساسی خواننده را تقویت کند.
از نظر ساختار روایی، این کتاب از الگوی کلاسیک بسیاری از رمانهای دانیل استیل پیروی میکند. او داستان را با معرفی شخصیتهای اصلی آغاز میکند، سپس با ایجاد موانع و چالشهایی در مسیر آنها، تنش و درگیری ایجاد کرده و در نهایت، با ارائهی راهحلی که اغلب امیدبخش و متقاعدکننده است، به داستان پایان میدهد. این فرمول، هرچند در بسیاری از آثار او تکرار شده، اما همچنان برای طرفدارانش جذابیت دارد.
با وجود تمام نقاط قوت، برخی منتقدان معتقدند که پیشبینیپذیری داستان، یکی از نقاط ضعف آن است. از آنجا که دانیل استیل معمولاً به پایانهای خوش تمایل دارد، برخی خوانندگان ممکن است احساس کنند که روند داستان از پیش مشخص است. با این حال، طرفداران آثار او همین ویژگی را نقطهی قوت میدانند، زیرا استیل توانسته داستانهایی خلق کند که در عین آشنا بودن، همچنان تأثیرگذار و خواندنی هستند.
در نهایت، یک غریبهی کامل اثری است که توانسته عناصر عاشقانه، درام و رشد فردی را بهخوبی در هم بیامیزد. این کتاب نهتنها برای علاقهمندان به داستانهای احساسی جذاب است، بلکه برای هر خوانندهای که به دنبال روایتی الهامبخش دربارهی قدرت عشق و بازسازی زندگی پس از بحران است، میتواند انتخابی ارزشمند باشد.
رمان یک غریبهی کامل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۹۹۰۰ رای و ۱۶۹ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از زهره روشنفکر و تحت عنوان «کاملاٌ غریبه» به بازار عرضه شده است.
داستان یک غریبهی کامل
یک غریبهی کامل داستانی دربارهی دو فرد است که به طور غیرمنتظرهای در میانهی بحرانهای شخصی خود با یکدیگر آشنا میشوند. ساچل بارگمن، یک مرد موفق در دنیای تجارت، پس از سالها زندگی درگیر کار، متوجه میشود که همسرش به بیماری لاعلاجی مبتلا شده است. او ماهها در کنار همسرش میماند و پس از فوت او، با غمی عمیق و احساس تنهایی شدیدی روبهرو میشود. از سوی دیگر، رافائل، زنی است که زندگیاش را وقف فرزندانش کرده و بعد از مرگ شوهرش، در تلاش است که تعادل جدیدی در زندگی خود پیدا کند.
این دو شخصیت در شرایطی دشوار و کاملاً تصادفی با هم آشنا میشوند. ملاقات آنها در یک شهر اروپایی، جایی که هر دو برای فرار از واقعیتهای سخت زندگیشان به آنجا سفر کردهاند، رخ میدهد. در ابتدا، هر دو با شک و تردید به یکدیگر نگاه میکنند، زیرا گذشتهی آنها باعث شده که به سختی به روابط جدید اعتماد کنند. اما گفتوگوهایشان کمکم به رابطهای عمیقتر و صمیمانهتر تبدیل میشود که هر دو را تحت تأثیر قرار میدهد.
با وجود احساسی که بین آنها شکل میگیرد، گذشتهی هر دو شخصیت همچنان بر زندگیشان سایه انداخته است. ساچل هنوز درگیر خاطرات همسرش و احساس گناهی است که از ادامهی زندگی بدون او دارد، در حالی که رافائل نگران فرزندانش و تأثیر این رابطهی جدید بر آنهاست. این تردیدها باعث میشود که آنها به جای پذیرش رابطه، بیشتر فاصله بگیرند و ندانند که آیا میتوانند گذشته را پشت سر بگذارند یا نه.
همزمان، محیط اطراف و چالشهای بیرونی نیز بر آنها تأثیر میگذارد. تفاوت در سبک زندگی، مسئولیتهای خانوادگی و دیدگاههای مختلفی که دربارهی آینده دارند، موانعی هستند که رابطهی آنها را پیچیدهتر میکنند. با این حال، احساسی که میان آنها به وجود آمده، به حدی قوی است که نمیتوانند بهراحتی از آن بگذرند.
داستان در میانهی کشمکشهای درونی و بیرونی این دو شخصیت پیش میرود. ساچل و رافائل هر دو باید تصمیم بگیرند که آیا آمادهی پذیرش یک عشق جدید در زندگیشان هستند یا همچنان باید در گذشته باقی بمانند. آنها با چالشهای زیادی روبهرو میشوند که باعث میشود رابطهشان در لحظاتی در آستانهی فروپاشی قرار بگیرد.
در نهایت، هر دو به این درک میرسند که زندگی در حال جریان است و عشق میتواند حتی در سختترین شرایط نیز راهی برای ورود پیدا کند. آنها یاد میگیرند که گذشته بخشی از زندگیشان است، اما نباید آن را بهعنوان مانعی برای آینده ببینند. این تغییر نگرش، به آنها کمک میکند تا به جای فرار از احساساتشان، با شهامت آن را بپذیرند.
پایان داستان با نوعی امید و پذیرش همراه است. هرچند مسیر ساچل و رافائل به سادگی طی نمیشود، اما آنها در نهایت متوجه میشوند که یک فرصت جدید در زندگیشان شکل گرفته است. رابطهی آنها تبدیل به نمادی از رهایی از غم و آغاز فصلی تازه در زندگی میشود.
یک غریبهی کامل داستانی احساسی دربارهی قدرت عشق، پذیرش تغییر و شجاعت برای شروع دوباره است. دانیل استیل با روایت این داستان، نشان میدهد که حتی پس از سختترین فقدانها، زندگی همچنان میتواند شگفتیهای تازهای برای افراد به ارمغان بیاورد.
بخشهایی از یک غریبهی کامل
ساچل به پنجرهی هتل خیره شده بود. چراغهای شهر در تاریکی شب میدرخشیدند و سکوت خیابانهای سنگفرششده، آرامشی ناآشنا را به او القا میکرد. برای اولین بار در ماههای اخیر، احساس کرد که از همه چیز فاصله گرفته است-از خاطرات، از اندوه، از زندگیای که دیگر به او تعلق نداشت. در همین لحظه بود که نگاهش به زن آن سوی کافه افتاد؛ زنی با چشمانی عمیق که گویی درگیر داستانی بود که فقط خودش آن را میدانست.
رافائل فنجان قهوهاش را در دست گرفت و به موسیقی آرامی که در کافه پخش میشد، گوش سپرد. سفر به این شهر شاید راهی برای فرار از واقعیت نبود، اما حداقل فرصتی بود که برای چند روز خودش باشد، بدون مسئولیت، بدون ترس از آینده. ناگهان نگاهش با نگاه ساچل تلاقی کرد. چیزی در چشمهای مرد بود- ترکیبی از اندوه و کنجکاوی. لبخندی کوتاه زد و دوباره نگاهش را به فنجانش دوخت، بیآنکه بداند این برخورد ساده، چگونه زندگیاش را تغییر خواهد داد.
«چرا از من فرار میکنی؟» ساچل این را آرام گفت، انگار که نمیخواست پاسخی بشنود. رافائل لحظهای مکث کرد. من از کسی فرار نمیکنم. فقط… گاهی نمیدانم که آیا واقعاً آمادهی این راه جدید هستم یا نه. «سکوت میانشان سنگین شد.» شاید هیچکس هیچوقت واقعاً آماده نباشد. ساچل این را زمزمه کرد و دستش را روی میز گذاشت، نزدیک دست رافائل، اما نه آنقدر نزدیک که فاصله را از بین ببرد.
زمانی که رافائل از پنجرهی قطار به بیرون نگاه میکرد، فکر کرد که شاید برای اولین بار در مدتها، احساس سبکی میکند. او هنوز نمیدانست که قرار است چه اتفاقی بیفتد، اما یک چیز را مطمئن بود: گاهی یک غریبهی کامل میتواند از تمام گذشتهای که پشت سر گذاشتهای، آشناتر باشد.
اگر به کتاب یک غریبهی کامل علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
10 اسفند 1403
یک غریبهی کامل
«یک غریبهی کامل» اثری است از دانیل استیل (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۴۷) که در سال ۱۹۸۱ منتشر شده است. این رمان داستان دو فرد داغدیده است که به طور تصادفی با یکدیگر آشنا میشوند و در حالی که با گذشتهی خود درگیرند، میان تردید و امید، فرصتی برای شروعی دوباره در زندگی پیدا میکنند.
دربارهی یک غریبهی کامل
کتاب یک غریبهی کامل نوشتهی دانیل استیل، یکی از آثار برجستهی این نویسندهی پرفروش است که با سبک روایی منحصر به فردش، داستانی عاطفی و پرکشش را ارائه میدهد. این رمان که در زمرهی داستانهای عاشقانه و درام قرار میگیرد، به موضوعاتی همچون عشق، سرنوشت، فقدان و بازسازی زندگی پس از یک بحران پرداخته است. نویسنده در این کتاب تلاش میکند تا پیوند میان گذشته و حال را از زاویهای احساسی و انسانی به تصویر بکشد و نشان دهد که چگونه یک ملاقات ساده میتواند مسیر زندگی انسان را دگرگون کند.
دانیل استیل که به واسطهی تواناییاش در خلق داستانهای احساسی و پرجزئیات شناخته میشود، در یک غریبهی کامل نیز سبک همیشگی خود را حفظ کرده است. او با استفاده از زبانی روان و توصیفاتی دقیق، فضایی میسازد که خواننده به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. شخصیتهای داستان، همگی دارای پیشینهی غنی و احساسات پیچیدهای هستند که باعث میشود روند داستان بهشدت واقعی و باورپذیر به نظر برسد.
در قلب داستان، ما با دو شخصیت اصلی مواجه هستیم که هر دو در برههای از زندگیشان با چالشهای بزرگی دستوپنجه نرم میکنند. یکی از آنها زنی است که به تازگی همسرش را از دست داده و در تلاش است تا مسیر جدیدی برای زندگی خود بیابد، و دیگری مردی است که زندگی حرفهای و شخصیاش به دلایلی دستخوش تغییرات اساسی شده است. تقاطع مسیر این دو نفر و نحوهی شکلگیری رابطهشان، هستهی اصلی روایت را تشکیل میدهد.
از جمله نقاط قوت این کتاب، توانایی نویسنده در خلق لحظات احساسی عمیق و صحنههای توصیفی قوی است. استیل با مهارت، عواطف شخصیتهایش را به خواننده منتقل میکند، به گونهای که حتی سادهترین دیالوگها نیز تأثیرگذار به نظر میرسند. این ویژگی باعث میشود که خواننده با شخصیتها همذاتپنداری کند و خود را درگیر سرنوشت آنها ببیند.
موضوع دیگری که در یک غریبهی کامل مورد توجه قرار گرفته، مفهوم پذیرش و حرکت رو به جلو پس از یک فقدان است. نویسنده با ارائهی روایتی که همزمان هم غمانگیز و هم امیدبخش است، نشان میدهد که چگونه انسان میتواند پس از یک ضربهی روحی، دوباره خود را پیدا کند و به زندگی بازگردد. در این مسیر، نقش ارتباطات انسانی و تأثیر آنها بر تغییر مسیر زندگی، به شکلی پررنگ مورد بررسی قرار گرفته است.
علاوه بر این، استیل در این رمان به مسئلهی تفاوتهای شخصیتی و پسزمینههای اجتماعی پرداخته است. شخصیتهای داستان هر کدام از دنیای متفاوتی میآیند و در ابتدا به نظر میرسد که تفاوتهای آنها مانعی برای ارتباطشان خواهد بود. اما در طول روایت، نویسنده نشان میدهد که چگونه درک متقابل و پذیرش، میتواند پیوندی قویتر از هر تفاوتی ایجاد کند.
یکی از ویژگیهای بارز سبک دانیل استیل در این کتاب، ایجاد تنشهای احساسی تدریجی است. او داستان را با ضربآهنگ مناسبی پیش میبرد، به طوری که خواننده مدام در انتظار اتفاقات بعدی باقی میماند. استفاده از توصیفات جزئی و پرداختن به احساسات درونی شخصیتها، این انتظار را به تجربهای دلنشین تبدیل میکند که خواننده را تا پایان کتاب همراه نگه میدارد.
در کنار جنبههای احساسی و عاشقانه، این کتاب به مسائل خانوادگی نیز میپردازد. چالشهای خانوادگی شخصیتها، تأثیر روابط گذشته بر انتخابهای آینده و تلاش برای ایجاد تعادل میان گذشته و حال، از جمله موضوعاتی هستند که در طول داستان به آنها پرداخته شده است. این رویکرد، به عمق بخشیدن به داستان کمک کرده و آن را از یک روایت عاشقانهی ساده فراتر برده است.
یکی از جذابیتهای دیگر یک غریبهی کامل، فضای داستانی آن است. نویسنده با توصیفات دقیق از مکانها و موقعیتهای مختلف، فضایی خلق کرده که خواننده را مستقیماً به دنیای داستان میکشاند. چه در صحنههای شهری و چه در لحظات خصوصی میان شخصیتها، استیل از فضاسازی بهره برده تا تجربهی احساسی خواننده را تقویت کند.
از نظر ساختار روایی، این کتاب از الگوی کلاسیک بسیاری از رمانهای دانیل استیل پیروی میکند. او داستان را با معرفی شخصیتهای اصلی آغاز میکند، سپس با ایجاد موانع و چالشهایی در مسیر آنها، تنش و درگیری ایجاد کرده و در نهایت، با ارائهی راهحلی که اغلب امیدبخش و متقاعدکننده است، به داستان پایان میدهد. این فرمول، هرچند در بسیاری از آثار او تکرار شده، اما همچنان برای طرفدارانش جذابیت دارد.
با وجود تمام نقاط قوت، برخی منتقدان معتقدند که پیشبینیپذیری داستان، یکی از نقاط ضعف آن است. از آنجا که دانیل استیل معمولاً به پایانهای خوش تمایل دارد، برخی خوانندگان ممکن است احساس کنند که روند داستان از پیش مشخص است. با این حال، طرفداران آثار او همین ویژگی را نقطهی قوت میدانند، زیرا استیل توانسته داستانهایی خلق کند که در عین آشنا بودن، همچنان تأثیرگذار و خواندنی هستند.
در نهایت، یک غریبهی کامل اثری است که توانسته عناصر عاشقانه، درام و رشد فردی را بهخوبی در هم بیامیزد. این کتاب نهتنها برای علاقهمندان به داستانهای احساسی جذاب است، بلکه برای هر خوانندهای که به دنبال روایتی الهامبخش دربارهی قدرت عشق و بازسازی زندگی پس از بحران است، میتواند انتخابی ارزشمند باشد.
رمان یک غریبهی کامل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۹۹۰۰ رای و ۱۶۹ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از زهره روشنفکر و تحت عنوان «کاملاٌ غریبه» به بازار عرضه شده است.
داستان یک غریبهی کامل
یک غریبهی کامل داستانی دربارهی دو فرد است که به طور غیرمنتظرهای در میانهی بحرانهای شخصی خود با یکدیگر آشنا میشوند. ساچل بارگمن، یک مرد موفق در دنیای تجارت، پس از سالها زندگی درگیر کار، متوجه میشود که همسرش به بیماری لاعلاجی مبتلا شده است. او ماهها در کنار همسرش میماند و پس از فوت او، با غمی عمیق و احساس تنهایی شدیدی روبهرو میشود. از سوی دیگر، رافائل، زنی است که زندگیاش را وقف فرزندانش کرده و بعد از مرگ شوهرش، در تلاش است که تعادل جدیدی در زندگی خود پیدا کند.
این دو شخصیت در شرایطی دشوار و کاملاً تصادفی با هم آشنا میشوند. ملاقات آنها در یک شهر اروپایی، جایی که هر دو برای فرار از واقعیتهای سخت زندگیشان به آنجا سفر کردهاند، رخ میدهد. در ابتدا، هر دو با شک و تردید به یکدیگر نگاه میکنند، زیرا گذشتهی آنها باعث شده که به سختی به روابط جدید اعتماد کنند. اما گفتوگوهایشان کمکم به رابطهای عمیقتر و صمیمانهتر تبدیل میشود که هر دو را تحت تأثیر قرار میدهد.
با وجود احساسی که بین آنها شکل میگیرد، گذشتهی هر دو شخصیت همچنان بر زندگیشان سایه انداخته است. ساچل هنوز درگیر خاطرات همسرش و احساس گناهی است که از ادامهی زندگی بدون او دارد، در حالی که رافائل نگران فرزندانش و تأثیر این رابطهی جدید بر آنهاست. این تردیدها باعث میشود که آنها به جای پذیرش رابطه، بیشتر فاصله بگیرند و ندانند که آیا میتوانند گذشته را پشت سر بگذارند یا نه.
همزمان، محیط اطراف و چالشهای بیرونی نیز بر آنها تأثیر میگذارد. تفاوت در سبک زندگی، مسئولیتهای خانوادگی و دیدگاههای مختلفی که دربارهی آینده دارند، موانعی هستند که رابطهی آنها را پیچیدهتر میکنند. با این حال، احساسی که میان آنها به وجود آمده، به حدی قوی است که نمیتوانند بهراحتی از آن بگذرند.
داستان در میانهی کشمکشهای درونی و بیرونی این دو شخصیت پیش میرود. ساچل و رافائل هر دو باید تصمیم بگیرند که آیا آمادهی پذیرش یک عشق جدید در زندگیشان هستند یا همچنان باید در گذشته باقی بمانند. آنها با چالشهای زیادی روبهرو میشوند که باعث میشود رابطهشان در لحظاتی در آستانهی فروپاشی قرار بگیرد.
در نهایت، هر دو به این درک میرسند که زندگی در حال جریان است و عشق میتواند حتی در سختترین شرایط نیز راهی برای ورود پیدا کند. آنها یاد میگیرند که گذشته بخشی از زندگیشان است، اما نباید آن را بهعنوان مانعی برای آینده ببینند. این تغییر نگرش، به آنها کمک میکند تا به جای فرار از احساساتشان، با شهامت آن را بپذیرند.
پایان داستان با نوعی امید و پذیرش همراه است. هرچند مسیر ساچل و رافائل به سادگی طی نمیشود، اما آنها در نهایت متوجه میشوند که یک فرصت جدید در زندگیشان شکل گرفته است. رابطهی آنها تبدیل به نمادی از رهایی از غم و آغاز فصلی تازه در زندگی میشود.
یک غریبهی کامل داستانی احساسی دربارهی قدرت عشق، پذیرش تغییر و شجاعت برای شروع دوباره است. دانیل استیل با روایت این داستان، نشان میدهد که حتی پس از سختترین فقدانها، زندگی همچنان میتواند شگفتیهای تازهای برای افراد به ارمغان بیاورد.
بخشهایی از یک غریبهی کامل
ساچل به پنجرهی هتل خیره شده بود. چراغهای شهر در تاریکی شب میدرخشیدند و سکوت خیابانهای سنگفرششده، آرامشی ناآشنا را به او القا میکرد. برای اولین بار در ماههای اخیر، احساس کرد که از همه چیز فاصله گرفته است-از خاطرات، از اندوه، از زندگیای که دیگر به او تعلق نداشت. در همین لحظه بود که نگاهش به زن آن سوی کافه افتاد؛ زنی با چشمانی عمیق که گویی درگیر داستانی بود که فقط خودش آن را میدانست.
رافائل فنجان قهوهاش را در دست گرفت و به موسیقی آرامی که در کافه پخش میشد، گوش سپرد. سفر به این شهر شاید راهی برای فرار از واقعیت نبود، اما حداقل فرصتی بود که برای چند روز خودش باشد، بدون مسئولیت، بدون ترس از آینده. ناگهان نگاهش با نگاه ساچل تلاقی کرد. چیزی در چشمهای مرد بود- ترکیبی از اندوه و کنجکاوی. لبخندی کوتاه زد و دوباره نگاهش را به فنجانش دوخت، بیآنکه بداند این برخورد ساده، چگونه زندگیاش را تغییر خواهد داد.
«چرا از من فرار میکنی؟» ساچل این را آرام گفت، انگار که نمیخواست پاسخی بشنود. رافائل لحظهای مکث کرد. من از کسی فرار نمیکنم. فقط… گاهی نمیدانم که آیا واقعاً آمادهی این راه جدید هستم یا نه. «سکوت میانشان سنگین شد.» شاید هیچکس هیچوقت واقعاً آماده نباشد. ساچل این را زمزمه کرد و دستش را روی میز گذاشت، نزدیک دست رافائل، اما نه آنقدر نزدیک که فاصله را از بین ببرد.
زمانی که رافائل از پنجرهی قطار به بیرون نگاه میکرد، فکر کرد که شاید برای اولین بار در مدتها، احساس سبکی میکند. او هنوز نمیدانست که قرار است چه اتفاقی بیفتد، اما یک چیز را مطمئن بود: گاهی یک غریبهی کامل میتواند از تمام گذشتهای که پشت سر گذاشتهای، آشناتر باشد.
اگر به کتاب یک غریبهی کامل علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، دانیل استیل، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب