کتابخانه‌ی نیمه‌شب

«کتابخانه‌ی نیمه‌شب» رمانی است به قلم مت هیگ (نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی، متولد ۱۹۷۵) که در سال ۲۰۲۰ منتشر و موفق به دریافت جایزه‌ی بهترین رمان از نظر مخاطبان وب‌سایت  goodreads شده است. به علاوه، این کتاب در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز نیز قرار گرفته است.

کتاب «کتابخانه‌ی نیمه‌شب»، داستان زنی است که در تمام زندگی‌‌اش حسرت خورده است و الان آن‌قدر از زندگی‌اش بیزار شده که می‌خواهد به آن پایان دهد. در این مسیر وی وارد کتابخانه‌ای می‌شود که میلیون‌ها جلد کتاب دارد. البته کتاب‌های این کتا‌بخانه از نوع کتاب‌های معمولی نیستند و هر یک از آنها داستان زندگی وی را به گونه‌ای روایت می‌کنند در آن او تصمیم‌های متفاوتی در هر یک از دوره‌های مختلف زندگی‌اش گرفته است.

داستان کتاب کتابخانه‌ی نیمه‌شب

شخصیت اصلی داستان زنی به‌اسم نورا سید است. زندگی نورا پر از حسرت و پشیمانی است و تمام این‌ها نورا را تبدیل به زنی غمگین و افسرده کرده است. یک‌روز نورا، ناگهان از کار اخراج می‌شود.

درحالی که انگار زندگی بدتر از این نمی‌توانست بشود در همان روز گربه عزیز نورا یعنی ولتر می‌میرد. نورا برای مدتی طولانی‌ به صورت آرام گربه‌اش که دیگر تکان نمی‌خورد زل می‌زند و با تمام وجود تنها یک چیز را احساس می‌کند؛ حسادت! حسادت به رهایی‌‌ و آرامشی که در صورت گربه‌اش ولتر وجود دارد.

آن شب نورا سعی می‌کند با مصرف بیش از اندازه‌ی دارو خودکشی کند، ولی به‌جای این‌که بمیرد ناگهان سر از یک کتابخانه درمی‌آورد. نورا در آن‌جا با یک کتاب‌دار بسیار دانا آشنا می‌شود.

کتاب‌دار به نورا می‌گوید که یک انسان در طول زندگی‌ میلیون‌ها تصمیم می‌گیرد و تمام تصمیم‌ها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را بالکل تغییر دهند. در ادامه داستان کتاب‌دار به نورا بارگاه ه ماهیت کتاب‌ها می‌گوید و نورا می‌فهمد تمام کتاب‌ها در واقع درهایی به زندگی‌های دیگر خود او هستند. زندگی‌هایی که نورا می‌تواست داشته باشد اگر تصمیم‌های متفاوتی می‌گرفت.

کتاب‌دار در ادامه توضیحاتش می‌گوید تنها یک کتاب است که با سایر کتاب‌ها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیش‌تر از چند خط آن می‌تواند برای نورا بسیار خطرناک باشد: کتاب حسرت‌ها!
در ابتدا نورا علاقه‌ای به امتحان کردن زندگی‌های دیگر ندارد و احتمالاً زندگی دقیقاً همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمی‌خواهد. ولی کتاب‌دار در آخر موفق می‌شود نورا را راضی کند و به او اطمینان می‌دهد که این‌کار بی‌ضرر است چون اگر زندگی ایده‌الش را پیدا کند می‌تواند همان را ادامه دهد. در غیر این صورت هم هرلحظه‌ای از زندگی‌ جدیدش احساس نارضایتی کرد فوراً به کتابخانه برمی‌گردد.‌

کتاب‌دار به نورا هشدار می‌دهد که انتخاب‌های متفاوت لزوماً پیامدهایی که او انتظار دارد را ندارند و یا بهتر بگوییم، سنخیت صددرصدی میان یک انتخاب‌ و نتیجه آن وجود ندارد.

نورا به هر زندگی جدیدی که وارد می‌شود یکی از بزرگ‌ترین حسرت‌های خود را ندارد. اما برخلاف انتظارات نورا نداشتن یک‌سری از حسرت‌ها به نتایج خوبی بدل نمی‌شود و اتفاقاً برعکس باعث اتفاقات بدتری هم می‌شود.
تا آخر داستان نورا زندگی‌های بسیاری را امتحان می‌کند ولی نویسنده تنها چندتای آن‌ها را با جزئیات تعریف می‌کند و بقیه را تنها با یک جمله به اتمام می‌رساند. نورا ان‌قدر زندگی‌های مختلفی را امتحان می‌کند که در آخر متوجه می‌شود بهترین کتابی که او می‌تواند انتخاب کند کتاب زندگی خودش است.

 

جملات برگزیده‌ی کتاب کتابخانه‌ی نیمه‌شب

“لازم نیست زندگی رو بفهمی فقط باید آن را زندگی کنی.”

“حالا که قراره ثابت کنیم کدوم ما بدبخت‌تره، باید به عرضت برسونم که به من هم خیلی خوش نمی‌گذره!”

“آدم‌ها مثل شهر هستند. نمی‌شود به‌خاطر چند بخش کمتر جذابشان، به‌کل آن‌ها را کنار گذاشت. شاید جاهایی داشته باشند که آدم خیلی از آن خوشش نیاید مثل حومه شهر و کوچه‌های فرعی تاریک و خطرناک، اما بخش‌های خوبی هم دارند که حضور در آن‌ها را ارزشمند می‌کند.”

“بین مرگ و زندگی یک کتابخانه قرار دارد و در آن کتابخانه قفسه‌های کتاب تا ابد ادامه دارند. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگی‌هایی را به تو می‌دهند که می‌توانستی تجربه‌ کنی تا ببینی اگر انتخاب دیگری می‌کردی، چه می‌شد. اگر این شانس را داشتی که حسرت‌هایت را ازبین ببری یا کارهایی که قبلاً انجام دادی را به شکل متفاوتی انجام بدی، از این شانس استفاده می‌کردی؟”

بخشی از کتاب کتابخانه‌ی نیمه‌شب

طبقات کتاب دو سمت نورا شروع به حرکت کردند. زاویه‌هایشان عوض نمی‌شد. فقط افقی می‌لغزیدند و جابه‌جا می‌شدند. این احتمال هم بود که اصلاً طبقات حرکت نمی‌کنند و این کتاب‌ها هستند که جابه‌جا می‌شوند. اصلاً هم مشخص نبود که چرا یا حتی چگونه. هیچ ابزار و وسیله‌ای دیده نمی‌شد که این کار را انجام دهد. صدایی به گوش نمی‌رسید و کتاب‌ها هم از انتها یا ابتدای طبقات بر زمین نمی‌ریختند. کتاب‌ها بر اساس اینکه روی کدام طبقه قرار داشتند، با سرعتی متفاوت می‌لغزیدند، اما هیچ‌کدامشان خیلی سریع حرکت نمی‌کردند.

«چه اتفاقی داره می‌افته؟»

چهرهٔ خانم الم در هم رفت. قامتش را صاف‌تر کرد، چانه‌اش را داخل برد، قدمی به‌سمت نورا رفت و دست‌هایش را در هم گره کرد. «وقتشه که شروع کنی، عزیزم».

«اگه اشکالی نداره، این رو بپرسم. چی رو شروع کنم؟»

«هر زندگی میلیون‌ها تصمیم رو شامل می‌شه. بعضی از این تصمیم‌ها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته می‌شه، نتیجه تغییر می‌کنه. تغییری جبران‌ناپذیر که به‌نوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگه‌ای می‌شه. این کتاب‌ها دریچه‌ای هستن به تمام زندگی‌هایی که تو می‌تونستی تجربه کنی».

«چی؟»

«تعداد زندگی‌هایی که می‌تونی داشته باشی به‌اندازهٔ احتمالاتیه که توی عمرت داری. توی بعضی زندگی‌ها انتخاب‌های متفاوتی می‌کنی و اون انتخاب‌ها نتایج متفاوتی رو ایجاد می‌کنن. اگه فقط یه کار رو متفاوت انجام داده بودی، داستان زندگی‌ت متفاوت می‌شد. همهٔ اون زندگی‌ها هم توی کتابخونهٔ نیمه‌شب وجود دارن. همه‌شون درست به‌اندازهٔ این زندگی واقعی‌ان».

«یعنی زندگی‌های موازی؟»

«نه همیشه. بعضی‌هاشون بیشتر… متقاطع هستن. خب، دوست داری زندگی‌ای رو تجربه کنی که می‌تونستی داشته باشی؟ دوست داری کاری رو متفاوت انجام بدی؟ چیزی هست که بخوای تغییرش بدی؟ کار اشتباهی کرده؟»

جوابش آسان بود. «آره. همه‌چیز».

به‌نظر رسید این جوابش باعث شد بینی کتابدار قلقلک شود.

خانم الم سریع دست در آستین لباس یقه‌اسکی‌اش فروبرد تا دستمال‌کاغذی‌اش را بیرون بیاورد. بلافاصله آن را جلوی صورتش گرفت و داخلش عطسه کرد.

نورا گفت: «عافیت باشه.» و دید که چطور به‌محض تمام شدن استفادهٔ کتابدار از دستمال، جادویی عجیب آن را از توی دستانش غیب کرد.

«نگران نباش. دستمال‌ها هم مثل زندگی‌ها هستن. همیشه تعداد زیادی ازشون هست.» خانم الم برگشت سر حرفش. «انجام دادن فقط یک کار به شکلی متفاوت معمولاً مثل اینه که همه‌چیز رو متفاوت انجام بدی. هرچقدر هم که تلاش کنیم، نمی‌تونیم کارهایی رو که توی دوران زندگی انجام داده‌یم تغییر بدیم… اما تو دیگه توی دوران زندگی نیستی. اومدی بیرون. این موقعیت رو داری که ببینی همه‌چیز می‌تونست چطور پیش بره».

ورا در دل گفت: امکان نداره اینها واقعی باشه.

این کتاب در وب‌سایت معتبر goodreads دارای امتیاز ۴.۰۶ با حدود ۹۰۰ هزار رای و بیش از ۱۰۵ هزار نقد و نظر است، که نشان می‌دهد کتاب «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» از کیفیت خوبی برخوردار بوده و با اقبال عمومی مواجه شده است.

اگر هنوز هم به تاثیر تصمیم‌های کوچک در زندگی خود معتقد نیستید یا حسرت نوع دیگری از زندگی را می‌خورید؛ کتاب «کتابخانه‌ی نیمه‌شب» را بخوانید تا به نتایج حیرت‌انگیزی برسید.

برای آشنا شدن با کتاب‌های دیگری که دارای چنین داستان‌هایی باشند، می‌توانید به بخش کتاب‌های تخیلی در وب‌سایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.