«اعترافات» اثری است از ژان ژاک روسو (نویسنده و فیلسوف اهل جمهوری ژنو، از ۱۷۱۲ تا ۱۷۷۸) که در سال ۱۷۷۳ منتشر شده است. این کتاب خودزندگینامهای از ژان ژاک روسو است که در آن بهطور صادقانه زندگی شخصی، اندیشهها، احساسات، موفقیتها و شکستهایش را از کودکی تا سالهای پایانی عمر روایت میکند.
دربارهی اعترافات
ژان ژاک روسو، فیلسوف و نویسنده برجسته سده هجدهم، با کتاب اعترافات (Confessions) سنتی جدید در خودزندگینامهنویسی بنا نهاد. این اثر که در دو بخش نوشته شد، از سال ۱۷۶۵ آغاز شد و تا ۱۷۷۰ ادامه یافت. روسو در این کتاب زندگی خود را از کودکی تا سالهای پایانی عمرش روایت میکند و در تلاش است تا تصویری صادقانه و بیپرده از خویش ارائه دهد. این رویکرد صراحتآمیز و شخصی در نگارش خاطرات، تأثیر عمیقی بر سنت ادبی پس از او گذاشت و الگویی شد برای نویسندگانی چون گوته و تولستوی.
روسو در اعترافات از همان ابتدا تأکید میکند که قصد دارد خود را آنگونه که هست، بدون بزک و آرایش، معرفی کند. او مینویسد: «من کاری خواهم کرد که تا کنون کسی نکرده است؛ زندگی انسان را با تمام حقیقتش روایت خواهم کرد.» این ادعا، که حاکی از رویکردی بیپرده در خودزندگینامهنویسی است، موجب شد که کتابش فراتر از صرف یک روایت شخصی، به متنی فلسفی و روانشناختی بدل شود که تصویری چندلایه از روح و ذهن نویسنده ارائه میدهد.
روسو در کتابش از دوران کودکیاش در ژنو آغاز میکند و به شکلی احساسی از مادرش که در همان سالهای نخست زندگیاش درگذشت، سخن میگوید. او پدرش را مردی پرشور اما گاهی سختگیر توصیف میکند و به تأثیرات این رابطه بر شکلگیری شخصیتش اشاره دارد. سپس به تجربههای نوجوانی خود میپردازد؛ از فرار از ژنو، ورود به دنیای فکری و رابطه با مادام دو وارنس، زنی که تأثیر عمیقی بر زندگی و تفکر او گذاشت.
یکی از وجوه برجسته اعترافات، تحلیل روانشناختی خود نویسنده است. روسو در سراسر کتاب به احساسات، ضعفها، شکستها و لحظات شرمندگی خود اشاره میکند. او حتی زمانی که به اعمال ناپسندی مانند دزدیدن یک روبان و مقصر جلوه دادن خدمتکار بیگناه اعتراف میکند، تلاش دارد تا عمق احساس گناه و تأثیر آن بر وجدانش را نشان دهد. این رویکرد باعث شده است که کتاب، علاوه بر ارزش تاریخی و فلسفی، به اثری پیشگام در ادبیات روانشناسی نیز تبدیل شود.
روسو در این اثر از حس بیگانگی خود نسبت به جامعه نیز سخن میگوید. او خود را فردی میداند که با جهان پیرامونش در تضاد است، مورد سوءتفاهم قرار میگیرد و بارها از سوی دوستان و روشنفکران عصر خود طرد میشود. این احساس طردشدگی، که در بخشهای پایانی کتاب شدت مییابد، بعدها در آثار دیگر او نیز بازتاب یافت. او در اعترافات به نوعی دفاع از خود میپردازد و تلاش میکند نشان دهد که بسیاری از بدگمانیهایی که نسبت به او وجود دارد، ناعادلانه است.
وجه دیگر این کتاب، تأملات روسو دربارهی طبیعت انسان و تأثیر اجتماع بر آن است. او که در آثار فلسفیاش مانند گفتار در باب نابرابری و قرارداد اجتماعی بر فساد تمدن و بازگشت به طبیعت تأکید داشت، در اعترافات این ایدهها را در بستر زندگی شخصیاش مطرح میکند. او احساس میکند که جامعه، که میبایست پناهگاهی برای انسان باشد، در واقع فرد را محدود و سرکوب میکند.
نثر روسو در این کتاب ساده، صمیمی و گاه تغزلی است. او با مهارتی که در روایت دارد، خواننده را به درون دنیای فکری و احساسی خود میکشاند. سبک نگارش او در اعترافات را میتوان تلفیقی از حساسیت ادبی، تحلیل فلسفی و روانشناختی دانست که آن را از دیگر خودزندگینامههای پیش از خود متمایز میکند. این سبک روایی تأثیر بسزایی بر ادبیات مدرن گذاشت و الهامبخش نویسندگان بزرگی چون پوشکین، داستایفسکی و پروست شد.
یکی از جنبههای مهم کتاب، تناقضها و پیچیدگیهای شخصیت روسو است. او همزمان که خود را انسانی حساس و صادق معرفی میکند، در جاهایی از کتاب به رفتارهایی اشاره دارد که ممکن است با این تصویر همخوانی نداشته باشد. برای مثال، او در برخی موارد به ریاکاری و خودفریبی متهم شده است. این دوگانگی در شخصیت و روایت، باعث شده است که برخی منتقدان کتاب را نه به عنوان یک اعتراف کاملاً صادقانه، بلکه به عنوان تلاشی برای تطهیر چهرهی نویسنده تفسیر کنند.
با این حال، اعترافات به دلیل رویکرد جسورانهاش در بیان احساسات و تجربیات شخصی، همچنان اثری خواندنی و الهامبخش باقی مانده است. این کتاب را میتوان نمونهای از «ادبیات صمیمیت» دانست؛ گونهای از نوشتار که نویسنده در آن مرزهای بین خصوصی و عمومی را محو میکند و مخاطب را به تجربهای درونی دعوت میکند.
کتاب اعترافات نه تنها دریچهای به زندگی شخصی روسو است، بلکه انعکاسی از تحولات فکری و اجتماعی عصر روشنگری نیز به شمار میآید. در زمانهای که خردگرایی و عقلانیت در اوج خود بود، روسو بر احساسات، طبیعت و صداقت فردی تأکید میکرد. این تضاد میان عقل و احساس، که در تمام آثار روسو دیده میشود، در اعترافات به شکلی ملموس و شخصی نمود پیدا کرده است.
در مجموع، اعترافات را میتوان یکی از تأثیرگذارترین و بدیعترین خودزندگینامههای تاریخ ادبیات دانست. این کتاب نه تنها به عنوان یک سند تاریخی از زندگی و زمانهی روسو ارزشمند است، بلکه به عنوان متنی ادبی و فلسفی، همچنان خواننده را به تأمل دربارهی حقیقت، خودشناسی و نقش اجتماع در شکلگیری هویت فردی دعوت میکند.
کتاب اعترافات در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۸ با بیش از ۹۰۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از رضا مشایخی، مهستی بحرینی و محمود بهفروزی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی اعترافات
کتاب اعترافات خودزندگینامهای است که ژان ژاک روسو در آن زندگی خود را از کودکی تا سالهای پایانی عمرش روایت میکند. او از دوران کودکی خود در ژنو آغاز میکند و به تأثیرات اولیهای که در شکلگیری شخصیتش نقش داشتهاند، اشاره میکند. مادرش کمی پس از تولد او از دنیا رفت و پدرش که فردی کتابدوست بود، او را با خواندن آثار کلاسیک بزرگ کرد. اما در نوجوانی، روسو مجبور شد ژنو را ترک کند و سرگردانیهای او در جستجوی زندگی بهتر آغاز شد.
در دوره جوانی، روسو به خدمت زنی به نام مادام دو وارنس درآمد که تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت. او نه تنها نقش یک حامی را برای روسو ایفا کرد، بلکه رابطهای عاطفی نیز بین آنها شکل گرفت. روسو در این دوره به مطالعه و آموزش پرداخت و در زمینه موسیقی و فلسفه علاقه و تواناییهای خود را گسترش داد. اما در عین حال، زندگی او پر از مشکلات مالی و سرگردانی بود و مجبور شد در مشاغل مختلفی فعالیت کند.
با ورود به پاریس، روسو در محافل روشنفکری آن زمان جایگاهی یافت و با اندیشمندانی مانند دیدرو و ولتر آشنا شد. او به عنوان نویسنده و متفکری نوگرا مطرح شد و با انتشار مقالات و کتابهای خود به شهرت رسید. اما این شهرت همراه با اختلافات و دشمنیهایی بود که او را به انزوا کشاند. روسو در اعترافات به این دوران میپردازد و به روابطش با روشنفکران عصر خود و چگونگی شکلگیری افکارش اشاره میکند.
روسو همچنین از زندگی شخصی و مشکلات خانوادگی خود پرده برمیدارد. او از روابطش با زنی به نام ترز لواسور، که بعدها با او ازدواج کرد، سخن میگوید و اعتراف میکند که فرزندان خود را به یتیمخانه سپرده است. این تصمیم که بعدها انتقادات بسیاری را برانگیخت، در کتاب مورد بحث قرار میگیرد و روسو سعی دارد دلایل خود را توضیح دهد.
بخشهای بعدی کتاب به دوران سختیهای روسو اختصاص دارد، زمانی که احساس کرد از سوی دوستان و جامعه طرد شده است. او از توطئهها و سوءتفاهمهایی که به نظرش علیه او شکل گرفته بود، سخن میگوید و خود را قربانی بیعدالتی معرفی میکند. در این دوره، روسو به زندگی در انزوا روی آورد و به طبیعت پناه برد. او در این بخش، عشق خود به طبیعت را توصیف میکند و آن را به عنوان مأمن و پناهگاهی در برابر سختیهای زندگی میداند.
در ادامه، روسو دربارهی تبعیدها و سفرهایش سخن میگوید. او از ژنو به کشورهای مختلفی رفت و مدتی در انگلستان تحت حمایت دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی، زندگی کرد. اما این رابطه نیز به سردی گرایید و روسو احساس کرد که حتی نزدیکترین حامیانش نیز علیه او هستند. این احساس بدگمانی و بیگانگی، بخش مهمی از روایت کتاب را تشکیل میدهد.
در بخشهای پایانی، روسو به تأمل در مورد زندگی و افکارش میپردازد. او خود را انسانی صادق معرفی میکند که تنها در پی بیان حقیقت بوده است، اما از سوی جامعه مورد سوءتفاهم قرار گرفته است. او در این بخشها بیش از پیش به جنبههای درونی و احساسی خود میپردازد و در تلاش است تا تصویری صادقانه از خود ارائه دهد.
کتاب با نگاهی به سالهای پایانی زندگی روسو به پایان میرسد. او که روزگاری در اوج شهرت قرار داشت، در انزوا و تنهایی به سر میبرد. در نهایت، اعترافات روایت زندگی مردی است که در جستجوی حقیقت و آزادی بود، اما درگیر پیچیدگیهای جامعه و روابط انسانی شد.
بخشهایی از اعترافات
تنها من قلب خود را احساس می کنم و آدمیان را می شناسم. سرشت من به هیچ یک از کسانی که دیده ام، نمی ماند و به خود اجازه می دهم که بپندارم در آفرینش با هیچ یک از دیگر آدمیان نیز همانندی ندارم. اگر از آنان برتر نیستم، دست کم با آنان تفاوت دارم. خوب یا بد بودن کار طبیعت در شکستن قالبی که گل مرا در آن سرشته، امری است که تنها پس از خواندن نوشت ی من می توان درباره اش داوری کرد.
……………
با تعمق در احوال وجودى خویشتن و کنکاش در اشخاص دیگرى که چنین خلقیات و ویژگىهاى متفاوتى داشتند دریافتم که تفاوتهاى حالات شخصیه، بهمیزان زیادى وابسته بهتأثیرات و برداشتهاى پیشین آنان از عوامل بیرونى است که بهطور مداوم تحت تأثیر حواس و اندامها تغییر شکل مىدهند و ناخودآگاه در تفکرات، احساسات، نوع نگرش و اعمالمان دخالت مىکنند.
مشاهدات متعدد و حیرتانگیزى که جمعآورى کرده بودم، قاطعیتى بىچون و چرا داشتند و از طریق اصول فیزیکىشان بهنظر من مىتوانستند یک نظام بیرونى بهوجود آورند که متنوع و متلون طبق شرایط زمانى و مکانى، روح را در مناسبترین حالتِ فضیلت قرار دهند یا حفظ کنند.
اگر مىشد نفس حیوانى که غالبا نظام اخلاقى را متزلزل مىکند، از میان برداشت، عقل از چه انحرافاتى درامان مىماند و از پیدایش چه مفاسدى جلوگیرى مىشد! شرایط اقلیمى، فصول سال، صداها، رنگها، تاریکىها، روشنایىها، عناصر، تغذیه، هیاهو، سکوت، فعالیت، استراحت، همه و همه روى دستگاه دقیق و ظریف جسمى و روحى ما تأثیر مىگذارند، در نتیجه هزاران دستمایه مطمئن در اختیارمان مىگذارند تا احساسات فروخفتهمان را از همان سرچشمه هدایت کنند.
این اساس تفکرى بود که طرح آن را روى کاغذ ترسیم کرده و امیدوار بودم تأثیرى بسیار مطمئن روى مردى اصیل و دوستدار صمیمى فضیلت داشته باشد و آنها را از اسارت ضعفهایشان برهاند. بهخصوص که بهنظر مىرسید در اینباره مىتوان بهآسانى کتابى خواندنى تألیف کرد، چنان که همینگونه هم بود. با این حال خیلى کم روى این اثر، کار کردم که عنوانش اخلاقیات احساسى یا مادیگرایى عقلانى بود. گرفتارىهایى که علت آن را بهزودى خواهم گفت مانع شدند که بهآن بپردازم و خواهید دید طرح من چه سرنوشتى پیدا کرد که بیش آن چه بهنظر آید متعلق بهمن بود.
اگر به کتاب اعترافات علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ژان ژاک روسو در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده و فیلسوف شهیر آشنا میسازد.
17 اسفند 1403
اعترافات
«اعترافات» اثری است از ژان ژاک روسو (نویسنده و فیلسوف اهل جمهوری ژنو، از ۱۷۱۲ تا ۱۷۷۸) که در سال ۱۷۷۳ منتشر شده است. این کتاب خودزندگینامهای از ژان ژاک روسو است که در آن بهطور صادقانه زندگی شخصی، اندیشهها، احساسات، موفقیتها و شکستهایش را از کودکی تا سالهای پایانی عمر روایت میکند.
دربارهی اعترافات
ژان ژاک روسو، فیلسوف و نویسنده برجسته سده هجدهم، با کتاب اعترافات (Confessions) سنتی جدید در خودزندگینامهنویسی بنا نهاد. این اثر که در دو بخش نوشته شد، از سال ۱۷۶۵ آغاز شد و تا ۱۷۷۰ ادامه یافت. روسو در این کتاب زندگی خود را از کودکی تا سالهای پایانی عمرش روایت میکند و در تلاش است تا تصویری صادقانه و بیپرده از خویش ارائه دهد. این رویکرد صراحتآمیز و شخصی در نگارش خاطرات، تأثیر عمیقی بر سنت ادبی پس از او گذاشت و الگویی شد برای نویسندگانی چون گوته و تولستوی.
روسو در اعترافات از همان ابتدا تأکید میکند که قصد دارد خود را آنگونه که هست، بدون بزک و آرایش، معرفی کند. او مینویسد: «من کاری خواهم کرد که تا کنون کسی نکرده است؛ زندگی انسان را با تمام حقیقتش روایت خواهم کرد.» این ادعا، که حاکی از رویکردی بیپرده در خودزندگینامهنویسی است، موجب شد که کتابش فراتر از صرف یک روایت شخصی، به متنی فلسفی و روانشناختی بدل شود که تصویری چندلایه از روح و ذهن نویسنده ارائه میدهد.
روسو در کتابش از دوران کودکیاش در ژنو آغاز میکند و به شکلی احساسی از مادرش که در همان سالهای نخست زندگیاش درگذشت، سخن میگوید. او پدرش را مردی پرشور اما گاهی سختگیر توصیف میکند و به تأثیرات این رابطه بر شکلگیری شخصیتش اشاره دارد. سپس به تجربههای نوجوانی خود میپردازد؛ از فرار از ژنو، ورود به دنیای فکری و رابطه با مادام دو وارنس، زنی که تأثیر عمیقی بر زندگی و تفکر او گذاشت.
یکی از وجوه برجسته اعترافات، تحلیل روانشناختی خود نویسنده است. روسو در سراسر کتاب به احساسات، ضعفها، شکستها و لحظات شرمندگی خود اشاره میکند. او حتی زمانی که به اعمال ناپسندی مانند دزدیدن یک روبان و مقصر جلوه دادن خدمتکار بیگناه اعتراف میکند، تلاش دارد تا عمق احساس گناه و تأثیر آن بر وجدانش را نشان دهد. این رویکرد باعث شده است که کتاب، علاوه بر ارزش تاریخی و فلسفی، به اثری پیشگام در ادبیات روانشناسی نیز تبدیل شود.
روسو در این اثر از حس بیگانگی خود نسبت به جامعه نیز سخن میگوید. او خود را فردی میداند که با جهان پیرامونش در تضاد است، مورد سوءتفاهم قرار میگیرد و بارها از سوی دوستان و روشنفکران عصر خود طرد میشود. این احساس طردشدگی، که در بخشهای پایانی کتاب شدت مییابد، بعدها در آثار دیگر او نیز بازتاب یافت. او در اعترافات به نوعی دفاع از خود میپردازد و تلاش میکند نشان دهد که بسیاری از بدگمانیهایی که نسبت به او وجود دارد، ناعادلانه است.
وجه دیگر این کتاب، تأملات روسو دربارهی طبیعت انسان و تأثیر اجتماع بر آن است. او که در آثار فلسفیاش مانند گفتار در باب نابرابری و قرارداد اجتماعی بر فساد تمدن و بازگشت به طبیعت تأکید داشت، در اعترافات این ایدهها را در بستر زندگی شخصیاش مطرح میکند. او احساس میکند که جامعه، که میبایست پناهگاهی برای انسان باشد، در واقع فرد را محدود و سرکوب میکند.
نثر روسو در این کتاب ساده، صمیمی و گاه تغزلی است. او با مهارتی که در روایت دارد، خواننده را به درون دنیای فکری و احساسی خود میکشاند. سبک نگارش او در اعترافات را میتوان تلفیقی از حساسیت ادبی، تحلیل فلسفی و روانشناختی دانست که آن را از دیگر خودزندگینامههای پیش از خود متمایز میکند. این سبک روایی تأثیر بسزایی بر ادبیات مدرن گذاشت و الهامبخش نویسندگان بزرگی چون پوشکین، داستایفسکی و پروست شد.
یکی از جنبههای مهم کتاب، تناقضها و پیچیدگیهای شخصیت روسو است. او همزمان که خود را انسانی حساس و صادق معرفی میکند، در جاهایی از کتاب به رفتارهایی اشاره دارد که ممکن است با این تصویر همخوانی نداشته باشد. برای مثال، او در برخی موارد به ریاکاری و خودفریبی متهم شده است. این دوگانگی در شخصیت و روایت، باعث شده است که برخی منتقدان کتاب را نه به عنوان یک اعتراف کاملاً صادقانه، بلکه به عنوان تلاشی برای تطهیر چهرهی نویسنده تفسیر کنند.
با این حال، اعترافات به دلیل رویکرد جسورانهاش در بیان احساسات و تجربیات شخصی، همچنان اثری خواندنی و الهامبخش باقی مانده است. این کتاب را میتوان نمونهای از «ادبیات صمیمیت» دانست؛ گونهای از نوشتار که نویسنده در آن مرزهای بین خصوصی و عمومی را محو میکند و مخاطب را به تجربهای درونی دعوت میکند.
کتاب اعترافات نه تنها دریچهای به زندگی شخصی روسو است، بلکه انعکاسی از تحولات فکری و اجتماعی عصر روشنگری نیز به شمار میآید. در زمانهای که خردگرایی و عقلانیت در اوج خود بود، روسو بر احساسات، طبیعت و صداقت فردی تأکید میکرد. این تضاد میان عقل و احساس، که در تمام آثار روسو دیده میشود، در اعترافات به شکلی ملموس و شخصی نمود پیدا کرده است.
در مجموع، اعترافات را میتوان یکی از تأثیرگذارترین و بدیعترین خودزندگینامههای تاریخ ادبیات دانست. این کتاب نه تنها به عنوان یک سند تاریخی از زندگی و زمانهی روسو ارزشمند است، بلکه به عنوان متنی ادبی و فلسفی، همچنان خواننده را به تأمل دربارهی حقیقت، خودشناسی و نقش اجتماع در شکلگیری هویت فردی دعوت میکند.
کتاب اعترافات در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۸ با بیش از ۹۰۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از رضا مشایخی، مهستی بحرینی و محمود بهفروزی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی اعترافات
کتاب اعترافات خودزندگینامهای است که ژان ژاک روسو در آن زندگی خود را از کودکی تا سالهای پایانی عمرش روایت میکند. او از دوران کودکی خود در ژنو آغاز میکند و به تأثیرات اولیهای که در شکلگیری شخصیتش نقش داشتهاند، اشاره میکند. مادرش کمی پس از تولد او از دنیا رفت و پدرش که فردی کتابدوست بود، او را با خواندن آثار کلاسیک بزرگ کرد. اما در نوجوانی، روسو مجبور شد ژنو را ترک کند و سرگردانیهای او در جستجوی زندگی بهتر آغاز شد.
در دوره جوانی، روسو به خدمت زنی به نام مادام دو وارنس درآمد که تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت. او نه تنها نقش یک حامی را برای روسو ایفا کرد، بلکه رابطهای عاطفی نیز بین آنها شکل گرفت. روسو در این دوره به مطالعه و آموزش پرداخت و در زمینه موسیقی و فلسفه علاقه و تواناییهای خود را گسترش داد. اما در عین حال، زندگی او پر از مشکلات مالی و سرگردانی بود و مجبور شد در مشاغل مختلفی فعالیت کند.
با ورود به پاریس، روسو در محافل روشنفکری آن زمان جایگاهی یافت و با اندیشمندانی مانند دیدرو و ولتر آشنا شد. او به عنوان نویسنده و متفکری نوگرا مطرح شد و با انتشار مقالات و کتابهای خود به شهرت رسید. اما این شهرت همراه با اختلافات و دشمنیهایی بود که او را به انزوا کشاند. روسو در اعترافات به این دوران میپردازد و به روابطش با روشنفکران عصر خود و چگونگی شکلگیری افکارش اشاره میکند.
روسو همچنین از زندگی شخصی و مشکلات خانوادگی خود پرده برمیدارد. او از روابطش با زنی به نام ترز لواسور، که بعدها با او ازدواج کرد، سخن میگوید و اعتراف میکند که فرزندان خود را به یتیمخانه سپرده است. این تصمیم که بعدها انتقادات بسیاری را برانگیخت، در کتاب مورد بحث قرار میگیرد و روسو سعی دارد دلایل خود را توضیح دهد.
بخشهای بعدی کتاب به دوران سختیهای روسو اختصاص دارد، زمانی که احساس کرد از سوی دوستان و جامعه طرد شده است. او از توطئهها و سوءتفاهمهایی که به نظرش علیه او شکل گرفته بود، سخن میگوید و خود را قربانی بیعدالتی معرفی میکند. در این دوره، روسو به زندگی در انزوا روی آورد و به طبیعت پناه برد. او در این بخش، عشق خود به طبیعت را توصیف میکند و آن را به عنوان مأمن و پناهگاهی در برابر سختیهای زندگی میداند.
در ادامه، روسو دربارهی تبعیدها و سفرهایش سخن میگوید. او از ژنو به کشورهای مختلفی رفت و مدتی در انگلستان تحت حمایت دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی، زندگی کرد. اما این رابطه نیز به سردی گرایید و روسو احساس کرد که حتی نزدیکترین حامیانش نیز علیه او هستند. این احساس بدگمانی و بیگانگی، بخش مهمی از روایت کتاب را تشکیل میدهد.
در بخشهای پایانی، روسو به تأمل در مورد زندگی و افکارش میپردازد. او خود را انسانی صادق معرفی میکند که تنها در پی بیان حقیقت بوده است، اما از سوی جامعه مورد سوءتفاهم قرار گرفته است. او در این بخشها بیش از پیش به جنبههای درونی و احساسی خود میپردازد و در تلاش است تا تصویری صادقانه از خود ارائه دهد.
کتاب با نگاهی به سالهای پایانی زندگی روسو به پایان میرسد. او که روزگاری در اوج شهرت قرار داشت، در انزوا و تنهایی به سر میبرد. در نهایت، اعترافات روایت زندگی مردی است که در جستجوی حقیقت و آزادی بود، اما درگیر پیچیدگیهای جامعه و روابط انسانی شد.
بخشهایی از اعترافات
تنها من قلب خود را احساس می کنم و آدمیان را می شناسم. سرشت من به هیچ یک از کسانی که دیده ام، نمی ماند و به خود اجازه می دهم که بپندارم در آفرینش با هیچ یک از دیگر آدمیان نیز همانندی ندارم. اگر از آنان برتر نیستم، دست کم با آنان تفاوت دارم. خوب یا بد بودن کار طبیعت در شکستن قالبی که گل مرا در آن سرشته، امری است که تنها پس از خواندن نوشت ی من می توان درباره اش داوری کرد.
……………
با تعمق در احوال وجودى خویشتن و کنکاش در اشخاص دیگرى که چنین خلقیات و ویژگىهاى متفاوتى داشتند دریافتم که تفاوتهاى حالات شخصیه، بهمیزان زیادى وابسته بهتأثیرات و برداشتهاى پیشین آنان از عوامل بیرونى است که بهطور مداوم تحت تأثیر حواس و اندامها تغییر شکل مىدهند و ناخودآگاه در تفکرات، احساسات، نوع نگرش و اعمالمان دخالت مىکنند.
مشاهدات متعدد و حیرتانگیزى که جمعآورى کرده بودم، قاطعیتى بىچون و چرا داشتند و از طریق اصول فیزیکىشان بهنظر من مىتوانستند یک نظام بیرونى بهوجود آورند که متنوع و متلون طبق شرایط زمانى و مکانى، روح را در مناسبترین حالتِ فضیلت قرار دهند یا حفظ کنند.
اگر مىشد نفس حیوانى که غالبا نظام اخلاقى را متزلزل مىکند، از میان برداشت، عقل از چه انحرافاتى درامان مىماند و از پیدایش چه مفاسدى جلوگیرى مىشد! شرایط اقلیمى، فصول سال، صداها، رنگها، تاریکىها، روشنایىها، عناصر، تغذیه، هیاهو، سکوت، فعالیت، استراحت، همه و همه روى دستگاه دقیق و ظریف جسمى و روحى ما تأثیر مىگذارند، در نتیجه هزاران دستمایه مطمئن در اختیارمان مىگذارند تا احساسات فروخفتهمان را از همان سرچشمه هدایت کنند.
این اساس تفکرى بود که طرح آن را روى کاغذ ترسیم کرده و امیدوار بودم تأثیرى بسیار مطمئن روى مردى اصیل و دوستدار صمیمى فضیلت داشته باشد و آنها را از اسارت ضعفهایشان برهاند. بهخصوص که بهنظر مىرسید در اینباره مىتوان بهآسانى کتابى خواندنى تألیف کرد، چنان که همینگونه هم بود. با این حال خیلى کم روى این اثر، کار کردم که عنوانش اخلاقیات احساسى یا مادیگرایى عقلانى بود. گرفتارىهایى که علت آن را بهزودى خواهم گفت مانع شدند که بهآن بپردازم و خواهید دید طرح من چه سرنوشتى پیدا کرد که بیش آن چه بهنظر آید متعلق بهمن بود.
اگر به کتاب اعترافات علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ژان ژاک روسو در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده و فیلسوف شهیر آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، زندگینامه، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ژان ژاک روسو، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب