«نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» اثری است از اوریانا فالاچی (نویسنده و روزنامهنگار ایتالیایی، از ۱۹۲۹ تا ۲۰۰۶) که در سال ۱۹۷۵ منتشر شده است. این کتاب داستانی را در قالب یک نامه روایت میکند که نویسنده به فرزند درون شکم خود نوشته است.
دربارهی نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد رمانی به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. این کتاب با زاویه دید اول شخص و در قالب نامهای از راوی داستان، یک زن جوان که گویا خود فالاچی است، به جنینی که در رحم خوداست نوشته شده؛ او فرزند نازادهاش را از مصیبتهای دنیا و بیرحمی آن آگاه میکند.
راوی بهصورت تکگویی از احساسات خود و سختیهایی که در دنیا وجود دارد، سخن میگوید. از مشکلاتی که ممکن است با بهدنیاآمدن برای فرزندش در طول زندگی ایجاد شود. این زن دچار یک درگیری ذهنی میشود که آیا کودک را به دنیا بیاورد و یا نه چهبسا فرزند در بزرگسالی از اینکه به دنیا آمده است، شکایت کند. نویسنده در این کتاب بهصورت کامل از سقط جنین و افکار مادرانه میگوید که در عین علاقه عاشقانه به فرزند، دچار دوگانگی و شک میشود.
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد فریادی است از خشم نسبت به آنچه بر سر بشر آمده است، در عین حال از عشق مادر شدن نیز میگوید. کتاب کوچکی که از نخستین سطر تا انتها سرشار از احساس شادی، ترس، مهربانی، یأس، خشم، امید، افسردگی و اضطراب است.
شاید بحث اصلی اوریانا فالاچی در این کتاب سقط جنین باشد، اما به طور کلی تمام دیدگاههای موجود دربارهی زن را توجیه میکند. نویسنده به سوالات ذهنیاش، که هر انسانی و مخصوصا هر زنی ممکن است در طول عمرش بارها از خود بپرسد، پرداخته است؛ همچون فرزند به دنیا آوردن، شیوهی زندگی، چگونه زیستن، زن یا مرد بودن، عدالت، عشق و غیره.
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۷ با بیش از ۱۸ هزار رای و ۱۳۰۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب تا ژانویه ۲۰۰۷ بیش از ۴ میلیون نسخه (بدون احتساب کپیها) فروش داشتهاست.
ترجمه در ایران
این کتاب، نخستین بار در سال ۱۳۵۵ شمسی با عنوان «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» توسط مانی ارژنگی به فارسی ترجمه و توسط موسسه انتشارات امیرکبیر در ایران منتشر شد. (شماره ثبت کتابخانه ملی: ۱۰۰۲-۲۵۳۵/۷/۱۷)
دومین ترجمهی کتاب نیز، با عنوان «نامه به کودکی که هرگز متولد نشد» توسط ویدا مشفق به فارسی ترجمه شد و انتشارات جاویدان آن را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. در سال ۱۳۸۲ یغما گلرویی ترجمه چهارم این کتاب را انجام داد و انتشارات دارینوش آن را بهچاپ رساند. نشر ایرمان نیز در سال ۱۳۹۷ این کتاب را در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و با ترجمهی دکتر حسن نامجو در ۹۶ صفحه بهچاپ رساند.
بخشی از نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
امشب پی بردم که وجود داری: بسان قطرهای از زندگی که از هیچ جاری باشد. با چشم باز، در ظلمت محض دراز کشیده بودم که ناگهان در دل تاریکی، جرقهای از آگاهی و اطمینان درخشید: آری، تو آنجا بودی. وجود داشتی. گویی تیری به قلبم خورده بود. و وقتی صدای نامرتب و پر هیاهوی ضربانش را باز شنیدم احساس کردم تا خرخره در گودال وحشتناکی از تردید و وحشت فرو رفتهام.
سعی کن بفهمی … من از دیگران نمیترسم. با دیگران کاری ندارم. از خدا هم نمیترسم. به این حرفها اعتقادی ندارم. از درد هم نمیترسم. ترس من از توست. از تو که سرنوشت، وجودت را از هیچ ربود و به جدار بطن من چسباند. هر چند همیشه انتظارت را کشیدهام، هیچگاه آمادگی پذیرایی از تو را نداشتهام و همیشه این سوال وحشتناک برایم مطرح بوده است: نکند دوست نداشته باشی به دنیا بیایی؟ نکند نخواهی زاده شوی؟ نکند روزی به سرم فریاد بکشی که: «چه کسی از تو خواسته بود مرا به دنیا بیاوری؟ چرا مرا درست کردی؟ چرا ؟»
…………………………….
پدرت برای بار دوم تماس گرفت. صدایش میلرزید. میخواست مطمئن شود که دکتر حاملگیام را تأیید کرده است یا نه. به او گفتم که حامله هستم. دوباره از من پرسید: «کِی کار را تمام میکنم؟» من هم برای بار دوم تلفن را رویش قطع کردم، بدون اینکه به حرفهایش گوش کنم.
چیزی که نمیفهمم این است که چرا وقتی زنی اعلام میکند که قانونی حامله شده است همه برایش جشن میگیرند و اگر پاکتی به دست داشته باشد، آن را برایش حمل میکنند و از او التماس میکنند که کارهای سنگین و سخت انجام ندهد و کاملاً استراحت کند. چه خوب، تبریک میگوییم، بیایید اینجا بنشینید، استراحت کنید.
اما وقتی میفهمند من حاملهام، سرد و ساکت میشوند یا راجع به سقط حرف میزنند. من این را دسیسه مینامم؛ نقشهای برای جداییِ من و تو از یکدیگر. لحظاتی هم هست که احساس نگرانی میکنم، چه کسی پیروز خواهد شد؟ ما یا آنها که میخواهند من و فرزندم را از هم جدا سازند. شاید این افکار بعد از تلفن پدرت، سراغم آمده باشد، افکار تلخی که امید داشتم آنها را فراموش کنم و زخمهایی که فکر میکردم بر آنها غلبه کردهام با تلفن پدرت تشدید شدند.
جراحتهایی که از گذشته بر روحِ من مانده بود و معنای عشق را برایم مبهم نموده بودند. جراحتهایم التیام یافتهاند و جای زخمها بهزحمت قابل مشاهده است، اما همان یک تلفن کافی است تا دوباره دردناک شوند. مثل دردهای کهنه که به مرور زمان تغییر میکنند.
اگر به کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار اوریانا فالاچی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
25 اسفند 1401
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
«نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» اثری است از اوریانا فالاچی (نویسنده و روزنامهنگار ایتالیایی، از ۱۹۲۹ تا ۲۰۰۶) که در سال ۱۹۷۵ منتشر شده است. این کتاب داستانی را در قالب یک نامه روایت میکند که نویسنده به فرزند درون شکم خود نوشته است.
دربارهی نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد رمانی به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. این کتاب با زاویه دید اول شخص و در قالب نامهای از راوی داستان، یک زن جوان که گویا خود فالاچی است، به جنینی که در رحم خوداست نوشته شده؛ او فرزند نازادهاش را از مصیبتهای دنیا و بیرحمی آن آگاه میکند.
راوی بهصورت تکگویی از احساسات خود و سختیهایی که در دنیا وجود دارد، سخن میگوید. از مشکلاتی که ممکن است با بهدنیاآمدن برای فرزندش در طول زندگی ایجاد شود. این زن دچار یک درگیری ذهنی میشود که آیا کودک را به دنیا بیاورد و یا نه چهبسا فرزند در بزرگسالی از اینکه به دنیا آمده است، شکایت کند. نویسنده در این کتاب بهصورت کامل از سقط جنین و افکار مادرانه میگوید که در عین علاقه عاشقانه به فرزند، دچار دوگانگی و شک میشود.
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد فریادی است از خشم نسبت به آنچه بر سر بشر آمده است، در عین حال از عشق مادر شدن نیز میگوید. کتاب کوچکی که از نخستین سطر تا انتها سرشار از احساس شادی، ترس، مهربانی، یأس، خشم، امید، افسردگی و اضطراب است.
شاید بحث اصلی اوریانا فالاچی در این کتاب سقط جنین باشد، اما به طور کلی تمام دیدگاههای موجود دربارهی زن را توجیه میکند. نویسنده به سوالات ذهنیاش، که هر انسانی و مخصوصا هر زنی ممکن است در طول عمرش بارها از خود بپرسد، پرداخته است؛ همچون فرزند به دنیا آوردن، شیوهی زندگی، چگونه زیستن، زن یا مرد بودن، عدالت، عشق و غیره.
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۷ با بیش از ۱۸ هزار رای و ۱۳۰۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب تا ژانویه ۲۰۰۷ بیش از ۴ میلیون نسخه (بدون احتساب کپیها) فروش داشتهاست.
ترجمه در ایران
این کتاب، نخستین بار در سال ۱۳۵۵ شمسی با عنوان «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» توسط مانی ارژنگی به فارسی ترجمه و توسط موسسه انتشارات امیرکبیر در ایران منتشر شد. (شماره ثبت کتابخانه ملی: ۱۰۰۲-۲۵۳۵/۷/۱۷)
دومین ترجمهی کتاب نیز، با عنوان «نامه به کودکی که هرگز متولد نشد» توسط ویدا مشفق به فارسی ترجمه شد و انتشارات جاویدان آن را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. در سال ۱۳۸۲ یغما گلرویی ترجمه چهارم این کتاب را انجام داد و انتشارات دارینوش آن را بهچاپ رساند. نشر ایرمان نیز در سال ۱۳۹۷ این کتاب را در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و با ترجمهی دکتر حسن نامجو در ۹۶ صفحه بهچاپ رساند.
بخشی از نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
امشب پی بردم که وجود داری: بسان قطرهای از زندگی که از هیچ جاری باشد. با چشم باز، در ظلمت محض دراز کشیده بودم که ناگهان در دل تاریکی، جرقهای از آگاهی و اطمینان درخشید: آری، تو آنجا بودی. وجود داشتی. گویی تیری به قلبم خورده بود. و وقتی صدای نامرتب و پر هیاهوی ضربانش را باز شنیدم احساس کردم تا خرخره در گودال وحشتناکی از تردید و وحشت فرو رفتهام.
سعی کن بفهمی … من از دیگران نمیترسم. با دیگران کاری ندارم. از خدا هم نمیترسم. به این حرفها اعتقادی ندارم. از درد هم نمیترسم. ترس من از توست. از تو که سرنوشت، وجودت را از هیچ ربود و به جدار بطن من چسباند. هر چند همیشه انتظارت را کشیدهام، هیچگاه آمادگی پذیرایی از تو را نداشتهام و همیشه این سوال وحشتناک برایم مطرح بوده است: نکند دوست نداشته باشی به دنیا بیایی؟ نکند نخواهی زاده شوی؟ نکند روزی به سرم فریاد بکشی که: «چه کسی از تو خواسته بود مرا به دنیا بیاوری؟ چرا مرا درست کردی؟ چرا ؟»
…………………………….
پدرت برای بار دوم تماس گرفت. صدایش میلرزید. میخواست مطمئن شود که دکتر حاملگیام را تأیید کرده است یا نه. به او گفتم که حامله هستم. دوباره از من پرسید: «کِی کار را تمام میکنم؟» من هم برای بار دوم تلفن را رویش قطع کردم، بدون اینکه به حرفهایش گوش کنم.
چیزی که نمیفهمم این است که چرا وقتی زنی اعلام میکند که قانونی حامله شده است همه برایش جشن میگیرند و اگر پاکتی به دست داشته باشد، آن را برایش حمل میکنند و از او التماس میکنند که کارهای سنگین و سخت انجام ندهد و کاملاً استراحت کند. چه خوب، تبریک میگوییم، بیایید اینجا بنشینید، استراحت کنید.
اما وقتی میفهمند من حاملهام، سرد و ساکت میشوند یا راجع به سقط حرف میزنند. من این را دسیسه مینامم؛ نقشهای برای جداییِ من و تو از یکدیگر. لحظاتی هم هست که احساس نگرانی میکنم، چه کسی پیروز خواهد شد؟ ما یا آنها که میخواهند من و فرزندم را از هم جدا سازند. شاید این افکار بعد از تلفن پدرت، سراغم آمده باشد، افکار تلخی که امید داشتم آنها را فراموش کنم و زخمهایی که فکر میکردم بر آنها غلبه کردهام با تلفن پدرت تشدید شدند.
جراحتهایی که از گذشته بر روحِ من مانده بود و معنای عشق را برایم مبهم نموده بودند. جراحتهایم التیام یافتهاند و جای زخمها بهزحمت قابل مشاهده است، اما همان یک تلفن کافی است تا دوباره دردناک شوند. مثل دردهای کهنه که به مرور زمان تغییر میکنند.
اگر به کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار اوریانا فالاچی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، اوریانا فالاچی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب