«معنای همه چیز» با نام کامل «معنای همه چیز: مقدمهای بسیار مختصر بر فلسفه» اثری است از تامس نیگل (نویسنده و فیلسوف آمریکایی، متولد ۱۹۳۷) که در سال ۱۹۸۷ منتشر شده است. این کتاب تأملی فلسفی و سادهفهم دربارهی بزرگترین پرسشهای زندگی، از خدا و اخلاق گرفته تا آگاهی، مرگ و معنای هستی است.
دربارهی معنای همه چیز
کتاب معنای همهچیز نوشتهی فیلسوف آمریکایی، تامس نیگل، اثری است موجز اما عمیق که در پی پاسخ به یکی از کهنترین و در عین حال بنیادیترین پرسشهای انسان است: «زندگی چه معنایی دارد؟» نیگل در این اثر با نثری ساده اما اندیشهبرانگیز، مخاطب را وارد سفری فلسفی میکند که در آن از تردیدها، طنزها، اضطرابها و امیدهای نهفته در زندگی انسانی سخن میگوید.
نیگل برخلاف بسیاری از فیلسوفان کلاسیک، از بالا به موضوع نگاه نمیکند. او بهجای آغاز با مفاهیم انتزاعی یا الهیاتی، از تجربیات روزمره و سؤالات عامهپسند شروع میکند. او خود را نه یک پیامبر حقیقت، بلکه یک انسان متفکر میداند که به پرسشهایی مانند «چرا باید به اخلاق پایبند باشم؟»، «چطور میتوان وجود خدا را باور یا رد کرد؟»، و «چرا باید زندگی را جدی گرفت؟» فکر میکند؛ همان پرسشهایی که بسیاری از ما در لحظات خلوت یا بحران با آنها روبهرو میشویم.
این کتاب ساختاری ساده دارد و به جای آنکه یک نظریهی جامع ارائه دهد، مجموعهای از تأملات و جستارهاست که هر کدام به یکی از ابعاد معنای زندگی میپردازند. نیگل خواننده را دعوت میکند تا با او در این تأملات همراه شود و با زبانی غیرتخصصی و حتی طنزآلود، از پیچیدگی فلسفه نکاهد، اما آن را در دسترستر کند.
در بخشی از کتاب، نیگل به مسئلهی نسبیگرایی اخلاقی میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که اگر هیچ حقیقت اخلاقی مطلقی وجود نداشته باشد، پس چرا باید نگران خوب و بد بودن اعمال خود باشیم؟ او با رویکردی تحلیلی اما بدون تحمیل پاسخ، نشان میدهد که چطور این دغدغهها میتوانند واقعی باشند، حتی اگر نتوانیم آنها را به اصول تغییرناپذیر فروبکاهیم.
در فصل دیگری، او به سراغ مسئلهی دین و باور به خدا میرود. بهجای دفاع از الحاد یا دینباوری، تلاش میکند تا نشان دهد چرا هر دو موضع با دشواریهای خاصی مواجهاند. او میپرسد که آیا واقعاً بدون باور به وجود خدا، زندگی بیمعناست؟ یا برعکس، آیا با فرض وجود خدا، معنای زندگی خودبهخود تضمین میشود؟
نیگل از نسبتی که ما با مرگ داریم، نیز غافل نمیماند. در یکی از تأملبرانگیزترین بخشها، او دربارهی اضطراب ناشی از فناپذیری انسان مینویسد. اما او از این واقعیت نه بهعنوان دلیلی برای ناامیدی، بلکه بهعنوان زمینهای برای درک ژرفتر معنای زندگی یاد میکند.
وجه تمایز نیگل با بسیاری از متفکران حوزهی معنا در زندگی، نوع نگاه اوست: او نه به دنبال پاسخ نهایی، بلکه به دنبال روشنتر دیدن مسئله است. برای نیگل، پرسش از معنای زندگی بیش از آنکه خواهان یک جواب مطلق باشد، نوعی شیوهی اندیشیدن و زیستن است.
زبان کتاب، ساده و صمیمی است. نیگل با مخاطب خود همچون یک دوست سخن میگوید، نه چون یک استاد فلسفه در مقام تعلیم. همین امر باعث شده است که این کتاب نهتنها برای اهل فلسفه، بلکه برای هر کسی که گاه به زندگی و معنای آن فکر میکند، قابلفهم و لذتبخش باشد.
در پشت این سادگی، عمقی کمنظیر پنهان است. نیگل با مهارتی تحسینبرانگیز، مفاهیمی چون ابژکتیویته، ذهنیت، اخلاق، اختیار، و پوچی را در بستری از زبان روزمره به میان میکشد، بیآنکه از دقت فلسفی چشم بپوشد.
کتاب معنای همهچیز در عین حال که کتابی کوچک است، مخاطب را به تأملاتی بزرگ فرامیخواند. این اثر، دعوتی است برای زیستن همراه با پرسش، برای دیدن زندگی نه همچون امری بدیهی، بلکه پدیدهای رازآلود که ارزش اندیشیدن دارد.
تامس نیگل نشان میدهد که گاهی اوقات، بهترین راه برای نزدیک شدن به حقیقت، پذیرش ابهامهاست. او بهجای آنکه وانمود کند پاسخها را در اختیار دارد، نشان میدهد که چطور میتوان با نگاهی بازتر، با زندگی روبهرو شد.
در جهانی که پر از ادعاهای قطعی و پاسخهای فوری است، کتاب نیگل نفس تازهای است. او خواننده را به صبر، تأمل، و فروتنی در برابر پیچیدگیهای زندگی دعوت میکند. این کتاب یادآور میشود که معنای زندگی نه در پاسخهای نهایی، بلکه در جستوجوی مداوم برای فهم بهتر آن نهفته است.
کتاب معنای همه چیز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۳ با بیش از ۵۸۰۰ رای و ۶۵۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سعید ناجی، جواد حیدری و احسان شفیعی زرگر به بازار عرضه شده است.
خلاصهی محتوای معنای همه چیز
کتاب معنای همهچیز اثر تامس نیگل، از هفت فصل کوتاه تشکیل شده که هر کدام به یکی از پرسشهای بنیادین در فلسفه و زندگی انسان میپردازد. نیگل در این فصول، بدون استفاده از زبان پیچیده یا اصطلاحات تخصصی، مفاهیمی را طرح میکند که ذهن بسیاری از انسانها را درگیر خود کردهاند، از وجود خدا گرفته تا اختیار، اخلاق، مرگ و معنای زندگی.
در فصل اول با عنوان «چرا باید چیزی اهمیت داشته باشد؟»، نیگل با طنزی ملایم به سراغ پوچی میرود. او میپرسد چرا اصولاً باید زندگی را جدی بگیریم؟ آیا دغدغهی معنا داشتن، خودش بیمعنا نیست؟ نیگل میپذیرد که نگاه بیرونی به زندگی ممکن است همهچیز را بیاهمیت جلوه دهد، اما با این حال، تلاش میکند نشان دهد چگونه میتوان در دل همین وضعیت، معنا یا ارزشهایی نسبی پیدا کرد.
فصل دوم، «خدا»، به مسئلهی وجود یا عدم وجود خدا میپردازد. نیگل در این بخش، بدون آنکه موضع قطعی بگیرد، دلایل باور به خدا و دلایل شک در این باور را بررسی میکند. او به ناکارآمدی برخی از استدلالهای سنتی مانند برهان نظم یا برهان علیت اشاره میکند و همچنین نشان میدهد که حتی اگر خدایی وجود داشته باشد، پاسخ به پرسش معنای زندگی لزوماً سادهتر نمیشود.
در فصل سوم با عنوان «شناخت»، مسئلهی معرفت و تردید بررسی میشود. نیگل پرسش میکند: از کجا بدانیم چیزهایی که فکر میکنیم میدانیم، واقعاً درستاند؟ او ما را به مرزهای دانش بشری میبرد و نشان میدهد که چگونه تجربهی مستقیم، استدلال، و شهود میتوانند در عین حال قابل اعتماد و مشکوک باشند.
فصل چهارم، «ذهن»، یکی از مهمترین بخشهای کتاب است. نیگل در این فصل به مسئلهی ذهن و آگاهی میپردازد و تفاوت آن با امور فیزیکی را برجسته میکند. او توضیح میدهد که آگاهی و تجربهی درونی چگونه هنوز یکی از رازآلودترین جنبههای هستی انسان باقی ماندهاند و چرا دیدگاههای صرفاً مادیگرایانه در توضیح آنها ناتواناند.
در فصل پنجم، «معیارهای درست و نادرست»، نیگل وارد حوزهی اخلاق میشود و به بررسی بنیادهای قضاوت اخلاقی میپردازد. او به تفاوت بین واقعیتهای عینی و ارزشهای ذهنی میپردازد و نشان میدهد که چطور میتوان تلاش کرد اصول اخلاقی را توجیه کرد، حتی اگر آنها ریشهای متافیزیکی نداشته باشند.
فصل ششم، «عدالت»، به مسئلهی نابرابریها و مسؤولیتهای اجتماعی اختصاص دارد. نیگل بهجای ارائهی یک نظریهی صریح در باب عدالت، تلاش میکند سؤالاتی بنیادین مطرح کند: آیا نابرابری همیشه ناعادلانه است؟ چه کسی باید مسؤول رنج دیگران باشد؟ و چگونه میتوان میان آزادی فردی و عدالت اجتماعی تعادل برقرار کرد؟
در فصل پایانی با عنوان «مرگ»، نیگل نگاه فلسفی به مسئلهی فناپذیری انسان دارد. او از این میپرسد که چرا مرگ ما را میترساند و آیا واقعاً فقدان وجود، زیانآور است؟ با تأمل در این پرسش، او به دیدگاهی میرسد که در آن مرگ نه پایان معنا، بلکه بخشی از تجربهی معناپذیر زندگی تلقی میشود. این فصل، کتاب را با نگاهی انسانگرایانه و در عین حال بیادعا به پایان میرساند.
بخشهایی از معنای همه چیز
هر باوری که داشته باشید-اعم از این که این باور درباره خورشید، ماه، و ستارگان، خانه و محله ای که در آن زندگی می کنید، تاریخ، علم، و دیگر انسان ها، و حتی وجود جسم خودتان باشد-بر مبنای تجارب و افکار، احساسات و دریافت های حسی شما استوار شده است.
……………….
این ها تمام آن چیزی هستند که باید مستقیما به آن تکیه کنید، خواه کتابی را در دستتان ببینید، خواه کف اتاق را زیر پایتان احساس کنید، خواه به یاد بیاورید که «جورج واشینگتن» اولین رئیس جمهور آمریکا بود و آب چیزی نیست جز H2O.
………………..
چگونه یک کلمه که در قالب اصوات یا دستهای از علامتها بر روی کاغذ نمود پیدا میکند میتواند معنایی داشته باشد؟ بعضی کلمات مثل «ترقه» و «شرشر» تا حدودی به صدای مصداق خود شباهت دارند، اما معمولا شباهتی بین یک اسم و پدیدهی مورد اشارهی آن وجود ندارد. احتمالاً در حالت کلی بین این دو ارتباط کاملا متفاوتی وجود دارد. کلمهها انواع مختلفی دارند: بعضی از آنها اشیا یا انسانها را نام گذاری میکنند، بعضی به کیفیتها و اعمال اشاره میکنند، بعضی دیگر به
رابطهی بین اشیا یا حوادث مربوط میشوند، دستهای اعداد، مکانها و زمانها را نام گذاری میکنند و دستهای دیگر مثل «و» و «از» تنها بهواسطهی نقشی که در شکل گیری معنای عبارتهای بزرگتر دارندمعنا پیدا میکنند. در واقع عملکرد واقعی تمام کلمات به همین صورت است: معنای آنها در اصل نقشی است که در شکل گیری جملهها یا عبارتها بازی میکنند. کلمات اغلب در جریان صحبت کردن یا نوشتن به کار میآیند. و نه صرفاً بهعنوان برچسب.
با در نظر داشتن این واقعیت، بیایید ببینیم معنای یک کلمه از کجا میآید. بعضی از کلمات را میتوان بر مبنای کلمات دیگر تعریف کرد. برای مثال میتوان گفت مربع یعنی «شکل چهار ضلعی مسطح با زاویهها و اضلاع مساوی.» و اکثر اصطلاحات موجود دراین تعریف را هم میتوان به همین صورت تعریف کرد. اما اگر بخواهیم معنی تمام کلمات را بر اساس تعریف آنها توصیف کنیم. وارد چرخهی بیانتهایی خواهیم شد. بالاخره باید بتوانیم به کلماتی برسیم که معناهای بیواسطه داشته باشند.
کلمهی «توتون» را که احتمالا مثال سادهای به نظر میرسد در نظر بگیرید. این کلمه به گیاهی اشاره میکند که از برگهایش برای ساختن سیگار استفاده میشود و اکثر ما ریشهی تاریخی نامش را نمیدانیم. همهی ما توتون را دیدهایم و بو کردهایم، اما وقتی کسی از این کلمه استفاده می کند فقط آن نمونههایی از توتون را که خودش دیده است یا در هنگام استفاده از کلمه در اطرافش هستند در نظر ندارد.
بلکه در واقع به همهی نمونههای آن اشاره می کند. خواه از وجود تمام آنها باخبر باشد و خواه نباشد. ممکن است این کلمه را زمانی یاد گرفته باشید که نمونهای از آن را به شما نشان دادهاند. اما اگر فکر کنید که این کلمه فقط نام همان نمونه است، در واقع آن را درست نفهمیدهاید.
اگر به کتاب معنای همه چیز علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای فلسفی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
24 فروردین 1404
معنای همه چیز
«معنای همه چیز» با نام کامل «معنای همه چیز: مقدمهای بسیار مختصر بر فلسفه» اثری است از تامس نیگل (نویسنده و فیلسوف آمریکایی، متولد ۱۹۳۷) که در سال ۱۹۸۷ منتشر شده است. این کتاب تأملی فلسفی و سادهفهم دربارهی بزرگترین پرسشهای زندگی، از خدا و اخلاق گرفته تا آگاهی، مرگ و معنای هستی است.
دربارهی معنای همه چیز
کتاب معنای همهچیز نوشتهی فیلسوف آمریکایی، تامس نیگل، اثری است موجز اما عمیق که در پی پاسخ به یکی از کهنترین و در عین حال بنیادیترین پرسشهای انسان است: «زندگی چه معنایی دارد؟» نیگل در این اثر با نثری ساده اما اندیشهبرانگیز، مخاطب را وارد سفری فلسفی میکند که در آن از تردیدها، طنزها، اضطرابها و امیدهای نهفته در زندگی انسانی سخن میگوید.
نیگل برخلاف بسیاری از فیلسوفان کلاسیک، از بالا به موضوع نگاه نمیکند. او بهجای آغاز با مفاهیم انتزاعی یا الهیاتی، از تجربیات روزمره و سؤالات عامهپسند شروع میکند. او خود را نه یک پیامبر حقیقت، بلکه یک انسان متفکر میداند که به پرسشهایی مانند «چرا باید به اخلاق پایبند باشم؟»، «چطور میتوان وجود خدا را باور یا رد کرد؟»، و «چرا باید زندگی را جدی گرفت؟» فکر میکند؛ همان پرسشهایی که بسیاری از ما در لحظات خلوت یا بحران با آنها روبهرو میشویم.
این کتاب ساختاری ساده دارد و به جای آنکه یک نظریهی جامع ارائه دهد، مجموعهای از تأملات و جستارهاست که هر کدام به یکی از ابعاد معنای زندگی میپردازند. نیگل خواننده را دعوت میکند تا با او در این تأملات همراه شود و با زبانی غیرتخصصی و حتی طنزآلود، از پیچیدگی فلسفه نکاهد، اما آن را در دسترستر کند.
در بخشی از کتاب، نیگل به مسئلهی نسبیگرایی اخلاقی میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که اگر هیچ حقیقت اخلاقی مطلقی وجود نداشته باشد، پس چرا باید نگران خوب و بد بودن اعمال خود باشیم؟ او با رویکردی تحلیلی اما بدون تحمیل پاسخ، نشان میدهد که چطور این دغدغهها میتوانند واقعی باشند، حتی اگر نتوانیم آنها را به اصول تغییرناپذیر فروبکاهیم.
در فصل دیگری، او به سراغ مسئلهی دین و باور به خدا میرود. بهجای دفاع از الحاد یا دینباوری، تلاش میکند تا نشان دهد چرا هر دو موضع با دشواریهای خاصی مواجهاند. او میپرسد که آیا واقعاً بدون باور به وجود خدا، زندگی بیمعناست؟ یا برعکس، آیا با فرض وجود خدا، معنای زندگی خودبهخود تضمین میشود؟
نیگل از نسبتی که ما با مرگ داریم، نیز غافل نمیماند. در یکی از تأملبرانگیزترین بخشها، او دربارهی اضطراب ناشی از فناپذیری انسان مینویسد. اما او از این واقعیت نه بهعنوان دلیلی برای ناامیدی، بلکه بهعنوان زمینهای برای درک ژرفتر معنای زندگی یاد میکند.
وجه تمایز نیگل با بسیاری از متفکران حوزهی معنا در زندگی، نوع نگاه اوست: او نه به دنبال پاسخ نهایی، بلکه به دنبال روشنتر دیدن مسئله است. برای نیگل، پرسش از معنای زندگی بیش از آنکه خواهان یک جواب مطلق باشد، نوعی شیوهی اندیشیدن و زیستن است.
زبان کتاب، ساده و صمیمی است. نیگل با مخاطب خود همچون یک دوست سخن میگوید، نه چون یک استاد فلسفه در مقام تعلیم. همین امر باعث شده است که این کتاب نهتنها برای اهل فلسفه، بلکه برای هر کسی که گاه به زندگی و معنای آن فکر میکند، قابلفهم و لذتبخش باشد.
در پشت این سادگی، عمقی کمنظیر پنهان است. نیگل با مهارتی تحسینبرانگیز، مفاهیمی چون ابژکتیویته، ذهنیت، اخلاق، اختیار، و پوچی را در بستری از زبان روزمره به میان میکشد، بیآنکه از دقت فلسفی چشم بپوشد.
کتاب معنای همهچیز در عین حال که کتابی کوچک است، مخاطب را به تأملاتی بزرگ فرامیخواند. این اثر، دعوتی است برای زیستن همراه با پرسش، برای دیدن زندگی نه همچون امری بدیهی، بلکه پدیدهای رازآلود که ارزش اندیشیدن دارد.
تامس نیگل نشان میدهد که گاهی اوقات، بهترین راه برای نزدیک شدن به حقیقت، پذیرش ابهامهاست. او بهجای آنکه وانمود کند پاسخها را در اختیار دارد، نشان میدهد که چطور میتوان با نگاهی بازتر، با زندگی روبهرو شد.
در جهانی که پر از ادعاهای قطعی و پاسخهای فوری است، کتاب نیگل نفس تازهای است. او خواننده را به صبر، تأمل، و فروتنی در برابر پیچیدگیهای زندگی دعوت میکند. این کتاب یادآور میشود که معنای زندگی نه در پاسخهای نهایی، بلکه در جستوجوی مداوم برای فهم بهتر آن نهفته است.
کتاب معنای همه چیز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۳ با بیش از ۵۸۰۰ رای و ۶۵۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سعید ناجی، جواد حیدری و احسان شفیعی زرگر به بازار عرضه شده است.
خلاصهی محتوای معنای همه چیز
کتاب معنای همهچیز اثر تامس نیگل، از هفت فصل کوتاه تشکیل شده که هر کدام به یکی از پرسشهای بنیادین در فلسفه و زندگی انسان میپردازد. نیگل در این فصول، بدون استفاده از زبان پیچیده یا اصطلاحات تخصصی، مفاهیمی را طرح میکند که ذهن بسیاری از انسانها را درگیر خود کردهاند، از وجود خدا گرفته تا اختیار، اخلاق، مرگ و معنای زندگی.
در فصل اول با عنوان «چرا باید چیزی اهمیت داشته باشد؟»، نیگل با طنزی ملایم به سراغ پوچی میرود. او میپرسد چرا اصولاً باید زندگی را جدی بگیریم؟ آیا دغدغهی معنا داشتن، خودش بیمعنا نیست؟ نیگل میپذیرد که نگاه بیرونی به زندگی ممکن است همهچیز را بیاهمیت جلوه دهد، اما با این حال، تلاش میکند نشان دهد چگونه میتوان در دل همین وضعیت، معنا یا ارزشهایی نسبی پیدا کرد.
فصل دوم، «خدا»، به مسئلهی وجود یا عدم وجود خدا میپردازد. نیگل در این بخش، بدون آنکه موضع قطعی بگیرد، دلایل باور به خدا و دلایل شک در این باور را بررسی میکند. او به ناکارآمدی برخی از استدلالهای سنتی مانند برهان نظم یا برهان علیت اشاره میکند و همچنین نشان میدهد که حتی اگر خدایی وجود داشته باشد، پاسخ به پرسش معنای زندگی لزوماً سادهتر نمیشود.
در فصل سوم با عنوان «شناخت»، مسئلهی معرفت و تردید بررسی میشود. نیگل پرسش میکند: از کجا بدانیم چیزهایی که فکر میکنیم میدانیم، واقعاً درستاند؟ او ما را به مرزهای دانش بشری میبرد و نشان میدهد که چگونه تجربهی مستقیم، استدلال، و شهود میتوانند در عین حال قابل اعتماد و مشکوک باشند.
فصل چهارم، «ذهن»، یکی از مهمترین بخشهای کتاب است. نیگل در این فصل به مسئلهی ذهن و آگاهی میپردازد و تفاوت آن با امور فیزیکی را برجسته میکند. او توضیح میدهد که آگاهی و تجربهی درونی چگونه هنوز یکی از رازآلودترین جنبههای هستی انسان باقی ماندهاند و چرا دیدگاههای صرفاً مادیگرایانه در توضیح آنها ناتواناند.
در فصل پنجم، «معیارهای درست و نادرست»، نیگل وارد حوزهی اخلاق میشود و به بررسی بنیادهای قضاوت اخلاقی میپردازد. او به تفاوت بین واقعیتهای عینی و ارزشهای ذهنی میپردازد و نشان میدهد که چطور میتوان تلاش کرد اصول اخلاقی را توجیه کرد، حتی اگر آنها ریشهای متافیزیکی نداشته باشند.
فصل ششم، «عدالت»، به مسئلهی نابرابریها و مسؤولیتهای اجتماعی اختصاص دارد. نیگل بهجای ارائهی یک نظریهی صریح در باب عدالت، تلاش میکند سؤالاتی بنیادین مطرح کند: آیا نابرابری همیشه ناعادلانه است؟ چه کسی باید مسؤول رنج دیگران باشد؟ و چگونه میتوان میان آزادی فردی و عدالت اجتماعی تعادل برقرار کرد؟
در فصل پایانی با عنوان «مرگ»، نیگل نگاه فلسفی به مسئلهی فناپذیری انسان دارد. او از این میپرسد که چرا مرگ ما را میترساند و آیا واقعاً فقدان وجود، زیانآور است؟ با تأمل در این پرسش، او به دیدگاهی میرسد که در آن مرگ نه پایان معنا، بلکه بخشی از تجربهی معناپذیر زندگی تلقی میشود. این فصل، کتاب را با نگاهی انسانگرایانه و در عین حال بیادعا به پایان میرساند.
بخشهایی از معنای همه چیز
هر باوری که داشته باشید-اعم از این که این باور درباره خورشید، ماه، و ستارگان، خانه و محله ای که در آن زندگی می کنید، تاریخ، علم، و دیگر انسان ها، و حتی وجود جسم خودتان باشد-بر مبنای تجارب و افکار، احساسات و دریافت های حسی شما استوار شده است.
……………….
این ها تمام آن چیزی هستند که باید مستقیما به آن تکیه کنید، خواه کتابی را در دستتان ببینید، خواه کف اتاق را زیر پایتان احساس کنید، خواه به یاد بیاورید که «جورج واشینگتن» اولین رئیس جمهور آمریکا بود و آب چیزی نیست جز H2O.
………………..
چگونه یک کلمه که در قالب اصوات یا دستهای از علامتها بر روی کاغذ نمود پیدا میکند میتواند معنایی داشته باشد؟ بعضی کلمات مثل «ترقه» و «شرشر» تا حدودی به صدای مصداق خود شباهت دارند، اما معمولا شباهتی بین یک اسم و پدیدهی مورد اشارهی آن وجود ندارد. احتمالاً در حالت کلی بین این دو ارتباط کاملا متفاوتی وجود دارد. کلمهها انواع مختلفی دارند: بعضی از آنها اشیا یا انسانها را نام گذاری میکنند، بعضی به کیفیتها و اعمال اشاره میکنند، بعضی دیگر به
رابطهی بین اشیا یا حوادث مربوط میشوند، دستهای اعداد، مکانها و زمانها را نام گذاری میکنند و دستهای دیگر مثل «و» و «از» تنها بهواسطهی نقشی که در شکل گیری معنای عبارتهای بزرگتر دارندمعنا پیدا میکنند. در واقع عملکرد واقعی تمام کلمات به همین صورت است: معنای آنها در اصل نقشی است که در شکل گیری جملهها یا عبارتها بازی میکنند. کلمات اغلب در جریان صحبت کردن یا نوشتن به کار میآیند. و نه صرفاً بهعنوان برچسب.
با در نظر داشتن این واقعیت، بیایید ببینیم معنای یک کلمه از کجا میآید. بعضی از کلمات را میتوان بر مبنای کلمات دیگر تعریف کرد. برای مثال میتوان گفت مربع یعنی «شکل چهار ضلعی مسطح با زاویهها و اضلاع مساوی.» و اکثر اصطلاحات موجود دراین تعریف را هم میتوان به همین صورت تعریف کرد. اما اگر بخواهیم معنی تمام کلمات را بر اساس تعریف آنها توصیف کنیم. وارد چرخهی بیانتهایی خواهیم شد. بالاخره باید بتوانیم به کلماتی برسیم که معناهای بیواسطه داشته باشند.
کلمهی «توتون» را که احتمالا مثال سادهای به نظر میرسد در نظر بگیرید. این کلمه به گیاهی اشاره میکند که از برگهایش برای ساختن سیگار استفاده میشود و اکثر ما ریشهی تاریخی نامش را نمیدانیم. همهی ما توتون را دیدهایم و بو کردهایم، اما وقتی کسی از این کلمه استفاده می کند فقط آن نمونههایی از توتون را که خودش دیده است یا در هنگام استفاده از کلمه در اطرافش هستند در نظر ندارد.
بلکه در واقع به همهی نمونههای آن اشاره می کند. خواه از وجود تمام آنها باخبر باشد و خواه نباشد. ممکن است این کلمه را زمانی یاد گرفته باشید که نمونهای از آن را به شما نشان دادهاند. اما اگر فکر کنید که این کلمه فقط نام همان نمونه است، در واقع آن را درست نفهمیدهاید.
اگر به کتاب معنای همه چیز علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای فلسفی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، علمی، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، تامس نیگل، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب