«زنان کوچک» اثری است لوییزا می الکات (نویسندهی آمریکایی، از ۱۸۳۲ تا ۱۸۸۸) که در سالهای ۱۸۶۸ و ۱۸۶۹ در دو جلد منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی چهار خواهر در طی دوران جنگ داخلی آمریکا میپردازد.
دربارهی زنان کوچک
زنان کوچک نام رمان بلندی از لوییزا می الکات نویسندهی آمریکایی است. زنان کوچک داستانی است که به بیش از ۵۰ زبان ترجمه شدهاست محل اتفاق این داستان در شهر بوستون، ایالت ماساچوست آمریکا است و زمان این داستان در اواسط قرن نوزدهم است و محوریت داستان بر پایهی جنگ داخلی آمریکا و حمله نیروهای ائتلاف به مرزهایی از نیروهای اتحادیه است.
این کتاب موفق شده از میان مرزهای فرهنگی و مذهبی عبور کند، به عنوان مثال شکستن رسم بردهداری که در جنگ داخلی آمریکا مهمترین محور و دلیل جنگ بود. اقتباسی از این داستان در اپِرا، نمایش موزیکال، برنامههای تلویزیونی، هالیوود، بالیوود و انیمههای ژاپنی استفاده شدهاست. داستان در مورد زندگی ۴ خواهر (مگی، جو، بث و ایمی مارچ) است، که با الهام از زندگی واقعی نویسنده با سه خواهرش نوشته شدهاست.
چاپ کتاب در یک نسخه برای بار نخست در سال ۱۸۸۰ با عنوان زنان کوچک انجام شد. الکات ادامه این داستان را با دو کتاب به نامهای مردان کوچک و پسران جو ادامه داد.
کتاب زنان کوچک در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۴ با بیش از ۲ میلیون رای و ۴۴ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب تا کنون بیش از ۴۰ بار به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است.
داستان زنان کوچک
داستان در مورد خانواده مارچ است که قبلاً پولدار بودهاند ولی الان وضعیت خوبی ندارند و پدرشان برای کمک به سربازان وطن به جنگ رفتهاست و و حالا آنها سعی میکنند زندگی خود را اداره کرده و در کنارش به مردم محتاج کمک کنند. آنها همگی زندگی نسبتاً سختی دارند و از یکدیگر حمایت میکنند و ماجراهایی برایشان پیش میآید.
در کتاب دوم، ماجراهایی پیش میآید که از برجستهترینشان میتوان به این ماجراها اشاره کرد: لاری عاشق جو میشود و جو هم که این موضوع را فهمیدهاست، سعی میکند از او دوری کند؛ ولی یک روز وقتی برای قدم زدن به بیرون میروند لاری درخواست خود را به زبان میآورد و از جو میخواهد با او ازدواج کند. لاری به او میگوید که از اولین لحظهای که او را دیدهاست عاشقش شدهاست. جو درخواست او را رد میکند و به او میگوید که با وجود این که سعی کردهاست، نتوانستهاست عاشق لاری باشد.
لاری که افسرده شدهاست به همراه پدربزرگ خود به اروپا میرود و در آن جا ایمی را ملاقات میکند و چون ایمی خیلی با او مهربان بودهاست، عاشق ایمی میشود (و میفهمد که هیچ زنی برای او بهتر از ایمی پیدا نمیشود حتی جو) و ایمی هم عاشق او میشود با او ازدواج میکند.
بت مریض میشود و خود این را میداند ولی از مرگ نمیترسد و شجاعانه با آن روبه رو میشود و سرانجام میمیرد. جو که از مرگ خواهر خود بسیار اندوهگین شدهاست کتابی به نام «بتِ من» مینویسد و آن را برای دوست خود پروفسور میفرستد. پروفسور با خواندن کتاب عاشق جو میشود و جو هم با وجود این که به لاری گفتهاست هرگز ازدواج نمیکند، عاشق پروفسور میشود و وقتی پروفسور بعد از ازدواج ایمی و لاری به آمریکا میآید، جو را ملاقات میکند و سرانجام به او میگوید که دوستش دارد و آنها با هم ازدواج میکنند.
مگ صاحب دوقلو و جو هم صاحب دو پسر میشود و ایمی هم صاحب یک دختر زیبا میشود؛ و این گونه است که داستان پایان مییابد.
بخشی از زنان کوچک
سه روز به کریسمس مانده بود. در آن دهکده که خانوادۀ مارچ در آن زندگی میکردند همۀ خانهها به دلیل بارش سنگین برف زیر پوشش سفیدی پنهان مانده بودند. برف درست مثل غم و غصهای که قلب خیلی از زنان امریکایی را در زمستان سال ۱۸۶۱ در خود فرو برده بود در آن دهکده جا خوش کرده بود. غصۀ اینکه یک بار دیگر کریسمس از راه رسیده و مردان آنها هنوز کیلومترها دور از خانه درگیر جنگ داخلی هستند؛ جنگی که کمی دورتر از این دشت و تپهها در سرزمین آنها شعلهور شده بود و همچنان ادامه داشت.
چهار دختر خانوادۀ مارچ کموبیش در این اندوه و نگرانی شریک بودند. آنها مقابل شعلههای درخشان بخاری هیزمی نشسته بودند و گپ میزدند.
جو که روی قالیچه دراز کشیده بود غرولندکنان گفت: «میدونید، بهنظر من کریسمس بدون هدیۀ کریسمس معنی نمیده.»
مگ آهی کشید: «بیپولی هم چیز وحشتناکیهها.»
ایمی کوچولو آب بینیاش را بالا کشید و با حسرت گفت: «بهنظر من این عادلانه نیست که خیلی از دخترها چیزهای خوشگل خوشگل داشته باشن و بقیۀ دخترها هیچچی.»
صدای بث از گوشۀ دیگر بلند شد: «ولی ما پدر و مادر و همدیگه رو داریم.»
جو جواب داد: «فعلاً که پدرمون نیست، به این زودیها هم نمیآد.»
با این حرف چهرۀ هر چهارتاشان غمگین شد. برای چند دقیقه هیچکس چیزی نگفت. همه به فکر پدر بودند که در گوشهای دور از خانه درگیر جنگ بود.
چنانچه به کتاب زنان کوچک علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین کتابهای ویژهی نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
12 فروردین 1402
زنان کوچک
«زنان کوچک» اثری است لوییزا می الکات (نویسندهی آمریکایی، از ۱۸۳۲ تا ۱۸۸۸) که در سالهای ۱۸۶۸ و ۱۸۶۹ در دو جلد منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی چهار خواهر در طی دوران جنگ داخلی آمریکا میپردازد.
دربارهی زنان کوچک
زنان کوچک نام رمان بلندی از لوییزا می الکات نویسندهی آمریکایی است. زنان کوچک داستانی است که به بیش از ۵۰ زبان ترجمه شدهاست محل اتفاق این داستان در شهر بوستون، ایالت ماساچوست آمریکا است و زمان این داستان در اواسط قرن نوزدهم است و محوریت داستان بر پایهی جنگ داخلی آمریکا و حمله نیروهای ائتلاف به مرزهایی از نیروهای اتحادیه است.
این کتاب موفق شده از میان مرزهای فرهنگی و مذهبی عبور کند، به عنوان مثال شکستن رسم بردهداری که در جنگ داخلی آمریکا مهمترین محور و دلیل جنگ بود. اقتباسی از این داستان در اپِرا، نمایش موزیکال، برنامههای تلویزیونی، هالیوود، بالیوود و انیمههای ژاپنی استفاده شدهاست. داستان در مورد زندگی ۴ خواهر (مگی، جو، بث و ایمی مارچ) است، که با الهام از زندگی واقعی نویسنده با سه خواهرش نوشته شدهاست.
چاپ کتاب در یک نسخه برای بار نخست در سال ۱۸۸۰ با عنوان زنان کوچک انجام شد. الکات ادامه این داستان را با دو کتاب به نامهای مردان کوچک و پسران جو ادامه داد.
کتاب زنان کوچک در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۴ با بیش از ۲ میلیون رای و ۴۴ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب تا کنون بیش از ۴۰ بار به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است.
داستان زنان کوچک
داستان در مورد خانواده مارچ است که قبلاً پولدار بودهاند ولی الان وضعیت خوبی ندارند و پدرشان برای کمک به سربازان وطن به جنگ رفتهاست و و حالا آنها سعی میکنند زندگی خود را اداره کرده و در کنارش به مردم محتاج کمک کنند. آنها همگی زندگی نسبتاً سختی دارند و از یکدیگر حمایت میکنند و ماجراهایی برایشان پیش میآید.
در کتاب دوم، ماجراهایی پیش میآید که از برجستهترینشان میتوان به این ماجراها اشاره کرد: لاری عاشق جو میشود و جو هم که این موضوع را فهمیدهاست، سعی میکند از او دوری کند؛ ولی یک روز وقتی برای قدم زدن به بیرون میروند لاری درخواست خود را به زبان میآورد و از جو میخواهد با او ازدواج کند. لاری به او میگوید که از اولین لحظهای که او را دیدهاست عاشقش شدهاست. جو درخواست او را رد میکند و به او میگوید که با وجود این که سعی کردهاست، نتوانستهاست عاشق لاری باشد.
لاری که افسرده شدهاست به همراه پدربزرگ خود به اروپا میرود و در آن جا ایمی را ملاقات میکند و چون ایمی خیلی با او مهربان بودهاست، عاشق ایمی میشود (و میفهمد که هیچ زنی برای او بهتر از ایمی پیدا نمیشود حتی جو) و ایمی هم عاشق او میشود با او ازدواج میکند.
بت مریض میشود و خود این را میداند ولی از مرگ نمیترسد و شجاعانه با آن روبه رو میشود و سرانجام میمیرد. جو که از مرگ خواهر خود بسیار اندوهگین شدهاست کتابی به نام «بتِ من» مینویسد و آن را برای دوست خود پروفسور میفرستد. پروفسور با خواندن کتاب عاشق جو میشود و جو هم با وجود این که به لاری گفتهاست هرگز ازدواج نمیکند، عاشق پروفسور میشود و وقتی پروفسور بعد از ازدواج ایمی و لاری به آمریکا میآید، جو را ملاقات میکند و سرانجام به او میگوید که دوستش دارد و آنها با هم ازدواج میکنند.
مگ صاحب دوقلو و جو هم صاحب دو پسر میشود و ایمی هم صاحب یک دختر زیبا میشود؛ و این گونه است که داستان پایان مییابد.
بخشی از زنان کوچک
سه روز به کریسمس مانده بود. در آن دهکده که خانوادۀ مارچ در آن زندگی میکردند همۀ خانهها به دلیل بارش سنگین برف زیر پوشش سفیدی پنهان مانده بودند. برف درست مثل غم و غصهای که قلب خیلی از زنان امریکایی را در زمستان سال ۱۸۶۱ در خود فرو برده بود در آن دهکده جا خوش کرده بود. غصۀ اینکه یک بار دیگر کریسمس از راه رسیده و مردان آنها هنوز کیلومترها دور از خانه درگیر جنگ داخلی هستند؛ جنگی که کمی دورتر از این دشت و تپهها در سرزمین آنها شعلهور شده بود و همچنان ادامه داشت.
چهار دختر خانوادۀ مارچ کموبیش در این اندوه و نگرانی شریک بودند. آنها مقابل شعلههای درخشان بخاری هیزمی نشسته بودند و گپ میزدند.
جو که روی قالیچه دراز کشیده بود غرولندکنان گفت: «میدونید، بهنظر من کریسمس بدون هدیۀ کریسمس معنی نمیده.»
مگ آهی کشید: «بیپولی هم چیز وحشتناکیهها.»
ایمی کوچولو آب بینیاش را بالا کشید و با حسرت گفت: «بهنظر من این عادلانه نیست که خیلی از دخترها چیزهای خوشگل خوشگل داشته باشن و بقیۀ دخترها هیچچی.»
صدای بث از گوشۀ دیگر بلند شد: «ولی ما پدر و مادر و همدیگه رو داریم.»
جو جواب داد: «فعلاً که پدرمون نیست، به این زودیها هم نمیآد.»
با این حرف چهرۀ هر چهارتاشان غمگین شد. برای چند دقیقه هیچکس چیزی نگفت. همه به فکر پدر بودند که در گوشهای دور از خانه درگیر جنگ بود.
چنانچه به کتاب زنان کوچک علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین کتابهای ویژهی نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، لوییزا می الکات، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب