«رود راوی» اثری است از ابوتراب خسروی (نویسندهی اهل فسا، متولد ۱۳۳۵) که در سال ۱۳۸۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای فرزند یکی از رهبران فرق مذهبی غیررسمی میپردازد.
دربارهی رود راوی
رود راوی رمانی است از ابوتراب خسروی که در سال ۱۳۸۲ منتشر شده است. از دیدگاه ابوتراب خسروی ما در طول تاریخ درگیر سه موضوع: قداست، فرقهگرایی و خرافه بودهایم و هستیم. خسروی برای واکاوی این سه موضوع، تریلوژی: اسفار کاتبان، ملکان عذاب و رود راوی را نوشته است.
ابوتراب خسروی در هر کدام از این رمان ها یکی از آن سه موضوع اصلی را روایت میکند. رود راوی کابوس های در هم تنیدهایست که نویسنده قصد دارد تا از خلال آنها با انگشت گذاشتن بر فرقهگرایی سرگذشت شخصیتی به نام کیا که فرزند یکی از رهبران فرقهای مذهبی و غیررسمی است و به لاهور میرود تا پزشکی بیاموزد را روایت کند.
کیا به جای تحصیل پزشکی به فرقههای مخالف فرقهی خود میپیوندد. ابوتراب خسروی سعی می کند با اتصال به فرهنگ و ادبیات مکتوب کهن ایرانی، روایتهایی را متکی و مبتنی بر ظرفیتهای روایتگری ایرانی نقل کند. در رود راوی اصرار نویسنده بر ظرفیت زبان فارسی و دوری از نوشتن به زبان ترجمه به وضوح قابل مشاهده است.
رود راوی در فضایی غریب و سورئالیستی میگذرد. نویسنده گاه به عناصری از زمان معاصر نیز ارجاع میدهد و گویا با این شیوه میخواهد نشان دهد که آنچه در این شهر میگذرد هنوز و در دوران ما نیز ممکن است واقعیت داشته باشد.
رود راوی را میتوان مفصلترین اثر ابوتراب خسروی دانست او ساخت داستان را بر بیاعتباری زمان استوارکرده است و از عناصر و اندیشه برای مقابله با زمان در رود راوی استفاده کرده است. نهایت خلق در آثار ابوتراب خسروی، حسکردن رویا و اسطوره توسط مخاطب است. زمان در آثار او می شکند. آثار خسروی انسان را به صبوری و تفکر در کلمه فرا میخواند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحالههای پیدرپی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست. رود راوی سال ۱۳۸۲ برندهی چهارمین دورهی جایزهی هوشنگ گلشیری شد.
«رود راوی» رمانیست پیچیده و لایهدار با ساختاری پسامدرن و مضامینی سوررئال. اگر بشود که «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «ملکان عذاب» را سهگانهی «ابوتراب کاتب» در نظر گرفت، «رود راوی» هم مانند دو رمان دیگر نقشینهایست از زبان و لحن و نثر در بافتِ کهنالگوها، اسطورهها، مضامین عرفانی و مذهبی و روایات کهن.
«رود راوی» البته فراتر از «اسفار کاتبان»، مکان و زمانی میسازد بیآنکه بتوان به یقین، مابهازایی در واقعیتِ معاصر و یا حتی کهن برایش پیدا کرد و تنها به نشانهگذاریهای خُردی بسنده میکند که نخِ نامرئی ارتباط به تمامی گم نشود از فضایِ فرضی مابینِ رمان و مخاطب.
کتاب رود راوی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۰ با بیش از ۳۵۳ رای و ۵۴ نقد و نظر است.
داستان رود راوی
فرزند یکی از رهبران فرق مذهبی غیررسمی برای تحصیل پزشکی به شهر لاهور میرود تا بتواند در آینده به سایر اعضای فرقه خدمت برساند. اما وی (که خود راوی قصه نیز هست) به جای تحصیل به فرق مخالف فرقه خود میپیوندد. سپس به شهر خود رونیز برمیگردد و در آنجا رهبر فرقه، وی را مأمور به نگارش تاریخ فرقه میکند.
بخشهایی از رود راوی
و هنوز هم نمی دانم که این شلاق ها بودند که بر شانه هایم می پیچیدند یا دست های گایتری. من به گایتری گفتم همان طور که دست هایت در رقص تکثیر می شوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانه هایم تکثیر می شود. همان طور که تو در هرجایی نمی رقصی، شلاق هم هرجایی نمی رقصد.
تنها در جایی مثل شانه های من می رقصد. بدون آداب هم می رقصد. باید جایی برقصد که زیبایی لرزش کشاله هایش به چشم بیاید. که موزونی رفتارشبه جمعیتی لذت ببخشد. گایتری تو هم وقتی می رقصی، دست هایت در هوا تکثیر می شود مثل این شلاق. او هم همین حالا دارد بر پوست تنم تکثیر می شود.
………………….
سالها قبل که من رونیز دارالمفتاح را ترک میکردم، پدرخواندهام مرا سوار وانتش کرد و از آن جاده سنگلاخ تا کنار جاده اصلی آورد و پیاده کرد. پدر چمدان چرمی لباسهایم را از باربند وانت پایین گذاشت و با هم کنار جاده منتظر یک اتومبیل عبوری ایستادیم. من آن سالها پسرک تازه بالغی بودم و هنوز حتی نرمهمویی پشت لبم سبز نشده بود. آن روز پدرخواندهام تقریبا چیزی نگفت.
فقط گفت، سفارشهایی که کردم فراموش نکن. روز قبلش پدرخواندهام گفته بود، ما همه رعیتهای حضرت مفتاح هستیم ولی بیاذن او اجازه هیچ کاری نداریم. همین حالا هم من دارم تو را با صلاحدید حضرت مفتاح به لاهور میفرستم. فراموش نکن من یک رعیت بیقابلیت از رعایای دارالمفتاح بیش نیستم ولی به تو قول میدهم که ماه به ماه خرجی برایت حواله کنم. حتی اگر عمرم هم کفاف ندهد وصیت میکنم از عایدی ملک رونیز سفلی برایت خرجی بفرستند.
………………..
در گزارش آمده بود آنها زخمهای یکدیگر را میبوسند و از اینکه زخمها باعث آشنایی آنها با یکدیگر شده، از زخمها تشکر میکنند. آنها میگویند با وجود آن زخمها احساس تنهایی نمیکنند و یکی از سرگرمیهایشان، مصاحبت با زخمهاست. در پرسشهایی که دربارهی چگونگی و تعداد کانونهای زخم، از آنها میشود، معمولاً سرجمع جمعیت زخمهای یکدیگر را میگویند.
ظاهراً هرکدام شکل و تعداد زخمهای دیگری را از بر است. مثلاٌ زن گفته است که زخم اصلی شانهی مرد، یک پروانه است و گاهی که مرد برهنه است، میپرد و در هوای سردابه پرسه میزند و میآید روی انگشتان زن مینشیند تا زن بالهایش را ببوسد و دوباره بگذارد روی شانهی مرد. و مرد گفته است، گاهی آنها زخمهای تنشان را با یکدیگر تعویض میکنند.
درواقع آن زخمها آنقدر جابهجا شدهاند که معلوم نیست منشاء هر زخم متعلق به تن کدامشان بوده است. زن گفته است گاهی با زخمها، جسم مردش را تزئین میکند.
اگر به کتاب رود راوی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار ابوتراب خسروی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
13 شهریور 1402
رود راوی
«رود راوی» اثری است از ابوتراب خسروی (نویسندهی اهل فسا، متولد ۱۳۳۵) که در سال ۱۳۸۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای فرزند یکی از رهبران فرق مذهبی غیررسمی میپردازد.
دربارهی رود راوی
رود راوی رمانی است از ابوتراب خسروی که در سال ۱۳۸۲ منتشر شده است. از دیدگاه ابوتراب خسروی ما در طول تاریخ درگیر سه موضوع: قداست، فرقهگرایی و خرافه بودهایم و هستیم. خسروی برای واکاوی این سه موضوع، تریلوژی: اسفار کاتبان، ملکان عذاب و رود راوی را نوشته است.
ابوتراب خسروی در هر کدام از این رمان ها یکی از آن سه موضوع اصلی را روایت میکند. رود راوی کابوس های در هم تنیدهایست که نویسنده قصد دارد تا از خلال آنها با انگشت گذاشتن بر فرقهگرایی سرگذشت شخصیتی به نام کیا که فرزند یکی از رهبران فرقهای مذهبی و غیررسمی است و به لاهور میرود تا پزشکی بیاموزد را روایت کند.
کیا به جای تحصیل پزشکی به فرقههای مخالف فرقهی خود میپیوندد. ابوتراب خسروی سعی می کند با اتصال به فرهنگ و ادبیات مکتوب کهن ایرانی، روایتهایی را متکی و مبتنی بر ظرفیتهای روایتگری ایرانی نقل کند. در رود راوی اصرار نویسنده بر ظرفیت زبان فارسی و دوری از نوشتن به زبان ترجمه به وضوح قابل مشاهده است.
رود راوی در فضایی غریب و سورئالیستی میگذرد. نویسنده گاه به عناصری از زمان معاصر نیز ارجاع میدهد و گویا با این شیوه میخواهد نشان دهد که آنچه در این شهر میگذرد هنوز و در دوران ما نیز ممکن است واقعیت داشته باشد.
رود راوی را میتوان مفصلترین اثر ابوتراب خسروی دانست او ساخت داستان را بر بیاعتباری زمان استوارکرده است و از عناصر و اندیشه برای مقابله با زمان در رود راوی استفاده کرده است. نهایت خلق در آثار ابوتراب خسروی، حسکردن رویا و اسطوره توسط مخاطب است. زمان در آثار او می شکند. آثار خسروی انسان را به صبوری و تفکر در کلمه فرا میخواند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحالههای پیدرپی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست. رود راوی سال ۱۳۸۲ برندهی چهارمین دورهی جایزهی هوشنگ گلشیری شد.
«رود راوی» رمانیست پیچیده و لایهدار با ساختاری پسامدرن و مضامینی سوررئال. اگر بشود که «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «ملکان عذاب» را سهگانهی «ابوتراب کاتب» در نظر گرفت، «رود راوی» هم مانند دو رمان دیگر نقشینهایست از زبان و لحن و نثر در بافتِ کهنالگوها، اسطورهها، مضامین عرفانی و مذهبی و روایات کهن.
«رود راوی» البته فراتر از «اسفار کاتبان»، مکان و زمانی میسازد بیآنکه بتوان به یقین، مابهازایی در واقعیتِ معاصر و یا حتی کهن برایش پیدا کرد و تنها به نشانهگذاریهای خُردی بسنده میکند که نخِ نامرئی ارتباط به تمامی گم نشود از فضایِ فرضی مابینِ رمان و مخاطب.
کتاب رود راوی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۰ با بیش از ۳۵۳ رای و ۵۴ نقد و نظر است.
داستان رود راوی
فرزند یکی از رهبران فرق مذهبی غیررسمی برای تحصیل پزشکی به شهر لاهور میرود تا بتواند در آینده به سایر اعضای فرقه خدمت برساند. اما وی (که خود راوی قصه نیز هست) به جای تحصیل به فرق مخالف فرقه خود میپیوندد. سپس به شهر خود رونیز برمیگردد و در آنجا رهبر فرقه، وی را مأمور به نگارش تاریخ فرقه میکند.
بخشهایی از رود راوی
و هنوز هم نمی دانم که این شلاق ها بودند که بر شانه هایم می پیچیدند یا دست های گایتری. من به گایتری گفتم همان طور که دست هایت در رقص تکثیر می شوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانه هایم تکثیر می شود. همان طور که تو در هرجایی نمی رقصی، شلاق هم هرجایی نمی رقصد.
تنها در جایی مثل شانه های من می رقصد. بدون آداب هم می رقصد. باید جایی برقصد که زیبایی لرزش کشاله هایش به چشم بیاید. که موزونی رفتارشبه جمعیتی لذت ببخشد. گایتری تو هم وقتی می رقصی، دست هایت در هوا تکثیر می شود مثل این شلاق. او هم همین حالا دارد بر پوست تنم تکثیر می شود.
………………….
سالها قبل که من رونیز دارالمفتاح را ترک میکردم، پدرخواندهام مرا سوار وانتش کرد و از آن جاده سنگلاخ تا کنار جاده اصلی آورد و پیاده کرد. پدر چمدان چرمی لباسهایم را از باربند وانت پایین گذاشت و با هم کنار جاده منتظر یک اتومبیل عبوری ایستادیم. من آن سالها پسرک تازه بالغی بودم و هنوز حتی نرمهمویی پشت لبم سبز نشده بود. آن روز پدرخواندهام تقریبا چیزی نگفت.
فقط گفت، سفارشهایی که کردم فراموش نکن. روز قبلش پدرخواندهام گفته بود، ما همه رعیتهای حضرت مفتاح هستیم ولی بیاذن او اجازه هیچ کاری نداریم. همین حالا هم من دارم تو را با صلاحدید حضرت مفتاح به لاهور میفرستم. فراموش نکن من یک رعیت بیقابلیت از رعایای دارالمفتاح بیش نیستم ولی به تو قول میدهم که ماه به ماه خرجی برایت حواله کنم. حتی اگر عمرم هم کفاف ندهد وصیت میکنم از عایدی ملک رونیز سفلی برایت خرجی بفرستند.
………………..
در گزارش آمده بود آنها زخمهای یکدیگر را میبوسند و از اینکه زخمها باعث آشنایی آنها با یکدیگر شده، از زخمها تشکر میکنند. آنها میگویند با وجود آن زخمها احساس تنهایی نمیکنند و یکی از سرگرمیهایشان، مصاحبت با زخمهاست. در پرسشهایی که دربارهی چگونگی و تعداد کانونهای زخم، از آنها میشود، معمولاً سرجمع جمعیت زخمهای یکدیگر را میگویند.
ظاهراً هرکدام شکل و تعداد زخمهای دیگری را از بر است. مثلاٌ زن گفته است که زخم اصلی شانهی مرد، یک پروانه است و گاهی که مرد برهنه است، میپرد و در هوای سردابه پرسه میزند و میآید روی انگشتان زن مینشیند تا زن بالهایش را ببوسد و دوباره بگذارد روی شانهی مرد. و مرد گفته است، گاهی آنها زخمهای تنشان را با یکدیگر تعویض میکنند.
درواقع آن زخمها آنقدر جابهجا شدهاند که معلوم نیست منشاء هر زخم متعلق به تن کدامشان بوده است. زن گفته است گاهی با زخمها، جسم مردش را تزئین میکند.
اگر به کتاب رود راوی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار ابوتراب خسروی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، تخیلی، داستان ایرانی، رمان
۰ برچسبها: ابوتراب خسروی، ادبیات ایران، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب