«گور به گور» با نام اصلی «جان که میدادم» یا «همینطور که میمیرم» اثری است از ویلیام فاکنر (نویسندهی آمریکایی و برندهی جایزهی نوبل، از ۱۸۹۷ تا ۱۹۶۲) که در سال ۱۹۳۰ منتشر شده است. این رمان به روایت تلاش یک خانواده برای انجام وصیت یکی از اعضای خود میپردازد.
دربارهی گور به گور
گوربهگور رمانی است اثر ویلیام فاکنر نویسنده شهیر آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات که نخستین بار در سال ۱۹۳۰ در آمریکا چاپ شد. عنوان کتاب برگرفته از کتاب ششم ادیسه اثر هومر است که در آن آگاممنون خطاب به اودوسئوس جمله عنوان کتاب یعنی «As I Lay Dying» را بهکار میبرد.
متن کتاب در ابتدا بسیار پیچیده بهنظر میرسد. همچنین نوعی متفاوت از ساختار داستان، معرفی وضعیت حاضر و شخصیتها همانند همه کتابهای فاکنر پیش روی خواننده است. هر فصل از داستان از زبان یکی از شخصیتهای داستان نقل میشود که بسیار گیجکننده بهنظر میرسد اما در نهایت با پیش روی وقایع در کتاب بیننده ارتباط بین وقایع و شخصیتها را با کمی فراست درک میکند. شخصیتهای کتاب انسانهای ساده روستایی در حاشیه میسیسیپی هستند که در جنوب آمریکای شمالی زندگی میکنند.
درون مایه متن کتاب پیوند عمیقی با مسئله مرگ دارد و زندگی را با غم و اندوههایش ملموس تر میکند. ترجمه فارسی این کتاب بهدست نجف دریابندری انجام گرفته و توسط نشر چشمه به چاپ رسیدهاست. از ویژگیهای این ترجمه بهکارگیری فارسی گفتاری است.
فاکنر خود معتقد بودهاست که کتاب حاضر را ظرف شش هفته آن هم همراه با کار شبانه پای کوره آتش نوشتهاست و پس از آن هم دستی در آن نبردهاست، اما ساختمان داستان و ظرافتهای موجود در آن به گونهای است که خواننده گمان میکند باید بیش از اینها وقت و «عرقریزی روح» صرف آن شده باشد. در هر حال این رمان را بسیاری از منتقدان سادهترین و در عین حال کاملترین رمان فاکنر دانستهاند و برخی حتی آن را شاهکار خواندهاند.
نجف دریابندری ترجمه عنوان کتاب (As I Lay Dying) را به زبان فارسی ناممکن دانستهاست. او میگوید: «کوتاهترین عبارتی که به نظر من میتوانست معنای عنوان اصلی را دقیقاً بیان کند «همچون که دراز کشیده بودم و داشتم میمردم» است». لذا عنوان «گوربهگور» که به نوعی اشاره به روایتگری مرگ در داستان میکند انتخاب شدهاست.
آنچه مسلم است این رمان مدخل خوبی به دنیای شگفتانگیز و پرآشوب داستانهای فاکنر بهشمار رفتهاست، اگرچه در مورد همین داستان هم باید گفت که سادگی آن تا حدی فریبنده است و دقایق و ظرایف آن غالباً در نگاه اول آشکار نمیگردد.
کتاب گور به گور در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۲ با بیش از ۱۶۵ هزار رای و ۱۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از نجف دریابندری و احمد اخوت (تحت عنوان همینطور که میمیرم) به بازار عرضه شده است. همچنین باید اشاره کرد که در سال ۲۰۱۳، فیلمی با اقتباس از رمان گور به گور، با همین عنوان، به کارگردانی جیمز فرانکو تولید شد. تیم بلیک نلسون، دنی مکبراید، جیم پاراک و آنا ارایلی در آن به ایفای نقش پرداختند.
داستان گور به گور
کتاب گور به گور توسط ۱۵ شخصیت مختلف در ۵۹ فصل روایت می شود. این داستان مرگ آدی بوندرن و تلاش و انگیزههای خانواده فقیر روستایی او برای ارج نهادن به آرزوی او برای دفن شدن در زادگاهش جفرسون می سی سی پی است.
در فصل های اول رمان، آدی زنده است اما در اوضاع سلامتی خوب نیست. او انتظار دارد به زودی بمیرد و پشت پنجره می نشیند و به تماشای اولین فرزندش، کش، در حال ساخت تابوت خود می نشیند. آنس، شوهر آدی، در ایوان منتظر می ماند، در حالی که دخترشان، دیوی دل، مادرش را در گرمای جولای طرفدار می کند. شب پس از مرگ آدی، طوفان شدید باران شروع می شود. رودخانهها بالا میآیند و پلهایی را که خانواده برای رسیدن به جفرسون باید از آنها عبور کنند، میشکند.
سفر خانواده با واگن با جسد مومیایی نشده آدی در تابوت آغاز می شود. در طول راه، آنسه و پنج کودک با مشکلات مختلفی روبرو می شوند. آنس سرسخت غالباً هرگونه پیشنهاد کمکی، از جمله غذا یا خوابگاه را رد می کند، بنابراین گاهی اوقات خانواده گرسنه می شوند و در انبارها می خوابند. در مواقع دیگر او از پذیرش وام از مردم امتناع میورزد، و ادعا میکند که مایل است «به هیچکس سپرده نشود»، بنابراین وامدهنده احتمالی را دستکاری میکند تا به او صدقه بدهد که نباید بازپرداخت شود.
جول، فرزند وسط آدی، پس از اینکه آنس گرانبهاترین دارایی جول، یعنی اسبش را میفروشد، سعی می کند خانواده ناکارآمد خود را ترک کند، با این حال جول نمی تواند در مصیبت های سفر به جفرسون به آنها پشت کند. پول نقد یک پا را می شکند و سوار بر بالای تابوت می شود.
او از اعتراف به هر گونه ناراحتی امتناع می کند، اما خانواده در نهایت یک قالب بتونی موقت روی پای او می گذارند. دو بار، خانواده تقریباً تابوت آدی را گم می کنند – اول، هنگام عبور از رودخانه روی یک پل شسته شده (دو قاطر گم می شوند)، و دوم، هنگامی که آتش سوزی با منشأ مشکوک در انباری که تابوت برای یک شب در آن نگهداری می شود شروع می شود.
پس از نه روز، خانواده بالاخره به جفرسون میرسند، جایی که بوی تعفن تابوت به سرعت توسط مردم شهر استشمام میشود. در شهر، اعضای خانواده اقلام مختلف تجاری برای مراقبت دارند. پای شکسته نقدی نیاز به توجه دارد. دیوی دل، برای دومین بار در رمان، به یک داروخانه می رود تا سقط جنینی را که نمی داند چگونه درخواست کند، به دست آورد.
کارمند اسکیت مک گوان او را در ازای دریافت «قرصهای سقط جنین» که فقط پودر تالک هستند، مجبور به رابطه در انبار می کند. با این حال، ابتدا آنسه میخواهد چند بیل قرض بگیرد تا ادی را دفن کند، زیرا این هدف از سفر بود و خانواده باید برای آن دور هم باشند.
پس از این اتفاق، دارل، دومین ناظر بزرگ و متفکر و شاعر خانواده، به خاطر آتش زدن انبار دستگیر می شود و به مجنون ایالت می سی سی پی در جکسون فرستاده می شود. در حالی که آدی به تازگی دفن شده است، آنس دیوی دل را مجبور می کند تا پولی را که لاف (مردی که او را باردار کرد) برای سقط جنین به او داده است، و او برای گرفتن «دندانهای جدید» خرج می کند، و به سرعت با زنی که از او بیل ها را قرض گرفت ازدواج می کند.
بخشهایی از گور به گور
پاهاى بابا کج و کوله شدهاند، پنجههاش بىریخت و کج و کولهاند، رو پنجههاى کوچکش دیگه هیچ ناخنى نمونده از بس که وقتى بچهبوده با چارقهاى دستسازش تو گل و شُل کار کرده. جفت کفشهاى چرم خامش رو گذاشته کنار صندلى. انگار که اینها رو با یک تبر کُند از آهن خام تراشیدهاند. ورنون از شهر برگشته. هیچ وقت ندیدهام با روپوشِ کار بره شهر. مىگن زنش نمىذاره. زنه یک وقت معلم مدرسه بوده.
ته مونده آب ملاقه رو مىپاشم زمین، دهنم را با آستینم پاک مىکنم. قبل از صبح فردا بارون مىگیره. شاید هم قبل از غروب امروز. مىگم «رفته تو طویله، داره مالها رو مىبنده.»
تو طویله با این اسبه کلنجار مىره. از طویله مىزنه بیرون مىافته تو چراگاه. اسبه اصلاً پیداش نیست، رفته تو خنکاى لاى قلمستون کاج قایم شده. جوئِل سوت مىکشه، یک بار خیلى تند، اسبه خُرناسه مىکشه، جوئِل مىبیندش که تنهش لاى سایههاى کبود برق مىزنه.
جوئِل باز هم سوت مىکشه، اسبه از تپه سرازیر مىشه، با پاهاى شق و رق، گوشهاش رو تیز مىکنه و مىپرونه، چشمهاى تا به تاش رو تو چشمخونه مىچرخونه، بیست قدم اون ورتر وامىایسته پهلوش رو مىکنه به ما، سرش رو رو شونه برمىگردونه، با نگاه تیز و هشیارش ما رو دید مىزنه.
جوئِل مىگه «بیا آقاجان.» اسب راه مىافته. همچین به سرعت میاد که پوستش جمع مىشه، انگار آتش از پوستش زبونه مىکشه. یال و دمش رو پخش مىکنه، چشمهاش رو مىچرخونه، یک هِرِشت دیگه مىآد جلو، وامىایسته پاهاش رو جفت مىکنه به جوئِل زل مىزنه. جوئِل با قدمهاى مرتب مىره طرفش، دستهاش دو طرفش آویزونه. غیر از لنگهاى جوئِل، مثل دو تا هیکل که براى یک منظره قبایل وحشى تراشیده باشند زیر آفتاب ایستادهاند.
اگر به کتاب گور به گور علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار ویلیام فاکنر در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
18 دی 1402
گور به گور
«گور به گور» با نام اصلی «جان که میدادم» یا «همینطور که میمیرم» اثری است از ویلیام فاکنر (نویسندهی آمریکایی و برندهی جایزهی نوبل، از ۱۸۹۷ تا ۱۹۶۲) که در سال ۱۹۳۰ منتشر شده است. این رمان به روایت تلاش یک خانواده برای انجام وصیت یکی از اعضای خود میپردازد.
دربارهی گور به گور
گوربهگور رمانی است اثر ویلیام فاکنر نویسنده شهیر آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات که نخستین بار در سال ۱۹۳۰ در آمریکا چاپ شد. عنوان کتاب برگرفته از کتاب ششم ادیسه اثر هومر است که در آن آگاممنون خطاب به اودوسئوس جمله عنوان کتاب یعنی «As I Lay Dying» را بهکار میبرد.
متن کتاب در ابتدا بسیار پیچیده بهنظر میرسد. همچنین نوعی متفاوت از ساختار داستان، معرفی وضعیت حاضر و شخصیتها همانند همه کتابهای فاکنر پیش روی خواننده است. هر فصل از داستان از زبان یکی از شخصیتهای داستان نقل میشود که بسیار گیجکننده بهنظر میرسد اما در نهایت با پیش روی وقایع در کتاب بیننده ارتباط بین وقایع و شخصیتها را با کمی فراست درک میکند. شخصیتهای کتاب انسانهای ساده روستایی در حاشیه میسیسیپی هستند که در جنوب آمریکای شمالی زندگی میکنند.
درون مایه متن کتاب پیوند عمیقی با مسئله مرگ دارد و زندگی را با غم و اندوههایش ملموس تر میکند. ترجمه فارسی این کتاب بهدست نجف دریابندری انجام گرفته و توسط نشر چشمه به چاپ رسیدهاست. از ویژگیهای این ترجمه بهکارگیری فارسی گفتاری است.
فاکنر خود معتقد بودهاست که کتاب حاضر را ظرف شش هفته آن هم همراه با کار شبانه پای کوره آتش نوشتهاست و پس از آن هم دستی در آن نبردهاست، اما ساختمان داستان و ظرافتهای موجود در آن به گونهای است که خواننده گمان میکند باید بیش از اینها وقت و «عرقریزی روح» صرف آن شده باشد. در هر حال این رمان را بسیاری از منتقدان سادهترین و در عین حال کاملترین رمان فاکنر دانستهاند و برخی حتی آن را شاهکار خواندهاند.
نجف دریابندری ترجمه عنوان کتاب (As I Lay Dying) را به زبان فارسی ناممکن دانستهاست. او میگوید: «کوتاهترین عبارتی که به نظر من میتوانست معنای عنوان اصلی را دقیقاً بیان کند «همچون که دراز کشیده بودم و داشتم میمردم» است». لذا عنوان «گوربهگور» که به نوعی اشاره به روایتگری مرگ در داستان میکند انتخاب شدهاست.
آنچه مسلم است این رمان مدخل خوبی به دنیای شگفتانگیز و پرآشوب داستانهای فاکنر بهشمار رفتهاست، اگرچه در مورد همین داستان هم باید گفت که سادگی آن تا حدی فریبنده است و دقایق و ظرایف آن غالباً در نگاه اول آشکار نمیگردد.
کتاب گور به گور در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۲ با بیش از ۱۶۵ هزار رای و ۱۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از نجف دریابندری و احمد اخوت (تحت عنوان همینطور که میمیرم) به بازار عرضه شده است. همچنین باید اشاره کرد که در سال ۲۰۱۳، فیلمی با اقتباس از رمان گور به گور، با همین عنوان، به کارگردانی جیمز فرانکو تولید شد. تیم بلیک نلسون، دنی مکبراید، جیم پاراک و آنا ارایلی در آن به ایفای نقش پرداختند.
داستان گور به گور
کتاب گور به گور توسط ۱۵ شخصیت مختلف در ۵۹ فصل روایت می شود. این داستان مرگ آدی بوندرن و تلاش و انگیزههای خانواده فقیر روستایی او برای ارج نهادن به آرزوی او برای دفن شدن در زادگاهش جفرسون می سی سی پی است.
در فصل های اول رمان، آدی زنده است اما در اوضاع سلامتی خوب نیست. او انتظار دارد به زودی بمیرد و پشت پنجره می نشیند و به تماشای اولین فرزندش، کش، در حال ساخت تابوت خود می نشیند. آنس، شوهر آدی، در ایوان منتظر می ماند، در حالی که دخترشان، دیوی دل، مادرش را در گرمای جولای طرفدار می کند. شب پس از مرگ آدی، طوفان شدید باران شروع می شود. رودخانهها بالا میآیند و پلهایی را که خانواده برای رسیدن به جفرسون باید از آنها عبور کنند، میشکند.
سفر خانواده با واگن با جسد مومیایی نشده آدی در تابوت آغاز می شود. در طول راه، آنسه و پنج کودک با مشکلات مختلفی روبرو می شوند. آنس سرسخت غالباً هرگونه پیشنهاد کمکی، از جمله غذا یا خوابگاه را رد می کند، بنابراین گاهی اوقات خانواده گرسنه می شوند و در انبارها می خوابند. در مواقع دیگر او از پذیرش وام از مردم امتناع میورزد، و ادعا میکند که مایل است «به هیچکس سپرده نشود»، بنابراین وامدهنده احتمالی را دستکاری میکند تا به او صدقه بدهد که نباید بازپرداخت شود.
جول، فرزند وسط آدی، پس از اینکه آنس گرانبهاترین دارایی جول، یعنی اسبش را میفروشد، سعی می کند خانواده ناکارآمد خود را ترک کند، با این حال جول نمی تواند در مصیبت های سفر به جفرسون به آنها پشت کند. پول نقد یک پا را می شکند و سوار بر بالای تابوت می شود.
او از اعتراف به هر گونه ناراحتی امتناع می کند، اما خانواده در نهایت یک قالب بتونی موقت روی پای او می گذارند. دو بار، خانواده تقریباً تابوت آدی را گم می کنند – اول، هنگام عبور از رودخانه روی یک پل شسته شده (دو قاطر گم می شوند)، و دوم، هنگامی که آتش سوزی با منشأ مشکوک در انباری که تابوت برای یک شب در آن نگهداری می شود شروع می شود.
پس از نه روز، خانواده بالاخره به جفرسون میرسند، جایی که بوی تعفن تابوت به سرعت توسط مردم شهر استشمام میشود. در شهر، اعضای خانواده اقلام مختلف تجاری برای مراقبت دارند. پای شکسته نقدی نیاز به توجه دارد. دیوی دل، برای دومین بار در رمان، به یک داروخانه می رود تا سقط جنینی را که نمی داند چگونه درخواست کند، به دست آورد.
کارمند اسکیت مک گوان او را در ازای دریافت «قرصهای سقط جنین» که فقط پودر تالک هستند، مجبور به رابطه در انبار می کند. با این حال، ابتدا آنسه میخواهد چند بیل قرض بگیرد تا ادی را دفن کند، زیرا این هدف از سفر بود و خانواده باید برای آن دور هم باشند.
پس از این اتفاق، دارل، دومین ناظر بزرگ و متفکر و شاعر خانواده، به خاطر آتش زدن انبار دستگیر می شود و به مجنون ایالت می سی سی پی در جکسون فرستاده می شود. در حالی که آدی به تازگی دفن شده است، آنس دیوی دل را مجبور می کند تا پولی را که لاف (مردی که او را باردار کرد) برای سقط جنین به او داده است، و او برای گرفتن «دندانهای جدید» خرج می کند، و به سرعت با زنی که از او بیل ها را قرض گرفت ازدواج می کند.
بخشهایی از گور به گور
پاهاى بابا کج و کوله شدهاند، پنجههاش بىریخت و کج و کولهاند، رو پنجههاى کوچکش دیگه هیچ ناخنى نمونده از بس که وقتى بچهبوده با چارقهاى دستسازش تو گل و شُل کار کرده. جفت کفشهاى چرم خامش رو گذاشته کنار صندلى. انگار که اینها رو با یک تبر کُند از آهن خام تراشیدهاند. ورنون از شهر برگشته. هیچ وقت ندیدهام با روپوشِ کار بره شهر. مىگن زنش نمىذاره. زنه یک وقت معلم مدرسه بوده.
ته مونده آب ملاقه رو مىپاشم زمین، دهنم را با آستینم پاک مىکنم. قبل از صبح فردا بارون مىگیره. شاید هم قبل از غروب امروز. مىگم «رفته تو طویله، داره مالها رو مىبنده.»
تو طویله با این اسبه کلنجار مىره. از طویله مىزنه بیرون مىافته تو چراگاه. اسبه اصلاً پیداش نیست، رفته تو خنکاى لاى قلمستون کاج قایم شده. جوئِل سوت مىکشه، یک بار خیلى تند، اسبه خُرناسه مىکشه، جوئِل مىبیندش که تنهش لاى سایههاى کبود برق مىزنه.
جوئِل باز هم سوت مىکشه، اسبه از تپه سرازیر مىشه، با پاهاى شق و رق، گوشهاش رو تیز مىکنه و مىپرونه، چشمهاى تا به تاش رو تو چشمخونه مىچرخونه، بیست قدم اون ورتر وامىایسته پهلوش رو مىکنه به ما، سرش رو رو شونه برمىگردونه، با نگاه تیز و هشیارش ما رو دید مىزنه.
جوئِل مىگه «بیا آقاجان.» اسب راه مىافته. همچین به سرعت میاد که پوستش جمع مىشه، انگار آتش از پوستش زبونه مىکشه. یال و دمش رو پخش مىکنه، چشمهاش رو مىچرخونه، یک هِرِشت دیگه مىآد جلو، وامىایسته پاهاش رو جفت مىکنه به جوئِل زل مىزنه. جوئِل با قدمهاى مرتب مىره طرفش، دستهاش دو طرفش آویزونه. غیر از لنگهاى جوئِل، مثل دو تا هیکل که براى یک منظره قبایل وحشى تراشیده باشند زیر آفتاب ایستادهاند.
اگر به کتاب گور به گور علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار ویلیام فاکنر در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب، ویلیام فاکنر