جا ماندیم

«جا ماندیم» اثری است از بهناز علی‌پور گسکری (نویسنده‌ی اهل رودسر، متولد ۱۳۴۷) که در سال ۱۳۹۴ منتشر شده است. این رمان داستان زندگی پرتنش و پیچیده یک خانواده‌ی شمالی را روایت می‌کند که در بستر تحولات تاریخی و اجتماعی ایران از دهه‌ی پنجاه تا هشتاد، با از دست دادن‌ها، تضادها و حس جا ماندگی از زمان دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

درباره‌ی جا ماندیم

رمان «جا ماندیم» روایتگر سرگذشت خانواده‌ای اهل شمال ایران، در روستای نپتارود است که طی رویدادهای یک دوره پرآشوب تاریخی جایگاه خویش را در میان تحولات اجتماعی و سیاسی از دست می‌دهند. این رمان تصویری از گذار میان دو نسل و دو دوره اجتماعی را نقل می‌کند که قدرتمندانه احساسات و تناقض‌ها را به‌هم‌می‌تاباند.

بنفشه پاکزاد مادر خانواده است، زنی نه از جنس سنتی‌ها، بلکه از کسانی است که حضورش در جنبش انقلاب ۵۷ و مواضع سیاسی‌اش، فضایی پرتشنج به خانه آورده. دختر بزرگ، درنا، با گرایشات چپ و شکل سیاسی خاصش به زندان، نمادی از نسلی است که در پی عدالت اجتماعی می‌جنگد و زندگی را در مرز خطر تجربه می‌کند.

برزین، پسر خانواده، جوانی است که در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیده و فقدانش خلأی بزرگ را در کنش‌ورزی درونی خانواده باقی گذاشته. در کنارش نیز درسا، خواهر دیگری در خانواده، با نوعی تردید و عصیانگری که به مهاجرت بیندیشد، حس ناامنی و نا‌مکانی را تقویت می‌کند.

ساختار روایت در این رمان، خطی و ساده نیست، بلکه با جابه‌جایی میان خاطرات گذشته و زمان حال، ردپای هر شخصیت و لحظه‌اش را جاودانه می‌کند. این پرش‌های زمانی، فضای ذهنی شخص را برجسته می‌سازند و حوادث تاریخی را به‌ویژه از دوران پهلوی تا دوران پس از انقلاب، با عمقی تازه بازمی‌تابانند.

نثر ملموس و پرطنین بهناز علیپور گسکری، صدایی چندوجهی به داستان می‌بخشد. صداهایی که از زبان یاس، مادربزرگ، مادر، و سایر شخصیت‌ها شنیده می‌شود، هر یک سبک خاص و رنگ متفاوتی دارد که به‌واسطه آن، خواننده با دنیایی پرجنب‌وجوش مواجه می‌شود.

در فصل‌هایی از داستان، حس اضطراب و اضطرار کاملاً قابل لمس است. شب‌ها کابوس‌ها سراغ شخصیت اصلی می‌آیند و او را وامی‌دارند تا سراغ بایگانی نوشته‌ها برود، زونکنی تاریک که گویی سرشار از صداها، احساس‌ها و بیان‌های گوناگون است.

شخصیت‌ها در این جهان متلاطم، مانند مورچه‌هایی هستند که لانه‌شان را آب گرفته و هر کدام به سمتی فرار می‌کنند. مادر در جست‌وجو، پدر از گذشته عبور کرده، برزین در چشم‌انتظاری، و مادربزرگ میان دوره‌های بی‌پایان سرگردانی می‌گردد.

در داستان جا ماندیم، تصویرهایی از زندگی، مرگ، باززنده‌شدن و تناقض میان اینها با زبان شاعرانه و تصویری قوی شکل می‌گیرد؛ مانند عمو آیسوف که موتورسواری می‌کرد و بارها زمین خورد و باز زنده شد. زبانی که شعله‌ور از میان سطرها سر برمی‌آورد و خواهانی سهم خود را فریاد می‌کند.

یاس، شخصیت آگاه و تا حدی آرام‌بخش اثر، تنها کسی است که از دل این آشوب زبانی برمی‌آید و با نثری کشیده و مأنوس، نوعی سکون را به این غوغا می‌آورد. حضور او تنها آرامشی کوتاه در دریایی از واژه‌هاست.

رمان جا ماندیم در ۴۰ فصل منتشر شده و به‌عنوان عنوان هفتادودوم در مجموعه «قفسه آبی» نشر چشمه عرضه شد. این اثر، بیش از ۲۵۰ صفحه دارد.

مطالعات نشان می‌دهد نقدها بر این رمان دوگانه است: برخی از خوانندگان ستایش نثر شاعرانه و شخصیت‌پردازی‌ها کرده‌اند، در حالی که دیگران پایان اثر را ضعیف و روایت نیمه‌تمام ارزیابی کرده‌اند. نقدها مواردی مانند تکرار موضوعات پس از میانه داستان و عدم انسجام نهایی را مورد تأکید قرار داده‌اند .

داستان جا ماندیم به طور مداوم بین زمان حال و گذشته، همچنین واقعیت و خیال، در رفت‌وآمد است. تصاویر کودکی، باران، پرندگان، صداهای به‌فراموشی‌سپرده شده و مرگ‌های پی‌درپی، فضای کلی رمان را می‌آفرینند. نویسنده به جای پیروی از روندی خطی و ساده، از تکنیکی استفاده کرده که بخش‌های مختلف روایت به شکل قطعه‌قطعه کنار هم قرار می‌گیرند تا هر شخصیت بتواند صدای ویژه و خاص خود را داشته باشد. این تنوع صوتی و دیدگاه، یکی از وجوه برجسته و متمایز ساختار داستان است.

به‌طور کلی، «جا ماندیم» نمونه‌ای از ادبیات اجتماعی است که با پرداخت دقیق به زبان و ساختار روایی، تصویری از بحران‌های خانوادگی و تاریخی به نمایش می‌گذارد. این رمان فرصتی است برای تامل درباره گذر زمان، خاطره و حس جا ماندگی در مقابل تحولات بزرگ‌تر تاریخ.

رمان جا ماندیم در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۱۱ است.

خلاصه‌ی داستان جا ماندیم

رمان «جا ماندیم» داستان خانواده‌ای شمالی با نام پاکزاد را روایت می‌کند که در روستای خیالی نپتارود، در بستر حوادث تاریخی ایران از دهه پنجاه تا دهه هشتاد، دستخوش تغییرات، جدایی‌ها و زخم‌های روحی‌ست. این خانواده هر یک نماینده نسلی خاص، دیدگاهی متفاوت و تجربه‌ای منحصر به‌فرد از سیاست، جنگ، دین، مهاجرت و سرکوب هستند. داستان از زوایای دید مختلف روایت می‌شود و لایه‌لایه‌ به بازخوانی گذشته، افشای رازها و تنش‌های خانوادگی می‌پردازد.

در مرکز داستان، یاس، شخصیت محوری و راوی اصلی، قرار دارد که با بازگشت به خاطرات خود، به کندوکاوی در گذشته خانواده می‌پردازد. او که بین واقعیت و خیال در رفت‌وآمد است، با کابوس‌ها، خاطرات تلخ، حسرت‌های ناتمام و سکوت‌های فروخورده روبه‌رو می‌شود. نوشته‌های پراکنده، دفترهای قدیمی، صداهای از یادرفته و اشیای باقی‌مانده، مدام او را به گذشته بازمی‌گردانند.

مادر خانواده، بنفشه، زنی است با گذشته‌ای سیاسی که در جریان انقلاب ۵۷ حضوری جدی داشته است. نگاه او به جهان متأثر از آرمان‌گرایی دوره‌ای خاص و هم‌زمان با نوعی شکست‌خوردگی همراه است. پدر خانواده، شخصیتی حاشیه‌ای و تا حدودی خاموش است که در خاطرات بیش از حال حاضر نمود دارد. مرگ او نوعی عبور از مرحله‌ای در زندگی خانواده را نمادین می‌کند.

درنا، دختر بزرگ خانواده، به واسطه فعالیت‌های سیاسی‌اش در زندان است. او نماد نسلی است که با باور به مبارزه اجتماعی و عدالت‌خواهی، هزینه‌های سنگینی پرداخته است. اما این هزینه‌ها فقط شخصی نیست، بلکه بر پیکره کل خانواده سایه انداخته. نبود او، همچون غیبت برزین، جای خالی‌ای می‌آفریند که پر نمی‌شود.

برزین، پسر خانواده، در جبهه جنگ کشته شده و اکنون فقط از طریق خاطرات دیگران و نمادهای کوچکی چون مرغ حنایی‌اش در ذهن‌ها حضور دارد. او نماینده یک نسل قربانی‌شده‌ است؛ نسلی که پیش از آن‌که به‌درستی زیسته باشد، در جنگ ویران شد و تنها نشانه‌ای مبهم از قهرمانی یا فقدان را به جا گذاشت.

درسا، خواهر کوچک‌تر، جوانی است که با نگاهی کاملاً متفاوت از دیگر اعضای خانواده، به آینده‌ای خارج از ایران می‌اندیشد. او با رویای مهاجرت، به‌نوعی از میراث دردناک خانوادگی جدا می‌شود و برخلاف دیگران که در گذشته گرفتارند، به دنبال فرار است. با این حال، این فرار هم سرشار از تردید، ترس و بی‌ریشگی است.

روایت میان گذشته و حال، واقعیت و خیال، در نوسان است. خاطرات کودکی، باران، پرنده‌ها، صداهای فراموش‌شده و مرگ‌های مکرر، فضای رمان را شکل می‌دهند. نویسنده به‌جای روایت خطی و مستقیم، از قطعه‌قطعه‌سازی بهره می‌برد تا هر شخصیت، صدای منحصربه‌فرد خود را داشته باشد. این چندصدایی، یکی از ویژگی‌های برجسته ساختار داستان است.

در پایان، نه گره‌ها به‌طور کامل گشوده می‌شوند و نه پرسش‌ها پاسخی روشن می‌گیرند. شخصیت‌ها در برزخی از گذشته و حال، میان فقدان و رؤیا، سردرگم باقی می‌مانند. آنچه باقی می‌ماند، حس سنگین جا ماندگی است؛ جا ماندن از زمان، از معنا، از خانه، و حتی از خود.

بخش‌هایی از جا ماندیم

زیر باران ایستاده ای. می خوانی «باز باران با ترانه، با گهرهای فراوان… کودکی ده ساله بودم شاد و خرّم، چست وچابک…» شاد و خرم نیستی. اضطراب است که تو را دور خودت می گرداند. دانه های گرم باران را می بلعی. تشنه ای. مرغ حنایی برزین را کشته ای. پیراهن به تنت چسبیده است. دانه های باران گرم اند. گناه سرد است و تنت یخ می کند.

………………

یاس می‌گوید «نه، بعضی حس‌ها جاشان را به بعضی دیگر می‌دهند، مثل احساست به برزین که هر چه گذشته با او یگانه‌تر شده‌ای، مثل شاخه‌های پیچک که هر چه رشد می‌کنند بیشتر درهم می‌تنند.»

……………….

مدت‌هاست افکار و دل‌نگرانی‌هایی را که در روز می‌توانستم با کار و مشغله‌های دیگر از خودم دور نگه ‌دارم، شب‌ها با بدترین کابوس‌ها به سراغم می‌آیند. با نفس‌تنگی خودم را از میان اشباح خاطرات و رؤیاها و حس‌های گم‌شده بیرون می‌کشم و به سراغ زونکن نوشته‌ها می‌روم. آن جلد سیاه که کنار می‌رود، ده‌ها زبان و لحن و صدا بیرون می‌زند. در دنیای متن هم هیچ‌چیز آرام نیست.

شخصیت‌ها مثل مورچه‌هایی که به لانه‌شان‌ آب بسته‌اند، به هر سو می‌گریزند؛ مادر هنوز دیوانه‌وار در جست‌وجوست، پدر از پل عبور کرده و برزین در انتظار است، مادربزرگ به گشت‌وواگشت‌های بی‌پایانش مشغول است. آیسوف‌عمو سوار موتور می‌چرخد و زمین می‌خورد و می‌میرد و دوباره زنده می‌شود.

…………………..

اتفاق منتظر نمی‌ماند. کار خودش را می‌کند. در لحظه رخ می‌دهد و اثرش مثل غبارهای نامرئی معلق در هوا نرم‌نرمک بر زندگی‌هامان می‌نشیند. گوشی تلفن را که برمی‌دارم کریم می‌گوید «درناخانم‌جان، آقاجان‌تون حالش خیلی خراب است…» و آن‌قدر زار می‌زند تا سه ساعت از نیمه‌شب گذشته تصمیم بگیرم راه بیفتم سمت نپتارود.

عجله‌ای ندارم برای رفتن. شکی نیست که اتفاق خودش را زودتر می‌رساند. تلفن را قطع می‌کنم. به اتاق برزین می‌روم. عکسش را از روی میز برمی‌دارم و می‌گذارم توی ساک، بعد، آخرین عکس مادر را که خودم روی صندلی چرخ‌دار از او برداشته‌ام و دست‌آخر عکس درسا را با عینک بزرگ آفتابی روی موهای بلوندشده و آن خنده‌ی وسیع روی صورت برنزه و شاد. انگار قرار است خانواده را باری دیگر دور هم جمع کنم.

 

اگر به کتاب جا ماندیم علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمان‌های ایرانی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا می‌سازد.