«باد در درختان بید» اثری است از کنت گراهام (نویسندهی اسکاتلندی، از ۱۸۵۹ تا ۱۹۳۲) که در سال ۱۹۰۸ منتشر شده است.این کتاب داستانی خیالانگیز و شاعرانه دربارهی دوستی، خانه، و ماجراجوییهای چهار حیوان جنگلی است که در دل طبیعتی آرام و جادویی، زندگی و رشد را تجربه میکنند.
دربارهی باد در درختان بید
کتاب باد در درختان بید (The Wind in the Willows) نوشته کنت گراهام، یکی از شاهکارهای ادبیات کودک و نوجوان در قرن بیستم به شمار میآید، اما دامنهی تأثیر آن بسیار فراتر از این گروه سنی است. این اثر با نثری شاعرانه، فضایی رؤیایی و شخصیتهایی بهیادماندنی، تجربهای فراتر از یک داستان سادهی حیوانات سخنگو را برای خوانندگانش رقم میزند. نخستین بار در سال ۱۹۰۸ منتشر شد و خیلی زود جایگاه خود را در قلب مخاطبان پیدا کرد، بهگونهای که امروز نیز همچنان خوانده میشود، بازنویسی و اقتباس میگردد.
کتاب در ظاهر، داستان ماجراجوییهای چند حیوان جنگلی است: موش آبی آرام و اهل مطالعه، قورباغهی پرهیاهو و پرماجرا، گورکن دانا و خجالتی، و موش خرما که تازه با دنیای بیرون آشنا میشود. اما فراتر از ماجراهای کودکانهی این شخصیتها، باد در درختان بید سرشار از تأملاتی عمیق دربارهی طبیعت، دوستی، خانه، هویت و دگرگونی است. گراهام با زبانی ساده و روان، مضامین فلسفی و شاعرانهای را در دل داستان گنجانده است.
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این کتاب، توصیف شگفتانگیز طبیعت است. رودخانه، جنگل، کلبهها و دشتها در نگاه گراهام تبدیل به موجوداتی زنده میشوند که با شخصیتها گفتوگو میکنند، در روند داستان تأثیر میگذارند و حتی به مثابه پناهگاه یا خطر جلوه میکنند. این رابطهی زنده و شاعرانه با طبیعت، در عصر صنعتیشدهی بریتانیا، نوعی بازگشت به سادگی و زیبایی از دسترفته را بازنمایی میکرد.
گراهام که خود در کودکی بخش زیادی از زندگیاش را در کنار رودخانهها و مناظر طبیعی اسکاتلند گذرانده بود، تجربههای شخصیاش را در قالب داستانی تخیلی و کودکانه به تصویر کشیده است. او با خلق جهانی آرام و صلحآمیز، به نوعی در برابر دنیای پرتنش و متحولشوندهی زمانهاش ایستادگی میکند. همین جهان خیالی باعث شده بسیاری از مخاطبان بزرگسال نیز شیفتهی کتاب شوند و در آن پناهی برای فرار از دغدغههای روزمره بیابند.
شخصیت قورباغه، با تمام سرخوشی، خودشیفتگی و اشتباهات مکررش، به یکی از نمادهای مهم داستان تبدیل شده است. او نمایندهی شور زندگی، ماجراجویی و گاه بیفکری است، در حالی که موش آبی و گورکن نمایندگان ثبات، تعادل و داناییاند. گراهام در تضاد میان این شخصیتها، کشاکشی انسانی و همیشگی را به تصویر میکشد: میان هیجان و آرامش، ماجراجویی و خانهنشینی، شور و خرد.
در دل ماجراهای جذاب و گاه طنزآلود داستان، پرسشهایی بنیادی دربارهی معنای خانه، دوستی، و پایداری نیز مطرح میشود. موش خرما که نخستین بار با دنیای بیرون آشنا میشود، سفری درونی را آغاز میکند که او را از وابستگی به خانه به درک وسیعتری از جهان میرساند. این رشد تدریجی و آرام، یکی از ارکان ساختار روایی کتاب است.
گرچه باد در درختان بید اغلب در ردهی ادبیات کودک طبقهبندی میشود، اما سبک نوشتاری آن پیچیدگیهایی دارد که آن را برای مخاطبان بزرگسال نیز جذاب کرده است. زبان گراهام آمیختهای است از توصیفهای شاعرانه، طنزهای ظریف، و دیالوگهایی سرشار از نکتهسنجی. همین کیفیت نثر باعث شده که کتاب همواره به عنوان اثری کلاسیک در ادبیات انگلیسی باقی بماند.
در بسیاری از تحلیلها، این کتاب را نوعی نوستالژی برای از دسترفتههای دوران کودکی و ارزشهای سنتی تلقی کردهاند. زمانی که دنیا بهسوی مدرنیته پیش میرفت، گراهام با نوشتن این کتاب، دنیایی خیالی را خلق کرد که در آن هنوز آرامش، طبیعت، و روابط انسانی اصیل اهمیت دارند. او بهجای تمرکز بر خشونت و واقعگرایی، نوعی فانتزی آرامشبخش آفرید.
از زمان انتشار اولیه تاکنون، باد در درختان بید بارها به شکلهای مختلف بازآفرینی شده است: از نسخههای تصویری و انیمیشن گرفته تا نمایشنامهها و اقتباسهای رادیویی و سینمایی. هر نسل کوشیده است تا از نو این دنیای کوچک اما عمیق را بازآفرینی کند و معنایی تازه در آن بیابد. همین انعطافپذیری و غنای داستان، نشان از ماندگاری آن در تاریخ ادبیات دارد.
گراهام که پیشتر در زمینهی نوشتن مقاله و روایتهای کوتاه فعالیت داشت، با این کتاب به نقطهی اوج کارنامهی ادبیاش رسید. جالب آنکه او داستان را در ابتدا برای پسر بیمارش، الستر، نوشته بود و بخشهایی از آن را در قالب نامه برای او میفرستاد. این رابطهی پدر و پسری، در فضای گرم و صمیمی کتاب نیز بازتاب یافته است.
در کنار تأثیرگذاری ادبی و فرهنگی، کتاب الهامبخش بسیاری از نویسندگان و هنرمندان پس از خود شده است. از تالکین گرفته تا سی.اس. لوئیس، بسیاری از نویسندگان فانتزی و کودک، از زبان، فضا و سبک روایت گراهام بهره گرفتهاند. جهان کوچک و منسجم باد در درختان بید نمونهای از دنیاسازی موفق در ادبیات محسوب میشود.
در نهایت، باد در درختان بید نهتنها داستانی است برای کودکان، بلکه اثری است برای تمام کسانی که میخواهند لحظهای از شتاب جهان فاصله بگیرند و در دل طبیعتی آرام، دوستیهای بیریا، و ماجراهای لطیف پناه بگیرند. این کتاب دعوتی است به تأمل، به لبخند، و به بازگشت به سادگیای که شاید در روزمرگیها گم شده باشد.
رمان باد در درختان بید در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۲۳۱ هزار رای و ۱۰۲۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سحرالسادات رخصت پناه و آروز احمی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان باد در درختان بید
داستان باد در درختان بید با موش خرمایی آغاز میشود که از خواب زمستانی بیدار شده و تصمیم میگیرد خانهاش را ترک کند و دنیای بیرون را کشف کند. او در کنار رودخانه با موش آبی آشنا میشود، موشی آرام و خوشبرخورد که خانهای در کنار آب دارد و عاشق قایقرانی است. این دو خیلی زود با یکدیگر دوست میشوند و موش آبی موش خرما را با قایقسواری، زیباییهای طبیعت و شگفتیهای زندگی در حاشیهی رودخانه آشنا میکند.
در ادامهی داستان، آنها با قورباغهی ثروتمند و خودخواهی آشنا میشوند که در عمارتی بزرگ زندگی میکند. قورباغه شخصیتی پرشور و بیثبات دارد و هر بار به سرگرمی یا شیفتگی تازهای دل میبندد. در ابتدا شیفتهی قایقسواری است، سپس به اسبسواری علاقهمند میشود و بعد دلباختهی اتومبیلرانی میگردد که دردسرهای بسیاری برای خودش و دوستانش ایجاد میکند.
رفتارهای بیملاحظهی قورباغه در نهایت کار دستش میدهد. او یکی از خودروها را میدزدد، دستگیر میشود و به زندان میافتد. در این مدت، خانهی بزرگش، عمارتی به نام «تاد هال»، توسط گروهی از راسوها و سمورها تصاحب میشود. موش آبی، موش خرما، و گورکن (دوست خردمند و منزویشان) تصمیم میگیرند برای نجات قورباغه و بازپسگیری خانهاش کاری انجام دهند.
قورباغه با کمک دختر شستشویچی از زندان فرار میکند و سفری پرماجرا را برای بازگشت به خانه آغاز میکند. در این سفر، او دچار دگرگونیهایی میشود و اندکی از خودخواهی و غرورش را از دست میدهد. وقتی به خانه بازمیگردد، درمییابد که دوستانش در تدارک پسگرفتن تاد هال هستند.
گروه چهار نفره با همکاری یکدیگر، نقشهای میکشند و موفق میشوند با حملهای ناگهانی، راسوها و سمورها را از خانه بیرون کنند. آنها خانه را بازسازی میکنند و جشن پیروزی برپا میدارند. قورباغه در این مرحله تغییر کرده است؛ دیگر آنقدر خودمحور و پرهیاهو نیست و قدر دوستی و مهربانی را بیشتر میداند.
در کنار خط اصلی داستان، بخشهایی نیز به توصیفهای شاعرانه از طبیعت، ماجراهای کوچک روزمره و تأملات شخصی موش خرما اختصاص دارد. این بخشها لحن آرامتری دارند و حالوهوای عارفانهای به اثر میدهند، از جمله بخش معروف “دیدار با روح جنگل”، که در آن موش خرما و موش آبی با موجودی اسرارآمیز مواجه میشوند که به آنها در یافتن یک بچهی گمشده کمک میکند.
در پایان، داستان بیش از آنکه بر ماجراجوییها متمرکز باشد، بر دوستی، خانه، گذر زمان و آرامش طبیعت تأکید میکند. شخصیتها هرکدام به شکلی رشد میکنند و میآموزند که زندگی در کنار دیگران، با مهربانی و احترام، معنای بیشتری دارد. این اثر، با وجود سادگی ظاهریاش، حامل مفاهیم عمیق انسانی است که آن را برای مخاطبان در هر سنی دلنشین میسازد.
بخشهایی از باد در درختان بید
موش خرما آرام و با شگفتی روی صندلی قایق نشست. رودخانه برایش چون نوای ترانهای ناشناخته بود، ترانهای که از دوردستهای رؤیا آمده باشد. انعکاس نور در آب، صدای نرم موجها که به کنارهها میخوردند، و نسیمی خنک که از میان برگها میگذشت، همه با هم دست به دست داده بودند تا او را از خود بیخود کنند. با خود فکر کرد: «اینجا باید خانهی واقعی من باشد. چطور تا امروز از آن بیخبر بودم؟»
قورباغه با شور و هیجان گفت: «اتومبیل! هیچچیز در دنیا با آن قابل مقایسه نیست! سرعت، صدا، باد که به صورتت میخورد، همهچیزش عالی است. دیگر از قایق و اسب خسته شدهام. باید یکی برای خودم بخرم… یا نه، شاید دو تا!» موش آبی زیر لب گفت: «تا دوباره حوصلهات سر برود و سراغ چیز دیگری بروی.»
گورکن، در سکوت جنگل، با صدای آهستهای گفت: «گاهی باید پنهان شد، در سکوت گوش داد، و گذاشت طبیعت به زبان خودش با ما حرف بزند. دنیا پر از چیزهاییست که اگر آرام بگیری، خودشان را نشانت میدهند.» موش خرما به درختان بلند نگاه کرد، به نور ماه که از لابهلای شاخهها میتابید، و احساس کرد چیزی بزرگتر از خودش در آنجا حضور دارد.
……………..
موش آبی آرام به رودخانه خیره شده بود. زیر لب گفت: «هیچجا مثل کنار آب نیست. در آب چیزی هست که آدم را آرام میکند، میبرد به جایی دیگر، جایی که هیچکس صدایت را نمیشنود، اما خودت بهتر از همیشه صدای خودت را میشنوی.» موش خرما لبخند زد. او هنوز تازهوارد این جهان بود، اما داشت کمکم میفهمید چرا موش آبی هیچگاه نمیخواست خانهاش را ترک کند.
در نیمهشب سرد زمستانی، وقتی همهجا در سکوتی سپید فرو رفته بود، گورکن چراغ کوچکش را در دست گرفته بود و از لابهلای برفها میگذشت. او برای کمک آمده بود، بیهیاهو و بیتظاهر. خانهاش در دل زمین بود، دور از چشمها، اما دلش همیشه نزدیک دوستانش میتپید.
قورباغه، پس از ماجراهای بسیار، در تاریکی شب به عمارت خود برگشت. پشت در ایستاد و لحظهای مکث کرد. نه به خاطر ترس، بلکه برای آنکه برای نخستین بار بهراستی درک کرده بود خانه یعنی چه. نه فقط دیوارها و درها، بلکه خاطرات، صداها، و مهرِ کسانی که آنجا حضور داشتند. آهی کشید و گفت: «من دیگر آن قورباغهی پیشین نیستم… یا دستکم، امیدوارم که نباشم.»
در یکی از روزهای پاییزی، موش خرما با موش آبی در جنگل قدم میزد. برگها با صدایی نرم زیر پایشان خرد میشدند، و هوا بوی خاک مرطوب میداد. موش خرما گفت: «فکر نمیکردم چنین زیباییای در سکوت باشد. همیشه دنبال هیجان بودم، اما اینجا، میان همین درختان، چیزی هست که آدم را کامل میکند.»
در آن شب افسانهای، آن دو حیوان کوچک در حضور موجودی ایستادند که نه میشد بهروشنی توصیفش کرد و نه نامی برایش پیدا کرد. موش خرما اشک در چشمانش حلقه زده بود و گفت: «او را دیدم… او را دیدم. هیچگاه باور نمیکردم چیزی چنین باشکوه وجود داشته باشد.» و موش آبی تنها سر تکان داد؛ چون در آن لحظه، دیگر نیازی به واژهها نبود.
اگر به کتاب باد در درختان بید علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای ویژهی نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
21 فروردین 1404
باد در درختان بید
«باد در درختان بید» اثری است از کنت گراهام (نویسندهی اسکاتلندی، از ۱۸۵۹ تا ۱۹۳۲) که در سال ۱۹۰۸ منتشر شده است.این کتاب داستانی خیالانگیز و شاعرانه دربارهی دوستی، خانه، و ماجراجوییهای چهار حیوان جنگلی است که در دل طبیعتی آرام و جادویی، زندگی و رشد را تجربه میکنند.
دربارهی باد در درختان بید
کتاب باد در درختان بید (The Wind in the Willows) نوشته کنت گراهام، یکی از شاهکارهای ادبیات کودک و نوجوان در قرن بیستم به شمار میآید، اما دامنهی تأثیر آن بسیار فراتر از این گروه سنی است. این اثر با نثری شاعرانه، فضایی رؤیایی و شخصیتهایی بهیادماندنی، تجربهای فراتر از یک داستان سادهی حیوانات سخنگو را برای خوانندگانش رقم میزند. نخستین بار در سال ۱۹۰۸ منتشر شد و خیلی زود جایگاه خود را در قلب مخاطبان پیدا کرد، بهگونهای که امروز نیز همچنان خوانده میشود، بازنویسی و اقتباس میگردد.
کتاب در ظاهر، داستان ماجراجوییهای چند حیوان جنگلی است: موش آبی آرام و اهل مطالعه، قورباغهی پرهیاهو و پرماجرا، گورکن دانا و خجالتی، و موش خرما که تازه با دنیای بیرون آشنا میشود. اما فراتر از ماجراهای کودکانهی این شخصیتها، باد در درختان بید سرشار از تأملاتی عمیق دربارهی طبیعت، دوستی، خانه، هویت و دگرگونی است. گراهام با زبانی ساده و روان، مضامین فلسفی و شاعرانهای را در دل داستان گنجانده است.
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این کتاب، توصیف شگفتانگیز طبیعت است. رودخانه، جنگل، کلبهها و دشتها در نگاه گراهام تبدیل به موجوداتی زنده میشوند که با شخصیتها گفتوگو میکنند، در روند داستان تأثیر میگذارند و حتی به مثابه پناهگاه یا خطر جلوه میکنند. این رابطهی زنده و شاعرانه با طبیعت، در عصر صنعتیشدهی بریتانیا، نوعی بازگشت به سادگی و زیبایی از دسترفته را بازنمایی میکرد.
گراهام که خود در کودکی بخش زیادی از زندگیاش را در کنار رودخانهها و مناظر طبیعی اسکاتلند گذرانده بود، تجربههای شخصیاش را در قالب داستانی تخیلی و کودکانه به تصویر کشیده است. او با خلق جهانی آرام و صلحآمیز، به نوعی در برابر دنیای پرتنش و متحولشوندهی زمانهاش ایستادگی میکند. همین جهان خیالی باعث شده بسیاری از مخاطبان بزرگسال نیز شیفتهی کتاب شوند و در آن پناهی برای فرار از دغدغههای روزمره بیابند.
شخصیت قورباغه، با تمام سرخوشی، خودشیفتگی و اشتباهات مکررش، به یکی از نمادهای مهم داستان تبدیل شده است. او نمایندهی شور زندگی، ماجراجویی و گاه بیفکری است، در حالی که موش آبی و گورکن نمایندگان ثبات، تعادل و داناییاند. گراهام در تضاد میان این شخصیتها، کشاکشی انسانی و همیشگی را به تصویر میکشد: میان هیجان و آرامش، ماجراجویی و خانهنشینی، شور و خرد.
در دل ماجراهای جذاب و گاه طنزآلود داستان، پرسشهایی بنیادی دربارهی معنای خانه، دوستی، و پایداری نیز مطرح میشود. موش خرما که نخستین بار با دنیای بیرون آشنا میشود، سفری درونی را آغاز میکند که او را از وابستگی به خانه به درک وسیعتری از جهان میرساند. این رشد تدریجی و آرام، یکی از ارکان ساختار روایی کتاب است.
گرچه باد در درختان بید اغلب در ردهی ادبیات کودک طبقهبندی میشود، اما سبک نوشتاری آن پیچیدگیهایی دارد که آن را برای مخاطبان بزرگسال نیز جذاب کرده است. زبان گراهام آمیختهای است از توصیفهای شاعرانه، طنزهای ظریف، و دیالوگهایی سرشار از نکتهسنجی. همین کیفیت نثر باعث شده که کتاب همواره به عنوان اثری کلاسیک در ادبیات انگلیسی باقی بماند.
در بسیاری از تحلیلها، این کتاب را نوعی نوستالژی برای از دسترفتههای دوران کودکی و ارزشهای سنتی تلقی کردهاند. زمانی که دنیا بهسوی مدرنیته پیش میرفت، گراهام با نوشتن این کتاب، دنیایی خیالی را خلق کرد که در آن هنوز آرامش، طبیعت، و روابط انسانی اصیل اهمیت دارند. او بهجای تمرکز بر خشونت و واقعگرایی، نوعی فانتزی آرامشبخش آفرید.
از زمان انتشار اولیه تاکنون، باد در درختان بید بارها به شکلهای مختلف بازآفرینی شده است: از نسخههای تصویری و انیمیشن گرفته تا نمایشنامهها و اقتباسهای رادیویی و سینمایی. هر نسل کوشیده است تا از نو این دنیای کوچک اما عمیق را بازآفرینی کند و معنایی تازه در آن بیابد. همین انعطافپذیری و غنای داستان، نشان از ماندگاری آن در تاریخ ادبیات دارد.
گراهام که پیشتر در زمینهی نوشتن مقاله و روایتهای کوتاه فعالیت داشت، با این کتاب به نقطهی اوج کارنامهی ادبیاش رسید. جالب آنکه او داستان را در ابتدا برای پسر بیمارش، الستر، نوشته بود و بخشهایی از آن را در قالب نامه برای او میفرستاد. این رابطهی پدر و پسری، در فضای گرم و صمیمی کتاب نیز بازتاب یافته است.
در کنار تأثیرگذاری ادبی و فرهنگی، کتاب الهامبخش بسیاری از نویسندگان و هنرمندان پس از خود شده است. از تالکین گرفته تا سی.اس. لوئیس، بسیاری از نویسندگان فانتزی و کودک، از زبان، فضا و سبک روایت گراهام بهره گرفتهاند. جهان کوچک و منسجم باد در درختان بید نمونهای از دنیاسازی موفق در ادبیات محسوب میشود.
در نهایت، باد در درختان بید نهتنها داستانی است برای کودکان، بلکه اثری است برای تمام کسانی که میخواهند لحظهای از شتاب جهان فاصله بگیرند و در دل طبیعتی آرام، دوستیهای بیریا، و ماجراهای لطیف پناه بگیرند. این کتاب دعوتی است به تأمل، به لبخند، و به بازگشت به سادگیای که شاید در روزمرگیها گم شده باشد.
رمان باد در درختان بید در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۲۳۱ هزار رای و ۱۰۲۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سحرالسادات رخصت پناه و آروز احمی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان باد در درختان بید
داستان باد در درختان بید با موش خرمایی آغاز میشود که از خواب زمستانی بیدار شده و تصمیم میگیرد خانهاش را ترک کند و دنیای بیرون را کشف کند. او در کنار رودخانه با موش آبی آشنا میشود، موشی آرام و خوشبرخورد که خانهای در کنار آب دارد و عاشق قایقرانی است. این دو خیلی زود با یکدیگر دوست میشوند و موش آبی موش خرما را با قایقسواری، زیباییهای طبیعت و شگفتیهای زندگی در حاشیهی رودخانه آشنا میکند.
در ادامهی داستان، آنها با قورباغهی ثروتمند و خودخواهی آشنا میشوند که در عمارتی بزرگ زندگی میکند. قورباغه شخصیتی پرشور و بیثبات دارد و هر بار به سرگرمی یا شیفتگی تازهای دل میبندد. در ابتدا شیفتهی قایقسواری است، سپس به اسبسواری علاقهمند میشود و بعد دلباختهی اتومبیلرانی میگردد که دردسرهای بسیاری برای خودش و دوستانش ایجاد میکند.
رفتارهای بیملاحظهی قورباغه در نهایت کار دستش میدهد. او یکی از خودروها را میدزدد، دستگیر میشود و به زندان میافتد. در این مدت، خانهی بزرگش، عمارتی به نام «تاد هال»، توسط گروهی از راسوها و سمورها تصاحب میشود. موش آبی، موش خرما، و گورکن (دوست خردمند و منزویشان) تصمیم میگیرند برای نجات قورباغه و بازپسگیری خانهاش کاری انجام دهند.
قورباغه با کمک دختر شستشویچی از زندان فرار میکند و سفری پرماجرا را برای بازگشت به خانه آغاز میکند. در این سفر، او دچار دگرگونیهایی میشود و اندکی از خودخواهی و غرورش را از دست میدهد. وقتی به خانه بازمیگردد، درمییابد که دوستانش در تدارک پسگرفتن تاد هال هستند.
گروه چهار نفره با همکاری یکدیگر، نقشهای میکشند و موفق میشوند با حملهای ناگهانی، راسوها و سمورها را از خانه بیرون کنند. آنها خانه را بازسازی میکنند و جشن پیروزی برپا میدارند. قورباغه در این مرحله تغییر کرده است؛ دیگر آنقدر خودمحور و پرهیاهو نیست و قدر دوستی و مهربانی را بیشتر میداند.
در کنار خط اصلی داستان، بخشهایی نیز به توصیفهای شاعرانه از طبیعت، ماجراهای کوچک روزمره و تأملات شخصی موش خرما اختصاص دارد. این بخشها لحن آرامتری دارند و حالوهوای عارفانهای به اثر میدهند، از جمله بخش معروف “دیدار با روح جنگل”، که در آن موش خرما و موش آبی با موجودی اسرارآمیز مواجه میشوند که به آنها در یافتن یک بچهی گمشده کمک میکند.
در پایان، داستان بیش از آنکه بر ماجراجوییها متمرکز باشد، بر دوستی، خانه، گذر زمان و آرامش طبیعت تأکید میکند. شخصیتها هرکدام به شکلی رشد میکنند و میآموزند که زندگی در کنار دیگران، با مهربانی و احترام، معنای بیشتری دارد. این اثر، با وجود سادگی ظاهریاش، حامل مفاهیم عمیق انسانی است که آن را برای مخاطبان در هر سنی دلنشین میسازد.
بخشهایی از باد در درختان بید
موش خرما آرام و با شگفتی روی صندلی قایق نشست. رودخانه برایش چون نوای ترانهای ناشناخته بود، ترانهای که از دوردستهای رؤیا آمده باشد. انعکاس نور در آب، صدای نرم موجها که به کنارهها میخوردند، و نسیمی خنک که از میان برگها میگذشت، همه با هم دست به دست داده بودند تا او را از خود بیخود کنند. با خود فکر کرد: «اینجا باید خانهی واقعی من باشد. چطور تا امروز از آن بیخبر بودم؟»
قورباغه با شور و هیجان گفت: «اتومبیل! هیچچیز در دنیا با آن قابل مقایسه نیست! سرعت، صدا، باد که به صورتت میخورد، همهچیزش عالی است. دیگر از قایق و اسب خسته شدهام. باید یکی برای خودم بخرم… یا نه، شاید دو تا!» موش آبی زیر لب گفت: «تا دوباره حوصلهات سر برود و سراغ چیز دیگری بروی.»
گورکن، در سکوت جنگل، با صدای آهستهای گفت: «گاهی باید پنهان شد، در سکوت گوش داد، و گذاشت طبیعت به زبان خودش با ما حرف بزند. دنیا پر از چیزهاییست که اگر آرام بگیری، خودشان را نشانت میدهند.» موش خرما به درختان بلند نگاه کرد، به نور ماه که از لابهلای شاخهها میتابید، و احساس کرد چیزی بزرگتر از خودش در آنجا حضور دارد.
……………..
موش آبی آرام به رودخانه خیره شده بود. زیر لب گفت: «هیچجا مثل کنار آب نیست. در آب چیزی هست که آدم را آرام میکند، میبرد به جایی دیگر، جایی که هیچکس صدایت را نمیشنود، اما خودت بهتر از همیشه صدای خودت را میشنوی.» موش خرما لبخند زد. او هنوز تازهوارد این جهان بود، اما داشت کمکم میفهمید چرا موش آبی هیچگاه نمیخواست خانهاش را ترک کند.
در نیمهشب سرد زمستانی، وقتی همهجا در سکوتی سپید فرو رفته بود، گورکن چراغ کوچکش را در دست گرفته بود و از لابهلای برفها میگذشت. او برای کمک آمده بود، بیهیاهو و بیتظاهر. خانهاش در دل زمین بود، دور از چشمها، اما دلش همیشه نزدیک دوستانش میتپید.
قورباغه، پس از ماجراهای بسیار، در تاریکی شب به عمارت خود برگشت. پشت در ایستاد و لحظهای مکث کرد. نه به خاطر ترس، بلکه برای آنکه برای نخستین بار بهراستی درک کرده بود خانه یعنی چه. نه فقط دیوارها و درها، بلکه خاطرات، صداها، و مهرِ کسانی که آنجا حضور داشتند. آهی کشید و گفت: «من دیگر آن قورباغهی پیشین نیستم… یا دستکم، امیدوارم که نباشم.»
در یکی از روزهای پاییزی، موش خرما با موش آبی در جنگل قدم میزد. برگها با صدایی نرم زیر پایشان خرد میشدند، و هوا بوی خاک مرطوب میداد. موش خرما گفت: «فکر نمیکردم چنین زیباییای در سکوت باشد. همیشه دنبال هیجان بودم، اما اینجا، میان همین درختان، چیزی هست که آدم را کامل میکند.»
در آن شب افسانهای، آن دو حیوان کوچک در حضور موجودی ایستادند که نه میشد بهروشنی توصیفش کرد و نه نامی برایش پیدا کرد. موش خرما اشک در چشمانش حلقه زده بود و گفت: «او را دیدم… او را دیدم. هیچگاه باور نمیکردم چیزی چنین باشکوه وجود داشته باشد.» و موش آبی تنها سر تکان داد؛ چون در آن لحظه، دیگر نیازی به واژهها نبود.
اگر به کتاب باد در درختان بید علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای ویژهی نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان، طنز، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات اسکاتلند، ادبیات جهان، کنت گراهام، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب