«حاجی مراد» اثری است از لئو تولستوی (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۲۸ تا ۱۹۱۰) که در سال ۱۹۱۲ منتشر شده است. این رمان کوتاه داستان زندگی و سرنوشت جنگجوی قفقازی است که میان دشمنی با امام شامیل و بیاعتمادی روسها گرفتار میشود و در تلاش برای آزادی خانوادهاش به پایانی تراژیک میرسد.
دربارهی حاجی مراد
«حاجی مراد» (Hadji Murád) از آخرین آثار داستانی لئو تولستوی است که بهنوعی عصاره تجربههای ادبی و اندیشههای اجتماعی و فلسفی او را در خود دارد. این داستان بلند که نگارشش حدود هشت سال به طول انجامید و پس از مرگ نویسنده منتشر شد، روایتگر برههای از جنگهای قفقاز در میانه قرن نوزدهم است؛ جنگی که تولستوی خود بهعنوان افسر ارتش روسیه بخشی از آن را تجربه کرده بود. فضای داستان آمیزهای از حماسه، تراژدی و تأملات انسانی است که با نثر موجز و تصویری تولستوی بهطرزی زنده و پرکشش جان گرفته است.
تولستوی در «حاجی مراد» بار دیگر توانایی خارقالعادهاش را در ترکیب داستانگویی با تاریخنگاری به نمایش میگذارد. او اینبار به جای میدانهای عظیم نبرد مانند «جنگ و صلح»، بر یک واقعه محدود و یک شخصیت محوری تمرکز میکند تا در مقیاسی کوچکتر، همان پرسشهای عمیق درباره قدرت، وفاداری، مرگ، و اخلاق را بیازماید. روایت او نه صرفاً یک داستان جنگی، که واکاوی ماهیت انسان در برابر انتخابهای دشوار است.
شخصیت اصلی داستان، حاجی مراد، سرداری چچنی است که روزگاری از یاران نزدیک امام شامیل بوده و علیه روسها میجنگیده است، اما در پی اختلاف و دشمنی با شامیل، به روسها پناه میبرد. این تغییر جبهه، هم در نظر روسها و هم در چشم هممیهنانش، با سوءظن و دوگانگی همراه است و همین تضاد، بستر اصلی تنشهای داستان را شکل میدهد. تولستوی او را نه قهرمانی بینقص و نه خیانتکاری یکسویه، بلکه انسانی پیچیده و چندبُعدی ترسیم میکند.
بخش بزرگی از جذابیت «حاجی مراد» در مهارت تولستوی در بازآفرینی فضای جغرافیایی و فرهنگی قفقاز است. توصیفهای دقیق او از طبیعت، کوهها، رودخانهها، و روستاها، به خواننده حسی عمیق از مکان میدهد. این مناظر نهتنها پسزمینه رویدادها، بلکه آینهای برای بازتاب حالات درونی شخصیتها هستند. در عین حال، فرهنگ، آداب و روابط میان اقوام قفقازی و روسی با جزئیات و ظرافت روایت شده است.
این اثر همچنین آینهای از نگاه انتقادی تولستوی به امپراتوری روسیه و دستگاه نظامی آن است. او با بیپرده نشان میدهد که چگونه منافع سیاسی، جاهطلبی فرماندهان، و بیرحمی ساختار قدرت، بر سرنوشت انسانها سنگینی میکند. این نقد، هم در لایه سیاسی و هم در سطح فردی، با روایتی ساده اما نافذ بیان شده است.
در «حاجی مراد» مرز میان خیر و شر هرگز بهطور کامل و مطلق ترسیم نمیشود. تولستوی نشان میدهد که انگیزهها و تصمیمهای انسان، اغلب آمیزهای از ایمان، غرور، انتقام و ضرورت هستند. این پیچیدگی، داستان را از یک روایت تکبعدی جنگ به یک تأمل فلسفی درباره ماهیت وفاداری و معنای آزادی بدل میکند.
ساختار داستان بهگونهای است که بهتدریج به سمت اوج تراژدی حرکت میکند. تولستوی با مهارت، ضربآهنگ روایت را تنظیم میکند و در خلال آن، صحنههایی کوتاه و بهیادماندنی از زندگی روزمره، روابط خانوادگی، و حتی لحظات شوخطبعی میآورد تا واقعگرایی اثر را تقویت کند. همین تضاد میان آرامش موقتی و خشونت ناگزیر، فضای داستان را سرشار از کشش و انتظار میسازد.
از نظر سبک، نثر «حاجی مراد» موجزتر و شفافتر از آثار حجیمی چون «جنگ و صلح» است. این ایجاز، به داستان حالتی متمرکز و نافذ میدهد و سبب میشود خواننده بدون حاشیهروی، مستقیماً با جوهره ماجرا و اندیشههای نویسنده روبهرو شود. در عین حال، توصیفهای تولستوی همچنان تصویری و پرجزئیات باقی میماند.
این داستان نهتنها یک اثر ادبی مهم، بلکه سندی تاریخی از برههای پرآشوب در روابط روسیه و قفقاز است. تولستوی که خود شاهد و مشارک جنگهای قفقاز بوده، با تلفیق تجربه شخصی و مهارت روایی، تصویری هم انسانی و هم واقعی از این نبردها ارائه میدهد. او از کلیشههای قهرمانپرور یا دشمنستیز میپرهیزد و بهجای آن، حقیقت انسانی را در دل جنگ جستوجو میکند.
«حاجی مراد» همچنین نشانهای از تحول فکری تولستوی در سالهای پایانی عمرش است. او که در این دوره به نقد خشونت و قدرت سازمانیافته گرایش یافته بود، در این اثر هم بهطور غیرمستقیم بر ضد جنگ و استبداد سخن میگوید. پیام اخلاقی داستان، نه در خطابههای مستقیم، بلکه در سرنوشت شخصیتها و فضای کلی روایت نهفته است.
از دیدگاه منتقدان، «حاجی مراد» را میتوان یکی از کاملترین داستانهای کوتاه – بلند جهان دانست؛ اثری که در حجمی کم، چگالی بالایی از رویداد، شخصیتپردازی، و معنا را جای داده است. این ویژگی باعث شده که بسیاری آن را شاهکار پایانی تولستوی بنامند و حتی برخی، آن را از نظر هنری همسنگ با آثار بزرگتر او بدانند.
خواندن «حاجی مراد» تجربهای است که هم لذت داستانگویی ناب را به خواننده میبخشد و هم او را به تأملی عمیق درباره سرنوشت، شجاعت، خیانت و قدرت وامیدارد. این کتاب نشان میدهد که تولستوی حتی در سالهای پایانی عمر، همچنان توانایی خلق آثاری زنده و تکاندهنده را داشته و قلمش تا آخرین روزها تیز و صیقلخورده باقی مانده است.
رمان حاجی مراد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۵ با بیش از ۱۴۸۰۰ رای و ۱۲۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از صالح حسینی، همایون صنعتی زاده، مهدی حسن نژاد، عبدالله بهرامی و مینا سادات مصطفوی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان حاجی مراد
داستان با تصویری از دشتی پوشیده از خار آغاز میشود که تولستوی آن را به استعارهای از زندگی و سرنوشت حاجی مراد پیوند میزند. سپس روایت به معرفی شخصیت اصلی میپردازد: حاجی مراد، جنگجوی نامدار قفقازی که زمانی از یاران نزدیک امام شامیل، رهبر مقاومت کوهنشینان مسلمان علیه روسها، بوده است. اختلافات و درگیریهای شخصی و سیاسی میان او و شامیل باعث میشود که حاجی مراد از جمع یاران جدا شود و تصمیم بگیرد برای نجات خانوادهاش، که در اسارت شامیلاند، به روسها پناه ببرد.
حاجی مراد در یک شب زمستانی به پادگان روسها نزدیک میشود و با احتیاط خود را تسلیم میکند. فرماندهان روس ابتدا با بیاعتمادی با او برخورد میکنند، اما شجاعت، وقار و مهارتهای جنگیاش بهسرعت نظرشان را جلب میکند. او بهروشنی اعلام میکند که با شامیل دشمن است و حاضر است برای آزادی خانوادهاش، با روسها همکاری کند. این تصمیم، سرنوشت او را در میان دو جبهه که هیچکدام به او اعتماد کامل ندارند، معلق میگذارد.
در اردوگاه روسها، حاجی مراد مورد استقبال برخی افسران جوان قرار میگیرد که تحت تأثیر رفتار نجیبانه و شخصیت کاریزماتیک او هستند. با این حال، در لایههای بالای قدرت، نگاهها به او بیشتر ابزارگرایانه است. فرماندهان، او را به چشم وسیلهای برای تضعیف شامیل میبینند و بهطور پنهان درصدد کنترل و محدودکردن حرکاتش هستند. همین فضای شک و تردید، سایهای بر روابط او با روسها میاندازد.
در بخشهایی از داستان، روایت به اردوگاه شامیل و وضعیت خانواده حاجی مراد میرود. شامیل، همسر و فرزندان حاجی مراد را در روستایی دورافتاده تحت مراقبت شدید نگه میدارد تا از آنان بهعنوان اهرم فشار استفاده کند. حاجی مراد که از این وضعیت آگاه است، با صبر و تدبیر، نقشهای برای رهایی آنان در ذهن دارد، اما موانع نظامی و سیاسی فراوانی پیش روی اوست.
با گذشت زمان، روشن میشود که روسها قصد ندارند به وعدههای اولیه خود عمل کنند. حاجی مراد احساس میکند که در قید و بند بیاعتمادی آنها گرفتار شده و آزادی عملش روزبهروز کمتر میشود. او درمییابد که اگر دست روی دست بگذارد، نه خانوادهاش آزاد خواهند شد و نه خودش راه گریزی خواهد داشت. این نقطه آغاز تصمیمی پرخطر و سرنوشتساز است.
حاجی مراد مخفیانه تدارک فرار را میبیند. او همراه چند تن از یاران وفادارش از اردوگاه روسها میگریزد و راه کوهستان را پیش میگیرد. مسیر پر از خطر است: گشتیهای روس، کمینهای دشمنان قدیمی، و سختیهای طبیعت زمستانی قفقاز. با این همه، امید به رسیدن به آزادی و نجات خانواده، او را پیش میراند.
فرار حاجی مراد بهزودی کشف میشود و نیروهای روس برای دستگیری یا کشتن او به تعقیب میپردازند. در نبردی نابرابر، حاجی مراد و یارانش حلقه محاصره را میشکنند، اما در نهایت در دشت باز گرفتار میشوند. تولستوی صحنه آخرین مقاومت او را با جزئیاتی تکاندهنده روایت میکند: جنگجویی که تا آخرین نفس میجنگد و حتی زخمی و زمینخورده نیز دست از مقابله نمیکشد.
داستان با مرگ تراژیک حاجی مراد پایان مییابد. سربازان روس سر بریده او را به فرماندهانشان نشان میدهند، اما در روایت تولستوی، این پیروزی ظاهری رنگی از تلخی و پوچی دارد. استعاره ابتدایی داستان با تصویر خار سرسختی که حتی لهشده نیز ریشههایش را در خاک نگاه میدارد، دوباره بازمیگردد و معنای پایمردی و مقاومت حاجی مراد را کامل میکند.
بخشهایی از حاجی مراد
حاجیمراد، به چابکی، از سکّوی دکّان پایین جَست. کمرچینِ قبای بخور خود را تکان داد، کمربند نقرهاش را سفت کرد، دستی به ریش حنابستهی خود کشید؛ حسن، شاگردش را صدا زد، با هم دکّان را تخته کردند؛ بعد از جیبِ فراخ خود، چهار قران درآورد، داد به حسن، که اظهار تشکّر کرد، و با گامهای بلند، سوتزنان، مابین مردمی که در آمد و شد بودند، ناپدید گردید.
………………..
حاجی، عبای زردی که زیر بغلش زده بود، انداخت روی دوشش. به اطراف نگاه کرد و سلّانهسلّانه به راه افتاد. هر قدمی که برمیداشت، کفشهای نوِ او غِزغز صدا میکرد. در میان راه، بیشترِ دکّاندارها به او سلام و تعارف میکردند و میگفتند: «حاجی! سلام. حاجی! احوالت چه طور است؟! حاجی! خدمت نمیرسیم … .»
…………………
بلبلانی که به وقت شلیک گلولهها دم فرو بسته بودند حالا بار دیگر نغمهسرایی آغاز کردند، نخست یکی از نزدیک، آنگاه آنهای دیگر از دور. از همین مرگ بود که خار لگدشده در میانهی مزرعهی شخمخورده یادآورم شد.
اگر به کتاب حاجی مراد علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار لئو تولستوی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
24 مرداد 1404
حاجی مراد
«حاجی مراد» اثری است از لئو تولستوی (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۲۸ تا ۱۹۱۰) که در سال ۱۹۱۲ منتشر شده است. این رمان کوتاه داستان زندگی و سرنوشت جنگجوی قفقازی است که میان دشمنی با امام شامیل و بیاعتمادی روسها گرفتار میشود و در تلاش برای آزادی خانوادهاش به پایانی تراژیک میرسد.
دربارهی حاجی مراد
«حاجی مراد» (Hadji Murád) از آخرین آثار داستانی لئو تولستوی است که بهنوعی عصاره تجربههای ادبی و اندیشههای اجتماعی و فلسفی او را در خود دارد. این داستان بلند که نگارشش حدود هشت سال به طول انجامید و پس از مرگ نویسنده منتشر شد، روایتگر برههای از جنگهای قفقاز در میانه قرن نوزدهم است؛ جنگی که تولستوی خود بهعنوان افسر ارتش روسیه بخشی از آن را تجربه کرده بود. فضای داستان آمیزهای از حماسه، تراژدی و تأملات انسانی است که با نثر موجز و تصویری تولستوی بهطرزی زنده و پرکشش جان گرفته است.
تولستوی در «حاجی مراد» بار دیگر توانایی خارقالعادهاش را در ترکیب داستانگویی با تاریخنگاری به نمایش میگذارد. او اینبار به جای میدانهای عظیم نبرد مانند «جنگ و صلح»، بر یک واقعه محدود و یک شخصیت محوری تمرکز میکند تا در مقیاسی کوچکتر، همان پرسشهای عمیق درباره قدرت، وفاداری، مرگ، و اخلاق را بیازماید. روایت او نه صرفاً یک داستان جنگی، که واکاوی ماهیت انسان در برابر انتخابهای دشوار است.
شخصیت اصلی داستان، حاجی مراد، سرداری چچنی است که روزگاری از یاران نزدیک امام شامیل بوده و علیه روسها میجنگیده است، اما در پی اختلاف و دشمنی با شامیل، به روسها پناه میبرد. این تغییر جبهه، هم در نظر روسها و هم در چشم هممیهنانش، با سوءظن و دوگانگی همراه است و همین تضاد، بستر اصلی تنشهای داستان را شکل میدهد. تولستوی او را نه قهرمانی بینقص و نه خیانتکاری یکسویه، بلکه انسانی پیچیده و چندبُعدی ترسیم میکند.
بخش بزرگی از جذابیت «حاجی مراد» در مهارت تولستوی در بازآفرینی فضای جغرافیایی و فرهنگی قفقاز است. توصیفهای دقیق او از طبیعت، کوهها، رودخانهها، و روستاها، به خواننده حسی عمیق از مکان میدهد. این مناظر نهتنها پسزمینه رویدادها، بلکه آینهای برای بازتاب حالات درونی شخصیتها هستند. در عین حال، فرهنگ، آداب و روابط میان اقوام قفقازی و روسی با جزئیات و ظرافت روایت شده است.
این اثر همچنین آینهای از نگاه انتقادی تولستوی به امپراتوری روسیه و دستگاه نظامی آن است. او با بیپرده نشان میدهد که چگونه منافع سیاسی، جاهطلبی فرماندهان، و بیرحمی ساختار قدرت، بر سرنوشت انسانها سنگینی میکند. این نقد، هم در لایه سیاسی و هم در سطح فردی، با روایتی ساده اما نافذ بیان شده است.
در «حاجی مراد» مرز میان خیر و شر هرگز بهطور کامل و مطلق ترسیم نمیشود. تولستوی نشان میدهد که انگیزهها و تصمیمهای انسان، اغلب آمیزهای از ایمان، غرور، انتقام و ضرورت هستند. این پیچیدگی، داستان را از یک روایت تکبعدی جنگ به یک تأمل فلسفی درباره ماهیت وفاداری و معنای آزادی بدل میکند.
ساختار داستان بهگونهای است که بهتدریج به سمت اوج تراژدی حرکت میکند. تولستوی با مهارت، ضربآهنگ روایت را تنظیم میکند و در خلال آن، صحنههایی کوتاه و بهیادماندنی از زندگی روزمره، روابط خانوادگی، و حتی لحظات شوخطبعی میآورد تا واقعگرایی اثر را تقویت کند. همین تضاد میان آرامش موقتی و خشونت ناگزیر، فضای داستان را سرشار از کشش و انتظار میسازد.
از نظر سبک، نثر «حاجی مراد» موجزتر و شفافتر از آثار حجیمی چون «جنگ و صلح» است. این ایجاز، به داستان حالتی متمرکز و نافذ میدهد و سبب میشود خواننده بدون حاشیهروی، مستقیماً با جوهره ماجرا و اندیشههای نویسنده روبهرو شود. در عین حال، توصیفهای تولستوی همچنان تصویری و پرجزئیات باقی میماند.
این داستان نهتنها یک اثر ادبی مهم، بلکه سندی تاریخی از برههای پرآشوب در روابط روسیه و قفقاز است. تولستوی که خود شاهد و مشارک جنگهای قفقاز بوده، با تلفیق تجربه شخصی و مهارت روایی، تصویری هم انسانی و هم واقعی از این نبردها ارائه میدهد. او از کلیشههای قهرمانپرور یا دشمنستیز میپرهیزد و بهجای آن، حقیقت انسانی را در دل جنگ جستوجو میکند.
«حاجی مراد» همچنین نشانهای از تحول فکری تولستوی در سالهای پایانی عمرش است. او که در این دوره به نقد خشونت و قدرت سازمانیافته گرایش یافته بود، در این اثر هم بهطور غیرمستقیم بر ضد جنگ و استبداد سخن میگوید. پیام اخلاقی داستان، نه در خطابههای مستقیم، بلکه در سرنوشت شخصیتها و فضای کلی روایت نهفته است.
از دیدگاه منتقدان، «حاجی مراد» را میتوان یکی از کاملترین داستانهای کوتاه – بلند جهان دانست؛ اثری که در حجمی کم، چگالی بالایی از رویداد، شخصیتپردازی، و معنا را جای داده است. این ویژگی باعث شده که بسیاری آن را شاهکار پایانی تولستوی بنامند و حتی برخی، آن را از نظر هنری همسنگ با آثار بزرگتر او بدانند.
خواندن «حاجی مراد» تجربهای است که هم لذت داستانگویی ناب را به خواننده میبخشد و هم او را به تأملی عمیق درباره سرنوشت، شجاعت، خیانت و قدرت وامیدارد. این کتاب نشان میدهد که تولستوی حتی در سالهای پایانی عمر، همچنان توانایی خلق آثاری زنده و تکاندهنده را داشته و قلمش تا آخرین روزها تیز و صیقلخورده باقی مانده است.
رمان حاجی مراد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۵ با بیش از ۱۴۸۰۰ رای و ۱۲۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از صالح حسینی، همایون صنعتی زاده، مهدی حسن نژاد، عبدالله بهرامی و مینا سادات مصطفوی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان حاجی مراد
داستان با تصویری از دشتی پوشیده از خار آغاز میشود که تولستوی آن را به استعارهای از زندگی و سرنوشت حاجی مراد پیوند میزند. سپس روایت به معرفی شخصیت اصلی میپردازد: حاجی مراد، جنگجوی نامدار قفقازی که زمانی از یاران نزدیک امام شامیل، رهبر مقاومت کوهنشینان مسلمان علیه روسها، بوده است. اختلافات و درگیریهای شخصی و سیاسی میان او و شامیل باعث میشود که حاجی مراد از جمع یاران جدا شود و تصمیم بگیرد برای نجات خانوادهاش، که در اسارت شامیلاند، به روسها پناه ببرد.
حاجی مراد در یک شب زمستانی به پادگان روسها نزدیک میشود و با احتیاط خود را تسلیم میکند. فرماندهان روس ابتدا با بیاعتمادی با او برخورد میکنند، اما شجاعت، وقار و مهارتهای جنگیاش بهسرعت نظرشان را جلب میکند. او بهروشنی اعلام میکند که با شامیل دشمن است و حاضر است برای آزادی خانوادهاش، با روسها همکاری کند. این تصمیم، سرنوشت او را در میان دو جبهه که هیچکدام به او اعتماد کامل ندارند، معلق میگذارد.
در اردوگاه روسها، حاجی مراد مورد استقبال برخی افسران جوان قرار میگیرد که تحت تأثیر رفتار نجیبانه و شخصیت کاریزماتیک او هستند. با این حال، در لایههای بالای قدرت، نگاهها به او بیشتر ابزارگرایانه است. فرماندهان، او را به چشم وسیلهای برای تضعیف شامیل میبینند و بهطور پنهان درصدد کنترل و محدودکردن حرکاتش هستند. همین فضای شک و تردید، سایهای بر روابط او با روسها میاندازد.
در بخشهایی از داستان، روایت به اردوگاه شامیل و وضعیت خانواده حاجی مراد میرود. شامیل، همسر و فرزندان حاجی مراد را در روستایی دورافتاده تحت مراقبت شدید نگه میدارد تا از آنان بهعنوان اهرم فشار استفاده کند. حاجی مراد که از این وضعیت آگاه است، با صبر و تدبیر، نقشهای برای رهایی آنان در ذهن دارد، اما موانع نظامی و سیاسی فراوانی پیش روی اوست.
با گذشت زمان، روشن میشود که روسها قصد ندارند به وعدههای اولیه خود عمل کنند. حاجی مراد احساس میکند که در قید و بند بیاعتمادی آنها گرفتار شده و آزادی عملش روزبهروز کمتر میشود. او درمییابد که اگر دست روی دست بگذارد، نه خانوادهاش آزاد خواهند شد و نه خودش راه گریزی خواهد داشت. این نقطه آغاز تصمیمی پرخطر و سرنوشتساز است.
حاجی مراد مخفیانه تدارک فرار را میبیند. او همراه چند تن از یاران وفادارش از اردوگاه روسها میگریزد و راه کوهستان را پیش میگیرد. مسیر پر از خطر است: گشتیهای روس، کمینهای دشمنان قدیمی، و سختیهای طبیعت زمستانی قفقاز. با این همه، امید به رسیدن به آزادی و نجات خانواده، او را پیش میراند.
فرار حاجی مراد بهزودی کشف میشود و نیروهای روس برای دستگیری یا کشتن او به تعقیب میپردازند. در نبردی نابرابر، حاجی مراد و یارانش حلقه محاصره را میشکنند، اما در نهایت در دشت باز گرفتار میشوند. تولستوی صحنه آخرین مقاومت او را با جزئیاتی تکاندهنده روایت میکند: جنگجویی که تا آخرین نفس میجنگد و حتی زخمی و زمینخورده نیز دست از مقابله نمیکشد.
داستان با مرگ تراژیک حاجی مراد پایان مییابد. سربازان روس سر بریده او را به فرماندهانشان نشان میدهند، اما در روایت تولستوی، این پیروزی ظاهری رنگی از تلخی و پوچی دارد. استعاره ابتدایی داستان با تصویر خار سرسختی که حتی لهشده نیز ریشههایش را در خاک نگاه میدارد، دوباره بازمیگردد و معنای پایمردی و مقاومت حاجی مراد را کامل میکند.
بخشهایی از حاجی مراد
حاجیمراد، به چابکی، از سکّوی دکّان پایین جَست. کمرچینِ قبای بخور خود را تکان داد، کمربند نقرهاش را سفت کرد، دستی به ریش حنابستهی خود کشید؛ حسن، شاگردش را صدا زد، با هم دکّان را تخته کردند؛ بعد از جیبِ فراخ خود، چهار قران درآورد، داد به حسن، که اظهار تشکّر کرد، و با گامهای بلند، سوتزنان، مابین مردمی که در آمد و شد بودند، ناپدید گردید.
………………..
حاجی، عبای زردی که زیر بغلش زده بود، انداخت روی دوشش. به اطراف نگاه کرد و سلّانهسلّانه به راه افتاد. هر قدمی که برمیداشت، کفشهای نوِ او غِزغز صدا میکرد. در میان راه، بیشترِ دکّاندارها به او سلام و تعارف میکردند و میگفتند: «حاجی! سلام. حاجی! احوالت چه طور است؟! حاجی! خدمت نمیرسیم … .»
…………………
بلبلانی که به وقت شلیک گلولهها دم فرو بسته بودند حالا بار دیگر نغمهسرایی آغاز کردند، نخست یکی از نزدیک، آنگاه آنهای دیگر از دور. از همین مرگ بود که خار لگدشده در میانهی مزرعهی شخمخورده یادآورم شد.
اگر به کتاب حاجی مراد علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار لئو تولستوی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، ماجراجویی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ادبیات روسیه، لئو تولستوی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب