«پرفروغها» اثری است از النور کاتن (نویسندهی نیوزیلندی، متولد ۱۹۸۵) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت سرگذشت یک جویندهی طلا در قرن نوزدهم میپردازد.
دربارهی پرفروغها
پرفروغها نام دومین رمان النور کاتن نویسنده نیوزلندی است که در اوت ۲۰۱۳ منتشر شد. در اکتبر همان سال این کتاب به عنوان برنده جایزه ادبی من بوکر ۲۰۱۳ شد. در تاریخچه جایزه من بوکر، این کتاب حجیمترین(۸۳۲ صفحه) و النور کاتن جوانترین نویسنده برنده جایزه به شمار میروند.
در حقیقت، این رمان چنان حیرت انگیز است که داوران جایزه بوکر را ناچار کرد برای اولین بار به نویسنده ای بیست وهشت ساله این جایزه معتبر را اهدا کنند. این رمان در همان سال برندۀ جایزۀ ادبی گاورنر جنرال کانادا نیز شد. پس از کسب این افتخارات، دانشگاه ولینگتون دکترای افتخاری ادبیات را به کاتن اعطا کرد.
یکی از نقاط قوت کتاب پرفروغ ها در مهارت کاتن در توسعه شخصیتهای داستان نهفته است. هر شخصیت با رفتار متمایز، پیشینه و طرح های پنهانی خود به دقت ساخته شده است. النور کاتن با بهرهگیری از تعاملات و دیدگاههای خود، موضوعاتی همچون طمع، قدرت، عشق و سرنوشت را به متن روایت خود وارد میکند.
پیچیدگی و پیوند شخصیتها، مجموعهای غنی از تجربیات انسانی را فراهم آورده و به خواننده این امکان را میدهد تا در هزارتوی زندگی آنان و خود کندوکاوی عمیق کند. در کتاب پرفروغها یک جوینده طلا به نام والتر مودی در سال ۱۸۶۶ برای تغییر سرنوشتش به ساحل غربی جزیره جنوبی نیوزیلند میرود. اما در عوض با دوازده مرد بومی برخورد میکند که او را وارد ماجرای اسرارآمیز یک جنایت میکنند.
شبی توفانی در ۱۸۶۶، کشتی مودی به نیوزیلند می رسد. دوران «تب طلا» است. مودی کاملا اتفاقی خود را در میان دوازده مردی می بیند که مخفیانه دور هم جمع شده اند و مشغول مشاجره اند و درباره مجموعه ای از اتفاقات اسرارآمیز سخن می گویند.
اتفاقاتی که به سختی قابل توضیح اند: مردی ثروتمند ناپدید شده؛ زنی بدنام اقدام به خودکشی کرده و یک انبار عظیم طلا در خانه یک مست بدشانس پیدا شده است. مودی به میان شبکه پیچیدهای از طالع ها و سرنوشت ها کشیده می شود که مانند آسمان شب زیبا و رازآلود و شگفت انگیز است.
کتاب پرفروغها در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۴ با بیش از ۷۹ هزار رای و ۹۲۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محمد جوادی به بازار عرضه شده است.
داستان پرفروغها
داستان پرفروغها از جایی شروع می شود که یکی از قهرمانان کتاب، والتر مودی، پس از مواجهه با منظره وحشتناکی در کشتی خود به هوکیتیکا، به اتاق سیگار هتل کراون می رسد. او در آنجا با دوازده مردی آشنا میشود که دیگر قهرمانان کتاب میشوند: ته (یک شکارچی سنگ سبز مائوری)، چارلی فراست (بانکدار)، ادگار کلینچ (هتلدار)، بنجامین لوونتال (روزنامهنویس)، کاول دولین ( کشیش)، سوک یونگشنگ (کلاهکش)، اوبر گاسکوئین (کارمند دادگستری)، جوزف پریچارد (شیمیدان)، توماس بالفور (عامل حملونقل)، هارالد نیلسن (بازرگان کمیسیون)، کوی لانگ (زرگر)، و دیک مانرینگ (یک نجیب زاده میدان طلا).
دوازده مرد از دیدگاه های مختلف خود، والتر مودی را در مورد وقایع اسرارآمیزی که منتهی به شب فعلی رخ داده است، مطلع می کنند. حدود دو هفته قبل، کرازبی ولز، یک گوشه نشین کمتر شناخته شده، توسط سیاستمداری به نام آلیستر لادربک در کابین خود در راه رفتن به شهر جسد پیدا شد.
مرگ ولز ظاهرا مسالمت آمیز بود، اما پس از بازرسی، کابین او چند هزار پوند طلا در داخل آن پنهان کرده بود، و همچنین یک سند بدون امضا (که توسط ولز شاهد بود) که نشان می داد امری استاینز، مرد جوانی ثروتمند و دوست داشتنی، برای پرداخت ۲۰۰۰ پوند به آنا وترل، روسپی که به خاطر رفت و آمد به مناطق محله چینی هوکیتیکا معروف است.
در همان شبی که جسد ولز پیدا شد، خود استاینز ناپدید شده بود و وترل بیهوش در جاده دراز کشیده بود و ظاهراً اقدام به خودکشی کرده بود. او و گاسکوین روز بعد متوجه شدند که صدها پوند طلا توسط یک فرد ناشناس به آستر لباس او دوخته شده است.
شورا برای بحث در مورد این و رویدادهای بعدی تشکیل جلسه داده است، و مردی که به نظر می رسد در مرکز همه این اتفاقات قرار دارد، فرانسیس کارور، مردی خشن و زخمی است که ناخدای گادسپید، کشتی ای که مودی در آن به هوکیتیکا آمده بود، است. ۹ ماه پیش در لودربک، را با استفاده از نام جعلی فرانسیس کراسبی ولز از همان کشتی فریب داده بود. کارور با مخفی کردن مقدار زیادی طلا در داخل محموله ای متشکل از پنج لباس به نام لادربک، از لادربک باج گرفته بود.
اگر لادربک از دادن کشتی به کارور امتناع می کرد، کارور مجبور می شد لادربک را به دلیل قاچاق طلای اعلام نشده دستگیر و زندانی کند. با این حال، جعبه حمل و نقل ناپدید شد و به ساحل رفت و کارور را مجبور کرد تا برای جستجوی ثروت به هوکیتیکا برسد. آنا به محض ورود به هوکیتیکا، ناخودآگاه این لباس ها را خرید.
یکی از مشتریانش، کوی، طلا را در چهار لباس او کشف کرد و به طور مخفیانه آن را درآورد و هنگام خواب وزنه های سربی را جایگزین کرد. با این حال، از آنجا که آنا هرگز لباس پنجم را به تن نکرد، طلاهای آن لباس باقی ماند. او سپس طلا را ذوب کرد و به بانک تحویل داد، اما متوجه شد که توسط استینز به سرقت رفته است.
مودی پس از شنیدن و در نظر گرفتن داستان های دوازده مرد دیگر، داستان خود را برای آنها تعریف می کند: او معتقد است که روح امری استینز را در گادسپید دیده است. همانطور که او داستان خود را به آنها می گوید، شورا توسط یکی از خدمتکاران دیک مانرینگ قطع می شود که به آنها می گوید کشتی درست در خارج از ساحل تاسیس شده است.
سه هفته بعد، لاشه گادسپید به ساحل کشیده می شود. به اشتباه صندوق عقب آلیستر لادربک به مودی فرستاده میشود که در آن نامههایی پیدا میکند که نشان میدهد کرازبی برادر ناتنی لادربک، حرومزادهای است که از مادری فاحشه متولد شده است. کرازبی در ابتدا برای جستجوی پدر خود به نیوزیلند سفر کرده بود و سالها تلاش کرده بود با لادربک تماس بگیرد اما پاسخی دریافت نکرد.
در نامهها، او همچنین فاش میکند که ثروت هنگفتی در مزارع طلا جمعآوری کرده است، اما در شرایطی که از افشای آن خودداری میکند، ثروت متعاقباً از او ربوده میشود.
لیدیا ولز، بیوه کرازبی ولز و معشوقه کارور، اعلام می کند که قصد دارد یک جلسه برای تماس با روح امری استینز برگزار کند. او به عنوان دستیار، وترل را استخدام می کند، که اخیراً از روسپیگری دست کشیده و بدهی خود را به ادگار کلینچ پرداخت کرده است. لیدیا ادعا می کند که وقتی وترل برای اولین بار به داندین رسید با او دوست شده است، اما او را تحت مراقبت شدید قرار می دهد و به او اجازه نمی دهد بدون نظارت بیرون برود. سوک یونگشنگ، دلال و دوست وترل تریاک، به ملاقات او میرود و لیدیا را معشوقه کارور میشناسد.
سوک سال ها قبل از کارور به خاطر قتل پدرش قسم خورده بود که انتقام بگیرد و تا زمانی که کارور نمرده باشد آرام نخواهد گرفت. لیدیا اصرار دارد که سوک در جلسه شرکت کند، جایی که به جای کانالیزی استینز، کانتونی صحبت میکند و قول سوک برای کشتن کارور را سالها قبل تکرار میکند. پس از جلسه، سوک به هتل کارور می رود تا او را به قتل برساند.
با این حال، قبل از اینکه بتواند انتقام خود را اجرا کند، توسط جورج شپرد، زندانبان، در اقدامی انتقامجویانه از برادرش، که شپرد معتقد است توسط سوک کشته شده، هدف گلوله قرار میگیرد.
در همان شب، امری استینز در کابین کرازبی ولز ظاهر می شود که از ناحیه شانه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. ته او را به شهر بازمیگرداند تا تحت مراقبتهای پزشکی قرار گیرد، جایی که او با آنا وترل که بهطور مرموزی از یک آسیب موازی رنج میبرد، دوباره ملاقات میکند. پس از برداشتن گلوله، امری استاینز به همراه آنا وترل در زندان نگهداری می شود. کاول دیولین، با مشاهده این دو نفر که در هنگام خواب روبروی یکدیگر هستند، به این نتیجه می رسد که آنها عاشق هستند.
در آغاز قسمت چهارم، رمان روایت خطی خود را رها می کند و اولین ورود آنا وترل به نیوزیلند در آوریل ۱۸۶۵ را بازگو می کند. در کشتی به نیوزیلند، آنا برای اولین بار استینز را ملاقات می کند (اگرچه نامش را فاش نمی کند) همانطور که او به ماهیت اسطوره ای آلباتروس هایی که بالای سر پرواز می کنند اشاره می کند.
با بازگشت به اعتدال پاییزی، استینز و وترل به جنایات مختلفی متهم می شوند و مودی موافقت می کند که به عنوان وکیل آنها عمل کند. محاکمه حقایق پشت جنایات را آشکار می کند. از جمله اینکه کارور و لیدیا با هم توطئه کردند تا طلای کرازبی ولز را بدزدند، کارور خداسپید را با باجگیری از لادربک خریداری کرد و کارور ولز را با مصرف مواد مخدر به او کشت. پس از پایان محاکمه، استینز به ۹ ماه کار سخت محکوم می شود و وترل تبرئه میشود.
ارور به زندان برده می شود اما در راه به قتل رسیده است. گفته می شود که قتل توسط ته با استفاده از پاتوی گرین استون به عنوان انتقام از دوست قدیمی خود کراسبی ولز انجام شده است. والتر مودی سرانجام هوکیتیکا را ترک می کند تا به دنبال طلا باشد.
اگر به کتاب پرفروغها علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای خارجی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
24 آذر 1402
پرفروغها
«پرفروغها» اثری است از النور کاتن (نویسندهی نیوزیلندی، متولد ۱۹۸۵) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت سرگذشت یک جویندهی طلا در قرن نوزدهم میپردازد.
دربارهی پرفروغها
پرفروغها نام دومین رمان النور کاتن نویسنده نیوزلندی است که در اوت ۲۰۱۳ منتشر شد. در اکتبر همان سال این کتاب به عنوان برنده جایزه ادبی من بوکر ۲۰۱۳ شد. در تاریخچه جایزه من بوکر، این کتاب حجیمترین(۸۳۲ صفحه) و النور کاتن جوانترین نویسنده برنده جایزه به شمار میروند.
در حقیقت، این رمان چنان حیرت انگیز است که داوران جایزه بوکر را ناچار کرد برای اولین بار به نویسنده ای بیست وهشت ساله این جایزه معتبر را اهدا کنند. این رمان در همان سال برندۀ جایزۀ ادبی گاورنر جنرال کانادا نیز شد. پس از کسب این افتخارات، دانشگاه ولینگتون دکترای افتخاری ادبیات را به کاتن اعطا کرد.
یکی از نقاط قوت کتاب پرفروغ ها در مهارت کاتن در توسعه شخصیتهای داستان نهفته است. هر شخصیت با رفتار متمایز، پیشینه و طرح های پنهانی خود به دقت ساخته شده است. النور کاتن با بهرهگیری از تعاملات و دیدگاههای خود، موضوعاتی همچون طمع، قدرت، عشق و سرنوشت را به متن روایت خود وارد میکند.
پیچیدگی و پیوند شخصیتها، مجموعهای غنی از تجربیات انسانی را فراهم آورده و به خواننده این امکان را میدهد تا در هزارتوی زندگی آنان و خود کندوکاوی عمیق کند. در کتاب پرفروغها یک جوینده طلا به نام والتر مودی در سال ۱۸۶۶ برای تغییر سرنوشتش به ساحل غربی جزیره جنوبی نیوزیلند میرود. اما در عوض با دوازده مرد بومی برخورد میکند که او را وارد ماجرای اسرارآمیز یک جنایت میکنند.
شبی توفانی در ۱۸۶۶، کشتی مودی به نیوزیلند می رسد. دوران «تب طلا» است. مودی کاملا اتفاقی خود را در میان دوازده مردی می بیند که مخفیانه دور هم جمع شده اند و مشغول مشاجره اند و درباره مجموعه ای از اتفاقات اسرارآمیز سخن می گویند.
اتفاقاتی که به سختی قابل توضیح اند: مردی ثروتمند ناپدید شده؛ زنی بدنام اقدام به خودکشی کرده و یک انبار عظیم طلا در خانه یک مست بدشانس پیدا شده است. مودی به میان شبکه پیچیدهای از طالع ها و سرنوشت ها کشیده می شود که مانند آسمان شب زیبا و رازآلود و شگفت انگیز است.
کتاب پرفروغها در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۴ با بیش از ۷۹ هزار رای و ۹۲۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محمد جوادی به بازار عرضه شده است.
داستان پرفروغها
داستان پرفروغها از جایی شروع می شود که یکی از قهرمانان کتاب، والتر مودی، پس از مواجهه با منظره وحشتناکی در کشتی خود به هوکیتیکا، به اتاق سیگار هتل کراون می رسد. او در آنجا با دوازده مردی آشنا میشود که دیگر قهرمانان کتاب میشوند: ته (یک شکارچی سنگ سبز مائوری)، چارلی فراست (بانکدار)، ادگار کلینچ (هتلدار)، بنجامین لوونتال (روزنامهنویس)، کاول دولین ( کشیش)، سوک یونگشنگ (کلاهکش)، اوبر گاسکوئین (کارمند دادگستری)، جوزف پریچارد (شیمیدان)، توماس بالفور (عامل حملونقل)، هارالد نیلسن (بازرگان کمیسیون)، کوی لانگ (زرگر)، و دیک مانرینگ (یک نجیب زاده میدان طلا).
دوازده مرد از دیدگاه های مختلف خود، والتر مودی را در مورد وقایع اسرارآمیزی که منتهی به شب فعلی رخ داده است، مطلع می کنند. حدود دو هفته قبل، کرازبی ولز، یک گوشه نشین کمتر شناخته شده، توسط سیاستمداری به نام آلیستر لادربک در کابین خود در راه رفتن به شهر جسد پیدا شد.
مرگ ولز ظاهرا مسالمت آمیز بود، اما پس از بازرسی، کابین او چند هزار پوند طلا در داخل آن پنهان کرده بود، و همچنین یک سند بدون امضا (که توسط ولز شاهد بود) که نشان می داد امری استاینز، مرد جوانی ثروتمند و دوست داشتنی، برای پرداخت ۲۰۰۰ پوند به آنا وترل، روسپی که به خاطر رفت و آمد به مناطق محله چینی هوکیتیکا معروف است.
در همان شبی که جسد ولز پیدا شد، خود استاینز ناپدید شده بود و وترل بیهوش در جاده دراز کشیده بود و ظاهراً اقدام به خودکشی کرده بود. او و گاسکوین روز بعد متوجه شدند که صدها پوند طلا توسط یک فرد ناشناس به آستر لباس او دوخته شده است.
شورا برای بحث در مورد این و رویدادهای بعدی تشکیل جلسه داده است، و مردی که به نظر می رسد در مرکز همه این اتفاقات قرار دارد، فرانسیس کارور، مردی خشن و زخمی است که ناخدای گادسپید، کشتی ای که مودی در آن به هوکیتیکا آمده بود، است. ۹ ماه پیش در لودربک، را با استفاده از نام جعلی فرانسیس کراسبی ولز از همان کشتی فریب داده بود. کارور با مخفی کردن مقدار زیادی طلا در داخل محموله ای متشکل از پنج لباس به نام لادربک، از لادربک باج گرفته بود.
اگر لادربک از دادن کشتی به کارور امتناع می کرد، کارور مجبور می شد لادربک را به دلیل قاچاق طلای اعلام نشده دستگیر و زندانی کند. با این حال، جعبه حمل و نقل ناپدید شد و به ساحل رفت و کارور را مجبور کرد تا برای جستجوی ثروت به هوکیتیکا برسد. آنا به محض ورود به هوکیتیکا، ناخودآگاه این لباس ها را خرید.
یکی از مشتریانش، کوی، طلا را در چهار لباس او کشف کرد و به طور مخفیانه آن را درآورد و هنگام خواب وزنه های سربی را جایگزین کرد. با این حال، از آنجا که آنا هرگز لباس پنجم را به تن نکرد، طلاهای آن لباس باقی ماند. او سپس طلا را ذوب کرد و به بانک تحویل داد، اما متوجه شد که توسط استینز به سرقت رفته است.
مودی پس از شنیدن و در نظر گرفتن داستان های دوازده مرد دیگر، داستان خود را برای آنها تعریف می کند: او معتقد است که روح امری استینز را در گادسپید دیده است. همانطور که او داستان خود را به آنها می گوید، شورا توسط یکی از خدمتکاران دیک مانرینگ قطع می شود که به آنها می گوید کشتی درست در خارج از ساحل تاسیس شده است.
سه هفته بعد، لاشه گادسپید به ساحل کشیده می شود. به اشتباه صندوق عقب آلیستر لادربک به مودی فرستاده میشود که در آن نامههایی پیدا میکند که نشان میدهد کرازبی برادر ناتنی لادربک، حرومزادهای است که از مادری فاحشه متولد شده است. کرازبی در ابتدا برای جستجوی پدر خود به نیوزیلند سفر کرده بود و سالها تلاش کرده بود با لادربک تماس بگیرد اما پاسخی دریافت نکرد.
در نامهها، او همچنین فاش میکند که ثروت هنگفتی در مزارع طلا جمعآوری کرده است، اما در شرایطی که از افشای آن خودداری میکند، ثروت متعاقباً از او ربوده میشود.
لیدیا ولز، بیوه کرازبی ولز و معشوقه کارور، اعلام می کند که قصد دارد یک جلسه برای تماس با روح امری استینز برگزار کند. او به عنوان دستیار، وترل را استخدام می کند، که اخیراً از روسپیگری دست کشیده و بدهی خود را به ادگار کلینچ پرداخت کرده است. لیدیا ادعا می کند که وقتی وترل برای اولین بار به داندین رسید با او دوست شده است، اما او را تحت مراقبت شدید قرار می دهد و به او اجازه نمی دهد بدون نظارت بیرون برود. سوک یونگشنگ، دلال و دوست وترل تریاک، به ملاقات او میرود و لیدیا را معشوقه کارور میشناسد.
سوک سال ها قبل از کارور به خاطر قتل پدرش قسم خورده بود که انتقام بگیرد و تا زمانی که کارور نمرده باشد آرام نخواهد گرفت. لیدیا اصرار دارد که سوک در جلسه شرکت کند، جایی که به جای کانالیزی استینز، کانتونی صحبت میکند و قول سوک برای کشتن کارور را سالها قبل تکرار میکند. پس از جلسه، سوک به هتل کارور می رود تا او را به قتل برساند.
با این حال، قبل از اینکه بتواند انتقام خود را اجرا کند، توسط جورج شپرد، زندانبان، در اقدامی انتقامجویانه از برادرش، که شپرد معتقد است توسط سوک کشته شده، هدف گلوله قرار میگیرد.
در همان شب، امری استینز در کابین کرازبی ولز ظاهر می شود که از ناحیه شانه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. ته او را به شهر بازمیگرداند تا تحت مراقبتهای پزشکی قرار گیرد، جایی که او با آنا وترل که بهطور مرموزی از یک آسیب موازی رنج میبرد، دوباره ملاقات میکند. پس از برداشتن گلوله، امری استاینز به همراه آنا وترل در زندان نگهداری می شود. کاول دیولین، با مشاهده این دو نفر که در هنگام خواب روبروی یکدیگر هستند، به این نتیجه می رسد که آنها عاشق هستند.
در آغاز قسمت چهارم، رمان روایت خطی خود را رها می کند و اولین ورود آنا وترل به نیوزیلند در آوریل ۱۸۶۵ را بازگو می کند. در کشتی به نیوزیلند، آنا برای اولین بار استینز را ملاقات می کند (اگرچه نامش را فاش نمی کند) همانطور که او به ماهیت اسطوره ای آلباتروس هایی که بالای سر پرواز می کنند اشاره می کند.
با بازگشت به اعتدال پاییزی، استینز و وترل به جنایات مختلفی متهم می شوند و مودی موافقت می کند که به عنوان وکیل آنها عمل کند. محاکمه حقایق پشت جنایات را آشکار می کند. از جمله اینکه کارور و لیدیا با هم توطئه کردند تا طلای کرازبی ولز را بدزدند، کارور خداسپید را با باجگیری از لادربک خریداری کرد و کارور ولز را با مصرف مواد مخدر به او کشت. پس از پایان محاکمه، استینز به ۹ ماه کار سخت محکوم می شود و وترل تبرئه میشود.
ارور به زندان برده می شود اما در راه به قتل رسیده است. گفته می شود که قتل توسط ته با استفاده از پاتوی گرین استون به عنوان انتقام از دوست قدیمی خود کراسبی ولز انجام شده است. والتر مودی سرانجام هوکیتیکا را ترک می کند تا به دنبال طلا باشد.
اگر به کتاب پرفروغها علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای خارجی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، النور کاتن، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب