«همسر پنهان» اثری است از گیل پل (نویسندهی اهل اسکاتلند، متولد ۱۹۶۰) که در سال ۲۰۱۶ منتشر شده است. این کتاب در قالب روایت موازی دو داستان مربوط به زمان حال و گذشته، به بیان سرگذشت خانوادهی سلطنتی رومانوف (روسیه) میپردازد.
دربارهی همسر پنهان
برای کسانی که به داستانهای تاریخی علاقمند هستند، سرگذشت خانوادههای سلطنتی همواره مورد توجه بوده است و در این میان سرگذشت تراژیک و مرموز خانوادۀ رومانوف از جذابیت خاصی برخوردار بوده است. مجهول بودن سرگذشت این خانواده در مدت زمانی طولانی باعث شکلگیری شایعات و داستانهای زیادی در مورد آنها به خصوص کوچکترین دخترشان آناستازیا شده است.
گیل پل در داستان همسر پنهان دختر دوم این خانواده، تاتیانا را مورد توجه قرار میدهد و با استفاده از جزئیات دقیق تاریخی، داستان عاشقانۀ تأثیرگذاری را در مورد او و یک افسر سواره نظام خلق میکند که در عین لذت، جزئیات تاریخی دقیقی را در مورد آن دورۀ و شرایط کشور روسیه در اختیار خواننده قرار میدهد.
ارائۀ جزئیات شخصیتی دقیق در مورد قهرمان داستان به خلق تصویری واضح از او و درک احساسات و شرایطش کمک شایانی کرده است و بر بر تأثیرگذاری آن میافزاید. گره زدن این داستان تاریخی با زمان حال و چالشهای درونی یک زن به دلیل شکست در روابط عاطفیاش و پیشبرد همزمان دو داستان در گذشته و حال از دیگر جذابیتهای این کتاب محسوب میشود و آن را درمیان ده رمان عاشقانۀ برتر یواساِی تودی در سال ۲۰۱۶ قرار داده است.
روشن است که گیل پُل براى این داستان جذاب، پژوهشهایى انجام داده که هوشمندانه تخیل را با حقیقت داستانى درآمیخته است. خاندان همیشه در خفاى رومانوف که در نهایت، نابود شد، همیشه جذاب بودهاند، به ویژه چهار دوشس بزرگِ این خاندان. سیر حوادث قدیمىتر این داستان ضمن داشتن روایتى دوگانه، عشق پنهان یکى از دختران خاندان رمانوف را تعریف مىکند. تراژیک، تأثیرگذار و موثق.
کتاب همسر پنهان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۸ با بیش از ۴۴ هزار رای و ۲۹۰۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران تحت عنوان همسر پنهان یا همسر پنهانی توسط مترجمان مختلفی مانند شیدا رضایی و پگاه منفرد ترجمه و به بازار فرستاده شده است.
داستان همسر پنهان
کتاب همسر پنهان داستانی از دو زمان متفاوت را روایت کرده و به هم پیوند میزند که یکی از سال ۱۹۱۴ و در دورانی آغاز میشود که روسیه تزاری در کشمکش جنگ و آشوب و درآستانۀ سقوط قرار دارد و در این گیر و دار «تاتیانا»، دوشس بزرگ رومانوف، دلباختهی افسر سواره نظام میشود.
از سوی دیگر داستان همسر پنهان ماجرایی را در سال ۲۰۱۶ نقل میکند که «کیتی فیشر» بعد از پی بردن به خیانت همسرش به کلبهای که از پدر جدش به او به ارث رسیده پناه میبرد تا افکارش را مرتب و آرام کند، اما به طور اتفاقی گردنآویزی را مییابد که او را به سوی رمزگشایی از رازی فراموش شده و خانوادگی هدایت مینماید.
بخشی از همسر پنهان
دمیتری مالِما از خواب بیدار شده بود و تا حدودی از صدای پچپچها و نجوای نسیم خنکِ روی صورتش آگاه بود. سردرد شدیدی داشت؛ دردی آزاردهنده در پشت شقیقههایش که با روشنی نور تشدید میشد. ناگهان به یاد آورد که در بخش بیمارستان است. او را شب گذشته به آنجا آورده بودند و آخرین چیزی که به یادش میآمد، پرستاری بود که به او شربت تریاکِ مخلوط با آب داده بود.
و بعد به یاد پایش افتاد؛ آیا آن شب آن را قطع کرده بودند؟ از زمانی که در خط مقدم مجروح شده بود، با این وحشت زندگی میکرد که عفونت ریشهدار شود و آن را قطع کنند. چشمهایش را باز کرد و روی آرنجهایش بلند شد تا بتواند نگاه کند؛ از روی ملافه’ شکل هر دو پایش را میدید. ملافه را کنار زد و از اینکه دید پای چپش در پانسمان پیچیده شده، اما هنوز بهطور کامل وجود دارد، بهشدت خیالش راحت شد. انگشتهای پایش را تکان داد تا مطمئن شود و دوباره در بالش فرورفت و سعی کرد دردهای مختلف پا، سر و شکمش را نادیده بگیرد.
حداقل دو پا داشت. بدون آنها دیگر نمیتوانست به کشورش خدمت کند. او را به خانه میفرستادند تا با پدرومادرش زندگی کند، موجودی مفلوک که به هیچ دردی نمیخورد و با یک پای چوبی لنگ میزد.
«شما بیدارید. چیزی برای خوردن میل دارید؟» پرستاری خپل که سایهای از سبیل بر صورت داشت، کنار تختش ایستاده بود و بدون اینکه منتظر پاسخ او بماند، یک قاشق سوپ جو به او داد. معدهاش متلاطم شد و سرش را برگرداند. پرستار درحالیکه چند لحظه پیشانی او را با انگشتانی سرد لمس کرد، گفت: «بسیارخوب، بعداً برمیگردم.»
چشمهایش را بست و در وضعیت نیمهخواب قرار گرفت. صداهای اطرافش در بخش را میشنید، اما سرش مثل سرب سنگین بود و افکارش تصاویری بود آشفته و درهم: از جنگ، از تیر خوردن و خونریزیِ دوستش مالِویچ در چمنزار، از خواهرهایش و از خانه.
صدای زنگدار خندهای دخترانه را از دورواطراف میشنید. به نظر نمیرسید که صدای پرستار نهچندان زیبایی باشد که قبلاً از او مراقبت میکرد. چشمهایش را باز کرد و قامت بلند و ظریف دو پرستار جوان را با روسریهای سفیدِ درخشان و روپوشهای بلند و ساده دید. اگر برای اولینبار در آنجا چشمهایش را باز کرده بود، امکان داشت از اینکه مرده بود و فرشتهها را میدید، وحشت کند.
یکی از فرشتهها درحالیکه به آهستگی به سمت تخت او میآمد، گفت: «من شما رو میشناسم. شما تو گارد سلطنتی، در کاخ پِترهوف بودین. آیا شما همون کسی نبودین که برای نجات یه سگ تو دریا شیرجه زد؟»
صدایش آهسته و دلنشین بود. وقتی نزدیکتر آمد دمیتری ناگهان متوجه شد که او دوشسِ بزرگ، تاتیانا، دختر دوم تزار نیکُلای، است. اگرچه اولگا، خواهر بزرگ، به پدرش شباهت داشت، اما تاتیانا چهرۀ استخوانی نسبتاً شرقی مادرش را به ارث برده بود. با چشمهایِ خاکستری ـ بنفش و پرشور به او خیره شده بود و منتظر جواب بود.
دمیتری لبخند زد و گفت: «بله. متأسفانه من بودم. یونیفرمم خراب شد، فرماندهم عصبانی بود و اون سگم یه سگ ولگرد بود که خودشو تکوند و بدون حتی یک تشکر دوید و رفت. تعجب میکنم که شما در موردش شنیدید، والاحضرت.»
اگر به کتاب «همسر پنهان» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخشهای معرفی برترین داستانهای عاشقانه، معرفی بهترین داستانهای تاریخی و معرفی برترین رمانهای خارجی در وبسایت هر روز یک کتاب ادبیات جهان با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
24 دی 1401
همسر پنهان
«همسر پنهان» اثری است از گیل پل (نویسندهی اهل اسکاتلند، متولد ۱۹۶۰) که در سال ۲۰۱۶ منتشر شده است. این کتاب در قالب روایت موازی دو داستان مربوط به زمان حال و گذشته، به بیان سرگذشت خانوادهی سلطنتی رومانوف (روسیه) میپردازد.
دربارهی همسر پنهان
برای کسانی که به داستانهای تاریخی علاقمند هستند، سرگذشت خانوادههای سلطنتی همواره مورد توجه بوده است و در این میان سرگذشت تراژیک و مرموز خانوادۀ رومانوف از جذابیت خاصی برخوردار بوده است. مجهول بودن سرگذشت این خانواده در مدت زمانی طولانی باعث شکلگیری شایعات و داستانهای زیادی در مورد آنها به خصوص کوچکترین دخترشان آناستازیا شده است.
گیل پل در داستان همسر پنهان دختر دوم این خانواده، تاتیانا را مورد توجه قرار میدهد و با استفاده از جزئیات دقیق تاریخی، داستان عاشقانۀ تأثیرگذاری را در مورد او و یک افسر سواره نظام خلق میکند که در عین لذت، جزئیات تاریخی دقیقی را در مورد آن دورۀ و شرایط کشور روسیه در اختیار خواننده قرار میدهد.
ارائۀ جزئیات شخصیتی دقیق در مورد قهرمان داستان به خلق تصویری واضح از او و درک احساسات و شرایطش کمک شایانی کرده است و بر بر تأثیرگذاری آن میافزاید. گره زدن این داستان تاریخی با زمان حال و چالشهای درونی یک زن به دلیل شکست در روابط عاطفیاش و پیشبرد همزمان دو داستان در گذشته و حال از دیگر جذابیتهای این کتاب محسوب میشود و آن را درمیان ده رمان عاشقانۀ برتر یواساِی تودی در سال ۲۰۱۶ قرار داده است.
روشن است که گیل پُل براى این داستان جذاب، پژوهشهایى انجام داده که هوشمندانه تخیل را با حقیقت داستانى درآمیخته است. خاندان همیشه در خفاى رومانوف که در نهایت، نابود شد، همیشه جذاب بودهاند، به ویژه چهار دوشس بزرگِ این خاندان. سیر حوادث قدیمىتر این داستان ضمن داشتن روایتى دوگانه، عشق پنهان یکى از دختران خاندان رمانوف را تعریف مىکند. تراژیک، تأثیرگذار و موثق.
کتاب همسر پنهان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۸ با بیش از ۴۴ هزار رای و ۲۹۰۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران تحت عنوان همسر پنهان یا همسر پنهانی توسط مترجمان مختلفی مانند شیدا رضایی و پگاه منفرد ترجمه و به بازار فرستاده شده است.
داستان همسر پنهان
کتاب همسر پنهان داستانی از دو زمان متفاوت را روایت کرده و به هم پیوند میزند که یکی از سال ۱۹۱۴ و در دورانی آغاز میشود که روسیه تزاری در کشمکش جنگ و آشوب و درآستانۀ سقوط قرار دارد و در این گیر و دار «تاتیانا»، دوشس بزرگ رومانوف، دلباختهی افسر سواره نظام میشود.
از سوی دیگر داستان همسر پنهان ماجرایی را در سال ۲۰۱۶ نقل میکند که «کیتی فیشر» بعد از پی بردن به خیانت همسرش به کلبهای که از پدر جدش به او به ارث رسیده پناه میبرد تا افکارش را مرتب و آرام کند، اما به طور اتفاقی گردنآویزی را مییابد که او را به سوی رمزگشایی از رازی فراموش شده و خانوادگی هدایت مینماید.
بخشی از همسر پنهان
دمیتری مالِما از خواب بیدار شده بود و تا حدودی از صدای پچپچها و نجوای نسیم خنکِ روی صورتش آگاه بود. سردرد شدیدی داشت؛ دردی آزاردهنده در پشت شقیقههایش که با روشنی نور تشدید میشد. ناگهان به یاد آورد که در بخش بیمارستان است. او را شب گذشته به آنجا آورده بودند و آخرین چیزی که به یادش میآمد، پرستاری بود که به او شربت تریاکِ مخلوط با آب داده بود.
و بعد به یاد پایش افتاد؛ آیا آن شب آن را قطع کرده بودند؟ از زمانی که در خط مقدم مجروح شده بود، با این وحشت زندگی میکرد که عفونت ریشهدار شود و آن را قطع کنند. چشمهایش را باز کرد و روی آرنجهایش بلند شد تا بتواند نگاه کند؛ از روی ملافه’ شکل هر دو پایش را میدید. ملافه را کنار زد و از اینکه دید پای چپش در پانسمان پیچیده شده، اما هنوز بهطور کامل وجود دارد، بهشدت خیالش راحت شد. انگشتهای پایش را تکان داد تا مطمئن شود و دوباره در بالش فرورفت و سعی کرد دردهای مختلف پا، سر و شکمش را نادیده بگیرد.
حداقل دو پا داشت. بدون آنها دیگر نمیتوانست به کشورش خدمت کند. او را به خانه میفرستادند تا با پدرومادرش زندگی کند، موجودی مفلوک که به هیچ دردی نمیخورد و با یک پای چوبی لنگ میزد.
«شما بیدارید. چیزی برای خوردن میل دارید؟» پرستاری خپل که سایهای از سبیل بر صورت داشت، کنار تختش ایستاده بود و بدون اینکه منتظر پاسخ او بماند، یک قاشق سوپ جو به او داد. معدهاش متلاطم شد و سرش را برگرداند. پرستار درحالیکه چند لحظه پیشانی او را با انگشتانی سرد لمس کرد، گفت: «بسیارخوب، بعداً برمیگردم.»
چشمهایش را بست و در وضعیت نیمهخواب قرار گرفت. صداهای اطرافش در بخش را میشنید، اما سرش مثل سرب سنگین بود و افکارش تصاویری بود آشفته و درهم: از جنگ، از تیر خوردن و خونریزیِ دوستش مالِویچ در چمنزار، از خواهرهایش و از خانه.
صدای زنگدار خندهای دخترانه را از دورواطراف میشنید. به نظر نمیرسید که صدای پرستار نهچندان زیبایی باشد که قبلاً از او مراقبت میکرد. چشمهایش را باز کرد و قامت بلند و ظریف دو پرستار جوان را با روسریهای سفیدِ درخشان و روپوشهای بلند و ساده دید. اگر برای اولینبار در آنجا چشمهایش را باز کرده بود، امکان داشت از اینکه مرده بود و فرشتهها را میدید، وحشت کند.
یکی از فرشتهها درحالیکه به آهستگی به سمت تخت او میآمد، گفت: «من شما رو میشناسم. شما تو گارد سلطنتی، در کاخ پِترهوف بودین. آیا شما همون کسی نبودین که برای نجات یه سگ تو دریا شیرجه زد؟»
صدایش آهسته و دلنشین بود. وقتی نزدیکتر آمد دمیتری ناگهان متوجه شد که او دوشسِ بزرگ، تاتیانا، دختر دوم تزار نیکُلای، است. اگرچه اولگا، خواهر بزرگ، به پدرش شباهت داشت، اما تاتیانا چهرۀ استخوانی نسبتاً شرقی مادرش را به ارث برده بود. با چشمهایِ خاکستری ـ بنفش و پرشور به او خیره شده بود و منتظر جواب بود.
دمیتری لبخند زد و گفت: «بله. متأسفانه من بودم. یونیفرمم خراب شد، فرماندهم عصبانی بود و اون سگم یه سگ ولگرد بود که خودشو تکوند و بدون حتی یک تشکر دوید و رفت. تعجب میکنم که شما در موردش شنیدید، والاحضرت.»
اگر به کتاب «همسر پنهان» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخشهای معرفی برترین داستانهای عاشقانه، معرفی بهترین داستانهای تاریخی و معرفی برترین رمانهای خارجی در وبسایت هر روز یک کتاب ادبیات جهان با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، گیل پل، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب