«نفرین زمین» داستان بلندی به قلم جلال آلاحمد (نویسندهی اهل تهران، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۴۸) است که در سال ۱۳۴۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی یک معلم در یک روستا میپردازد.
دربارهی نفرین زمین
در داستان نفرین زمین آل احمد به عنوان معلمی برای تدریس به روستایی دور افتاده فرستاده شده است. او ماجرای تحولات و رویدادهای آبادی و هر آنچه در مدت نه ماه اقامت خود در دِه دیده، شنیده و آزموده را به صورت یادداشتهای روزانه ثبت میکند. سرانجام یادداشتهای او هنگامی که به روستای دیگری منتقل میشود به اتمام میرسند.
نویسنده در نفرین زمین، زندگی روستایی و شهری را دائماً مقایسه میکند و فرق اصلی شهر و ده را به رابطهی ما با زمین میداند. طرح کلی داستان روایتگونه و شیوهی آن واقعگرایانه با صحنهسازیهای مؤثر و گاه تصویری پراکنده درآمیخته شده است. با وجود اینکه زبان داستان تا حدی قدیمی است اما الگوی داستانهای جدید اروپایی را دنبال میکند.
کتاب نفرین زمین بیش از این که یک اثر هنری باشد، سندی اجتماعی محسوب میشود. آل احمد در این اثر ارزشمند کوشیده است تا تحلیلی اجتماعی از عصر خود ارائه و نسبت به وقوع تجدد که از دیدگاه او آفتهایی ویرانگر همراه دارد، هشدار دهد. بدین جهت این کتاب پختهترین اثر داستانی و گلچین افکار اجتماعی او و متضمن یک تئوری اجتماعی است.
کتاب نفرین زمین در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۲۳ با حدود ۵۰۰ رای و بیش از ۳۰ نقد و نظر است.
داستان نفرین زمین
معلمی وارد ده میشود و با مدیر مدرسه و مباشر ارباب آشنا می شود. او در هنگام گشتوگذار در ده، به درویشی بر می خورد و با او وارد گفتگویی در مورد کَنده شدن روستاییان از روستا و مهاجرت آنها به شهر میشود. این گفتگو، اولین گفتگو از سلسله گفتگوهایی است که در خلال داستان رخ میدهد و بهنوعی بر سایر حوادث داستان سایه میافکند.
آموزگار، در شب ورود به ده، به مهمانی خانه مدیر میرود؛ جایی که ریشسفیدان ده، در مورد ورود تراکتور به روستاهای مجاور و برخوردهای پیشآمده در بین روستاییان صحبت میکنند. مالک، قطعهای از زمینهای ده را برای احداث مرغداری و حفر چاه عمیق به غریبهای در شهر فروختهاست.
نویسنده جابهجا با نقل اخبار رادیو به وقایعی که در آبادی میگذرد، بُعدِ مملکتی میدهد. روستاییان با وجود راهیابی ماشین و روابط بورژوایی به ده، همچنان خرافاتیاند. اختلافات بین مدیر و مالک آرامآرام اوج میگیرد و افراد خانواده مدیر، آسیاب موتوری مباشر را از کار میاندازند. به تلافی، افراد مباشر نیز قلمستان مدیر را تخریب میکنند.
مردم میکوشند ساختمان مرغداری را تخریب کنند، اما ژاندارمها مانع می شوند. وقتی آموزگار برای ساخت مدرسه به دهی دیگر رفته بود، از مرگ مالک مطلع میشود و همچنین درمییابد که روستاییان به مرغداری حمله کرده و در طی درگیریها، مباشر کشته شده و بسیاری بازداشت شدهاند.
بخشی از نفرین زمین
چه خوب شد که مردهشورخانه را ساختیم، وگرنه با این سرمای خشک و طولانی، و این مرگ و میر زمستانه حسابی درمیماندیم. یعنی پیش از این چه میکردهاند، با این جوی وسط ده که شبها یک سره یخ میبندد… یعنی از مظهر قنات تا وسطهای آبادی آب هنوز به آن اندازه گرما و حرکت دارد، یا به آن اندازه در پناه دیوارها هست، که پای درختها برسد و از زیر پلهای چوبی بگذرد.
اما به میدان گاهی که رسید و جریانش آرام شد و سوز سطح آب را بیواسطه لمس کرد، یخ میبندد و صبح تماشایی دارد سرسره بازی بچهها بر صفۀ پت و پهنی از یخ، که اطراف جوی را میگیرد. میدانستم که زمستان دهات بیشتر فصل مرگ و میر پیرهاست. از جاهای دیگر تجربه داشتم، اما یادم نبود که هرجایی حکمی دارد و عادتی. جاهای دیگر یا دهات مرطوب شمالی بود یا وسط جلگه. اما اینجا دهی است در دامنۀ کوهی و سوزگیر و چه سوزی!
انگار چاقو توی صورت میزند، یا شلاق و چه عقلی کردم که این ریش و پشم را ول کردم. حالا دیگر یک شولا کم دارم تا جای هر کدام از دهاتیها بگیرندم و راستش این مرگ و میر حسابی به فکرم برده، شاید در شهرها هم زمستان مرگ و میر بیشتری داشته باشد. توجه نکردهام، اما مرگ و میر در شهرها کمکم دارد از صورت یک امر آسمانی درمیآید.
یعنی دست کم رابطهاش را با آن قسمت از امور سماوی بریده که فصلها باشد، یا سرمای زیاد، یا سوز زننده، یا گرمای کشنده و به جایش ربط پیدا کرده با خوراک و رانندگی و چاقوکشی و تریاک و گلوله و از این قبیل… و به هر صورت دیگر در شهرها کمتر میتوان گناه مرگ را به گردن عزرائیل انداخت. آنجاها اجل معلق، جای اجل محتوم را گرفته و نکند به همین دلیل در شهرها اعتقاد به عالم ماورا کمتر است؟
آخر وقتی مرگ را در گرد نرم درون یک کپسول نیم سانتیمتری از دواخانه بتوان خرید، یا در فشردگی کوتاه و سنگین یک گلوله حبس کرد، دیگر چه احتیاجی به آن عزرائیل عهد بوق که عین یک مأمور شکنجه هنوز هم میخواهد جان آدم را از سر ناخنها بکشد بیرون؟
اگر به کتاب نفرین زمین علاقمند هستید، برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی آثار جلال آل احمد در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
29 اردیبهشت 1401
نفرین زمین
«نفرین زمین» داستان بلندی به قلم جلال آلاحمد (نویسندهی اهل تهران، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۴۸) است که در سال ۱۳۴۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی یک معلم در یک روستا میپردازد.
دربارهی نفرین زمین
در داستان نفرین زمین آل احمد به عنوان معلمی برای تدریس به روستایی دور افتاده فرستاده شده است. او ماجرای تحولات و رویدادهای آبادی و هر آنچه در مدت نه ماه اقامت خود در دِه دیده، شنیده و آزموده را به صورت یادداشتهای روزانه ثبت میکند. سرانجام یادداشتهای او هنگامی که به روستای دیگری منتقل میشود به اتمام میرسند.
نویسنده در نفرین زمین، زندگی روستایی و شهری را دائماً مقایسه میکند و فرق اصلی شهر و ده را به رابطهی ما با زمین میداند. طرح کلی داستان روایتگونه و شیوهی آن واقعگرایانه با صحنهسازیهای مؤثر و گاه تصویری پراکنده درآمیخته شده است. با وجود اینکه زبان داستان تا حدی قدیمی است اما الگوی داستانهای جدید اروپایی را دنبال میکند.
کتاب نفرین زمین بیش از این که یک اثر هنری باشد، سندی اجتماعی محسوب میشود. آل احمد در این اثر ارزشمند کوشیده است تا تحلیلی اجتماعی از عصر خود ارائه و نسبت به وقوع تجدد که از دیدگاه او آفتهایی ویرانگر همراه دارد، هشدار دهد. بدین جهت این کتاب پختهترین اثر داستانی و گلچین افکار اجتماعی او و متضمن یک تئوری اجتماعی است.
کتاب نفرین زمین در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۲۳ با حدود ۵۰۰ رای و بیش از ۳۰ نقد و نظر است.
داستان نفرین زمین
معلمی وارد ده میشود و با مدیر مدرسه و مباشر ارباب آشنا می شود. او در هنگام گشتوگذار در ده، به درویشی بر می خورد و با او وارد گفتگویی در مورد کَنده شدن روستاییان از روستا و مهاجرت آنها به شهر میشود. این گفتگو، اولین گفتگو از سلسله گفتگوهایی است که در خلال داستان رخ میدهد و بهنوعی بر سایر حوادث داستان سایه میافکند.
آموزگار، در شب ورود به ده، به مهمانی خانه مدیر میرود؛ جایی که ریشسفیدان ده، در مورد ورود تراکتور به روستاهای مجاور و برخوردهای پیشآمده در بین روستاییان صحبت میکنند. مالک، قطعهای از زمینهای ده را برای احداث مرغداری و حفر چاه عمیق به غریبهای در شهر فروختهاست.
نویسنده جابهجا با نقل اخبار رادیو به وقایعی که در آبادی میگذرد، بُعدِ مملکتی میدهد. روستاییان با وجود راهیابی ماشین و روابط بورژوایی به ده، همچنان خرافاتیاند. اختلافات بین مدیر و مالک آرامآرام اوج میگیرد و افراد خانواده مدیر، آسیاب موتوری مباشر را از کار میاندازند. به تلافی، افراد مباشر نیز قلمستان مدیر را تخریب میکنند.
مردم میکوشند ساختمان مرغداری را تخریب کنند، اما ژاندارمها مانع می شوند. وقتی آموزگار برای ساخت مدرسه به دهی دیگر رفته بود، از مرگ مالک مطلع میشود و همچنین درمییابد که روستاییان به مرغداری حمله کرده و در طی درگیریها، مباشر کشته شده و بسیاری بازداشت شدهاند.
بخشی از نفرین زمین
چه خوب شد که مردهشورخانه را ساختیم، وگرنه با این سرمای خشک و طولانی، و این مرگ و میر زمستانه حسابی درمیماندیم. یعنی پیش از این چه میکردهاند، با این جوی وسط ده که شبها یک سره یخ میبندد… یعنی از مظهر قنات تا وسطهای آبادی آب هنوز به آن اندازه گرما و حرکت دارد، یا به آن اندازه در پناه دیوارها هست، که پای درختها برسد و از زیر پلهای چوبی بگذرد.
اما به میدان گاهی که رسید و جریانش آرام شد و سوز سطح آب را بیواسطه لمس کرد، یخ میبندد و صبح تماشایی دارد سرسره بازی بچهها بر صفۀ پت و پهنی از یخ، که اطراف جوی را میگیرد. میدانستم که زمستان دهات بیشتر فصل مرگ و میر پیرهاست. از جاهای دیگر تجربه داشتم، اما یادم نبود که هرجایی حکمی دارد و عادتی. جاهای دیگر یا دهات مرطوب شمالی بود یا وسط جلگه. اما اینجا دهی است در دامنۀ کوهی و سوزگیر و چه سوزی!
انگار چاقو توی صورت میزند، یا شلاق و چه عقلی کردم که این ریش و پشم را ول کردم. حالا دیگر یک شولا کم دارم تا جای هر کدام از دهاتیها بگیرندم و راستش این مرگ و میر حسابی به فکرم برده، شاید در شهرها هم زمستان مرگ و میر بیشتری داشته باشد. توجه نکردهام، اما مرگ و میر در شهرها کمکم دارد از صورت یک امر آسمانی درمیآید.
یعنی دست کم رابطهاش را با آن قسمت از امور سماوی بریده که فصلها باشد، یا سرمای زیاد، یا سوز زننده، یا گرمای کشنده و به جایش ربط پیدا کرده با خوراک و رانندگی و چاقوکشی و تریاک و گلوله و از این قبیل… و به هر صورت دیگر در شهرها کمتر میتوان گناه مرگ را به گردن عزرائیل انداخت. آنجاها اجل معلق، جای اجل محتوم را گرفته و نکند به همین دلیل در شهرها اعتقاد به عالم ماورا کمتر است؟
آخر وقتی مرگ را در گرد نرم درون یک کپسول نیم سانتیمتری از دواخانه بتوان خرید، یا در فشردگی کوتاه و سنگین یک گلوله حبس کرد، دیگر چه احتیاجی به آن عزرائیل عهد بوق که عین یک مأمور شکنجه هنوز هم میخواهد جان آدم را از سر ناخنها بکشد بیرون؟
اگر به کتاب نفرین زمین علاقمند هستید، برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی آثار جلال آل احمد در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، جلال آل احمد، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب