«برت فارار» اثری است از جوزفین تی (نویسندهی اهل اسکاتلند، از ۱۸۹۶ تا ۱۹۵۲) که در سال ۱۹۴۹ منتشر شده است. این رمان داستان جوانی آواره است که با جا زدن خود بهجای وارث گمشدهی یک خانوادهی اشرافی، درگیر معمایی در رابطه با هویت، حقیقت و رازهای پنهان گذشته میشود.
دربارهی برت فارار
رمان برت فارار (Brat Farrar) نوشتهی جوزفین تی یکی از برجستهترین آثار ادبیات پلیسی – معمایی قرن بیستم است که مرزهای ژانر جنایی را فراتر میبرد و به قلمروی روانشناسی و تحلیل شخصیتها وارد میشود. این کتاب در سال ۱۹۴۹ منتشر شد و بلافاصله توجه خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کرد. دلیل اصلی این موفقیت نه تنها طرح داستانی پرتعلیق آن، بلکه عمق انسانی و ظرافت روانشناختی شخصیتهاست که تی با مهارت و دقتی کمنظیر خلق کرده است.
داستان در دل خانوادهای انگلیسی میگذرد که سالها پیش وارث جوانشان ناپدید شده و همه گمان کردهاند او مرده است. ناگهان فردی به نام برت فارار، مردی با گذشتهای مبهم، ظاهر میشود و ادعا میکند همان پسر گمشده است. این ادعا کل ساختار خانواده را زیر و رو میکند و زمینهای برای بروز شک، امید، ترس و تعارض فراهم میآورد. تی با این طرح ساده اما تأثیرگذار، بستری میسازد برای کاوش در ماهیت حقیقت و هویت.
جذابیت اصلی رمان در این است که برخلاف بسیاری از آثار پلیسی متعارف، قتل یا جنایت آشکاری در ابتدای کار وجود ندارد. تعلیق درونی داستان از طریق تضادهای روانی شخصیتها و بازی خطرناک برت با گذشته و حال شکل میگیرد. خواننده مدام در کشمکش است که آیا او حقیقت را میگوید یا فریبی استادانه در کار است. همین ابهام، نیروی محرک روایت است.
شخصیت برت بهگونهای طراحی شده که همدلی و تردید را همزمان برمیانگیزد. او نه یک قهرمان کلاسیک است و نه یک ضدقهرمان شرور. گذشتهی پرزخم و زندگی پرماجرای او لایهبهلایه آشکار میشود و خواننده گاه به صداقت او ایمان میآورد و گاه از دروغگویی احتمالیاش به وحشت میافتد. این شخصیتپردازی پیچیده، قدرت اصلی رمان به شمار میرود.
دیگر اعضای خانواده نیز صرفاً تیپهای داستانی نیستند؛ هر کدام دنیای روانی و عاطفی خاص خود را دارند. جوزفین تی در اینجا نشان میدهد که چگونه ساختار خانواده میتواند میدان نبردی برای حقیقت و دروغ، عشق و کینه، اعتماد و خیانت باشد. روابط ظریف میان افراد خانواده و واکنشهایشان به حضور برت، از مهمترین نقاط قوت کتاب است.
نثر تی ساده، روان و در عین حال سرشار از جزئیات ظریف است. او با کمترین کلمات فضایی ملموس میسازد و خواننده را به قلب زندگی انگلیسی نیمهی قرن بیستم میبرد. توصیفهای او از خانهها، روستاها، و زندگی روزمره آنچنان دقیق و زنده است که خواننده حس میکند در همان فضا حضور دارد.
در پسِ داستان ظاهراً معمایی، رمان پرسشهای عمیقتری دربارهی هویت و تعلق مطرح میکند. اگر کسی بتواند نقش دیگری را با موفقیت ایفا کند، حقیقت هویت او چیست؟ آیا گذشته، خون و نسب تعیینکنندهی هویتاند یا تجربهها و انتخابهای فرد؟ تی این پرسشها را بیپاسخ رها میکند و همین امر رمان را فراتر از یک داستان سرگرمکننده قرار میدهد.
یکی از جذابترین نکات برت فارار تأکید آن بر روانشناسی فریب است. در سراسر رمان، خواننده شاهد آن است که چگونه دروغ میتواند بهتدریج جای حقیقت را بگیرد و حتی خود فرد درگیر، در مرز باریک میان راست و دروغ گم شود. تی در اینجا مهارت خود را در پرداختن به روان انسان نشان میدهد.
منتقدان بارها اشاره کردهاند که برت فارار بیش از آنکه یک رمان جنایی کلاسیک باشد، یک تراژدی مدرن است. در آن، پرسوناژها با سرنوشتهایی مواجهاند که بیش از جرم و جنایت، به تنهایی، ناامیدی و میل به رهایی گره خوردهاند. در واقع، کشمکش اصلی نه بیرونی، بلکه درونی و روانی است.
اهمیت این کتاب در کارنامهی جوزفین تی نیز چشمگیر است. اگرچه او آثار برجستهی دیگری همچون دختر زمان و ماجرای فرنچایز را نوشته، اما بسیاری از خوانندگان برت فارار را نقطهی اوج هنر داستانگویی او میدانند. ترکیب تعلیق روایی، پیچیدگی روانشناختی و ظرافت توصیفی در این اثر به حد اعلا رسیده است.
این رمان همچنین تأثیر زیادی بر نویسندگان بعدی ژانر گذاشته است. بسیاری از داستانهای جنایی و معمایی معاصر که به جای قتل و خونریزی، به روانشناسی شخصیتها و معمای هویت میپردازند، وامدار رویکردی هستند که تی در برت فارار بهکار گرفت.
در نهایت، برت فارار اثری است که هم میتواند خوانندهی علاقهمند به معما و تعلیق را سرگرم کند و هم ذهن مخاطب جدیتر را به پرسشهای فلسفی دربارهی هویت و حقیقت وادارد. همین تلفیقِ جذابیت و ژرفا، دلیل ماندگاری آن در حافظهی ادبیات معمایی است.
رمان برت فارار در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۳ با بیش از ۱۱۴۰۰ رای و ۱۲۰۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان برت فارار
برت فارار، جوانی بیسرپرست و آواره است که سالها در آمریکا و جاهای مختلف سرگردان بوده و زندگی سختی را پشت سر گذاشته است. او گذشتهای مبهم دارد و هیچ تکیهگاهی جز تواناییهای فردی و هوش خود برای بقا نیافته است. در بازگشت به انگلستان، بهطور تصادفی با وکیلی به نام الکساندر برد ملاقات میکند که از شباهت عجیب برت با پسری گمشده در یک خانوادهی اشرافی شگفتزده میشود.
این خانواده، خانوادهی اش که صاحب یک ملک بزرگ به نام لاتشام هستند، سالها پیش وارث اصلیشان، پاتریک اش، در سیزدهسالگی ناپدید شده و همه او را مرده فرض کردهاند. تنها برادر دوقلوی او، سایمون، باقی مانده و قرار است وارث زمینها و ثروت خانواده شود. وکیل که از بیاعتمادی به سایمون دل خوشی ندارد، به برت پیشنهاد میدهد نقش پاتریک گمشده را بازی کند و ادعای وارث بودن کند.
برت در آغاز تردید دارد. او هیچ علاقهای به فریبکاری ندارد، اما زندگی سخت و آیندهی نامطمئنش باعث میشود به این بازی خطرناک تن دهد. آموزشهای لازم را میبیند، گذشتهی پاتریک را مرور میکند و آماده میشود تا در نقش وارث بازگشته ظاهر شود. این آغاز ماجرایی است که نهتنها سرنوشت او، بلکه سرنوشت کل خانواده را تغییر خواهد داد.
وقتی برت بهعنوان پاتریک بازمیگردد، واکنش اعضای خانواده متفاوت است. مادر خانواده، خانم اش، با وجود ناباوری اولیه، به تدریج او را میپذیرد. خواهران و برادران کوچکتر نیز با او ارتباط میگیرند. تنها سایمون است که به شدت نسبت به این ادعا بدبین است و از همان آغاز با او دشمنی میورزد. همین تضاد، فضای تنشآلودی را در خانه به وجود میآورد.
با گذشت زمان، برت در نقش جدیدش چنان جا میافتد که حتی خود او گاهی در مرز میان حقیقت و دروغ گم میشود. او به خانواده دلبسته میشود و روابط انسانی تازهای مییابد، چیزی که پیشتر هرگز نداشته است. این دلبستگی باعث میشود در درونش کشمکشی دائمی میان صداقت و نقشآفرینی شکل گیرد.
رفتارهای مشکوک سایمون بر این کشمکش میافزاید. سایمون نهتنها از بازگشت «برادر» ناخشنود است، بلکه رفتارش نشان میدهد که چیزی از گذشتهی پاتریک میداند. رفتهرفته برت درمییابد که ناپدید شدن پاتریک در گذشته به مرگ او مربوط میشود و سایمون در این ماجرا نقشی پنهان دارد.
او به حقیقتی هولناک نزدیک میشود: پاتریک سالها پیش کشته شده و قاتل کسی جز سایمون نیست. همین راز سر به مهر است که سایمون را چنین آشفته و پرخاشگر کرده است. برت که خود را بهعنوان پاتریک جا زده، اکنون با واقعیتی روبهرو میشود که نقاب او را پیچیدهتر میکند.
در لحظهای حساس، وقتی رازها آشکار میشوند و سایمون به بنبست میرسد، داستان به نقطهی اوج خود میرسد. سایمون حقیقت را نمیتواند انکار کند و سقوط او اجتنابناپذیر میشود. خانواده، که تا پیش از این در تاریکی و ابهام زندگی میکردند، با حقیقت تلخ مرگ پاتریک روبهرو میشوند.
برای برت، این تجربه تنها یک ماجرای فریبکارانه نبود، بلکه فرصتی بود برای یافتن خانه و هویتی تازه. او با وجود اینکه پاتریک واقعی نیست، در دل خانواده جایگاهی پیدا کرده و به فردی دیگر بدل شده است. حقیقت دربارهی سایمون نهتنها او را رسوا میکند، بلکه به برت امکان میدهد تا گذشتهی پرزخم خود را پشت سر بگذارد و به زندگی تازهای بیندیشد.
پایان داستان تلخ و شیرین است؛ تلخ از آن رو که حقیقت دربارهی پاتریک آشکار میشود و امید بازگشت او برای همیشه از میان میرود، و شیرین از آن جهت که برت فارار از دل فریب به حقیقتی تازه دست مییابد: حقیقت پیوند انسانی، خانواده و یافتن جایی برای تعلق. همین پایانبندی است که رمان را از یک معمای ساده به اثری عمیق و ماندگار بدل میکند.
بخشهایی از برت فارار
او در برابر آینه ایستاده بود و به صورتی نگاه میکرد که هم آشنا بود و هم غریب. خطوط چهرهاش، سایهی چشمانش، حتی حالت موهایش همه با تصویری که بارها از پاتریک دیده بود، همخوانی داشت. برای لحظهای هولناک، خودش را نه برت فارار، بلکه پاتریک اش پنداشت؛ پسرکی که در سیزدهسالگی ناپدید شده بود و اکنون دوباره به خانهاش بازمیگشت.
خانهی اش، با دیوارهای سنگی و باغهای وسیعش، همچون قلعهای در برابر او قد برافراشته بود. سکوتی سنگین در فضا موج میزد؛ سکوتی که از سالها انتظار و اندوه پر شده بود. وقتی قدم به داخل گذاشت، نگاه پر از حیرت و تردید اعضای خانواده بر او نشست. در آن نگاهها هم شادی نهفته بود، هم شک، و هم چیزی شبیه ترس.
در روزهای نخست، دلبستگی ناخواستهای در دل برت شکل گرفت. او که همیشه در سفر، بیخانمان و تنها بود، حالا طعم محبت خانوادگی را میچشید؛ گرچه میدانست بر پایهی دروغی بزرگ بنا شده است. لبخندهای خواهران، نگاه آرام مادر، و حتی پرسشهای سادهی کودکان، چیزی در وجود او را نرم میکرد. همین احساس تازه بود که بازیاش را دشوارتر میساخت.
اما سایمون، با نگاههای سرد و کلمات گزندهاش، لحظهای او را به حال خود نمیگذاشت. هر بار که چشم در چشم او میدوخت، برت حس میکرد که نقابش ترک برمیدارد. گویی سایمون حقیقتی را میدانست که دیگران نمیدانستند؛ حقیقتی که اگر آشکار میشد، همهچیز فرو میریخت.
شبها وقتی تنها بود، برت میان دو نام سرگردان میماند: پاتریک یا برت؟ او کیست؟ گذشتهاش به چه معناست؟ و اگر این خانواده بیآنکه خونی مشترک داشته باشند او را بپذیرند، آیا آنها دروغ را به حقیقت بدل نمیکنند؟ این پرسشها آرامش او را میربود، اما همزمان نشان میداد که این بازی دیگر تنها فریب نیست؛ بازی به جستوجوی هویت بدل شده است.
اگر به کتاب برت فارار علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار جوزفین تی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
15 شهریور 1404
برت فارار
«برت فارار» اثری است از جوزفین تی (نویسندهی اهل اسکاتلند، از ۱۸۹۶ تا ۱۹۵۲) که در سال ۱۹۴۹ منتشر شده است. این رمان داستان جوانی آواره است که با جا زدن خود بهجای وارث گمشدهی یک خانوادهی اشرافی، درگیر معمایی در رابطه با هویت، حقیقت و رازهای پنهان گذشته میشود.
دربارهی برت فارار
رمان برت فارار (Brat Farrar) نوشتهی جوزفین تی یکی از برجستهترین آثار ادبیات پلیسی – معمایی قرن بیستم است که مرزهای ژانر جنایی را فراتر میبرد و به قلمروی روانشناسی و تحلیل شخصیتها وارد میشود. این کتاب در سال ۱۹۴۹ منتشر شد و بلافاصله توجه خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کرد. دلیل اصلی این موفقیت نه تنها طرح داستانی پرتعلیق آن، بلکه عمق انسانی و ظرافت روانشناختی شخصیتهاست که تی با مهارت و دقتی کمنظیر خلق کرده است.
داستان در دل خانوادهای انگلیسی میگذرد که سالها پیش وارث جوانشان ناپدید شده و همه گمان کردهاند او مرده است. ناگهان فردی به نام برت فارار، مردی با گذشتهای مبهم، ظاهر میشود و ادعا میکند همان پسر گمشده است. این ادعا کل ساختار خانواده را زیر و رو میکند و زمینهای برای بروز شک، امید، ترس و تعارض فراهم میآورد. تی با این طرح ساده اما تأثیرگذار، بستری میسازد برای کاوش در ماهیت حقیقت و هویت.
جذابیت اصلی رمان در این است که برخلاف بسیاری از آثار پلیسی متعارف، قتل یا جنایت آشکاری در ابتدای کار وجود ندارد. تعلیق درونی داستان از طریق تضادهای روانی شخصیتها و بازی خطرناک برت با گذشته و حال شکل میگیرد. خواننده مدام در کشمکش است که آیا او حقیقت را میگوید یا فریبی استادانه در کار است. همین ابهام، نیروی محرک روایت است.
شخصیت برت بهگونهای طراحی شده که همدلی و تردید را همزمان برمیانگیزد. او نه یک قهرمان کلاسیک است و نه یک ضدقهرمان شرور. گذشتهی پرزخم و زندگی پرماجرای او لایهبهلایه آشکار میشود و خواننده گاه به صداقت او ایمان میآورد و گاه از دروغگویی احتمالیاش به وحشت میافتد. این شخصیتپردازی پیچیده، قدرت اصلی رمان به شمار میرود.
دیگر اعضای خانواده نیز صرفاً تیپهای داستانی نیستند؛ هر کدام دنیای روانی و عاطفی خاص خود را دارند. جوزفین تی در اینجا نشان میدهد که چگونه ساختار خانواده میتواند میدان نبردی برای حقیقت و دروغ، عشق و کینه، اعتماد و خیانت باشد. روابط ظریف میان افراد خانواده و واکنشهایشان به حضور برت، از مهمترین نقاط قوت کتاب است.
نثر تی ساده، روان و در عین حال سرشار از جزئیات ظریف است. او با کمترین کلمات فضایی ملموس میسازد و خواننده را به قلب زندگی انگلیسی نیمهی قرن بیستم میبرد. توصیفهای او از خانهها، روستاها، و زندگی روزمره آنچنان دقیق و زنده است که خواننده حس میکند در همان فضا حضور دارد.
در پسِ داستان ظاهراً معمایی، رمان پرسشهای عمیقتری دربارهی هویت و تعلق مطرح میکند. اگر کسی بتواند نقش دیگری را با موفقیت ایفا کند، حقیقت هویت او چیست؟ آیا گذشته، خون و نسب تعیینکنندهی هویتاند یا تجربهها و انتخابهای فرد؟ تی این پرسشها را بیپاسخ رها میکند و همین امر رمان را فراتر از یک داستان سرگرمکننده قرار میدهد.
یکی از جذابترین نکات برت فارار تأکید آن بر روانشناسی فریب است. در سراسر رمان، خواننده شاهد آن است که چگونه دروغ میتواند بهتدریج جای حقیقت را بگیرد و حتی خود فرد درگیر، در مرز باریک میان راست و دروغ گم شود. تی در اینجا مهارت خود را در پرداختن به روان انسان نشان میدهد.
منتقدان بارها اشاره کردهاند که برت فارار بیش از آنکه یک رمان جنایی کلاسیک باشد، یک تراژدی مدرن است. در آن، پرسوناژها با سرنوشتهایی مواجهاند که بیش از جرم و جنایت، به تنهایی، ناامیدی و میل به رهایی گره خوردهاند. در واقع، کشمکش اصلی نه بیرونی، بلکه درونی و روانی است.
اهمیت این کتاب در کارنامهی جوزفین تی نیز چشمگیر است. اگرچه او آثار برجستهی دیگری همچون دختر زمان و ماجرای فرنچایز را نوشته، اما بسیاری از خوانندگان برت فارار را نقطهی اوج هنر داستانگویی او میدانند. ترکیب تعلیق روایی، پیچیدگی روانشناختی و ظرافت توصیفی در این اثر به حد اعلا رسیده است.
این رمان همچنین تأثیر زیادی بر نویسندگان بعدی ژانر گذاشته است. بسیاری از داستانهای جنایی و معمایی معاصر که به جای قتل و خونریزی، به روانشناسی شخصیتها و معمای هویت میپردازند، وامدار رویکردی هستند که تی در برت فارار بهکار گرفت.
در نهایت، برت فارار اثری است که هم میتواند خوانندهی علاقهمند به معما و تعلیق را سرگرم کند و هم ذهن مخاطب جدیتر را به پرسشهای فلسفی دربارهی هویت و حقیقت وادارد. همین تلفیقِ جذابیت و ژرفا، دلیل ماندگاری آن در حافظهی ادبیات معمایی است.
رمان برت فارار در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۳ با بیش از ۱۱۴۰۰ رای و ۱۲۰۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان برت فارار
برت فارار، جوانی بیسرپرست و آواره است که سالها در آمریکا و جاهای مختلف سرگردان بوده و زندگی سختی را پشت سر گذاشته است. او گذشتهای مبهم دارد و هیچ تکیهگاهی جز تواناییهای فردی و هوش خود برای بقا نیافته است. در بازگشت به انگلستان، بهطور تصادفی با وکیلی به نام الکساندر برد ملاقات میکند که از شباهت عجیب برت با پسری گمشده در یک خانوادهی اشرافی شگفتزده میشود.
این خانواده، خانوادهی اش که صاحب یک ملک بزرگ به نام لاتشام هستند، سالها پیش وارث اصلیشان، پاتریک اش، در سیزدهسالگی ناپدید شده و همه او را مرده فرض کردهاند. تنها برادر دوقلوی او، سایمون، باقی مانده و قرار است وارث زمینها و ثروت خانواده شود. وکیل که از بیاعتمادی به سایمون دل خوشی ندارد، به برت پیشنهاد میدهد نقش پاتریک گمشده را بازی کند و ادعای وارث بودن کند.
برت در آغاز تردید دارد. او هیچ علاقهای به فریبکاری ندارد، اما زندگی سخت و آیندهی نامطمئنش باعث میشود به این بازی خطرناک تن دهد. آموزشهای لازم را میبیند، گذشتهی پاتریک را مرور میکند و آماده میشود تا در نقش وارث بازگشته ظاهر شود. این آغاز ماجرایی است که نهتنها سرنوشت او، بلکه سرنوشت کل خانواده را تغییر خواهد داد.
وقتی برت بهعنوان پاتریک بازمیگردد، واکنش اعضای خانواده متفاوت است. مادر خانواده، خانم اش، با وجود ناباوری اولیه، به تدریج او را میپذیرد. خواهران و برادران کوچکتر نیز با او ارتباط میگیرند. تنها سایمون است که به شدت نسبت به این ادعا بدبین است و از همان آغاز با او دشمنی میورزد. همین تضاد، فضای تنشآلودی را در خانه به وجود میآورد.
با گذشت زمان، برت در نقش جدیدش چنان جا میافتد که حتی خود او گاهی در مرز میان حقیقت و دروغ گم میشود. او به خانواده دلبسته میشود و روابط انسانی تازهای مییابد، چیزی که پیشتر هرگز نداشته است. این دلبستگی باعث میشود در درونش کشمکشی دائمی میان صداقت و نقشآفرینی شکل گیرد.
رفتارهای مشکوک سایمون بر این کشمکش میافزاید. سایمون نهتنها از بازگشت «برادر» ناخشنود است، بلکه رفتارش نشان میدهد که چیزی از گذشتهی پاتریک میداند. رفتهرفته برت درمییابد که ناپدید شدن پاتریک در گذشته به مرگ او مربوط میشود و سایمون در این ماجرا نقشی پنهان دارد.
او به حقیقتی هولناک نزدیک میشود: پاتریک سالها پیش کشته شده و قاتل کسی جز سایمون نیست. همین راز سر به مهر است که سایمون را چنین آشفته و پرخاشگر کرده است. برت که خود را بهعنوان پاتریک جا زده، اکنون با واقعیتی روبهرو میشود که نقاب او را پیچیدهتر میکند.
در لحظهای حساس، وقتی رازها آشکار میشوند و سایمون به بنبست میرسد، داستان به نقطهی اوج خود میرسد. سایمون حقیقت را نمیتواند انکار کند و سقوط او اجتنابناپذیر میشود. خانواده، که تا پیش از این در تاریکی و ابهام زندگی میکردند، با حقیقت تلخ مرگ پاتریک روبهرو میشوند.
برای برت، این تجربه تنها یک ماجرای فریبکارانه نبود، بلکه فرصتی بود برای یافتن خانه و هویتی تازه. او با وجود اینکه پاتریک واقعی نیست، در دل خانواده جایگاهی پیدا کرده و به فردی دیگر بدل شده است. حقیقت دربارهی سایمون نهتنها او را رسوا میکند، بلکه به برت امکان میدهد تا گذشتهی پرزخم خود را پشت سر بگذارد و به زندگی تازهای بیندیشد.
پایان داستان تلخ و شیرین است؛ تلخ از آن رو که حقیقت دربارهی پاتریک آشکار میشود و امید بازگشت او برای همیشه از میان میرود، و شیرین از آن جهت که برت فارار از دل فریب به حقیقتی تازه دست مییابد: حقیقت پیوند انسانی، خانواده و یافتن جایی برای تعلق. همین پایانبندی است که رمان را از یک معمای ساده به اثری عمیق و ماندگار بدل میکند.
بخشهایی از برت فارار
او در برابر آینه ایستاده بود و به صورتی نگاه میکرد که هم آشنا بود و هم غریب. خطوط چهرهاش، سایهی چشمانش، حتی حالت موهایش همه با تصویری که بارها از پاتریک دیده بود، همخوانی داشت. برای لحظهای هولناک، خودش را نه برت فارار، بلکه پاتریک اش پنداشت؛ پسرکی که در سیزدهسالگی ناپدید شده بود و اکنون دوباره به خانهاش بازمیگشت.
خانهی اش، با دیوارهای سنگی و باغهای وسیعش، همچون قلعهای در برابر او قد برافراشته بود. سکوتی سنگین در فضا موج میزد؛ سکوتی که از سالها انتظار و اندوه پر شده بود. وقتی قدم به داخل گذاشت، نگاه پر از حیرت و تردید اعضای خانواده بر او نشست. در آن نگاهها هم شادی نهفته بود، هم شک، و هم چیزی شبیه ترس.
در روزهای نخست، دلبستگی ناخواستهای در دل برت شکل گرفت. او که همیشه در سفر، بیخانمان و تنها بود، حالا طعم محبت خانوادگی را میچشید؛ گرچه میدانست بر پایهی دروغی بزرگ بنا شده است. لبخندهای خواهران، نگاه آرام مادر، و حتی پرسشهای سادهی کودکان، چیزی در وجود او را نرم میکرد. همین احساس تازه بود که بازیاش را دشوارتر میساخت.
اما سایمون، با نگاههای سرد و کلمات گزندهاش، لحظهای او را به حال خود نمیگذاشت. هر بار که چشم در چشم او میدوخت، برت حس میکرد که نقابش ترک برمیدارد. گویی سایمون حقیقتی را میدانست که دیگران نمیدانستند؛ حقیقتی که اگر آشکار میشد، همهچیز فرو میریخت.
شبها وقتی تنها بود، برت میان دو نام سرگردان میماند: پاتریک یا برت؟ او کیست؟ گذشتهاش به چه معناست؟ و اگر این خانواده بیآنکه خونی مشترک داشته باشند او را بپذیرند، آیا آنها دروغ را به حقیقت بدل نمیکنند؟ این پرسشها آرامش او را میربود، اما همزمان نشان میداد که این بازی دیگر تنها فریب نیست؛ بازی به جستوجوی هویت بدل شده است.
اگر به کتاب برت فارار علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار جوزفین تی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، روانشناسی، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات اسکاتلند، ادبیات جهان، جوزفین تی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب