«مگره و شاهدان گریزان» اثری است از ژرژ سیمنون (نویسندهی بلژیکی، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۸۹) که در سال ۱۹۵۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت قتل یک تاجر در اتاق خوابش میپردازد.
دربارهی مگره و شاهدان گریزان
«ژرژ سیمنون» نویسندهی برجستهی بلژیکی نیز با خلق شخصیت «ژول مگره» یک کمیسر باهوش و برجستهی اهل پاریس بهعنوان یکی از نویسندگان توانا و معروف داستانهای سبک جنایی شناخته شده است. کتاب «مگره و شاهدان گریزان» یکی از آثار پرالتهاب و پرکشش این نویسنده است که باشخصیت «ژول مگره» جان گرفته است.
مگره، افسر پلیس کارکشتهی فرانسوی و شخصیت اصلی کتاب صوتی مگره و شاهدان گریزان به خانهی خانوادهای مشهور فراخوانده میشود. جایی که پسر بزرگ خانواده به ضرب گلوله کشته شده است. اما به محض ورود او، تمامی اعضای خانواده یکرأی و یکصدا ادعا میکنند که در زمان وقوع قتل چیزی نه شنیدهاند و نه دیدهاند.
مگره رفتار خانوادهی مقتول را غیرعادی میبیند. به نظر میرسد هیچکس واقعاً غمگین نیست و برخلاف آنچه مگره معمولاً در دیگر پروندهها تجربه میکند، خانواده دور هم جمع نشدهاند تا از یکدیگر حمایت کنند. در عوض به نظر میرسد همهی آنها به دنبال طرفهی خود هستند. در ظاهر به نظر میرسد که تیراندازی ممکن است نتیجهی یک سرقت اشتباه بوده باشد، اما کارآگاه مگره از همان ابتدا در مورد این نظریه تردید دارد. او میخواهد بازپرسی مفصلتر و عمیقتری با خانواده داشته باشد اما وکیل خانواده سنگاندازی میکند.
مگره باید حقیقت را از خلال دروغها، پردهپوشیها و فریبکاریهای خانوادهی مقتول پیدا کند، او اکنون سالهای میانسالی خود را سپری میکند و دیر نیست که دههاش به پایان برسد و از ردهی کارآگاهان خارج شود. حالا نوبت نیروهای جوان و تازهنفس است که بیایند و میدان را دست بگیرند. مگره در این کتاب صوتی، ضمن کاوش و جستوجو برای حل پروندهی قتل، در حال دستوپنجه نرم کردن با پذیرش ازکارافتادگی و بازنشستگی خود است.
در این میان مگره گمان میکند که ورونیک، یکی از اعضای خانوادهی مقتول ممکن است بتواند در کشف حقیقت این پروندهی پیچیده به او کمک کند. او تحقیقات خود را ادامه میدهد اما پروندهی این قتل پیچیدهتر از چیزیست که به نظر میرسد.
کتاب مگره و شاهدان گریزان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۴ با بیش از ۷۹۴ رای و ۵۹ نقد و نظر است. به علاوه باید اشاره کرد که در سال ۱۹۶۲ اقتباسی تلویزیونی نیز از این کتاب به عمل آمده است. در ایران نیز این کتاب با ترجمههایی از فائزه اسکندری و کاظم اسماعیلی به بازار عرضه شده است.
داستان مگره و شاهدان گریزان
داستان این کتاب در روز سوم نوامبر که هوا بسیار بارانی و سرد است آغاز میشود. کارآگاه برجستهی پاریس، مگره با این فکر که تنها دو سال تا بازنشستگیاش مانده از خانه بیرون میآید و به سمت اتوبوس حرکت میکند. او بهسرعت به محل کارش، ادارهی مرکزی پلیس میرود و پس از ورودش متوجه میشود دزدی که به کشیش معروف است ساعت چهار صبح دستگیر شده است.
این دزد بسیار کار بلد است و هیچگاه از خودش مدرک و اثرانگشتی جا نمیگذارد. او مردی ساکت است که بدون هیچ شرارت و خشمی و هیچ حالت عصبیای برای دزدیهایش برنامهریزی میکند. ملاقات کارآگاه با این مرد که لاپوآنت نام دارد و اتفاقهای جنایی پس از آن داستان کتاب «مگره و شاهدان گریزان» را شکل میدهد.
بخشی از مگره و شاهدان گریزان
خوابش را دید، مثل بچه مدرسهای هایی که نگران امتحان فردایشان هستند. با اینکه انژلو قاضی هیچوقت توی خواب ظاهر نشد و مگره اصلاً صورتش را ندید، ولی حضورش را حس میکرد. فقط هم یکبار نبود. مکرر او را خواب میدید، وقتی سربازرس نیمه بیدار میشد ازهمگسیخته میشد، بعضی وقتها حتی کاملاً بیدار بود، ولی همچنان تلاش میکرد.
شروعش پرطمطراق بود. به قاضی نامرئی گفت: «خیلی خوب، روشم را نشانتان میدهم…» در فکرش داشت تمرین میکرد. کلمه «روش» را با طعنه به زبان آورد. چون سی سال تمام منکر داشتن روشی شده بود. ولی مهم نبود. از اینکه حسابش را با این قاضی جوان بیحیا صاف کرده ناراحت نبود.
مگره در بارانداز لاگار بود. خودش تنها در آن ساختمان درب و داغان که آن قدر خیالی شده بود که میتوانست از وسط دیوارها رد شود. ولی داخلش واقعی بود تا آخرین جزئیات. حتی شامل جزئیاتی بود که وقتی از خواب بیدار شد فراموش کرده بود. «بفرما!… سالهاست که شب اینجا مینشینند …»
در اتاق پذیرایی بود و مگره بخاری کوچکی را روشن نگه میداشت که شکاف قرمزرنگی مثل یک زخم روی دیواره آهنیاش بود. شخصیتها را سرجایشان قرار داده بود: پیرمرد و پیرزن را از چوب تراشیده بودند، لئونار که تلاش میکرد سرزنده باشد و لبخندی تلخ و کمرنگ داشت. پائولت همچنان بالا و پایین میپرید، مجلهها را ورق میزد و اولین کسی بود که اعلام کرد میرود بخوابد. آخرین نفر هم ارمان که خسته بود و دارو میخورد.
«میفهمید موسیو انژلو، نکته اصلی این است که …»
آن نکته را نمیدانست.
«سالهاست هر شب… ژان پل به همین زودی خوابیده… بقیه، بهجز پائولت، همه تو فکر یک چیزند. لئونار و برادرش گاهوبیگاه با هم نگاهی ردوبدل میکنند… لئونار مجبور است حرف بزند، چون بزرگتر است و چون ارمان جرئتش را ندارد…»
صحبت کردن در خواب یعنی پول خواستن از دختر زوبر.
داراییهای لاشوم ته کشیده بود. قدیمیترین کارخانه بیسکویت پاریس بود، موسسهای مهم، به اهمیت یکی از آن عکسهای گروهی خانواده که در موزه است و خلقشان چندین نسل طول کشیده. یک نفر کلی پول دارد، پول کثیف، آن قدر کثیف که زوبر پیر خوشحال بود که دخترش را به یکی از لاشوم ها بدهد تا بتواند موقعیت قابل احترامی در دنیا پیدا کند. «فهمیدید؟»
چون هنوز رو به روی انژلو نامرئی ایستاده بود این کارها را میکرد. مثل بندبازی بدون تور. کار سختی بود. مثل کار مشکلی که در خوابهای بقیه شبهایش انجام میداد. آن هم این بود که صرفاً باقدرت دستهایش خودش را پرت میکرد وسط هوا.
اگر به کتاب مگره و شاهدان گریزان علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی بهترین کتابهای جنایی وپلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
8 خرداد 1402
مگره و شاهدان گریزان
«مگره و شاهدان گریزان» اثری است از ژرژ سیمنون (نویسندهی بلژیکی، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۸۹) که در سال ۱۹۵۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت قتل یک تاجر در اتاق خوابش میپردازد.
دربارهی مگره و شاهدان گریزان
«ژرژ سیمنون» نویسندهی برجستهی بلژیکی نیز با خلق شخصیت «ژول مگره» یک کمیسر باهوش و برجستهی اهل پاریس بهعنوان یکی از نویسندگان توانا و معروف داستانهای سبک جنایی شناخته شده است. کتاب «مگره و شاهدان گریزان» یکی از آثار پرالتهاب و پرکشش این نویسنده است که باشخصیت «ژول مگره» جان گرفته است.
مگره، افسر پلیس کارکشتهی فرانسوی و شخصیت اصلی کتاب صوتی مگره و شاهدان گریزان به خانهی خانوادهای مشهور فراخوانده میشود. جایی که پسر بزرگ خانواده به ضرب گلوله کشته شده است. اما به محض ورود او، تمامی اعضای خانواده یکرأی و یکصدا ادعا میکنند که در زمان وقوع قتل چیزی نه شنیدهاند و نه دیدهاند.
مگره رفتار خانوادهی مقتول را غیرعادی میبیند. به نظر میرسد هیچکس واقعاً غمگین نیست و برخلاف آنچه مگره معمولاً در دیگر پروندهها تجربه میکند، خانواده دور هم جمع نشدهاند تا از یکدیگر حمایت کنند. در عوض به نظر میرسد همهی آنها به دنبال طرفهی خود هستند. در ظاهر به نظر میرسد که تیراندازی ممکن است نتیجهی یک سرقت اشتباه بوده باشد، اما کارآگاه مگره از همان ابتدا در مورد این نظریه تردید دارد. او میخواهد بازپرسی مفصلتر و عمیقتری با خانواده داشته باشد اما وکیل خانواده سنگاندازی میکند.
مگره باید حقیقت را از خلال دروغها، پردهپوشیها و فریبکاریهای خانوادهی مقتول پیدا کند، او اکنون سالهای میانسالی خود را سپری میکند و دیر نیست که دههاش به پایان برسد و از ردهی کارآگاهان خارج شود. حالا نوبت نیروهای جوان و تازهنفس است که بیایند و میدان را دست بگیرند. مگره در این کتاب صوتی، ضمن کاوش و جستوجو برای حل پروندهی قتل، در حال دستوپنجه نرم کردن با پذیرش ازکارافتادگی و بازنشستگی خود است.
در این میان مگره گمان میکند که ورونیک، یکی از اعضای خانوادهی مقتول ممکن است بتواند در کشف حقیقت این پروندهی پیچیده به او کمک کند. او تحقیقات خود را ادامه میدهد اما پروندهی این قتل پیچیدهتر از چیزیست که به نظر میرسد.
کتاب مگره و شاهدان گریزان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۴ با بیش از ۷۹۴ رای و ۵۹ نقد و نظر است. به علاوه باید اشاره کرد که در سال ۱۹۶۲ اقتباسی تلویزیونی نیز از این کتاب به عمل آمده است. در ایران نیز این کتاب با ترجمههایی از فائزه اسکندری و کاظم اسماعیلی به بازار عرضه شده است.
داستان مگره و شاهدان گریزان
داستان این کتاب در روز سوم نوامبر که هوا بسیار بارانی و سرد است آغاز میشود. کارآگاه برجستهی پاریس، مگره با این فکر که تنها دو سال تا بازنشستگیاش مانده از خانه بیرون میآید و به سمت اتوبوس حرکت میکند. او بهسرعت به محل کارش، ادارهی مرکزی پلیس میرود و پس از ورودش متوجه میشود دزدی که به کشیش معروف است ساعت چهار صبح دستگیر شده است.
این دزد بسیار کار بلد است و هیچگاه از خودش مدرک و اثرانگشتی جا نمیگذارد. او مردی ساکت است که بدون هیچ شرارت و خشمی و هیچ حالت عصبیای برای دزدیهایش برنامهریزی میکند. ملاقات کارآگاه با این مرد که لاپوآنت نام دارد و اتفاقهای جنایی پس از آن داستان کتاب «مگره و شاهدان گریزان» را شکل میدهد.
بخشی از مگره و شاهدان گریزان
خوابش را دید، مثل بچه مدرسهای هایی که نگران امتحان فردایشان هستند. با اینکه انژلو قاضی هیچوقت توی خواب ظاهر نشد و مگره اصلاً صورتش را ندید، ولی حضورش را حس میکرد. فقط هم یکبار نبود. مکرر او را خواب میدید، وقتی سربازرس نیمه بیدار میشد ازهمگسیخته میشد، بعضی وقتها حتی کاملاً بیدار بود، ولی همچنان تلاش میکرد.
شروعش پرطمطراق بود. به قاضی نامرئی گفت: «خیلی خوب، روشم را نشانتان میدهم…» در فکرش داشت تمرین میکرد. کلمه «روش» را با طعنه به زبان آورد. چون سی سال تمام منکر داشتن روشی شده بود. ولی مهم نبود. از اینکه حسابش را با این قاضی جوان بیحیا صاف کرده ناراحت نبود.
مگره در بارانداز لاگار بود. خودش تنها در آن ساختمان درب و داغان که آن قدر خیالی شده بود که میتوانست از وسط دیوارها رد شود. ولی داخلش واقعی بود تا آخرین جزئیات. حتی شامل جزئیاتی بود که وقتی از خواب بیدار شد فراموش کرده بود. «بفرما!… سالهاست که شب اینجا مینشینند …»
در اتاق پذیرایی بود و مگره بخاری کوچکی را روشن نگه میداشت که شکاف قرمزرنگی مثل یک زخم روی دیواره آهنیاش بود. شخصیتها را سرجایشان قرار داده بود: پیرمرد و پیرزن را از چوب تراشیده بودند، لئونار که تلاش میکرد سرزنده باشد و لبخندی تلخ و کمرنگ داشت. پائولت همچنان بالا و پایین میپرید، مجلهها را ورق میزد و اولین کسی بود که اعلام کرد میرود بخوابد. آخرین نفر هم ارمان که خسته بود و دارو میخورد.
«میفهمید موسیو انژلو، نکته اصلی این است که …»
آن نکته را نمیدانست.
«سالهاست هر شب… ژان پل به همین زودی خوابیده… بقیه، بهجز پائولت، همه تو فکر یک چیزند. لئونار و برادرش گاهوبیگاه با هم نگاهی ردوبدل میکنند… لئونار مجبور است حرف بزند، چون بزرگتر است و چون ارمان جرئتش را ندارد…»
صحبت کردن در خواب یعنی پول خواستن از دختر زوبر.
داراییهای لاشوم ته کشیده بود. قدیمیترین کارخانه بیسکویت پاریس بود، موسسهای مهم، به اهمیت یکی از آن عکسهای گروهی خانواده که در موزه است و خلقشان چندین نسل طول کشیده. یک نفر کلی پول دارد، پول کثیف، آن قدر کثیف که زوبر پیر خوشحال بود که دخترش را به یکی از لاشوم ها بدهد تا بتواند موقعیت قابل احترامی در دنیا پیدا کند. «فهمیدید؟»
چون هنوز رو به روی انژلو نامرئی ایستاده بود این کارها را میکرد. مثل بندبازی بدون تور. کار سختی بود. مثل کار مشکلی که در خوابهای بقیه شبهایش انجام میداد. آن هم این بود که صرفاً باقدرت دستهایش خودش را پرت میکرد وسط هوا.
اگر به کتاب مگره و شاهدان گریزان علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی بهترین کتابهای جنایی وپلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ژرژ سیمنون، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب