«طریق شاهان» اثری است به قلم براندن ساندرسون (نویسندهی اهل آمریکا، متولد ۱۹۷۵) که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستانی تخیلی و حماسی میپردازد.
دربارهی طریق شاهان
کتاب طریق شاهان به عنوان اولین کتاب از مجموعهی استورملایت در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است. این کتاب شامل یک پیشدرآمد، ۷۵ بخش، یک پسدرآمد، و ۹ میانپرده است.
طریق شاهان، حکایتی حماسی از شهامت، شرافت و استقامت است. قرنها پس از سقوط ده رسته از سلحشوران موسوم به «شوالیه های پرتوافکن» شمشیرها و زره های سنگیشان (موسوم جنگ افزارهای شارْد) همچنان بین انسانها دست به دست شده و صاحبانشان را به سلحشورانی شکست ناپذیر و فراانسانی بدل میکند. تمامی جنگها با محوریت شمشیرزنان سنگی و زره پوشان سنگی درگرفته و به دست آنان به پیروزی میانجامند. در یکی از جنگها که در دشتی موسوم به دشت هزار تکه در جریان است، برده ای به نام کالادین در تلاش برای نجات جان همبندیهای خویش، به تفکرات رهبران ده سپاه (که در جنگ برده ها را موجوداتی مصرفی میپندارند) پی میبرد.
در داستان طریق شاهان لُرد دالینار رهبری یکی از ده سپاه را برعهده دارد. او شیفته ی یکی از متون باستانی با نام «طریقِ شاهان» و اسیر پنجه ی اوهامی ست از دوران باستان، که ذهنش را تحت سلطه ی خود در آورده اند. وضعیت او به حدی رو به وخامت میگذارد که حتی به سلامت عقل خود مشکوک میشود.
در همین گیرودار، در آن سوی اقیانوس، دختری جوان با نام شالان، تحت نظارت محقق برجسته و بدنام، برادرزاده ی دالینار، جاسنا، به تعلیم دیدن مشغول است. اگرچه شالان از صمیم قلب شیفته ی یادگیری ست، نقشه ای شوم در سر دارد. تحقیقات وی و جاسنا به کشف رموزی درباره ی شوالیه های باستانی پرتوافکن و همچنین دلیل اصلی جنگ طولانی در دشت هزار تکه میانجامد.
کتاب طریق شاهان در وبسایت goodreads دارای امتیاز بسیار بالای ۴.۶۴ با بیش از ۳۹۵ هزار رای و ۲۷ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمهی رضا اسکندری روانهی بازار شده است.
داستان طریق شاهان
طریق شاهان، حکایتی حماسی از شهامت، شرافت و استقامت است که هر عبارت آن (هرچند مختصر و به ظاهر کماهمیت) در نهایت به دریایی از حقایق و رازها منتهی میگردد. خوانندهی این اثر، در طول مطالعهی آن، ناگزیر با اشتیاقی سرشار، بارها و بارها به عقب بازگشته و جملاتی را که فصلها قبل خوانده و بیتوجه از آنها گذشته، بار دیگر بخواند تا به زیباییِ معماهای نهفته در عمق رازهایش پی ببرد.
قرنها پس از سقوط ده رسته از سلحشوران موسوم به «شوالیههای پرتوافکن» شمشیرها و زرههای سنگیشان (موسوم جنگافزارهای شارْد) همچنان بین انسانها دست به دست شده و صاحبانشان را به سلحشورانی شکستناپذیر و فراانسانی بدل میکند. تمامی جنگها با محوریت شمشیرزنان سنگی و زرهپوشان سنگی در گرفته و به دست آنان به پیروزی میانجامند. در یکی از جنگها که در دشتی موسوم به دشت هزار تکه در جریان است، بردهای به نام کالادین در تلاش برای نجات جان همبندیهایش، به تفکرات رهبران ده سپاه ( که در جنگ بردهها را موجوداتی مصرفی میپندارند) پی میبرد.
لُرد دالینار رهبری یکی از ده سپاه را برعهده دارد. او شیفتهی یکی از متون باستانی با نام «طریقِ شاهان» و اسیر پنجهی اوهامیست از دوران باستان، که ذهنش را تحت سلطهی خود در آوردهاند. وضعیت او به حدی رو به وخامت میگذارد که حتی به سلامت عقل خود مشکوک میشود. در همین گیرودار، در آن سوی اقیانوس، دختری جوان با نام شالان، تحت نظارت محقق برجسته و بدنام، برادرزادهی دالینار، جاسنا، به تعلیم دیدن مشغول است. اگرچه شالان از صمیم قلب شیفتهی یادگیریست، نقشهای شوم در سر دارد. تحقیقات وی و جاسنا به کشف رموزی دربارهی شوالیههای باستانی پرتوافکن و همچنین دلیل اصلی جنگ طولانی در دشت هزار تکه میانجامد.
بخشی از طریق شاهان
کالاک تودهی سنگآسا را دور زد، پایش لغزید، سکندری خورد و در برابر پیکر نیمهجان یک تاندِرکلَست توقف کرد. هیولای سنگی غولپیکر بر روی پهلو دراز به دراز افتاده بود. برآمدگی شکستهی دنده مانندی، سینهاش را شکافته و از آن بیرون زده بود. اسکلتبندی هیولا، همچون صورت مجسم شیطانی بود که دستها و پاهایش (به شکلی غیرطبیعی بلند) از شانهی سنگیاش جوانه زده بودند. چشمهایش دو حفرهی عمیق سرخرنگ بر روی صورتِ نوک پیکانیاش قرار گرفته و گویی توسط آتشی فروزان در قعر زمین آبدیده شده بودند.
فروغ زندگی رفتهرفته از چشمان هیولا رخت بربست. حتی پس از گذشت قرنهای متمادی، دیدن یک تاندرکلست از آن فاصلهی نزدیک، لرزه بر اندام کالاک میانداخت. دستان هیولا به بلندی قامت یک انسان بود. این یکی هم معلوم بود که (درست مثل سایرین) بهدست آنها کشته شده است. مرگی که بههیچعنوان، خوشایند نبود. صد البته که مرگ (جز در مواردی نادر) همیشه ناخوشایند بود. دورتادور هیولا گشتی زد و با احتیاط، راهش را بهسوی میدان نبرد ادامه داد.
سرتاسر دشت را تختهسنگهای کوچک و بزرگ پوشانده بود. منارههای سنگی (که طبیعت بهدست خود، تراششان داده بود) در اطرافش قد علم کرده بودند. اجساد در اینجا و آنجای دشت، پراکنده بودند. گیاهان معدودی در این دشت میروییدند. رد خراش بر روی تختهسنگها و برآمدگیهایشان بهچشم میخورد. برخی از آنها متلاشی شده بودند. مشخص بود که سِرجبایندِرها در این محلها مبارزه کرده بودند. هراز گاهی از کنار گودالهای عجیبوغریبی که مشخص بود تاندرکلستها از داخلشان از دل زمین بیرون آمده بودند، میگذشت. بسیاری از اجساد دوروبرش متعلق به انسانها بودند و بسیاری هم نه. انواع خونها با رنگهای مختلف با هم درآمیخته بودند. سرخ… نارنجی… بنفش.
گرچه هیچیک از اجساد اطرافش جُم نمیخورد، اما اصواتی مبهم در فضا موج میزدند. نالههایی حاکی از درد… نعرههایی حاکی از ماتم. آن صداها اصلاً به غریو پیروزی شبیه نبودند. دود از جای جای اعضای سوختهی اجساد و حتی از برخی تختهسنگها بلند میشد. معلوم بود که داسْتْبرینگِرها کارشان را عالی انجام داده بودند. کالاک دست بر سینه ایستاد و با خودش فکر کرد، اما من زنده ماندم. و به سمت محل موعود شتافت.
چنانچه به کتاب طریق شاهان علاقمند هستید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، نمونههای بیشتری از این نوع آثار را بیابید.
4 مهر 1401
طریق شاهان
«طریق شاهان» اثری است به قلم براندن ساندرسون (نویسندهی اهل آمریکا، متولد ۱۹۷۵) که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستانی تخیلی و حماسی میپردازد.
دربارهی طریق شاهان
کتاب طریق شاهان به عنوان اولین کتاب از مجموعهی استورملایت در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است. این کتاب شامل یک پیشدرآمد، ۷۵ بخش، یک پسدرآمد، و ۹ میانپرده است.
طریق شاهان، حکایتی حماسی از شهامت، شرافت و استقامت است. قرنها پس از سقوط ده رسته از سلحشوران موسوم به «شوالیه های پرتوافکن» شمشیرها و زره های سنگیشان (موسوم جنگ افزارهای شارْد) همچنان بین انسانها دست به دست شده و صاحبانشان را به سلحشورانی شکست ناپذیر و فراانسانی بدل میکند. تمامی جنگها با محوریت شمشیرزنان سنگی و زره پوشان سنگی درگرفته و به دست آنان به پیروزی میانجامند. در یکی از جنگها که در دشتی موسوم به دشت هزار تکه در جریان است، برده ای به نام کالادین در تلاش برای نجات جان همبندیهای خویش، به تفکرات رهبران ده سپاه (که در جنگ برده ها را موجوداتی مصرفی میپندارند) پی میبرد.
در داستان طریق شاهان لُرد دالینار رهبری یکی از ده سپاه را برعهده دارد. او شیفته ی یکی از متون باستانی با نام «طریقِ شاهان» و اسیر پنجه ی اوهامی ست از دوران باستان، که ذهنش را تحت سلطه ی خود در آورده اند. وضعیت او به حدی رو به وخامت میگذارد که حتی به سلامت عقل خود مشکوک میشود.
در همین گیرودار، در آن سوی اقیانوس، دختری جوان با نام شالان، تحت نظارت محقق برجسته و بدنام، برادرزاده ی دالینار، جاسنا، به تعلیم دیدن مشغول است. اگرچه شالان از صمیم قلب شیفته ی یادگیری ست، نقشه ای شوم در سر دارد. تحقیقات وی و جاسنا به کشف رموزی درباره ی شوالیه های باستانی پرتوافکن و همچنین دلیل اصلی جنگ طولانی در دشت هزار تکه میانجامد.
کتاب طریق شاهان در وبسایت goodreads دارای امتیاز بسیار بالای ۴.۶۴ با بیش از ۳۹۵ هزار رای و ۲۷ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمهی رضا اسکندری روانهی بازار شده است.
داستان طریق شاهان
طریق شاهان، حکایتی حماسی از شهامت، شرافت و استقامت است که هر عبارت آن (هرچند مختصر و به ظاهر کماهمیت) در نهایت به دریایی از حقایق و رازها منتهی میگردد. خوانندهی این اثر، در طول مطالعهی آن، ناگزیر با اشتیاقی سرشار، بارها و بارها به عقب بازگشته و جملاتی را که فصلها قبل خوانده و بیتوجه از آنها گذشته، بار دیگر بخواند تا به زیباییِ معماهای نهفته در عمق رازهایش پی ببرد.
قرنها پس از سقوط ده رسته از سلحشوران موسوم به «شوالیههای پرتوافکن» شمشیرها و زرههای سنگیشان (موسوم جنگافزارهای شارْد) همچنان بین انسانها دست به دست شده و صاحبانشان را به سلحشورانی شکستناپذیر و فراانسانی بدل میکند. تمامی جنگها با محوریت شمشیرزنان سنگی و زرهپوشان سنگی در گرفته و به دست آنان به پیروزی میانجامند. در یکی از جنگها که در دشتی موسوم به دشت هزار تکه در جریان است، بردهای به نام کالادین در تلاش برای نجات جان همبندیهایش، به تفکرات رهبران ده سپاه ( که در جنگ بردهها را موجوداتی مصرفی میپندارند) پی میبرد.
لُرد دالینار رهبری یکی از ده سپاه را برعهده دارد. او شیفتهی یکی از متون باستانی با نام «طریقِ شاهان» و اسیر پنجهی اوهامیست از دوران باستان، که ذهنش را تحت سلطهی خود در آوردهاند. وضعیت او به حدی رو به وخامت میگذارد که حتی به سلامت عقل خود مشکوک میشود. در همین گیرودار، در آن سوی اقیانوس، دختری جوان با نام شالان، تحت نظارت محقق برجسته و بدنام، برادرزادهی دالینار، جاسنا، به تعلیم دیدن مشغول است. اگرچه شالان از صمیم قلب شیفتهی یادگیریست، نقشهای شوم در سر دارد. تحقیقات وی و جاسنا به کشف رموزی دربارهی شوالیههای باستانی پرتوافکن و همچنین دلیل اصلی جنگ طولانی در دشت هزار تکه میانجامد.
بخشی از طریق شاهان
کالاک تودهی سنگآسا را دور زد، پایش لغزید، سکندری خورد و در برابر پیکر نیمهجان یک تاندِرکلَست توقف کرد. هیولای سنگی غولپیکر بر روی پهلو دراز به دراز افتاده بود. برآمدگی شکستهی دنده مانندی، سینهاش را شکافته و از آن بیرون زده بود. اسکلتبندی هیولا، همچون صورت مجسم شیطانی بود که دستها و پاهایش (به شکلی غیرطبیعی بلند) از شانهی سنگیاش جوانه زده بودند. چشمهایش دو حفرهی عمیق سرخرنگ بر روی صورتِ نوک پیکانیاش قرار گرفته و گویی توسط آتشی فروزان در قعر زمین آبدیده شده بودند.
فروغ زندگی رفتهرفته از چشمان هیولا رخت بربست. حتی پس از گذشت قرنهای متمادی، دیدن یک تاندرکلست از آن فاصلهی نزدیک، لرزه بر اندام کالاک میانداخت. دستان هیولا به بلندی قامت یک انسان بود. این یکی هم معلوم بود که (درست مثل سایرین) بهدست آنها کشته شده است. مرگی که بههیچعنوان، خوشایند نبود. صد البته که مرگ (جز در مواردی نادر) همیشه ناخوشایند بود. دورتادور هیولا گشتی زد و با احتیاط، راهش را بهسوی میدان نبرد ادامه داد.
سرتاسر دشت را تختهسنگهای کوچک و بزرگ پوشانده بود. منارههای سنگی (که طبیعت بهدست خود، تراششان داده بود) در اطرافش قد علم کرده بودند. اجساد در اینجا و آنجای دشت، پراکنده بودند. گیاهان معدودی در این دشت میروییدند. رد خراش بر روی تختهسنگها و برآمدگیهایشان بهچشم میخورد. برخی از آنها متلاشی شده بودند. مشخص بود که سِرجبایندِرها در این محلها مبارزه کرده بودند. هراز گاهی از کنار گودالهای عجیبوغریبی که مشخص بود تاندرکلستها از داخلشان از دل زمین بیرون آمده بودند، میگذشت. بسیاری از اجساد دوروبرش متعلق به انسانها بودند و بسیاری هم نه. انواع خونها با رنگهای مختلف با هم درآمیخته بودند. سرخ… نارنجی… بنفش.
گرچه هیچیک از اجساد اطرافش جُم نمیخورد، اما اصواتی مبهم در فضا موج میزدند. نالههایی حاکی از درد… نعرههایی حاکی از ماتم. آن صداها اصلاً به غریو پیروزی شبیه نبودند. دود از جای جای اعضای سوختهی اجساد و حتی از برخی تختهسنگها بلند میشد. معلوم بود که داسْتْبرینگِرها کارشان را عالی انجام داده بودند. کالاک دست بر سینه ایستاد و با خودش فکر کرد، اما من زنده ماندم. و به سمت محل موعود شتافت.
چنانچه به کتاب طریق شاهان علاقمند هستید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، نمونههای بیشتری از این نوع آثار را بیابید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: آثار منتخب سایت، ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، براندن ساندرسون، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب