«رنجهای ورتر جوان» اثری است از یوهان ولفگانگ گوته (نویسنده و فیلسوف آلمانی، از ۱۷۴۹ تا ۱۸۳۲) که در سال ۱۷۷۴ منتشر شده است. این کتاب روایتگر عشق فردی به نام ورتر است که آن را در قالب نامههایی به دوستش اظهار میدارد.
دربارهی رنجهای ورتر جوان
رنجهای ورتر جوان نام رمانی است نوشتهی یوهان ولفگانگ گوته که آن را در سال ۱۷۷۴ و در سن ۲۵ سالگی منتشر کرد. این کتاب در اوایل انتشار به دلیل توجیه مسئله خودکشی مخالفت گسترده روحانیون را در پی داشت و در نتیجه فروش آن ممنوع اعلام شد اما هیاهوی ناشی از این ممنوعیت به فروش بیشتر اثر کمک کرد و طولی نکشید که به چندین زبان گوناگون ترجمه شد. این کتاب شهرت فراوانی برای گوته به همراه داشت و آوازه او را به سراسر اروپا رساند. ناپلئون در دیداری خصوصی خود به گوته اقرار کرد که ورتر را شش یا هفت مرتبه مطالعه کرده است.
گوته در این اثر والاترین و قویترین شکلِ از خود به درآمدن و عشق روحانی را توصیف کرده است. در عمق این رمان نوعی حسرت و هوای جنون وجود دارد که از جسورانهترین اندیشهورزیهای روانشناختی این کتاب است.
گوته تا پایان عمر به این اثر دوران جوانی خود مباهات میکرد و بعد از «فاوست» بیش از همه به آن میبالید و حتی در زمان پیری میگفت: «کسی که در بیست و چهار سالگی ورتر را نوشته باشد، برگ چغندر نیست.»
رمان ماندگار و ارزشمند «رنج های ورتر جوان»، داستان مردی جوان، ناراضی و پراحساس به نام ورتر را روایت می کند که عاشق و شیفته ی شارلوت، همسر یکی از دوستانش شده است؛ دوستی که گاهی اوقات مورد تحسین و گاهی دیگر، مورد نفرت ورتر قرار می گیرد. این داستان که کاوشی ژرف در ذهن هنرمندی جوان است، به سوالات همیشگی و کهن ذهن انسان می پردازد: معنای عشق، مرگ و سعادت چیست؟ کتاب رنج های ورتر جوان که رگه های خودزندگی نامه ای فراوانی دارد، بعدها تأثیر بسزایی بر جنبش «رمانتیسیسم» گذاشت.
در حقیقت، درونمایهی «رنج های ورتر جوان» عشق، تنهایی انسان و بازگشت به طبیعت بکر است. آن هم انسانی جوان، دانا و شورشگر که با روح زمانه خود همخوانی ندارد و دنیایی فراتر از انسانهای عادی را میجوید. گوته این اثر را زمانی نوشت که فضای فرهنگ اروپایی فضایی بود که انقلاب فرانسه با خود آورده بود. دورانی که روسو مُهر روح حساس و شورشگر خود را بر آن زده بود، دوران دلزدگی از تمدن، رهایی احساس و شوق جانسوز به بازگشت به هرآنچه طبیعی و بنیادی است.
رمان «رنج های ورتر جوان» که در قالب مجموعهای از نامههای ورتر به دوستش ویلهلم و درباره عشق او به دختری به اسم لوته و دریافتهای او از زندگی نوشته شده است؛ آنچنان دل جوانان دوران خود را برد که همه میخواستند همچون ورتر و لوته عاشق شوند و دل ببازند. البته باید اشاره کرد که گوته دو سال قبل از انتشار این اثر، دوران پر فراز و نشیبی را گذراند و درست مثل شخصیت اصلی داستانش، عاشق زنی به نام شارلوت باف شد که در آن موقع، به نامزدی یکی از دوستان گوته درآمده بود.
کتاب رنجهای ورتر جوان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۹ با بیش از ۱۱۱ هزار رای و ۶۳۰۰ نقد و نظر است. در ایران نیز این کتاب با ترجمه و تلاش مترجمان متعددی به بازار عرضه شده است که از این میان میتوان به مترجمانی مانند محمد صفارزاده (۱۳۰۳)، نصرالله فلسفی (۱۳۰۶)، عنایت الله شکیباپور(۱۳۳۳)، فریده مهدوی دامغانی(۱۳۸۱) و محمود حدادی (۱۳۸۶) اشاره کرد.
داستان رنجهای ورتر جوان
بخش عمدهای از داستان رنجهای ورتر جوان، در مورد واکنش افراطی یک مرد جوان به عشقی نافرجام، در قالب مجموعهای از نامههای نوشته شده توسط ورتر، هنرمندی جوان با خلق و خوی حساس و پرشور، به دوستش ویلهلم است. این نامهها گزارشی صادقانه از اقامت او در دهکدای خیالی به نام والهایم هستند که دهقانان او را با روشهای سادهشان در زندگی مسحور کردهاند. او در آنجا با شارلوت، دختر جوان زیبایی که پس از مرگ مادرشان از خواهر و برادرش مراقبت می کند، ملاقات می کند. ورتر عاشق شارلوت میشود، علیرغم اینکه از قبل میدانست که با مردی به نام آلبرت، که یازده سال از او بزرگتر است نامزد کرده است.
علیرغم درد و رنجی که برای او ایجاد میکند، ورتر چند ماه بعد را صرف ایجاد دوستی نزدیک با هر دو می کند. غم و اندوه او در نهایت به حدی غیرقابل تحمل می شود که مجبور می شود والهایم را به مقصد وایمار ترک کند، جایی که با فردی آشنا شده و به واسطهی او به جلسات هفتگی اشراف وارد میشود. او از این جلسات به بهانهی اشرافزاده نبودن طرد شده و مجدداً به والهایم برمیگردد و پی میبرد شارلوت و آلبرت ازدواج کردهاند. به همین دلیل شارلوت از او میخواهد کمتر به ملاقات وی برود، و این امر موجب افزایش رنجهای ورتر میگردد.
تنها راهحلی که برای حل این مشکل به ذهن ورتر میرسد این است که یک نفر از اعضای مثلث عشقی شارلوت، آلبرت و ورتر باید بمیرد تا اوضاع را حل کند. ورتر که نمی تواند به دیگری صدمه بزند یا به طور جدی به قتل فکر کند، چاره ای جز این نمیبیند که جان خود را بگیرد. او پس از نوشتن نامهی خداحافظی که پس از مرگش پیدا میشود، به آلبرت نامه می نویسد که به بهانهی رفتن به سفر دو تپانچهاش را می خواهد.
شارلوت درخواست را با احساس بسیار دریافت میکند و تپانچهها را میفرستد. سپس ورتر به سر خود شلیک میکند، اما تا دوازده ساعت بعد نمیمیرد. او در میان دو درختی دفن میشود که در نامه هایش به کرات از آنها یاد کرده است. آلبرت و شارلوت در تشییع جنازه شرکت نمیکنند.
بخشی از رنجهای ورتر جوان
«نه، من خودم را گول نمیزنم! از آن چشمهای سیاهش میخوانم که به من و سرنوشتم بهراستی علاقه دارد. آری، احساس میکنم، و دلم هم بر این احساس گواهی میدهد که او… ــ آه، آیا میتوانم این شادی آسمانی را با این کلمات بر زبان آورم ــ که او دوستم دارد؟!
و من از این عشق چه به خود میبالم. … آخ بگذار برای تو بگویم، چرا که در قبال چنین احساسی تفاهم داری: من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم.
میپرسی آیا احساسم گستاخی است یا یقینِ یک رابطهی راستین؟
ــ من آدمی سراغ ندارم که بترسم در گوشهای از قلب لوته رقیب من باشد. با این حال، وقتی که از نامزد خودش حرف میزند، آنهم با آنهمه گرمی و با آنهمه عشق، حالت آدمی را دارم که همهی افتخارات و مقامهایش را از او سلب کرده، و شمشیرش را از او گرفته باشند.»
اگر به کتابهای نظیر رنجهای ورتر جوان علاقه دارید، در بخش معرفی برترین آثار عاشقانه ایران و جهان میتوانید با نمونههای بیشتری از این نوع آثار آشنا شوید.
11 آذر 1401
رنجهای ورتر جوان
«رنجهای ورتر جوان» اثری است از یوهان ولفگانگ گوته (نویسنده و فیلسوف آلمانی، از ۱۷۴۹ تا ۱۸۳۲) که در سال ۱۷۷۴ منتشر شده است. این کتاب روایتگر عشق فردی به نام ورتر است که آن را در قالب نامههایی به دوستش اظهار میدارد.
دربارهی رنجهای ورتر جوان
رنجهای ورتر جوان نام رمانی است نوشتهی یوهان ولفگانگ گوته که آن را در سال ۱۷۷۴ و در سن ۲۵ سالگی منتشر کرد. این کتاب در اوایل انتشار به دلیل توجیه مسئله خودکشی مخالفت گسترده روحانیون را در پی داشت و در نتیجه فروش آن ممنوع اعلام شد اما هیاهوی ناشی از این ممنوعیت به فروش بیشتر اثر کمک کرد و طولی نکشید که به چندین زبان گوناگون ترجمه شد. این کتاب شهرت فراوانی برای گوته به همراه داشت و آوازه او را به سراسر اروپا رساند. ناپلئون در دیداری خصوصی خود به گوته اقرار کرد که ورتر را شش یا هفت مرتبه مطالعه کرده است.
گوته در این اثر والاترین و قویترین شکلِ از خود به درآمدن و عشق روحانی را توصیف کرده است. در عمق این رمان نوعی حسرت و هوای جنون وجود دارد که از جسورانهترین اندیشهورزیهای روانشناختی این کتاب است.
گوته تا پایان عمر به این اثر دوران جوانی خود مباهات میکرد و بعد از «فاوست» بیش از همه به آن میبالید و حتی در زمان پیری میگفت: «کسی که در بیست و چهار سالگی ورتر را نوشته باشد، برگ چغندر نیست.»
رمان ماندگار و ارزشمند «رنج های ورتر جوان»، داستان مردی جوان، ناراضی و پراحساس به نام ورتر را روایت می کند که عاشق و شیفته ی شارلوت، همسر یکی از دوستانش شده است؛ دوستی که گاهی اوقات مورد تحسین و گاهی دیگر، مورد نفرت ورتر قرار می گیرد. این داستان که کاوشی ژرف در ذهن هنرمندی جوان است، به سوالات همیشگی و کهن ذهن انسان می پردازد: معنای عشق، مرگ و سعادت چیست؟ کتاب رنج های ورتر جوان که رگه های خودزندگی نامه ای فراوانی دارد، بعدها تأثیر بسزایی بر جنبش «رمانتیسیسم» گذاشت.
در حقیقت، درونمایهی «رنج های ورتر جوان» عشق، تنهایی انسان و بازگشت به طبیعت بکر است. آن هم انسانی جوان، دانا و شورشگر که با روح زمانه خود همخوانی ندارد و دنیایی فراتر از انسانهای عادی را میجوید. گوته این اثر را زمانی نوشت که فضای فرهنگ اروپایی فضایی بود که انقلاب فرانسه با خود آورده بود. دورانی که روسو مُهر روح حساس و شورشگر خود را بر آن زده بود، دوران دلزدگی از تمدن، رهایی احساس و شوق جانسوز به بازگشت به هرآنچه طبیعی و بنیادی است.
رمان «رنج های ورتر جوان» که در قالب مجموعهای از نامههای ورتر به دوستش ویلهلم و درباره عشق او به دختری به اسم لوته و دریافتهای او از زندگی نوشته شده است؛ آنچنان دل جوانان دوران خود را برد که همه میخواستند همچون ورتر و لوته عاشق شوند و دل ببازند. البته باید اشاره کرد که گوته دو سال قبل از انتشار این اثر، دوران پر فراز و نشیبی را گذراند و درست مثل شخصیت اصلی داستانش، عاشق زنی به نام شارلوت باف شد که در آن موقع، به نامزدی یکی از دوستان گوته درآمده بود.
کتاب رنجهای ورتر جوان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۹ با بیش از ۱۱۱ هزار رای و ۶۳۰۰ نقد و نظر است. در ایران نیز این کتاب با ترجمه و تلاش مترجمان متعددی به بازار عرضه شده است که از این میان میتوان به مترجمانی مانند محمد صفارزاده (۱۳۰۳)، نصرالله فلسفی (۱۳۰۶)، عنایت الله شکیباپور(۱۳۳۳)، فریده مهدوی دامغانی(۱۳۸۱) و محمود حدادی (۱۳۸۶) اشاره کرد.
داستان رنجهای ورتر جوان
بخش عمدهای از داستان رنجهای ورتر جوان، در مورد واکنش افراطی یک مرد جوان به عشقی نافرجام، در قالب مجموعهای از نامههای نوشته شده توسط ورتر، هنرمندی جوان با خلق و خوی حساس و پرشور، به دوستش ویلهلم است. این نامهها گزارشی صادقانه از اقامت او در دهکدای خیالی به نام والهایم هستند که دهقانان او را با روشهای سادهشان در زندگی مسحور کردهاند. او در آنجا با شارلوت، دختر جوان زیبایی که پس از مرگ مادرشان از خواهر و برادرش مراقبت می کند، ملاقات می کند. ورتر عاشق شارلوت میشود، علیرغم اینکه از قبل میدانست که با مردی به نام آلبرت، که یازده سال از او بزرگتر است نامزد کرده است.
علیرغم درد و رنجی که برای او ایجاد میکند، ورتر چند ماه بعد را صرف ایجاد دوستی نزدیک با هر دو می کند. غم و اندوه او در نهایت به حدی غیرقابل تحمل می شود که مجبور می شود والهایم را به مقصد وایمار ترک کند، جایی که با فردی آشنا شده و به واسطهی او به جلسات هفتگی اشراف وارد میشود. او از این جلسات به بهانهی اشرافزاده نبودن طرد شده و مجدداً به والهایم برمیگردد و پی میبرد شارلوت و آلبرت ازدواج کردهاند. به همین دلیل شارلوت از او میخواهد کمتر به ملاقات وی برود، و این امر موجب افزایش رنجهای ورتر میگردد.
تنها راهحلی که برای حل این مشکل به ذهن ورتر میرسد این است که یک نفر از اعضای مثلث عشقی شارلوت، آلبرت و ورتر باید بمیرد تا اوضاع را حل کند. ورتر که نمی تواند به دیگری صدمه بزند یا به طور جدی به قتل فکر کند، چاره ای جز این نمیبیند که جان خود را بگیرد. او پس از نوشتن نامهی خداحافظی که پس از مرگش پیدا میشود، به آلبرت نامه می نویسد که به بهانهی رفتن به سفر دو تپانچهاش را می خواهد.
شارلوت درخواست را با احساس بسیار دریافت میکند و تپانچهها را میفرستد. سپس ورتر به سر خود شلیک میکند، اما تا دوازده ساعت بعد نمیمیرد. او در میان دو درختی دفن میشود که در نامه هایش به کرات از آنها یاد کرده است. آلبرت و شارلوت در تشییع جنازه شرکت نمیکنند.
بخشی از رنجهای ورتر جوان
«نه، من خودم را گول نمیزنم! از آن چشمهای سیاهش میخوانم که به من و سرنوشتم بهراستی علاقه دارد. آری، احساس میکنم، و دلم هم بر این احساس گواهی میدهد که او… ــ آه، آیا میتوانم این شادی آسمانی را با این کلمات بر زبان آورم ــ که او دوستم دارد؟!
و من از این عشق چه به خود میبالم. … آخ بگذار برای تو بگویم، چرا که در قبال چنین احساسی تفاهم داری: من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم.
میپرسی آیا احساسم گستاخی است یا یقینِ یک رابطهی راستین؟
ــ من آدمی سراغ ندارم که بترسم در گوشهای از قلب لوته رقیب من باشد. با این حال، وقتی که از نامزد خودش حرف میزند، آنهم با آنهمه گرمی و با آنهمه عشق، حالت آدمی را دارم که همهی افتخارات و مقامهایش را از او سلب کرده، و شمشیرش را از او گرفته باشند.»
اگر به کتابهای نظیر رنجهای ورتر جوان علاقه دارید، در بخش معرفی برترین آثار عاشقانه ایران و جهان میتوانید با نمونههای بیشتری از این نوع آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب، یوهان ولفگانگ گوته